08 دی 1399
«دفعه سوم که مرا [آیتالله محمدرضا مهدوی کنی] بازداشت کردند سال 53 بود. اول مرا به بوکان تبعید کرده بودند و پس از آن من را بازداشت کردند و آوردند اینجا و حدود دو ماه در سلول انفرادی بودم. بازجویان کمیته با لحن توهینآمیزی روحانیون را آشیخ صدا میکردند. به مدت یک ماه هر روز ما را برای بازجویی و شکنجه میبردند و پذیرایی میکردند. حسینی مرا از سقف آویزان کرده بود و اسدی بازجویم فیلم بازی میکرد. اسدی شماره معکوس میداد و میگفت اگر شماره به 3 برسد یک دفعه قلبت از کار میافتد. شروع کرد از 20 شمردن. اومد پایین و پایین و حسینی هم مرا میزد، حسینی به من گفت پیرمرد چرا خودت را فدای دیگران میکنی، برای چی این کارها را میکنی، یادم میآید فقط این آیه شریفه را میخواندم: «اعوذ بالله منالشیطان الرجیم ـ ربّنا افرغ علینا صبراً و ثبّت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین». اونا که نمیفهمیدن من چی میگم. هی میگفتند: چیه؟ هی میگی ربّنا ربّنا، گفتم: هر کس کار خودش را بکند. تو کار خودت را بکن و من هم کار خودم رو میکنم. من ذکر خود را میگم تو هم کار خودت را انجام بده. این وضعیت بازداشت ما در سال 53 بود.
منبع: کتاب تلخند زندانی، گردآوری و تدوین سیدمحمود رضویان، تهران، موزه عبرت ایران، 1391، ص 21 و 22.
تعداد بازدید: 783