25 فروردین 1400
طیبه سلیمی
محمدعلی رجایی در ۲۵ خرداد ۱۳۱۲ در قزوین در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش عبدالصمد شخصی پیشهور بود که در بازار خرازی داشت. وی همچنین عضو انجمن منتظرین امام زمان(عج) در قزوین بود و با همیاری دوستان دیگر خود که عموماً از افراد متدین و متعهد بودند با پرداخت مبالغ مختصری به دوام جلسات و بقای این انجمن کمک میکرد. این انجمن نقش عمدهای در دوران حضور روسها در قزوین داشت و از ترویج افکار غیرمذهبی و مارکسیستی در بین جوانان جلوگیری میکرد. مادرش «گلین خانم» زنی پاکدامن و در بین خویشاوندان از شخصیت و احترام خاصی برخوردار بود. محمدعلی در ۴ سالگی پدرش را از دست داد و مسئولیت زندگی به عهده مادر و برادرش که تنها ۱۰ سال از وی بزرگتر بود، افتاد. او تحصیلات ابتداییاش را در مدرسه فرهنگ قزوین به پایان رساند اما به سبب مشکلات مالی تحصیل را رها کرد و در مغازه خرازی داییاش مشغول به کار شد. چهاردهساله بود که در جستوجوی کار مناسب به تهران رفت. ابتدا مدتی در بازار تهران، در یک مغازه آهنفروشی و سپس در یک مغازه بلورفروشی کار کرد. مدتی نیز در جنوب شهر به دستفروشی پرداخت. سال ۱۳۲۸ با مشورت برادر و یکی از نزدیکان خود و با مدرک ابتدایی و درجه گروهبانی، به صورت پیمانی در نیروی هوایی ارتش استخدام شد و ۵ سال در آنجا فعالیت کرد. او همزمان با کار در بازار و خدمت در ارتش، تحصیلاتش را در دوره شبانه مدرسه احمدیه، وابسته به تعلیمات اسلامی، ادامه داد.[1]
رجایی متأثر از فضای سیاسی دهه ۱۳۲۰ و همچنین اعتقادات مذهبیاش، به فعالیتهای سیاسی ـ مذهبی روی آورد. در سالهای پایانی این دهه گروهی از دانشآموزان مدرسه احمدیه، تحت تأثیر جامعه تعلیمات اسلامی، تشکلی به نام «گروه شیعیان» را با رویکرد فرهنگی ـ مذهبی ایجاد کردند. رجایی هم در این گروه فعالیت میکرد. او در فاصله سالهای ۱۳۲۷ ـ ۱۳۳۲ با شرکت در جلسههای جمعیت فدائیان اسلام جذب آنان شد و در این دوران به صورت نیمهمخفی و گاه علنی با آنها همکاری داشت. شبها هم به مسجد هدایت، که مرکز مهم فعالیتهای دینی و سیاسی آن زمان بود و امامت جماعت آن را آیتالله سیدمحمود طالقانی به عهده داشت، میرفت. او در آنجا با طالقانی آشنا شد و از آن پس بیش از ۲۰ سال در جلسههای تفسیر قرآن وی حضور داشت.[2]
در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پس از انتقال اجباری وی از نیروی هوایی به نیروی زمینی، از ارتش استعفا کرد و به بیجار رفت و در آنجا به تدریس پرداخت. سال ۱۳۳۵ در دانشسرای عالی دانشکده علوم و هم در دانشکده پست و تلگراف پذیرفته شد، اما سرانجام تحصیل در دانشسرای عالی را انتخاب کرد. رجایی پس از چندی به تهران بازگشت و در دوره کارشناسی ارشد رشته آمار در دانشگاه تهران به تحصیلاتش ادامه داد. سال ۱۳۳۹ به واسطه حضور در جلسات مسجد هدایت و آشنایی با آیتالله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان و یدالله سحابی، و به درخواست خودش به مدرسه کمال رفت و مشغول به تدریس شد. همزمان با تدریس در تهران و قزوین، با نهضت آزادی نیز همکاری میکرد. پس از چندی تحصیل را رها کرده، فقط به تدریس و فعالیتهای سیاسی پرداخت. سال ۱۳۴۱ با یکی از بستگانش به نام «عاتقه صدیقی» ازدواج کرد و منزل کوچکی نزدیک دبیرستان کمال در نارمک خرید. وی در اردیبهشت ۱۳۴۲ به اتهام عضویت در نهضت آزادی و پخش نشریات و اعلامیه توسط ساواک قزوین دستگیر شد و بعد از ۴۸ روز به قید کفالت آزاد و سپس تبرئه شد.[3]
