05 شهریور 1399
* مترجم: زهرا حسینیان
عکس: Eva Cockcroft
*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: با رشد و گسترش اعتراضهای ضدشاه در ایران، عدهای از متخصصین و کارشناسان آمریکایی تلاش کردند تا از تحولات و وقایع متأثر از انقلاب اسلامی شناخت پیدا کنند. یکی از این افراد، ریچارد فالک، استاد دانشگاه در ایالات متحده بود. وی ضمن سفر به ایران و فرانسه و دیدار با امام خمینی، به مدافع انقلاب اسلامی در آمریکا تبدیل شد. البته او پس از تسخیر لانه جاسوسی مخالف انقلاب و نظام سیاسی ایران شد. ریچارد فالک در مصاحبه زیر ضمن اشاره به ویژگیهای جنبش انقلابی ایران، وضعیت گروههای سیاسی فعال در جنبش مانند ملیگراها و چپها را بررسی میکند و نتیجه میگیرد جناح مذهبی بر جنبش، تسلط کامل دارد و دیگر جناحهای سیاسی تابع آن هستند. فالک در ادامه از سیاست آمریکا نسبت به ایران در آن دوره انتقاد میکند. نکته مهمی که در این مصاحبه معلوم است عدم هماهنگی بخشهای دولت کارتر در اتخاذ سیاستی یکسان نسبت به انقلاب ایران است. در این راستا ویراستاران نشریه مریپ ریپورتز نیز بخشی از مقاله نشریه نیویورکر را در میان مصاحبه قرار دادهاند که از شکست اطلاعاتی سازمان سیا در عدم تحلیل درست دادهها و پیشبینی وقوع انقلاب در ایران خبر میدهد. در پایان مصاحبه، ریچارد فالک سناریوهای ممکن برای مداخله آمریکا در ایرانِ بعد از انقلاب را مطرح و بررسی میکند. شما را به مطالعه متن این مصاحبه دعوت میکنیم.
***
ریچارد فالک، استاد حقوق بینالملل دانشگاه پرینستون و رئیس کمیته خلقهای ایالات متحده درباره ایران است. او از 11 تا 21 ژانویه (21 دی تا 1 بهمن 1357) در ایران بود و در تاریخ 22 و 23 ژانویه (2 و 3 بهمن 1357) با آیتالله خمینی در پاریس گفتوگو کرد. نشریه MERIP در تاریخ 1 فوریه (12 بهمن 1357) با وی در واشنگتن مصاحبه کرد. بخشی از این بحث با دیگران در مؤسسه مطالعات سیاسی انجام شد.
چه چیزی درباره انقلاب ایران بیش از همه شما را تحتتأثیر قرار داده است؟
بسیار مشخص است. نخست این که این انقلاب علیرغم مراتب مختلفی از اقدامات تحریکآمیز برای دامن زدن به خشونت، به طرز شگفتانگیزی عاری از خشونت است. دوم اینکه، کاملاً به فرهنگ اسلامی و ایرانی وفادار است و پایگاه مستقل بسیار قدرتمندی در جامعه آن را حمایت میکند. سوم اینکه، میزان حمایت از آن بسیار گسترده است و نیروی منسجم اکثر قریب به اتفاق جامعه به آن میپیوندند. در این مرحله، عده اندکی از مردم به نظام گذشته وفادار هستند.
اریک رولو این جنبش را جنبشی سیاسی با چهره مذهبی توصیف میکند، شما آن را چگونه میبینید؟
مبارزه با ظلم و سلطه بیگانگان جوهر دینی است که به آن اعتقاد دارند و جزء جداییناپذیر سنت آنهاست. شما میتوانید عمق و شدت مذهبی بودن جوانان فعال در این جنبش، شبهنظامیان و افراد غیرمسلح در خیابانها را حس کنید که در صفوف مقدم با مسلسل و تانکها روبهرو میشوند. هسته اصلی اسلام شیعی که مورد تأیید همه آیتاللههایی است که با آنها گفتوگو کردیم، مبارزه با سوءاستفاده دولت از قدرت، مبارزه برای عدالت اجتماعی و یکپارچگی فرهنگ و سنت بومی ویژگیهای این جنبش است.
