30 فروردین 1400
گاردیها مرتب دور و بر بیمارستان سوم شعبان گشت میزدند. از شب اول محرم (سال 1357)، دیگر هر شب مردم بالای پشتبام تکبیر میگفتند. اینطور بدون آنکه به خیابانها آمده باشند، صدای مخالفتشان را به گوش شاه و طرفدارانش میرساندند و حکومت نظامی را زیر پا میگذاشتند.
صدای اللهاکبر که میآمد، اگر کار نداشتیم چند نفری از پزشکها و پرستارها و خدمهها به پشتبام بیمارستان میرفتیم و همراه مردم تکبیر میگفتیم. چون اونیفورم سفید تنمان بود، یک شب گاردیها متوجه ما شدند و به طرف بیمارستان تیراندازی کردند. روی زمین دراز کشیدیم که ما را نبینند و در همان حال همزمان با مردم اللهاکبر گفتیم. یک شب تیر به پنجره بیمارستان خورد و شیشه شکست. شب بعد مسئولان بیمارستان گفتند: «شما دیگر تکبیر نگویید. اینجا مجروح هست اگر یک وقت متوجه بشوند و توی بیمارستان بریزند، این همه مجروح لو میروند.» دیگر برای تکبیر گفتن نمیرفتیم، ولی خودروهای نظامی میآمدند، گشتی میزدند و گاهی دو سه تیر هوایی شلیک میکردند و اینطور حضور خودشان را اعلام میکردند.
منبع: کتاب خاطرات ایران (خاطرات ایران ترابی)، خاطره یگانه شیوا سجادی، تهران، سوره مهر، 1395، ص 96 و 97.
تعداد بازدید: 789