22 اردیبهشت 1400
زهرا رنجبر کرمانی
دانشگاهها در ایران از آغاز تأسیس عمدهترین کانون حضور و تجلی مکتبها، اندیشهها و راهکارهای اصلاحطلبانه برای دستیابی به وضعیت مطلوب بودند. تجددگراییِ غربگرایانه اولیه، موج اول این اندیشهها بود، از شهریور 1320 به بعد اما ناسیونالیسم و بهویژه سوسیالیسم غلبه یافتند. از آغاز دهه 40 گرایشات مذهبی حضور جدی یافت و در اواخر این دهه و اوایل دهه 50 اسلام به عنوان یک ایدئولوژی رقیب پا به میدان گذارد و به سرعت فراگیر شد، بهطوریکه از آغاز نیمه دوم دهه 50 در سطوح دانشجوییِ اغلب مراکز دانشگاهی به جریان غالب و مسلط تبدیل گردید.[1] در آن مقطع، جریان مذهبی از همراهی جریانهای ملی نیز سود میبرد. در عین حال علیرغم ائتلاف جریانهای مذهبی، مارکسیستی و ملی در مبارزه علیه شاه این جریانها در میان خود رقابتهای نسبتاً آشکاری داشتند. این رقابتها پس از پیروزی انقلاب تشدید شد و نظام دانشگاهی و مراکز آموزش عالی که بهطور کامل در اختیار جریان مذهبیِ مسلط قرار نداشت، یکی از عرصههای بروز آن بود. بدین ترتیب دانشگاهها به عرصه تقابل جناح اسلامی وفادار به رهبری انقلاب و جناح مارکسیست و طیف مقابل جریان اسلامی تبدیل شد. نیروهای مذهبی اکثریتی شکننده و طیف مقابل که از همراهی نیروهای ملیگرا و وابستگان به سازمان مجاهدین خلق بهره میبردند اقلیتی قدرتمند بودند.[2]
از بهمن 1357 تا اسفند 1358 عرصه دانشگاهی کشور شاهد دورانی پرکشمکش و ناآرام بود. رقبا در این عرصه، قدرتطلبی و سهمخواهی خود از انقلاب را تعقیب کرده، منازعه آنها با طیف اسلامی دانشگاه به تدریج شدت میگرفت. این شرایط بر اوضاعِ به شدت پیچیده و برآشفتگی و نابسامانیهای معمول پس از انقلاب افزوده بود. دانشگاهها با بحران جدی مواجه شده، نه کارکرد علمی- پژوهشی داشتند و نه کارکرد سیاسیشان پاسخگوی انتظارات جامعه اسلامی پس از انقلاب بود.[3]
مسئله بسیج سیاسی و اجتماعی و تلاش برای در اختیار گرفتن نهادهای اجتماعی راهبرد اصلی نیروهای سیاسی در این مقطع بود. روشن است که به دلیل ماهیت اسلامی انقلاب و ساختار دینی جامعه ایران نیروهای مذهبی مسلمان در این راه موفقتر بودند. دیگر گروههای مبارز اما که مشی کمتر سازگار یا ناسازگار با بدنه اصلی جامعه ایران داشتند، اولاً باید به نهادسازی جدید میپرداختند و ثانیاً باید تلاش میکردند تا معدود نهادهای مدرن موجود در کشور را برای خود حفظ کنند، نهادهای مدرنی که با توجه به فراگیری و غلبه بینش اسلامی در جریان وقوع انقلاب به پایگاه نیروهای مذهبی و متدینین تبدیل شده بودند. در این میان دانشگاه به عنوان نهاد مشترک میان نیروهای مسلمان و غیر مسلمان بهویژه چپگرایان موقعیت ویژهای یافت. وقوع منازعات قومی و ورود برخی گروههای سیاسیِ غیر اسلامی به غائلههای جداییطلبانه نه تنها آنها را از بهرهگیری هرچه بیشتر از نظام و نهادهای سنتی جامعه محروم ساخت، بلکه دانشگاه را نیز در موقعیت ویژهای قرار داد چرا که این گروهها امکان محدودی که در دانشگاهها برای بسیج و سازماندهی نیروهای اجتماعی خود داشتند، به خدمت تمایلات قومی و جداییطلبانه گرفتند. این مسئله حساسیت گروههای رقیب بهویژه گروههای مسلمان را نسبت به عملکرد چپگرایان در دانشگاهها برانگیخت[4] و سبب شد تا امام خمینی در مهر 1358 در پیامی به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید در مورد وضعیت پیش آمده هشدار دهد:
«در آغازِ باز شدن دانشگاهها و دانشسراها و دبیرستانها و دبستانها ممکن است اشخاصی یا گروههایی بخواهند با اسمهایی و تبلیغاتی فریبنده در کار دانشگاهها اخلال کنند و از رفتن سر کلاسها جلوگیری نمایند. عزیزان دانشگاهی و محصلین سایر مدارس با بیاعتنایی و سردی با آنان مواجه شوند و توطئه آنان را خنثی نمایند و بدانند که از اول انقلاب تاکنون، هم اینان بودند که از مسیر ملت جدا و در مسیر طاغوت و از انقلاب اسلامی برکنار یا بر ضد آن فعالیت میکردند. هم اینان بودند که از رفراندم میخواستند جلوگیری کنند و هم ایناناند که از رأی اکثریت قریب به اتفاق ملت سرپیچی میکنند. اینان با ملت و مصالح کشور مخالف، و وابسته به شرق و غرب و رژیم سابق هستند. به تبلیغ آنان گوش فرا ندهید و از آنان احتراز کنید...»[5]
تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان مبارز پیرو خط امام در آبان 1358، موقعیت نیروهای مسلمان را در دانشگاه تقویت کرد. حمایت قاطع امام از این دانشجویان، گروههای چپگرا را که خود را ضد آمریکا و امپریالیسم معرفی میکردند در موضع انفعال قرار داد. با استعفای دولت بازرگان در پی این جریان عملاً گروههای ملیگرا نیز در دانشگاه به حاشیه رانده شدند. در این شرایط، دانشگاهها هر چه بیشتر به عرصه مناقشات سیاسی و امور غیر علمی تبدیل شدند به طوری که در پایان نیمسال دوم سال تحصیلی 1357-1358 ایده تعطیلی دانشگاهها در نیمسال بعدی به منظور کنترل فعالیتهای سیاسیِ دانشجویان مطرح شد، اما با مخالفت شورای انقلاب مواجه گردید، در نتیجه امام خمینی در پیامی به مناسبت نوروز 1359 به تفصیل به مسئله دانشگاه پرداخته، ضمن هشدار نسبت به آسیبهای ناشی از سیاستزدگی و اخلالگریِ گروههای وابسته به یکی از دو قطب شرق و غرب و حاکمیت فرهنگ استعماری در دانشگاه بر لزوم تحول در حوزه فرهنگ و دانشگاه تأکید نمود:[6]
«باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی...»[7] .
با آغاز فعالیت مجدد دانشگاهها پس از پایان تعطیلات نوروزی و برای سامان بخشی به اوضاع دانشگاهها وزارت کشور طی بخشنامهای به مسئولان دانشگاهها مقرر کرد که از اجازه دادن به گروههای سیاسی برای برگزاری مراسم سخنرانی و تبلیغات سیاسی خودداری کنند. وزیر علوم و آموزش عالی نیز در همین راستا ضمن بیان این مسئله که دانشگاهها در شرایط کنونی فقط افرادی وابسته به غرب تربیت میکنند، بر دگرگونی بنیادین آنها تأکید کرد. در اواخر فروردین ایده تأسیس ستاد جذب نیرو برای تأمین نیروی آموزشی و اجرایی متعهد در دانشگاهها مطرح و از 25 تا 27 فروردین نیز سمیناری سه روزه با عنوان «رسالت دانشجو و دانشگاه» به مدیریت آیتالله محمد مفتح در دانشکده الیهات و معارف اسلامی دانشگاه تهران برگزار شد.[8]
سرانجام جریان اسلامی وفادار به انقلاب که به سبب تجربیات گذشته در عدم پایبندی جریانات رقیب به قواعد رقابت دموکراتیک چشمانداز امیدبخشی برای توافق با آنها نداشت، به علاوه از اقدامات جریانهای برانداز که از مجامع دانشگاهی خط میگرفتند نگران و مشتاق حاکمیت اسلام در محتوای نظام دانشگاهی بهویژه در عرصه علوم انسانی بود، ناگزیر به یک مواجهه بنیادین با جریانات غیراسلامی گردید.