محمدعلی رجایی، سال 1346 با کمک محمدجواد باهنر و جلالالدین فارسی، بقایای هیئت مؤتلفه را سازماندهی کرد.[4] این ۳ تن اعضای تشکیلات مخفی هیئت مؤتلفه بودند و رجایی با نام مستعار «امیدوار» در جلسههای این هیئت شرکت میکرد. آنها برای پوشش دادن به فعالیتهای سیاسی خود با کمک برخی از بازاریان، مؤسسه خیریه بنیاد رفاه تعاون اسلامی را تأسیس کردند. به پیشنهاد و حمایت حجتالاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی و برخی از بازاریان، مدرسه دخترانه رفاه زیر پوشش این بنیاد تأسیس شد. رجایی تا سال ۱۳۵۳، عضو هیئت امنای این مدرسه بود. او در این سالها در دبیرستان علوی تهران نیز به تدریس ریاضی اشتغال داشت. در جو اختناق و خفقان بین سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۶ که فعالیتهای سیاسی رو به رکود نهاده یا زیرزمینی شدند، فعالیتهای رجایی نیز کاهش یافت و فقط به جلسات ماهانه دبیران و شرکت در بعضی جلسات مذهبی و سخنرانی محدود شد.[5]
در سال ۱۳۴۹ جلالالدین فارسی ابتدا به لبنان و سپس به عراق و سوریه رفت. رجایی که با نام مستعار «محمد امین» فعالیت میکرد، با همراهی دیگر فعالان سیاسی به او کمک میرساند. سال ۱۳۵۰ رجایی برای آگاهی از فعالیتهای فارسی و نیز دیدار با فعالان سیاسی در این کشورها عازم «فرانسه» شد. وی برای عدم ایجاد حساسیت «ساواک» مستقیماً به «سوریه» نرفت و ابتدا با سفر به «فرانسه» وانمود کرد که به یک سفر توریستی میرود. در فرانسه گزارشی از شبکه مبارزین مسلمان در «فرانسه» و «اروپا» نیز تهیه کرد و پس از اقامت ۱۷ روزه از راه «ترکیه» به «سوریه» رفت و از مراکزی که نیروهای مسلمان در آنجا آموزش نظامی میدیدند بازدید کرد و مجدداً از طریق «ترکیه» به «ایران» بازگشت.[6]
سابقه آشنایی رجایی با «محمد حنیفنژاد» در دوره دانشسرای عالی باعث شد تا با سازمان مجاهدین خلق ارتباط پیدا کند و به دلیل ارتباط گستردهای که با کادر اولیه رهبری سازمان مجاهدین داشت، همراه شماری از دوستان بعضی از کمکها را در اختیار سازمان قرار میدادند.
محمدعلی رجایی به دلیل ارتباطی که با سازمان داشت، تعدادی از کتب دفاعیات کادر اولیه آن را در جلسات دادگاه به همراه تعداد دیگری از کتابهایی که ساواک در مورد آن حساس بود به منزل یکی از خواهرانش انتقال داد تا در صورت دستگیری توسط ساواک سرنخی وجود نداشته باشد، اما از آنجا که خواهرزاده وی بدون کسب اجازه از او تعدادی از این کتابها را به دانشگاه برد و بین دوستان خود توزیع کرد، زمینهساز دستگیری خود و سپس رجایی شد. او که به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شده بود، چهار سال در زندانهای کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک، زندان قصر و اوین حبس بود. وی نزدیک به ۲۰ ماه بازجویی و حبس در سلول انفرادی داشت ولی زیر فشار شدید و طاقتفرسای شکنجهگران ساواک لب از لب نگشود و هر بار بیشتر از گذشته در معرض شکنجه قرار گرفت.