جنبش انقلابی ضدشاه و ملیگرا تا چه اندازه از این شاخه اسلامی قدرتمندتر است؟
این احساسات ملیگرایانه وسیعتر از احساسات طرفدار [آیتالله] خمینی است، اما بخش مذهبی واقعاً استیلای بیچون وچرایی بر این جنبش دارد، حتی توسط کسانی که در مجموع با آن همسو نیستند. اتفاقنظر گستردهای وجود دارد مبنی بر این که هرگونه تلاش برای مهار کردن توان این انقلاب محکوم به شکست است و بهتر است افراد خود را در این عرصه بیازمایند که در چارچوب همین انقلاب یک نیروی سازنده باشند.
جبهه ملی در چه وضعیتی قرار دارد؟
نفوذ جبهه ملی در عرصه سکولار در سه شاخه مختلف قرار دارد: نهضت رادیکال[2]، نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان، و گروهی به نام «جنبش»[3] به رهبری [علی اصغر حاج] سیدجوادی، روشنفکر و نویسنده برجسته. به دلیل شرایط سیاسی در ایران، اینها احزاب نیستند بلکه مجموعهای از کمیتههایی متشکل از افراد بسیار نگران و فعال هستند. نهضت رادیکال متشکل از افراد طبقه متوسط، افراد نسبتاً محافظهکار، دانشگاهیان، متخصصان، و کارمندان ناراضی است. هر سه این گروهها میخواستند با جنبش خمینی رابطه مثبت داشته باشند و فکر کردند جبهه ملی در مبارزه و تاکتیکهای خود به قدر کافی جسور نبوده است. جبهه ملی از وقایع سال 1963 (1342) که بسیاری از مردم کشته شدند[4]، مرعوب شد و فکر میکرد که با توجه به دستگاه سرکوبگرانه شاه، نمیتوان بهطور جدی و فعالانه مخالفت کرد. این برخلاف خواست [آیتالله] خمینی برای مخالفت شدید بود. این گروهها، گرچه جزو جنبش مذهبی نبودند، فکر میکردند که اکنون جنبش مذهبی به جای جبهه ملی، در خط مقدم مبارزه است.
نقش حزب توده و چپگراها چگونه است؟
سفیر سولیوان بر آنچه دیگران میگفتند صحه گذاشت که نقش حزب توده تاکنون بیربط و بیاهمیت بوده است. وی اظهار کرد اکنون نگران این است که حزب توده از وضعیت فعلی سوءاستفاده کند و در اعتصاب نفت، مسائل کارگری و رسانهها بسیار فعالتر شود. برداشت کلی ما این بود که در این مرحله، حزب توده و سایر عناصر، ابتکار عمل را از دست داده و منزوی میشوند. ما متوجه تلاشهای چپگراهایی شدیم که میخواستند بهطور مستقل و پایدار در دانشگاهها فعالیت کنند. ما شاهد نیرویی غیردینی در دانشگاهها بودیم، و بعد از صحبت با برخی افراد احساس کردیم در این مرحله بسیار مهم است که فضایی سیاسی برای چپگراهای غیرمذهبی در نظر بگیریم تا برای ایفای نقش آنها در جمهوری اسلامی چشماندازی داشته باشیم.
آیا این حقیقت دارد که پایگاه اصلی حزب توده کارگران صنعت نفت است که خواستههایشان سیاسی بود نه مذهبی و در ایجاد شرایطی که منجر به خروج شاه شد، بسیار تعیینکننده بودند؟
ما با شورای هماهنگکننده اتحادیههای کارگری ملاقات کردیم که شامل گروه مهمی از نمایندگان پالایشگاهها و کارگران تولیدی میشد. حس ما این بود که عناصر چپگرا و کمونیستی مهمی در جنبش کارگران نفت وجود دارد، اما نیروی غالب در بین آنها رهبری [آیتالله] خمینی را میپذیرفت. در مقابلِ درخواست افزایش تولید از جانب خمینی برای تأمین نیازهای داخلی مقاومت وجود داشت، اما این مقاومت را به طرق مختلف تفسیر میکردند. آنها نگران بودند که ارتش، وضعیت نفت را دگرگون کند. وقتی درباره این مسئله قانع شدند یا فکر کردند که ارزش این خطر را دارد، همکاری کردند، زیرا [آیتالله] خمینی دریافت که رویهمرفته برای این جنبش مهم است. بازرگان احساس میکرد آنهایی که میخواستند با رهبری [آیتالله] خمینی مقابله کنند، این موقعیت را فرصت مناسبی برای خود میدیدند تا قدرت خود را به نمایش بگذارند و خود او نیز از ارائه ماجرا به این شکل سود میبرد.
