20 اردیبهشت 1400
نخستین خاطرات من درباره امام و انقلاب مربوط به زمانی است که امام را از نجف اخراج کردند و من در خانه روحانی سرشناس کشمیر به نام حجتالاسلام والمسلمین مرحوم حاج سیدیوسف موسوی صفوی بودم. نماز مغرب را تمام کرده بودیم که فرد مؤمنی وارد شد و خبری را که از رادیو شنیده بود، آهسته به آقای صفوی گفت و ما هم از آن مطلع شدیم. آن زمان امام را از نجف بیرون کرده بودند، ولی هنوز ایشان از عراق خارج نشده بودند و تا مدتی (حدود 24 ساعت یا دو روز) سرگردان بودند.
روحانی سرشناسی که در خدمتش بودیم، عاشق امام، و به مانند اویس قرنی بود. به رغم اینکه امام را ندیده بود مروج و مقلد ایشان بود. او شخصیتی والا داشت و باسواد بود. در آن لحظه که او خبر را شنید، دیدم که اشک میریزد. بعد ابراز کرد:
«ما با ایشان (امام) مکاتبات داشتیم و الان که از نجف خارج شدهاند، نمیدانم با چه نشانهای با ایشان مکاتبه کنیم.»
خبر تبعید را که اعلام کردند، تمام شیعیان عزا گرفتند. وقتی خبر به این صورت اعلام شد که مرجع تقلید ما را تبعید کردهاند، غوغایی در کشمیر به پا شد و تظاهرات و اعتراضاتی علیه حکومت عراق صورت گرفت.
من به امام به عنوان مرجع تقلید علاقه داشتم و بعد از آن حادثه، اخبار را با دقت پیگیری میکردم و لحظه به لحظه به رادیوی کشورهای مختلف گوش میدادم. این ماجرا ادامه یافت تا روزی که امام در پاریس مستقر شدند و از آنجا انقلاب را رهبری کردند.
ما از طریق رسانههای جهانی و بیشتر رادیو «بی.بی.سی» از اخبار مربوط به حضرت امام مطلع میشدیم. روزنامههای کشمیر هم مرتب اخباری درباره حضرت امام درج میکردند.
منبع: خاطرات سیدقلیحسین رضوی کشمیری، تدوین، رضا شیخمحمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، تابستان 1388، ص 24 - 25.
تعداد بازدید: 770