سال 1354 در سازمان مجاهدین خلق انشعابی صورت گرفت و گرایشهای مارکسیستی بر سازمان غالب شد؛ آن زمان رجایی در زندان بود و از این مسئله متأثر شد و برای جلوگیری از انحراف دیگر مبارزان مسلمان، تمام تلاش خود را برای جذب هواداران ساده و ناآگاه این سازمان کرد و به مطالعه و گفتوگوهای نظری روی آورد.[7]
رجایی پس از آزادی از زندان در آبان 1357 بر شدت مبارزات افزود و با تأسیس انجمن اسلامی معلمان مبارز، به مبارزه علیه حکومت پهلوی پرداخت. این انجمن که همان سال در روزهای پیروزی انقلاب تأسیس شده بود در تکثیر و توزیع اعلامیهها و پیامهای امام خمینی و نیز سازماندهی اعتصاب معلمان و مدرسان در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب سهم مهمی داشت. وی با آشنایی و ارتباطی که با یاران امام خمینی داشت، فعالیت خود را در کمیته استقبال امام ادامه داد.[8]
بعد از تشکیل دولت موقت، دکتر شکوهی از اعضای نهضت آزادی ایران به عنوان وزیر آموزش و پرورش تعیین شد. در این دوره محمدعلی رجایی به همراه محمدجواد باهنر و سیدکاظم موسوی نقش تعیینکنندهای در اداره امور این وزارتخانه داشتند. پس از استعفای غلامحسین شکوهی در شهریور 1358 از وزارت آموزش و پرورش، رجایی بهعنوان کفیل وزارتخانه و سپس وزیر آموزش و پرورش منصوب شد. اقدامات او در این منصب عبارت بودند از تغییر نظام آموزشی و محتوای کتب درسی، پاکسازی نیروی انسانی، دولتی کردن مدارس، ایجاد امور تربیتی در مدارس، استفاده از معلمان تربیتی، تعطیل کردن مدارس مختلط، رایگان کردن مدارس شبانه و ممنوع کردن تحصیل دانشآموزان مسلمان در مدارس اقلیتهای دینی.[9]
رجایی در فروردین ۱۳۵۹ با دوازده میلیون و دویست و نه هزار و دوازده رأی بهعنوان نماینده مردم تهران به مجلس شورای اسلامی راه یافت.[10]
پساز گذشت ۶ ماه از نمایندگی مجلس و در پی انتخاب «ابوالحسن بنیصدر» بهریاست جمهوری، به دلیل آنکه مجلس شورای اسلامی نامزدهای معرفیشده از طرف او را برای پست نخستوزیری واجد صلاحیتهای اسلامی و انقلابی نمیدانست، اختلاف بنیصدر با مجلس بالا گرفت و به سبب دیدگاههای متفاوت مجلس و ابوالحسن بنیصدر (رئیسجمهور وقت) انتخاب نخستوزیر به معضلی سیاسی تبدیل شد. با توافق رئیسجمهور و نمایندگان مجلس، هیئت چهارنفرهای برای بررسی صلاحیت نخستوزیر تشکیل شد. هیأت پساز بررسی صلاحیت چند تن، رجایی را واجد شرایط دانست، اما رئیسجمهور به دلیل اختلافنظر سیاسی و فکری که با رجایی داشت شرط پذیرش نخستوزیری رجایی را رأی بالای مجلس اعلام کرد. محمدعلی رجایی با ۱۵۳ رأی موافق، ۲۴ رأی مخالف و ۱۹ رأی ممتنع از مجلس بهعنوان اولین نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد و در ۳۰ مرداد ۱۳۵۹ حکم نخستوزیری وی صادر شد.[11]
پس از انتخاب رجایی به نخستوزیری مسئله بعدی تعیین کابینه بود. طبق قانون اساسی، پیشنهاد دادن وزیران به رئیسجمهور توسط نخستوزیر صورت میگرفت و تأیید و معرفی آنها به مجلس با رئیسجمهور بود. بنیصدر خواستار آن بود که کابینه ائتلافی را از همفکران خود انتخاب کند و رجایی در اینباره نظری مخالف رئیسجمهور داشت و بر اهمیت تعهد در کنار تخصص پافشاری میکرد. وی معتقد بود برای آنکه بتواند کشور را اداره کند باید کابینهای یکدست از نیروهای انقلابی و متعهد شکل بگیرد.[12] این اختلاف جدی شد تا جاییکه احتمال داشت نخستوزیر استعفا کند، اما محمدعلی رجایی با وساطت کسانی چون سیداحمد خمینی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدرضا مهدویکنی، عبدالکریم موسویاردبیلی، اعضای هیئت دولت را برگزید و به مجلس معرفی کرد. بنیصدر در ۱۶ شهریور ۱۳۵۹ با ۱۴ تن از ۲۰ وزیر پیشنهادی موافقت کرد و آنها از مجلس نیز رأی اعتماد گرفتند. بقیه اعضای هیئت دولت نیز به تدریج در ماههای بعد به مجلس معرفی شدند.[13]