سیاست دولت کارتر چیست؟
پیش از رفتن به ایران، به دیدن جُرج بال[5] رفتم و شکافی را در دستگاه حاکم آمریکا حس کردم. او بر این باور بود که توصیههایش رد شده است. دیدگاه سفیر سولیوان، حداقل در این مرحله، به دیدگاه بال نزدیکتر است، که کارتر و برژینسکی در ماه دسامبر (آذر) هنوز به طور باورنکردنی احمقانه به ستایش و پشتیبانی از شاه ادامه میدهند، آن هم مدتها بعد از اینکه روشن بود شاه مجبور به ترک ایران است.
سولیوان میخواست هم صادق به نظر برسد و هم برخلاف آنچه واقعاً بود، چندان مخالف انقلاب تلقی نشود. او دولت کارتر را به سبب آن اظهارات مسخره و عدم برقراری ارتباط با [آیتالله] خمینی نقد میکرد. این که دیپلماسی کلاً خود را از تماس با نیروهای سیاسی اصلی در کشور کنار بکشد، برخلاف اصول دیپلماسی حرفهای بود.
دیدگاه سولیوان ـ یا حداقل دیدگاهی که مایل بود آن را به عنوان دیدگاه او به یاد بیاورند ـ این است که شاه باید از کشور خارج میشد، بدیهی بود که او نمیتوانست در مقام رهبر دوام بیاورد، اما اگر قصد نداشت زودتر از کشور خارج شود، باید واقعاً مسلسلها را به کار میانداخت.
استراتژی آمریکا چیست؟
آمریکا راهبرد خود را تغییر داد. در ابتدا آمریکا امیدوار بود این طوفان را مهار کند و شاه را در قدرت نگه دارد؛ اما اگر شمار تلفات زیاد میشد، جنبش به اوج میرسید و شاه شکست میخورد. نقطه اوج این اتفاق، جمعه خونین بود که در روز 8 سپتامبر (17 شهریور) در میدان ژاله رخ داد و ایرانیان معتقدند حداقل 2000 نفر و شاید حتی تا 4000 نفر جان خود را از دست دادند، اما سفارت آمریکا ادعا میکند 200 نفر بودند.
آیا سولیوان جمعه خونین را نقطه عطف میدید؟
او این موضوع را صریحاً بیان نکرد. بسیاری از ایرانیان تماس تلفنی کارتر را نوعی نادیده انگاشتن عامدانه میدانستند. مردم آماده بودند دیدار سران دو کشور و حتی آن غلو «جزیره ثبات» در مهمانی شب سال نو در ایران را به عنوان جزئی از آن چه دو کشور باید انجام میدادند، بپذیرند. اما آن تماس تلفنی پس از قتلعام جمعه خونین، ترکیبی از وحشت و بیزاری به وجود آورد.
سیاست ایالات متحده در حمایت از شاه به مشروطهخواهی و سپس به مخالفت با انقلاب که اکنون رایج است، تغییر رویه داد. یکی از سناریوها این است که شرایط و فضا را برای هرگونه کودتای نظامی با مداخله ژنرال هایزر فراهم کنند، که مستقل از سفارت، هر روز با کاخ سفید و با ژنرالها در تماس است. ایرانیان این نکته را به صورت زنجیر مجازی فرماندهی کاخ سفید و هایزر بر امیران ارتش ایران میدیدند. اطلاعات از سویی و دستورات از سویی دیگر جریان مییافت. فکر میکنم عادلانه است که بگوییم سولیوان خیلی از این وضعیت راضی نبود. انتقال سوخت ارتش در اواخر ژانویه (اوایل بهمن) آشکارا برای کاهش تأثیر اعتصاب صنعت نفت بر ارتش بود.
سناریوی دیگر بیثباتسازی به شیوهای است که علیه آلنده به کار رفت: بگذارید [آیتالله] خمینی زمام امور را به دست بگیرد، بکوشید او را بیاعتبار کنید، کارایی جمهوری اسلامیِ او را تضعیف کنید، سپس کودتا کنید. تفاوت فقط در زمانبندی است. فکر میکنم بحث مرتبط در حال حاضر، با توجه به اینکه شاه خارج از کشور و بختیار در مسیر خروج از کشور است، درباره این دو استراتژی است. سولیوان ارتش را همچون «حیوان زخمی» میبیند که کمابیش تمثیل درستی است. جمله او این بود: «ارتش ممکن است باز هم بخواهد تلاش کند.»
آیا ارتش دچار تفرقه است؟
دیدگاه کلی مخالفان این است که از افسران جزء گرفته تا سرهنگ، همه بسیار مشتاقاند که در صورت امکان، بدون اینکه خود را به کشتن بدهند، به جنبش بپیوندند. شواهد بسیاری وجود دارد مبنی بر اینکه سربازان وظیفه از فرماندهان خود تبعیت نمیکنند. در ردههای بالای ارتش، هر کسی که صلاحیت یا توانایی داشت توسط شاه پاکسازی شده بود، بنابراین فرماندهی کل ارتش قاطعیتی نداشت. ارتش دچار تفرقه است، اما ایالات متحده ارتش را در این مرحله منسجم نگه میدارد. اگرهایزر به وطن برگردد، این تصور به وجود میآید که برخی از رهبران نظامی کشور را ترک میکنند و بقیه هم به نوعی به جنبش میپیوندند[6]. افرادی مانند بازرگان، با ردههای بالای ارتش ارتباطات خوبی دارند.
شکست اطلاعاتی
وقتی دستگاه اطلاعاتی نمیتواند به آنهایی که باید از آن سود ببرند کمک بکند، این ناکامی نه به خاطر گردآوری اطلاعات، که به خاطر نحوه ارزیابی است. سالها بود که سازمان سیا در ایران، به جوانی آمریکایی با مدرک دکترای ایرانشناسی حقوق میداد. وظیفه او زندگی در روستاها بود و در بعضی مواقع با چوپانهای چادرنشین در حومه شهر پرسه بزند و درباره شیوه زندگی مردم و تصور و احساسی که به زندگیشان داشتند گزارش بدهد. قرار بود او به هیچوجه درگیر سیاست نشود. قرار بود او کاملاً در قالب فردی انسانشناس یا جامعهشناس وارد عمل شود و آنچه را میدید و میشنید گزارش بدهد. سیا رویکرد او را تحسینبرانگیز و آیندهنگرانه میدید و او را «مأموری» میدانست که بسیار خوب مینویسد و گزارشهایی مفصل از تجربیاتش در سراسر کشور ارائه میدهد. مسئولین مستقیم او در تهران گزارشهایش را میخواندند، آنها را تحسین میکردند و احتمالاً آنها را به واشنگتن میفرستادند و تا آنجا که نویسنده گزارشها میدانست، کسی به آنها نگاه نمیکرد. اما این موضوع چیزی از ارزشهای او کم نمیکرد و به آن اهمیتی نمیداد. با این حال، بعضی از گزارشهایش را که جزو اطلاعات محرمانه نبودند، به ناشری در نیویورک نشان داد و ناشر هم به شرط دریافت مجوز از سوی سیا، به وی پیشنهاد عقد قرارداد کتاب داد. مطمئناً سیا این کار را انجام نمیدهد؛ بنابراین، بررسیهای وی که پر از مطالب و مرتبط با وقایع چند ماه گذشته هستند، بدون اینکه خوانده شوند یا مورد توجه قرار بگیرند، در بایگانیها مدفون میشوند. احتمالاً پروندههای بسیاری نیز همچون این پرونده در بایگانی هستند که توجهی به آنها نشده است. جسی لیف که تا سال 1973 (1352) تحلیلگر ارشد سیا درباره مسائل ایران بود، اخیراً به «تایمز» گفته است: گزارشهای بسیاری درباره بیثباتی و تزلزل موقعیت شاه ارسال کرده است که بهطور مرتب از طریق ارتباطات دولتی در تهران و سایر مراکز گردآوری شدند؛ اطلاعاتی که کس دیگری به این خوبی گردآوری نکرد.
