انقلاب اسلامی :: سفر به حج و تبلیغ جزوه ولایت فقیه

سفر به حج و تبلیغ جزوه ولایت فقیه

03 فروردین 1400

از جمله برنامه‌هایی که شهید منتظری طراحی و اجرا کرد، رفتن به حج و تبلیغ حرکت حضرت امام خمینی و افشاگری علیه رژیم شاه بود. پس از نشست‌ها و جلساتی تصمیم گرفتم که من نیز به همراه آقایان غرضی، جنتی، تقدیسیان، آلادپوش و سراج‌الدین موسوی از راه زمین به سوی عربستان حرکت کنم. خیلی سریع پاسپورتی لیبیایی با هویت جدید برایم تهیه شد.

در مکه و مدینه حال و هوای خاصی بود، موسم حج جمعیت زیادی آن‌جا بودند. جمعیتی یک دست بی‌هیچ برتری و تفاخری برای یک هدف و غربال شده از ناخالصی‌ها؛ در آن‌جا از هر چه تعلق غیر خدا بود رها و آزاد بودند، فقط خدا بود و خدا. دل‌ها صیقلی و صاف و روشن بود، از این‌رو هر عمل و سخن حقی بر جان‌ها می‌نشست، در این فرصت اعلامیه‌ها و جزوه ولایت فقیه را که سخن واقعی و حقی بود، بین مشتاقان و زائرین حرم کوی دوست پخش می‌کردیم، و صدای خمینی را که صدای حقی بود به گوش جهانیان می‌رساندیم.

برای خروج اعلامیه‌ها از گمرک مرزها باید خیلی حساب شده عمل می‌کردیم. به یاد دارم ما آن‌ها را داخل دو یا سه ساک بدون این‌که جاسازی مناسبی کنیم، قرار دادیم. در مرز عربستان و در گمرک با تراکم زائرین از کشورهای سوریه، لبنان و عراق مواجه شدیم و این شلوغی و تراکم بهترین لحظه و فرصت برای رد کردن ساک‌ها بود. مأموران ساک‌ها را با گچ علامت‌زده آن‌ها را رد می‌کردند. ما هم برای این که ساک‌هایمان را نگردند با قرص آسپرین روی آن‌ها را (مثل گچ) علامت می‌زدیم. اگر به کسی مشکوک می‌شدند داخل ساکش را هم می‌گشتند. وقتی ساک‌ها زیاد بودند، ساکی را انتخاب و جست‌وجو می‌کردند، از ساک‌های ما ساکی را انتخاب کردند که خوشبختانه فاقد اعلامیه و کتاب بود؛ و داخلش تنها وسایل و لباس‌های شخصی بود، به ساک‌های دیگر دست نزدند.

کار پخش اعلامیه‌ها و کتاب‌ها خیلی زود تمام شد، شروع به تبیین شرایط ایران در گروه‌های چند نفری و کوچک کردیم. با تمهیدات و مراقبت‌هایی که داشتیم با مشکلی خاص روبه‌رو نشدیم. توانستیم در این سفر الهی با چند تن از مبارزان ایرانی و یا افرادی رابط تماس گرفته تبادل اطلاعات کنیم. از اوضاع و احوال داخل کشور دقیق سئوال کردیم و ارزیابی خوبی به دست آوردیم. لحظه‌ای آرام و قرار نداشتیم، در هر زمانی و در هر نقطه و مکانی بود، با حجاج سخن می‌گفتیم.

تا این‌که مشکل مالی پیدا کردیم، یک دوربین عکاسی خریدیم. روزها در مقابل خانه خدا و یا در مدینه در جوار حرم حضرت رسول(ص) نوبتی می‌ایستادیم و از متقاضیان عکس گرفته پولی به دست می‌آوردیم، و در اختیار گروه قرار می‌دادیم. این روزهای خدایی و به یادماندنی به پایان رسید و می‌بایست به سوریه بازمی‌گشتیم.

 

منبع: خاطرات مرضیه حدیدچی(دباغ)، به کوشش محسن کاظمی، تهران، سوره مهر، 1388، ص 114 - 116.



 
تعداد بازدید: 667


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: