07 مهر 1399
در اردیبهشت سال 56 به وسیله ساواک دستگیر شدم و مرا [اختر رودباری] به شهربانی نوشهر تحویل دادند. نحوه دستگیریام نیز به این شکل بود که چند نفر با ماشین ب.ام.و به مدرسه ما آمدند و از معاون مدرسه خواستند به جای من سر کلاس درس حاضر شود و بعد مرا به دفتر مدرسه احضار کردند و از آنجا هم به ساواک منتقل شدم. در آنجا ابتدا هویتم را مشخص کردند که مطمئن شوند در دستگیری من به نتیجهای که میخواهند رسیدهاند یا نه. بعد از این به وسیله سه نفر از مأمورین شهربانی مرا در همان روز به تهران منتقل کردند. حدوداً ساعت 2 بعدازظهر به شهربانی تهران رسیدیم و در کمیته مشترک با چشمان بسته مرا به مردی به نام منوچهری تحویل دادند. بعد از آن هم روال کار اینگونه بود که لباسها تعویض میشد و یونیفورم مخصوص زندان به زندانی داده میشد و از ورودی بند مرا به آخرین سلول دست چپ بند 6 بردند. با خود فکر میکردم که آنچه باعث دستگیری من شده است این بود که در دوران دانشگاه یکی از دوستان من در مهرماه سال 55 به نام سرور آلادپوش کشته شد. دلیل دیگر این بود که من با گروهی که مذهبی بودند و منشعب از سازمان مجاهدین بودند مرتبط بودم و اینها همه محرکهایی بودند که ساواک به افراد دیگر برسد و وقتی که سرور کشته شد من و یکی از دوستانم به نام خانم باستانحق به زندان افتادیم. کار من توزیع و پخش اعلامیههای امام و اعلامیههای گروههای مذهبی بود و بعضاً اعلامیههایی را که از گروه مهدیون بود تکثیر میکردیم و به مناسبتهای مختلف مطالبی مینوشتیم و در دانشکده منتشر میکردیم. این مسائل و ارتباط من با سرور به عنوان یک فرد مخفی همه و همه دست به دست هم داد و زمینهساز دستگیری من شد. سرور آلادپوش خانواده شاخصی داشت. حسن و حسین آلادپوش هم که برادران سرور بودند جزء زندانیان بودند.
در آن زمان خانوادهها با کارکرد زیاد و درآمد کم امکانات محدودی داشتند اما مقید به اصول اسلامی و رعایت مسائل دینی بودند. خانواده من در حد یک خانواده سطح متوسط بود و ما میدیدیم که پایبندیهای مذهبی در خانواده سلطنتی نیست و سلطنت شاه مخالف رعایت حیطههای دینی است به انضمام اینکه ما به وسیله پدرم به امام جماعت مسجد محلمان معرفی شده بودیم و جامعالمقدمات میخواندیم و یا در کلاسهای قرآن جهت تکمیل تجوید و قرائت قرآن شرکت میکردیم. اینها همه عواملی بودند که به ما انگیزه میدادند. از دیگر عوامل مهمی که بر مبارزه ما مهر تأیید میگذاشت مسئله تبعید امام خمینی بود و وقتی به سخنان امام و ایده ایشان درباره عدم دخالتهای دولتهای بیگانه به خصوص آمریکا در اوضاع ایران فکر میکردیم انگیزه ما قویتتر میشد و سعی ما بر این بود که هر طور شده با گروههای مذهبی ارتباط بگیریم.
منبع: آن روزهای نامهربان (یاد از رنجهایی که بردهایم...)، فاطمه جلالوند، تهران، موزه عبرت ایران، 1385، ص 32 - 34.
تعداد بازدید: 1750