[9] روز 26 فروردین 1359 سخنرانی حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی از اعضای شورای انقلاب که به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز در این دانشگاه در جریان بود با اعتراض و هیاهوی دیگر گروههای دانشجویی نظیر فداییان خلق ناتمام ماند. هاشمی مجبور به ترک دانشگاه شد اما درگیریهای دانشجویی همچنان ادامه یافت. در نهایت دانشجویان مسلمان توانستند کنترل دانشگاه تبریز را به عهده گرفته، آغاز انقلاب فرهنگی در دانشگاهها را اعلام کنند. صدور پیام امام خمینی در 1 اردیبهشت در پشتیبانی و تأیید حرکت انقلابی دانشجویان موجب شد تا در سطحی وسیعتر نخبگان علمی و دانشگاهی، مسئولان، مقامات و نیروهای سیاسی و اجتماعی در روند پیگیری و تحقق انقلاب فرهنگی درگیر شوند.[10] امام خمینی در این پیام در تبیین دلایل اصلاح دانشگاهها اظهار داشت:
«...آنچه که ما میخواهیم بگوییم این است که دانشگاههای ما، دانشگاههای وابسته است. دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است. دانشگاههای ما اشخاصی را که تربیت میکنند، تعلیم میکنند، اشخاصی هستند که غربزده هستند... ما که میگوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر بکند و تغییرات بنیادی داشته باشد و اسلامی باشد، نه این است که فقط علوم اسلامی را در آنجا تدریس کنند. نه اینکه علوم دو قسمند. هر علمی دو قسم است: یکی اسلامی و یکی غیراسلامی. ... ما میگوییم که دانشگاه ما مبدل شده است به یک میدان جنگ تبلیغاتی. ما میگوییم که جوانهای ما اگر علم هم پیدا کردند تربیت ندارند. مربی به تربیت اسلامی نیستند... و لهذا آن چیزی که از دانشگاههای ما بیرون آمده است، یک انسان متعهد، یک شخصی که برای مملکت خودش دلسوز باشد، و تمام نظرش به این نباشد که منافع خودش را به دست بیاورد، ما نداریم. ما که میگوییم باید بنیاداً اینها تغییر بکند، میخواهیم بگوییم که دانشگاههای ما باید در احتیاجاتی که ملت دارند، در خدمت ملت باشند، نه در خدمت اجانب...»[11] عبدالکریم سروش (از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی) نیز در جریان مصاحبهای در سال 1360 در این خصوص میگوید: «همه ما میدانیم گرچه انقلاب فرهنگی مفهوم بسیار وسیعتری دارد ولی نقطه انفجار احساس عدم گسترش و بلوغ روح انقلابی دانشگاه بود و در آنجا بود که دانشجویان به خوبی دانستند و دریافتند که دانشگاههای ما از انقلاب بسیار عقبند و به هیچرو پابهپای انقلاب و سیری که انقلاب دارد جلو میرود راه نمیروند و این آتش آنها را نگرفته است و به این خاطر آنها فریاد انقلاب خواهی و انقلاب فرهنگی برآوردند...».[12]
عملکرد دانشجویان دانشگاه تبریز در هفتههای بعد از سوی دیگر دانشجویان مورد تقلید قرار گرفت و دانشگاهها به عرصه منازعات دانشجویی تبدیل شد. این مسئله در نهایت به توقف عملی فعالیت دانشگاهها انجامید و شورای انقلاب در 29 فروردین تعطیلی دانشگاهها به منظور انجام اصلاحات در برنامه و نحوه فعالیت آنها و پیریزی نظم جدید را رسماً اعلام کرد.[13] شورا ضمن تأیید درخواست دانشجویان مسلمان مبنی بر تغییر بنیادین نظام آموزشی، به گروههای سیاسی سه روز مهلت داد تا ستادهای عملیاتی و دفاتر خود در دانشگاهها را که مسبب بروز درگیری، نابسامانی و آسیب دیدن جو آزاد و سازنده برخورد آرا و افکار بودند جمع کنند. پس از سه روز کشمکش (از 31 فروردین تا 2 اردیبهشت) و دعوت شورای انقلاب از مردم برای حضور در دانشگاهها و برچیدن کانونهای اختلاف، سرانجام دانشگاهها از گروههای سیاسی ضدانقلاب خالی شد. گردهمایی انقلابِ فرهنگی اسلامی با مدیریت دفتر هماهنگی همکاریهای مردم با رئیس جمهور به میزبانی دانشگاه ملی ایران از 17تا 20 اردیبهشت برگزار و با استقبال نخبگان سیاسی- فرهنگی، استادان و دانشجویان مواجه شد. پس از اتمام امتحانات در 14 خرداد آنچه انقلاب فرهنگی در دانشگاهها نامیده شد در 15 خرداد 1359 آغاز گردید.[14]