منبع: نیویورکر، 22 ژانویه 1979 (2 بهمن 1357)
بختیار را در این سناریوی آمریکا چگونه ارزیابی میکنید؟
تصور این است که با بختیار میتوان بیشترِ ساختار رژیم شاه را از طریق دولتی غیرنظامی نجات داد که تداوم قانون اساسی را حفظ میکند؛ تا حدودی اصلاحطلب است و از مهمترین منافع آمریکا محافظت میکند. اما بختیار کاملاً منزوی به نظر میرسد. شب آن روزی که شاه کشور را ترک کرد، او را دیدیم. شهر عرصه نمایش سیاسی بود؛ در خیابانها جشن شادمانی برگزار شده بود و ما برای رسیدن به دفتر نخستوزیری عملاً نمیتوانستیم از میان ترافیک عبور کنیم. سربازان خیابانها را ترک کرده بودند و باغ بزرگ نخستوزیری کاملاً شبیه گورستان بود. فقط بختیار و چند نیروی امنیتی عبوس آنجا حضور داشتند، و نقاشیهای رنگ و رو رفته از شاه و ولیعهد هم آویزان بود. پشت میز بختیار، تصویری سیاه وسفید و بدون قاب از مصدق بین مجموعه پرترهها و مجسمه شاه قرار داشت.
اولین حرفی که زد این بود: «باید برای کمونیست در ایران جایگزینی باشد. خمینی در دست کمونیستهاست.» شاید به این دلیل او این حرف را زد چون تصور میکرد هر آمریکایی آنقدر ضدکمونیست است که این بهترین روش برای باز کردن باب گفتوگوست. وی با بیان این مطلب گفت: «من در همان مسیری هستم که از 25 سال پیش تاکنون از مصدق حمایت کردهام. این تنها چیزی است که از نظر اجتماعی برای ایران سازنده است. من برنامه دارم، اما آنها چیزی جز آرزوهای مبهم ندارند.» او ظاهری کاملاً غربی داشت و به نظر میرسید از جنبش انقلابی بسیار ترسیده است. او گفت: «مردم انقلاب میخواهند؛ آنها دمکراسی نمیخواهند.»
آیا آمریکا با بازرگان در تماس بود؟
زمانی که آنجا بودیم، به نظر میرسید ارتباط مستقیمی وجود ندارد. ممکن است تلفنی با هم صحبت کرده باشند، اما فکر نمیکنم ملاقاتی صورت گرفته باشد. بازرگان تأکید میکرد آماده شنیدن همه حرفهای سولیوان است. سولیوان هم اشاره کرده بود که بازرگان «از آن دسته افرادی است که میتوانیم با او کار کنیم.»
بازرگان شخصیت سیاسی واقعاً جذابی است. او به شکلی بسیار منظم و جالب اسلام و فعالیتهای مذهبی را از وجوهی که کاملاً فرهنگی به نظر میرسند با هم آمیخته است. برخلاف بختیار که بسیار غربزده و مرفه به نظر میرسد و در یک رستوران پاریسی بسیار خوشحالتر است؛ بازرگان، مردی بسیار ساده و از جنس مردم است و جایگاه اجتماعی ـ سیاسی او هر چه باشد، برای سخن گفتن واقعی با مردم از هر طبقه و پیشینه اجتماعی بسیار تواناست. یکی از تأثیرگذارترین چیزهایی که [آیتالله] خمینی به ما گفت این بود که در حکومت و جامعهای که او برای ایران میپسندد، زندگی حاکم نباید با مردم عادی چندان متفاوت باشد. البته این کاملاً در تضاد با زندگی شاه است.
بازرگان در صنعت نفت تجربه دارد. دانشآموخته رشته مهندسی است، در دانشگاهها فعال بوده و شخصیتی اصلی در کمیته حقوق بشر[7] است. او گروه سیاسی کوچکی به نام «نهضت آزادی» تشکیل داد که چپگراها آن را قبول ندارند، اما با وجود این، میتوان آن را از جبهه ملی دانست. او کوشیده است بین مخالفان سکولار و مخالفان مذهبی پُلی ایجاد کند. به تمام این دلایل، او شخصیتی بسیار مناسب و مهم به نظر میرسد.
