05 آبان 1399
بعد از تهاجم وحشیانه عمال رژیم به مردم و طلاب [در 19 دی 56] که به زخمی و شهید شدن جمعی از تظاهرکنندگان انجامید، فضای قم را وحشت و خفقان فراگرفت؛ حتی بعضی از نزدیکترین دوستان ما که در آن جلسات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم حضور مییافتند و در تهیه و توزیع اعلامیهها همکاری میکردند، بعد از حادثه 19 دی در لاک خود فرو رفتند و منطقشان این بود که دیگر کاری نمیشود انجام داد. حتی بعد از این ماجرا که من [آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی] به منزل آیتالله آقای نوری رفتم تا در جریان اوضاع قرار گیرم، از آنجا که کشتار 19 دی بعد از سخنرانی بنده و آیتالله نوری اتفاق افتاده بود، لذا پیوسته به ما تلفن میکردند و کسب تکلیف مینمودند. من هم بلافاصله و بدون هماهنگ کردن با جمع، به نظرم میرسید که افراد را به اجتماع در منزل آیتالله العظمی گلپایگانی ترغیب کنم. اینجا بود که یکی از مدرسین به من تلفنی گفت: آقای موسوی! اجتماع و تظاهرات مجدد خطرناک است. گفتم بنا نیست وقتی چهار ـ پنج نفر شهید شدند که ما مبارزه را رها کنیم. گفتند: به هر حال تکروی درست نیست. گفتم: مسألهای نیست. پس حاضر شوید تا جلسهای با حضور آقایان تشکیل دهیم و تعیین تکلیف کنیم. قرار شد جلسه در منزل آیتالله آقا طاهری خرمآبادی تشکیل شود. بنده مسئولیت تلفن کردن به حضرات و هماهنگی با ایشان را به عهده گرفتم. سرانجام موفق شدیم ده ـ دوازده نفر از مدرسین حوزه را جمع کنیم. در ساعت یازده صبح که در منزل آقای طاهری بودیم، طلاب در بیت مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی اجتماع کرده و به شعار و تظاهرات پرداخته بودند و باز هم مأمورین رژیم با آنان برخورد کرده بودند. ما در آن ساعت با آقایان راجع به محکوم کردن حادثه 19 دی صحبت میکردیم و بنا شد اطلاعیهای صادر شود و آقایان امضاء کنند. جلسه به پایان رسید و اعلام شد که برای بقیه صحبتها، شب بعد در منزل آیتالله شیخ یوسف صانعی اجتماع کنیم. این جلسه روز بیستویکم دی 56، شب هنگام در منزل آقای صانعی برگزار شد. در طی آن، برخی از آقایان نظرشان این بود که باید سکوت و آرامش حاکم شود و تنها به نوشتن نامه و محکوم کردن رژیم بسنده کنیم و واقعاً هم شرایط طوری بود که هر لحظه امکان داشت مأمورین رژیم به منزل آقایان بریزند و آنان را تبعید کنند که همینطور هم شد. در همین روزها آقایان مکارم، نوری، یزدی و مشکینی را هم تبعید کردند و کار به جایی رسید که وقتی در منزل آقای صانعی تشکیل جلسه دادیم، جمع ما اندک بود. به یاد دارم که آقایان: امینی، جوادی آملی، محمدی گیلانی، طاهری، صانعی، مؤمن و بنده حضور داشتیم و بقیه هم از سر ملاحظه با ترس، در جلسه حاضر نشدند. به هر تقدیر از حاضرین امضاء گرفتیم؛ البته بعضیها گفتند: فعلاً قصد قربت از ما «متمشّی» نمیشود و امضاء نکردند. جلسه تمام شد و برای اتمام حجت و کامل شدن کار، به نزد علمایی که درجلسه حاضر نبودند رفتم و خوشبختانه برخی از آنان پذیرفتند که ذیل اعلامیه را امضاء کنند. بعد قرار شد که هر کدام از آقایان، به دنبال وظیفه خود برود. از جمله مقرر شد که خدمت مرجع ثلاث وقت برسیم تا نظر مساعد آنان را برای ابراز واکنش نسبت به رژیم و جنایات آن، جلب کنیم که البته به طور کامل به نتیجه نرسیدیم. تنها اتفاق قابل ذکری که به عنوان عکسالعمل فاجعه قم روی داد، تعطیلی دروس مدرسین تا هفت روز بعد از این حادثه بود. روز هشتم هم برخی از آقایان صحبتی در مورد 19 دی داشتند؛ از جمله آقای شریعتمداری قدری صحبت کردند. در آن روزها فضای عجیبی بر حوزه حاکم بود. از سویی ترس و وحشت از جانب رژیم و ساواک و بگیر و ببند و از سوی دیگر، خشم و نفرت طلبههای جوان و مبارز از شاه و پلیدیهای او. رذالتهای رژیم تمامی نداشت تا جایی که مأمورین شاه میخواستند زخمیهای حادثه 19 دی را از بیمارستانها خارج کنند و با خود ببرند که خوشبختانه ما زودتر اقدام کردیم و تیرخوردهها را مخفیانه به منازل بردیم و تحت مداوا قرار دادیم. برای مردم سؤال بود که چرا آقایان مراجع، برای شهدای 19 دی مجلس فاتحه علنی ترتیب ندادند. ما درجلساتی که با دوستان داشتیم، از همه سؤال میکردیم که چه باید کرد؟ وقتی به چهلم شهدا نزدیک شدیم، همچنان احساس میکردیم که آقایان و بزرگان، مایل به کار پر سروصدا نیستند. سرانجام تنها قرار شد که آقایان مراجع و مدرسین رده بالا اطلاعیهای بدهند و اعلام عزای عمومی کنند و مردم هم با سکوت و آرامش در منازل خود باشند. ما به نظرمان رسید که در همین حد هم مغتنم است.
منبع: خاطرات آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی (دفتر اول)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، عروج، 1384، ص 407 - 409.
تعداد بازدید: 882