به نظر میرسد امام خمینی تا خرداد 1359 و تأسیس ستاد انقلاب فرهنگی آگاهانه از تعبیر انقلاب فرهنگی استفاده نمیکردند و تنها پس از اعلام آغاز انقلاب فرهنگی در دانشگاهها توسط دانشجویان مسلمان، در حکم تأسیس ستاد انقلاب فرهنگی در 23 خرداد این تعبیر را به کار بردند.[15] امام در این حکم ضمن معرفی اعضای ستاد انقلاب فرهنگی اظهار داشت:
«مدتی است ضرورت انقلاب فرهنگی که امری اسلامی است و خواست ملت مسلمان میباشد، اعلام شده است و تاکنون اقدام مؤثر اساسی انجام نشده است... بر این اساس به حضرات آقایان محترم محمدجواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آلاحمد، جلالالدین فارسی و علی شریعتمداری مسئولیت داده میشود تا ستادی تشکیل دهند و از افراد صاحبنظر متعهد، از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد با ایمان و دیگر قشرهای تحصیلکرده، متعهد و مؤمن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند و برای برنامهریزیِ رشتههای مختلف و خطمشی فرهنگی آینده دانشگاهها، بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آمادهسازی اساتید شایسته متعهد و آگاه و دیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایند...»[16]
ستاد انقلاب فرهنگی، دانشگاهها را به منظور پیشبرد راهبردهای انقلاب فرهنگی اعم از برنامهریزی رشتههای مختلف و خطمشی فرهنگی آینده دانشگاهها بر اساس فرهنگ اسلامی، انتخاب و آمادهسازی استادان متعهد و شایسته و دیگر امور مرتبط به مدت 6 ماه تعطیل اعلام کرد. ستاد اما در انجام وظایف محوله ناکام ماند و این امر سبب شد تا امام خمینی در پیام نوروزی سال 1360 خواستار بازگشایی دانشگاهها گردد. ستاد برنامههای گستردهای برای برنامهریزی آموزش عالی در سطح کلان آغاز کرد و در دی ماه 1362 و با باز شدن دانشگاهها و لزوم رعایت شئونات اسلامی در آنها به برنامهریزی فرهنگی در دانشگاهها پرداخت. فعالیتهای ستاد اما کم یا دیربازده بود و این مسئله انتقادات زیادی برانگیخت. سرانجام در بهار 1361 حکم بازگشایی دانشگاهها صادر شد تا دیگر اصلاحات ضروری در جریان فعالیت آنها انجام شود. بازگشایی دانشگاهها تدریجی بود و تا مهر 1362 به طول انجامید. در این زمان دانشگاهها بهطور رسمی فعالیت خود را از سرگرفتند.[17]
اعلام تعطیلی دانشگاهها توسط ستاد انقلاب فرهنگی، واکنشهای بسیاری به دنبال داشت که در همه آنها ضمن تأیید لزوم تحول بنیادی در دانشگاهها به برخی حوادث یا رویهها در چگونگی عملی کردن این ایده انتقاد شده بود: برخی گروهها آن را اقدامی انحصارطلبانه و واپسگرایانه در راستای حذف جنبه مبارزاتی دانشگاه علیه امپریالیسم دانستند. برخی با اشاره به ماهیت مبهم اسلامی کردن نظام آموزشی، دانشگاه را مسئول تعلیم و پیشبرد علوم اعم از طبیعی و انسانی دانستند که به زعم ایشان فارق از وجوه عقیدتی بودند. گروهی دیگر ضمن تأکید بر استقلال دانشگاهها معتقد بودند که هرگونه تغییر در نظام آموزشی باید به دست دانشگاهیان و از طریق شوراهای منتخب صورت گیرد. گروهی نیز توقف فعالیت دانشگاهها را سبب لطمه بر پیشینه علمی کشور و تربیت کادر متخصص لازم برای دوران سازندگیِ بعد انقلاب دانستند.[18]