برنامه او چیست؟
نمیدانم ... درباره بنیصدر[8] بیشتر معتقدم که او به سیاستهای اقتصادی ویژهای فکر میکند که مناسب باشد.
برنامه او در برابر ایالات متحده چیست؟
یک تلقی عمومی وجود دارد که بازرگان و کمابیش همه افراد درگیر در جنبش هم به ما گفتند، و آن این که در فرآیند از میان رفتن وجوه مشروعیتِ دخالت آمریکا، آنها خود را در برابر دخالت شوروی چندان آسیبپذیر نمیبینند. روابطشان با روسها و انگلیسیها به شکل پررنگی در حافظه تاریخی آنها وجود دارد. معما یا معضل (که در واقع بازرگان از ما در این زمینه مشاوره میخواهد) این بود که چگونه منافع آمریکا را کنار میگذارید و با این حال امنیت ایران را تضعیف نمیکنید؟ این مسئله شبیه همان چیزی بود که ویتنامیها در پایان جنگ هندوچین احساس کردند، گرچه آمریکاییها رنج فراوانی به آنها تحمیل کردند. بازرگان کاملاً ضدکمونیست است و اعتقاد دارد اگر این جنبش از مسیر خارج شود، گرفتار عناصر کمونیست میشود. اما او واقعاً به [آیتالله] خمینی به عنوان رهبر الهامبخش و منبع قدرت احترام میگذارد؛ البته نه به شکلی فرصتطلبانه. کاملاً میشود احساس کرد که احترامش بسیار طبیعی است، برخلاف سنجابی، که روشن است برای این که در سیستم باشد[9]، باید [آیتالله] خمینی را بپذیرد. اگر [آیتالله] خمینی فرصت این کار را به سنجابی داده بود، او میتوانست در جایگاهی باشد که بختیار است. اما وی بهقدر کافی باهوش بود که متوجه شود بدون [آیتالله] خمینی، در فضای کنونی، از نظر سیاسی جایگاهی نخواهد داشت. به این دلیل بختیار جایگاه خود در رهبری جبهه ملی را از دست داد.
آیا در ایجاد نظام جدید، وحدت طبقات اجتماعی علیه شاه حفظ خواهد شد؟ آیا انقلابی اجتماعی فراتر از انقلاب سیاسی وجود خواهد داشت؟
باید منتظر باشیم و ببینیم چه خواهد شد. نظریهپرداز جنبش، علی شریعتی، شخصی است که دیدگاه او را باید سوسیالیستی در چارچوب اسلام شیعی دید. با هر کسی که صحبت کردیم، برخواستههای فقرا تأکید بسیار داشت. ما نباید بر اساس اتفاقاتی که در جاهای دیگر رخ داده یا تحلیلهای طبقاتی که به آسانی به کار گرفته میشوند، حوزههای مختلفِ تفسیر خود را محدود کنیم. من فکر میکنم بیتردید بورژوازی بینالمللی یا کمپرادور به نحوی بر بورژوازی ملی تأثیر خواهد گذاشت. بدیهی است جنبش از طریق این عناصر تأمین مالی شده است. عده بسیاری از اهالی کسب و کار، متحمل ظلم و ستم فراوان شدند، به نحوی که اکنون در ایجاد جامعهای که میخواهند در آن زندگی کنند، خواستههایی بسیار مهمتر از امکانات مادی دارند. بنابراین، نسبت به کسی که از اتفاقات این دوره تفسیری نئومارکسیستی مبتنی بر وابستگی ارائه میکند، خوشبینتر هستم.