ده روز پس از آنکه دولت رجایی شروع به کار کرد، جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران به صورت رسمی و همهجانبه آغاز شد. نخستوزیر این جنگ را جنگی در تقابل با عقیده و انقلاب اسلامی و جنگ کفر با اسلام میدانست و به جنبه عقیدتی جنگ اهمیت بیشتری میداد و معتقد بود که با توسعه دایره عقیدتی ـ سیاسی در بین نیروهای نظامی و در نهایت ایجاد ارتش مردمی و مکتبی میتوان دشمن را شکست داد. از نظر رجایی جنگ تحمیلی جنگ کشور با کشور نبود بلکه جنگ عقیده با عقیده بود.[14]
در مجموع دیدگاهها، مواضع و سیاست نخستوزیر رجایی و دولتش در قبال جنگ تحمیلی، آرمانگرا، مردمی، ایدئولوژیک و توحیدمحور بود. مهمترین بخش مرتبط با حوزه تصمیمگیری و عملکرد دولت، اقتصاد و تدارکات جنگ بود که از آنجمله میتوان به بودجه نظامی، حساب ۸۸۸ دولت برای کمک به جنگزدگان، تهیه لایحه مجازات غائبین نظاموظیفه و افزایش مدت سربازی، تشکیل ستاد بسیج اقتصادی کشور، تدارکات و پشتیبانی جنگ، اسکان آوارگان و مهاجرین جنگ، سازماندهی و ارسال کمکهای مردمی به جبهه جنگ اشاره کرد و در کنار ادامه جنگ، سازمانها و مجامع بینالمللی فعالیتهایی برای برقراری آتشبس و صلح بین دو کشور انجام دادند. رجایی مذاکرات صلح را به خروج کامل نیروهای عراق از خاک ایران مشروط دانست و با شرکت در شورای امنیت سازمان ملل در مهر ۱۳۵۹ شرایط ایران برای صلح و زوایای مختلف تجاوز به ایران را در دیدار با دبیرکل سازمان ملل مطرح کرد. این شروط عبارت بودند از: ۱ـ عقبنشینی نیروهای عراق از خاک ایران ۲ـ تعهد کامل عراق به عدم دخالت (مستقیم و غیرمستقیم) در امور داخلی ایران.[15]
از رویدادهای مهم دوره نخستوزیری رجایی بحرانی بود که در تهران پساز تسخیر سفارت آمریکا، در کل کشور به وجود آمد چرا که در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ فضای داخلی ایران، فضایی پر تنش بود و دهها گروه و سازمان سیاسی ریز و درشت در سراسر کشور تشکیل شده بودند و قریب به ۲۰۰ نشریه سیاسی منتشر میکردند. هر کدام از این گروهها در برابر اتفاقات سیاسی کشور موضعگیریهای خاص خود را داشتند که این امر به تنشها دامن میزد. رجایی با تسخیر سفارت، محاکمه و سپس آزادی گروگانهای آمریکایی موافق بود. دولت با توجه به پیشنهادات مجلس، بهزاد نبوی (وزیر مشاور در امور اجرایی) را سرپرست گروه مذاکرهکننده با آمریکا انتخاب کرد و الجزایر نقش میانجی را برای حل مسئله گروگانها به عهده گرفت که سرانجام در ۳۰ دی ۱۳۵۹ به صدور بیانیه الجزایر و آزادی گروگانهای آمریکایی منجر شد.[16]
یکی از مشکلات اصلی دوره نخستوزیری رجایی اختلافنظر او با رئیسجمهور بود که در همه امور و تصمیمگیریهای دولت آشکار بود. از اینرو هیئت حل اختلاف شامل آیات مهدوی کنی، محمد یزدی و شهابالدین اشراقی، ناظر بر این اختلافات شدند. در اردیبهشت ۱۳۶۰ به دنبال شدت گرفتن اختلافات میان بنیصدر و نخستوزیر و مجلس شورای اسلامی و بلاتکلیف ماندن برخی وزارتخانهها، بنیصدر با طرح شعار «بنبست» و «رفراندوم» چنین مطرح کرد که کشور به بنبست رسیده است، اما هیئت حل اختلاف ۳ قوه طی بیانیهای سخنان بنیصدر را محکوم کردند و طولی نکشید که امامخمینی بنیصدر را از قائممقامی و فرماندهیکل قوا عزل کرد و به دنبال آن در اول تیر 1360 با حکم امام و تصویب نمایندگان مجلس از ریاستجمهوری نیز بر کنار شد. وظایف رئیسجمهور به شورای موقت ریاستجمهوری محول شد که رجایی نیز از اعضای آن بود. محمدعلی رجایی در دومین انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد و با تأیید شورای نگهبان و حمایت احزاب، سازمانها و گروههای خط امام در 2 مرداد ۱۳۶۰ با کسب اکثریت آرا به عنوان دومین رئیسجمهور اسلامی ایران انتخاب شد و همکار خود، محمدجواد باهنر را به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی کرد و در 14 مرداد همان سال از مجلس رأی اعتماد گرفت.[17]