گروههای یاد شده به نوعی خود را مقابل ایده اسلامی کردن دانشگاهها میدانستند و در سطح کلان با حزب جمهوری اسلامی در کشمکش بودند. مجموع رخدادهای سیاسی و اجتماعی سالهای 1359 و 1360 سبب شد که امکان نقشآفرینی گروههای سیاسی غیراسلامی در انقلاب فرهنگی دانشگاهها کمرنگ و حتی ناممکن شود. به دنبال خروج یا به حاشیه رفتن این گروهها از عرصه سیاست و تمایل به فعالیتهای اخلالگرانه، ایده اسلامی کردن دانشگاهها تفوق یافت. اسلامیکردن تنها به معنای وابستگی به اسلام نبود و در ضمن خود معنای استقلال، خودکفایی، آزاداندیشی، حقیقتطلبی، ضدیت با امپریالیسم و... را دربر داشت.[19]
گرچه اقدام روز 26 فروردین دانشجویان مسلمان دانشگاه تبریز آغازگر انقلاب فرهنگی در دانشگاهها دانسته شد، اما مسلماً ایده انقلاب فرهنگی در دانشگاهها نمیتوانسته یکباره و در لحظه ظهور کرده باشد. این ایده را میتوان متأثر از درگیری ذهنی نخبگان مبارز انقلابی با موضوع انقلاب در فرهنگ، مسئله ضرورت تحول بنیادی در دانشگاهها به واسطه تجاربی چون انقلاب فرهنگی چین و انقلاب آموزشی پهلوی، سیاستگذاری فرهنگی دربار پهلوی و پیدایش فرهنگ طاغوتی، وقوع جنبشهای جدید در اروپا و باور به وجود فرهنگ استعماری در دانشگاه دانست. این تجارب بر ایده ایجاد تحولات بنیادین در دانشگاه تأثیر گذاردند.[20]
بر این اساس پیشینه انقلاب فرهنگی در دانشگاهها به قبل از بهار 1359 برمیگردد. در این مقطع نیروهای انقلابی با جهتگیریهای مختلف اسلامی و غیراسلامی در قالب احزاب قدیمی یا تشکلهای نوظهور درصدد سامان دادن به وضعیت دانشگاه و تحول در نظام علمی و آموزشی کشور بودند. ویژگی مهم این مرحله گستردگی و تعارض مجموعه فعالیتهایی است که از سوی نیروهای مختلف سیاسی و انقلابی صورت گرفت. از آن جمله میتوان به برگزاری سمیناری با محوریت «سیدمنیرالدین حسینیالهاشمی»[21] در اسفند 1357 در دانشگاه شیراز که در نهایت به تدوین طرح کلی درباره اصول و ضوابط حاکم بر دانشگاههای اسلامی انجامید، اشاره کرد. برگزاری سمینارهایی با عنوان «شناخت آموزش و پرورش اسلامی» در تاریخ 20 تا 22 اردیبهشت 1358 به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم تربیتی و با همکاری انجمن اسلامی معلمان و عشایر در دانشگاه شیراز و «بررسی استقلال دانشگاهها» در شهریور 1358 توسط سازمان ملی دانشگاهیان ایران که به تدوین لایحه استقلال دانشگاهها و ارائه آن به شورای انقلاب انجامید نیز از آن جملهاند. شورای انقلاب نیز در آن مقطع دو طرح تصویب کرد: طرح تأسیس شورای عالی آموزش و پرورش در 27 بهمن 1358 و طرح تأسیس شورای عالی فرهنگ و آموزش عالی در 23 اردیبهشت 1359. هدف اصلی از تشکیل این دو شورا تحول در نظام آموزشی و ایجاد یک نظام آموزشی جدید به موازات حاکم کردن فرهنگ اسلامی بر آن و تغییر خطمشی کلی آموزش عالی مطابق با قانون اساسی بود. وظایف شوراهای یاد شده نیز تصویب هدفها و اصول کلی برنامههای آموزشی، پژوهشی و فرهنگی در دو نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی شورا اعلام گردید. طرح