14 اسفند 1399
غلامعلی صدری (دلشاد)
عید ما عید بس نوینی شد
نور ایرانزمین خمینی شد
ظلم و بیداد رفت، از ایران
که نمود او وطن بسی ویران
اتحادی که هست بین همه
گرگ رفته، نشاط ماند و رمه
همه شادند و شادمان امسال
که نجاتی به حق بُوَد فیالحال
ملت از ظلم شه به جان آمد
از سوی حق اماممان آمد
روزگار سیه سپر گردید
شادمانی به روی ما خندید
ای خمینی تو جاودان باشی
تا زمان هست در جهان باشی
که وجود تو کی شود فانی
تا خدا هست خوب و خوش مانی
نام نیکوی تو نوشته به زر
یادگاری نکوست از رهبر
رهبری کی بدیدهام چنین؟
که ز سوی خدا تویی به یقین
به فنا داده کاخ ظلم به باد
همه مردم ز کارهای تو شاد
ظلم، هر کس کند همان بیند
در نهان گر کند، عیان بند
شاه با ثروت زیاد و کلان
مرد بدبخت گشته او به جهان
چه ثمر ثروتت، مقاومت کو؟
که نباشد تو را به ملت رو
تو و اقوام فاسد و دزدت
که بلاشک بود همی مزدت
دربهدر کوبهکو روانه شدی
تیر در رفته چون کمانه شدی؟
که هدف در جهان برایت نیست
محرم و رازدار تو، جان کیست؟
گفت بر تو امام شو هوشیار
تو نگشتی ز خواب خوش بیدار
مست بودی به کار خود دائم
تو نبودی به حق بدان قائم
دعوی دین با تو بنمودی
گفته نیک ما تو نشنودی
رحم ناکرده بر کسی به یقین
آه مظلوم بر تو کرد چنین
ظلمها کرد آن ساواک بر خلق
نَفَس ملت آمدی بر حلق
غافل از خشم ملتت بودی
خشم ملت به چشم تو دودی
ناگهان کار تو دگرگون شد
ظلم تو حاصلش نگر چون شد
سیدی کرده از وطن بیرون
دل یاران او نمودی خون
دست تقدیر خود چنین گشتی
بیمکان در جهان یقین گشتی
جای سید درون دلها بود
قطره بودی فتاده اندر رود
کسی به سویت نیامد ای ظالم
که ستم کردهای بدان عالم
ای خمینی تو شادمان باشی
ز سوی حق، تو بیگمان باشی
سال نو بعد قرنهای زیاد
عیدی خوب و خوش، خمینی داد
جمله بر پا به امر تو بودند
ره دشوار بس بپیمودند
بانوان مبارز ایران
کرده دنیا ز کار خود حیران
پابهپا پیش رفته با مردان
شده در انقلاب همپیمان
لیک شادند چون رها گشتند
جمله در راه تو به پا گشتند
سال نو بهر ما مبارک باد
رهبر ما نوید خوش، او داد
خوش به آن کس که زنده ماند و بدید
خود بدید این چنین نه او بشنید
داستانی بود شگرف چنین
که سپر دوره شهنشهی به یقین
شاه رفت و ستم به پایان شد
عدل ایران زمین بهاران شد
در بهاری چنین خوش و خرم
عید نامی نداردی از جم
از خمینی بدان چنین ایام
که رهانده است جمله را از دام
این بهاران بهار آزادی است
جشن پایان ظلم و بیدادی است
عید را انقلاب و رهبر، داد
زین سبب جمله خرم و دلشاد
گر تو جویا شوی چنان باشم
مرد آزاده جهان باشم
عید آزادی همه جانهاست
اثرش بیگمان نگر پیداست
سال نو بعد قرنهای زیاد
عیدی خوب آن خمینی داد
مشت خود را گره کنم بر خصم
شیوه اینسان بود، شده خود رسم
همه گفتیم لاالهالاالله
وحده لاشریک الاالله
هست «دلشاد» بیگمان شادان
که رها کشور از شه نادان
خاطر بندگان حق شادست
که رهایی خدا به ما دادست
سال خوش از قدوم روحالله
ابر تاریک رد شد از رخِ ماه
رأی ما رأی رهبر است یقین
گوش دادن بود مرا آیین
***
مشخصات و ویژگیها
سراینده: غلامعلی صدری معروف به دلشاد اصفهانی و متخلص به دلشاد. این شاعر گاه در اشعار خود، هم «صدری» و هم «دلشاد» را برای تخلص به کار برده است.
این سراینده اصفهانی در مرداد ماه 1377، چشم از جهان فانی فرو بست و به سرای باقی شتافت.
تاریخ سرودن شعر: 25 اسفند ماه 1357
قالب: مثنوی در 51 بیت
وزن: فاعلاتن، مفاعلن، فعلن
بحر: خفیف، مسدس مخبونِ محذوف
توضیح و یادآوری:
این مثنوی ضمن شادباش عید و پیروزی انقلاب، به نوعی شرح مختصری است از داستان انقلاب، برشمردن ستم و ظلم رژیم پهلوی، تبعید حضرت امام و به پاخیزی مردم و پیروزی انقلاب، همراه مدح حضرت امام و استقبال از مراجعه به آرای عمومی برای تأیید جمهوری اسلامی.
شایان ذکر است که در بعضی از ابیات یا مصراعها، وزن شعر رعایت نگردیده است. همچنین شاعر در دو مصرع، واژه «سپر» را به کار برده و از آن معنی سپری گردیدن را اراده کرده است:
1ـ بیت ششم:
روزگار سیه سپر گردیدشادمانی به روی ما خندید
2ـ بیت سی و هفتم:
داستانی بود شگرف چنینکه سپر دوره شهنشهی به یقین
این مثنوی در دو صفحه به ابعاد 20×35 سانتیمتری تایپ گردیده و همراه نامهای به دفتر امام خمینی ارسال شده است. در صدر صفحه شعر، به قلم سراینده جمله زیر نقش بسته است:
«... این اشعار تقدیم به رهبر عالیقدر امام خمینی در اولین بهار آزادی و انتخابات و رفراندم تعیین حکومت گردید».
منبع: فیض، مصطفی، چراغ عجم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، صص 64 – 67.
تعداد بازدید: 2461