17 شهریور 1399
دفعه آخری [سال 1354] که مرا [یعقوبعلی تیموری] برای شکنجه بردند، بازجوی خودم محمدی به اتفاق آرش و چند نفر دیگر بودند. یک روز محمدی مرا آورد برای بازجویی و گفت: تو حرفهایت را نزدهای، همه چیز لو رفته. این اعلامیهها و این هم کتابها، تو تا کی میخواهی آدم نشوی، من میخواهم کمکت کنم. گفتم: من اعلامیه پخش نکردهام، توی این کارها نبودهام، من یک کشاورز و روستازادهام ولی یک کاری کردهام، میگم: یک روز در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه ایستاده بودم، دیدم که دم در ورودی فیضیه طلبهها جمع شدهاند و دارند یک چیزی را میخوانند، من هم رفتم از دور نگاه کردم، به یکی گفتم: چیه؟ گفت: این اعلامیهای است که از طرف آقای خمینی نسبت به تحریم گوشت یخزده صادر شده. همین که این حرف را زدم، رنگش سرخ شد و خیلی ناراحت شد. برگشت به من گفت: تو هنوز خیلی خری، آدم نشدی فلان فلان شده، به کی میگی آقا؟ بلافاصله با اتاق افسر نگهبان تماس گرفت و گفت یک مأمور بیاید و دستور داد مرا به اتاق حسینی ببرند و 25 یا 30 ضربه شلاق به جرم این که آقای خمینی گفتهام به من زدند و شروع کرد به توهین و ناسزا گفتن به امام خمینی.
منبع: کتاب تلخند زندانی، گردآوری و تدوین سیدمحمود رضویان، تهران، موزه عبرت ایران، 1391، ص 33 و 34..
تعداد بازدید: 1026