در اینجا رسانهها همه اقدامات شاه برای زنان را بزرگ جلوه دادند و این که [آیتالله] خمینی در این زمینه چقدر بد عمل کرده است. زنان ایران وضعیت را چگونه میبینند؟
ما با بسیاری از زنان در ایران صحبت کردیم و به سه نوع نگرش دست یافتیم. نگرش غالب این بود که هیجانانگیزترین اتفاقِ رخ داده در تاریخ ایران برای زنان این بوده است که بخشی جداییناپذیر از این جنبش باشند. شما تعداد بسیاری از زنان را در تظاهراتها دیدید، و در هر سطحی از شوراهای هماهنگی اعتصابها، زنان فعالانه شرکت میکردند. با خانم جوانی در مخابرات گفتوگو کردم که میگفت از وقتی چادر میپوشد، بیشتر احساس زن بودن میکند. او احساس میکند که میتواند به جهان بدون آن که موجود جنسی تلقی شود، نگاه کند. نگرش دیگری که با آن روبهرو شدیم این بود: گرچه اولویت اول ما مبارزه با شاه بود، اما اولویت بعدی مسائل زنان است. در پسِ اتفاقاتی که رخ داده، مبارزه درباره دیگر مقررات اجتماعی ادامه دارد. مردان نیز گفتند به زودی مسائل زنان مطرح خواهد شد. از گذشته دور، صورتهای مشخصی از ستم نسبت به زنان در بافت جامعه و فرهنگ چنان تنیده شده که در حال حاضر زنان در عرصه سیاست نقش چندانی ندارند؛ حتی در میان زنانی که خود را مترقی و پیشرو میدانند.
از نظر شما، ایرانیها چگونه بر سناریوهای مداخله بیگانه که ترسیم کردید فائق میآیند؟
آنها احساس میکنند در این مرحله، جنبش آنقدر پیش رفته و آنقدر جامعه را بسیج کرده است که از نظر سیاسی نسبتاً شکستناپذیر است؛ اما این ممکن است اعتماد به نفسِ بیش از حد و دستکم گرفتن تواناییهای ضد انقلاب در شرایط فعلی باشد. آنها فکر میکنند ممکن است افراد بسیار زیادی جان خود را از دست بدهند و آسیبهای زیادی وارد شود، اما خاطرنشان میکنند که ایران در سال 1979 (1357) همان کشوری نیست که در سال 1953 (1332) بود، زیرا تودهها پشت مصدق نبودند. دولت مصدق، واقعاً دولت ملیگرا بود ـ اساساً ناسیونالیسم طبقه متوسط از نوع سکولار ـ اما به شیوه [آیتالله] خمینی نتوانست با مردم ارتباط برقرار کند. این جنبش پدیدهای کاملاً متفاوت است و بیثبات کردن آن بسیار دشوارتر است، زیرا مانند آنچه در انقلاب شیلی رخ داد، این جنبش شکاف قابلتوجهی ندارد. در انقلاب شیلی، گروه اجتماعی مهمی وجود داشت که بسیار مخالف آلنده بود و امکان زیادی در اختیار سیا و عناصر ضدانقلاب قرار داد، اما ضد انقلاب در ایران عرصه چندانی ندارند.
استراتژی کودتایی که میگوید اجازه دهید خمینی به قدرت برسد و بعد از چند ماه ببیند که جنبش از هم پاشیده، چقدر واقعبینانه است؟
اگر شما در جلسه «اتاق وضعیت» پنتاگون حضور داشتید و سعی میکردید بهترین کار را انجام دهید، احتمالاً این اقدامات را انجام میدادید: با ترغیب حزب توده به مخدوش ساختن این جنبش، کمک به تروریسم و سعی در انزوای اقتصادی رژیم. روی این احتمال حساب میکردید که این جنبش نتواند انسجام خود را حفظ کند. از آنجا که فکر نمیکنم این اتفاق بیفتد، بگذارید مردم در اینجا [آمریکا] باور کنند این اتفاق خواهد افتاد.
دلایل دیگری نیز وجود دارد که موفقیت این سناریو را دور از ذهن میسازد. مسئله نفت یکی از آنهاست. اگر ایران بتواند این بخش را با موفقیت پیش ببرد، اقتصاد به راحتی احیا میشود. آنها نسبتاً مطمئن هستند که میتوانند این کار را انجام دهند؛ حداقل به میزان تولید 2 تا 3 میلیون بشکه در روز کافی است تا کشور به سرمایه کافی دست یابد و در سایر بخشهای اقتصادی کارهای مهمی انجام شود. کیفیت توصیههای اقتصادی که در پاریس به آیتالله ارائه میشد، بهویژه توسط بنیصدر،[10] بسیار مرا تحتتأثیر قرار داد. به نظر میرسد آن ایدهها مبتنی بر نظرات افراد بسیار خوب و مترقی در فرانسه، از جمله رنه دومان است. یکی از کلیشههایی که قطعاً توسط دولت آمریکا برای ایجاد سردرگمی و مقاومت در برابر جنبش ایجاد کرد این است که هر چه اسلامی است حتماً ارتجاعی است. بسیار مهم است که هویت واقعی اندیشههای اسلامی روشن شود، که فکر میکنم ترقیخواهانه هستند. صنعت نفت به جای اولویتهای بازار جهانی، دستخوش اولویتهای اقتصادی ایران خواهد بود. این به معنای سطوح پایینتر تولید است، چیزی در حدود 3 تا 3.5 میلیون بشکه به جای 5.5 میلیون بشکه در روز. این روند موجب کسب سرمایهای مناسب است تا ایران بتواند از آن برای دستیابی به انواع خاصی از فناوری و ماشینآلات به منظور ایجاد صنعت و اقتصاد خودکفای ایرانی بهره ببرد.