سیاست خارجی دولت رجایی تأیید اصل «نه شرقی نه غربی» بود. از نظر وی کشورهای جهان چهار دسته بودند: کشورهای برادر که انقلاب ما را پذیرفتند؛ کشورهای دوست که مردم آنها مسلمانند اما حکومتشان با مردم همسو نیست؛ کشورهای غیرمسلمان مستقل؛ و کشورهای متخاصم که جنگافروزی میکنند. حمایت از مبارزه برای آزادی فلسطین، مبارزات مستضعفان جهان، نهضتهای آزادیبخش و تلاش برای اتحاد مسلمانان از محورهای مهم سیاست خارجی رجایی بود.[18]
سیاست داخلی دولت رجایی بر پایه گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی بود. نظام کالابرگی و سهمیهبندی کالاهای اساسی برای توزیع عادلانه کالاها و تأسیس ستاد بسیج اقتصادی از اقدامات او در این زمینه بود. در سال ۱۳۵۹، دستور بهبود کیفیت آموزشی و کتابهای درسی را بر مبنای اهداف جمهوری اسلامی ایران صادر کرد و با ایجاد سازمان آموزش فنی و حرفهای تغییرات بنیادی در آموزش و پرورش داد.[19]
سرانجام محمدعلی رجایی در ۸ شهریور ۱۳۶۰ زمانیکه در جلسه شورای امنیت کشور در دفتر نخستوزیری شرکت کرده بود، به علت انفجار بمب توسط سازمان مجاهدین خلق، بههمراه محمدجواد باهنر و سرتیپ هوشنگ دستگردی ریاست شهربانی کل کشور و چند تن از رجال سیاسی و نظامی به شهادت رسید. مردمگرایی، تزکیه نفس، اخلاص در عمل، صرفهجویی، سادهزیستی، نظم و انضباط و قانونگرایی از ویژگیهای شاخص اخلاقی وی بود.[20]
پینوشتها:
[1]. محمودی، مرتضی، رجایی اسوه صبر و استقامت، ج 1، تهران، انتشارات واحد فرهنگ بنیاد شهید، 1362، ص 3 ـ 7.
[2]. همان، ص 9.
[3]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب 14 شهید محمدعلی رجایی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، صص343 ـ 346.
[4]. حزب مؤتلفه اسلامی یک حزب سیاسی ـ مذهبی در ایران است که در سال ۱۳۴۲ از ائتلاف ۳ هیئت مذهبی به نامهای؛ هیئت مسجد امینالدوله، هیئت مسجد شیخعلی و هیئت اصفهانیها با پیروی از امام خمینی شکل گرفت. این تشکل در محیط سیاسی ایران، قشر «بازاریهای مذهبی» را نمایندگی میکند. همچنین در زمینه امور خیریه و تأسیس نهادهایی نظیر مدرسه اسلامی و صندوقهای قرضالحسنه نیز فعالیت میکند
[5]. فرزند ملت در آیینه انقلاب اسلامی، به کوشش مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ج 1، تهران، انتشارات سهامی چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص 21 و 24.
[6]. یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج 14، صص 375 – 376؛، پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ ایثار و شهادت، کد خبر 28658، 10 شهریور 1393.
[7]. رجایی، غلامعلی، سیره شهید رجایی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1385، ص 211.
[8]. رجایی اسوه صبر و استقامت، ج 1، ص 25 – 26.
[9]. جمهوری اسلامی، 26 آبان 1358، سال 1، ش 139، ص 1 - 2،
[10]. کیهان، 14 فروردین 1359، ش 10963، ص 1.
[11]. کیهان، 31 تیر 1359، ش 11051، ص 2.
[12]. هاشمی رفسنجانی، اکبر، کارنامه و خاطرات سال 1359، انقلاب در بحران، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1384، ص 191 – 192.
[13]. کیهان، 6 شهریور 1359، ش 11080، ص2.
[14]. فرزند ملت در آینه انقلاب اسلامی، ص 91 - 94؛ شهید رجایی و جنگ تحمیلی، پیام انقلاب، ش 67، ص12 و 13، 27 شهریور 1361
[15]. زندگینامه سیاسی شهید محمدعلی رجایی، ص 68 – 69.
[16]. کیهان، 1 بهمن 1359، ش 11197، ص 1 و 3.
[17]. اطلاعات، 20 تیر 1360، ش 16484، ص 1.
[18]. شهید رجایی اسوه صبر و استقامت، ص 97.
[19]. همان، ص 333.
[20]. اوسطی، علیرضا، ایران در سه قرن گذشته، تهران، انتشارات پاکتاب، 1382، ص 994 و 998
تعداد بازدید: 1255