پینوشتها:
[1]. این مصاحبه ترجمه مشخصات زیر است:
ـ “One of the Great Watersheds of Modern History”, Merip Reports, No 75-76, February 1979, pp. 9 – 12.
[2]. این گروه توسط رحمتالله مقدم مراغهای و تعدادی از دوستان وی در اسفند 1354 تشکیل شد. مهمترین خواستههای آنان، آزادی مطبوعات و انخابات آزاد بود. (ویراستار)
[3]. نام نشریهای بود که توسط علیاصغر حاج سیدجوادی در آستانه انقلاب منتشر شد و با اوجگیری اعتراضها دفتر نشریه به مرکز فعالیت سیاسی تبدیل شد. (ویراستار)
[4]. مخالفت مردمی با تلاش شاه در تحکیم قدرت در سال 1963 (1342)، هزاران تظاهراتکننده را به کشتن داد و بسیاری از رهبران جبهه ملی، مذهبی و سایر رهبران مخالف را زندانی کرد یا به تبعید فرستاد. برای جزییات ببینید: Reports MERIT، شماره 40 .
[5]. جُرج بال، بانکدار سرمایهگذار در والاستریت و مشاور وزیر امور خارجه در دوران لیندون جانسون بود. وی بارها از سیاستهای دولت کارتر در خاورمیانه انتقاد کرده است و برژینسکی او را برای تصدی رئیس گروه ویژه برای طرح گزینههای سیاست آمریکا در خلیجفارس پس از انقلاب ایران به همکاری دعوت کرد.
[6]. ژنرال هایزر، جانشین فرمانده نیروهای ناتو، در 4 فوریه (پانزدهم بهمن) به واشنگتن بازگشت و به رئیسجمهور کارتر گزارش داد که ارتش ایران پشت سر دولت بختیار متحد شده و در حال بازیافتن انسجام خود است.
[7]. منظور «کمیته ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» است. (ویراستار)
[8]. ابوالحسن بنیصدر مشاور اصلی خمینی در زمینه اقتصاد است. وی در فرانسه زیر نظر رِنه دومان در رشته اقتصادِ روستایی آموزش دیده و با مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در تهران همکاری داشته است. زمانی که در پاریس همراه خمینی بود، از سیستم اقتصادی برای جمهوری اسلامی سخن میگفت که «سرمایهداری و مارکسیستی و حتی ترکیبی از این دو» نخواهد بود. او بانکداران غربی را ترساند و گفت ایران بدهیهای خارجی را که در دوره حکومت «غیرقانونی» شاه تحمیل شده لغو میکند. بر اساس گزارش بانک تسویه حسابهای بینالمللی در بازل، بدهی ایران به بانکهای بزرگ بینالمللی در نیمه 1978 (نیمه اول سال 1357) برابر با 7.2 میلیارد دلار بود. بازرگان در مصاحبه اخیر با روزنامهای یونانی، «دیدگاه شخصی» خود را اینگونه بیان کرد که: «صنایع سنگین باید ملی شوند، اما به تدریج، با برنامهریزی و احتیاط فراوان.»
[9]. کریم سنجابی در 11 فوریه (22 بهمن) توسط بازرگان به مقام وزیر امور خارجه منصوب شد.
[10]. خوانندگان محترم به این نکته توجه دارند که این اظهارنظر زمانی مطرح شده که هنوز انقلاب پیروز نشده است. (ویراستار)
تعداد بازدید: 967