دیگر، ارائه پیشنهاد نظام طلبگی از سوی گروه مدیریتی دانشگاه تهران به عنوان جایگزین نظام آموزشی موجود بود. تأسیس دانشکده انقلاب اسلامی توسط دانشجویان اقتصاد دانشگاه ملی در اسفند 1358 نخستین دخالت ساختاری (که البته سرانجام نامعلومی یافت) و تشکیل شورای پاکسازی دانشگاه و مدارس عالی کشور به منظور تصفیه آنها از استادان و دانشجویان وابسته به حکومت گذشته و عناصر معاند توسط شورای انقلاب و دولت موقت نخستین دخالت اجرایی در دانشگاهها بود. علاوه بر این دانشگاهیان نسبت به رفع نیازهای جامعه توجه نشان دادند، مثلاً برخی استادان و دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بهطور خودجوش شروع به طراحی و تولید برخی وسایل و ابزارهای مورد نیاز کشور کردند و برخی وزارتخانهها نیز برای رفع نیازهای جامعه پیشگام همکاری با دانشگاهها شدند.[22]
اقدامات ستاد انقلاب فرهنگی از سال 1359 آغاز شد و در سال 1363 پایان یافت. از آن پس امور اصلاحی دانشگاهها و دیگر مراکز آموزش عالی بر عهده شورای عالی انقلاب فرهنگی گذارده شد و تا حال نیز ادامه دارد.[23] ستاد انقلاب فرهنگی در طول فعالیت 4ساله خود حدود 252 برنامه آموزشی و دهها طرح، ضابطه، اساسنامه و آییننامه تهیه و تصویب کرد که تا به امروز مورد استفاده سیاستگذاران آموزشی قرار گرفته است.[24]
اقدامات ستاد و شورای عالی انقلاب فرهنگی از ابتدا تاکنون عبارتند از:
1- اعلام تعطیلی و توقف فعالیتهای دانشگاهی و متعاقب آن تعطیلی دفاتر و مراکز فعالیت گروههای سیاسی مخالف نظام و تصفیه استادان و دانشجویان وابسته به اندیشههای ملحدانه، برانداز یا حکومت سابق
2- تأسیس مرکز نشر دانشگاهی به منظور دستیابی به متون و منابع درسی جدیدتر
3- تأسیس سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)
4- پاسخگویی به نیازهای پژوهشی منطبق با انتظارات جامعه
5- تأکید بر تعمیق فعالیتهای علمی تا بالاترین سطح در کشور
6- توسعه آموزش عالی در تعقیب اهداف عدالتخواهانه انقلاب در این عرصه
7- پیگیری وجوه تربیتی و انتظارات ایدئولوژیک انقلاب فرهنگی با پیشبینی دروس عمومی و عقیدتی در برنامه درسی دانشگاهها، تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، دعوت از طلاب تحصیل کرده برای تدریس دروس عمومی مرتبط با معارف اسلامی، تأسیس دفاتر نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها و...[25]
در پایان لازم است به این نکته اشاره شود که انقلاب فرهنگی در دانشگاهها سبب بروز مجموعهای از مباحثات علمی و مناقشات عملی گردید. از بحث انتقادی درباره ماهیت «علم جدید» و تناسب آن با جامعه و حکومت اسلامی تا طیف وسیعی از سیاستگذاریهای کلان نهادی و تأسیس مراکز علمی و تحقیقاتی جدید و نیز پیدایش موضعگیریهای مختلف در میان نخبگان سیاسی و اجتماعی.[26] ایدههای متعارض و رقیب ایده اسلامیکردن دانشگاهها هیچگاه بهطور کامل از بین نرفتند، از آنسو ایده اسلامیکردن دانشگاهها نیز به جهت تشتت و عدم توافق در درون حامیان خود هرگز تسلط کامل نیافت.[27]
پینوشتها:
[1]. حاضری، علیمحمد، «تأملی در علل و پیامدهای انقلاب فرهنگی»، پژوهشنامه متین، پاییز 1379، ش 8، ص 81 - 106.
[2]. همان، ص 87 و 89.
[3]. همان، ص 90.
[4]. زائری، قاسم و حاجیه محمدعلیزاده، «تحلیل جامعهشناختی روندهای مؤثر بر شکلگیری ایده انقلاب فرهنگی در دانشگاهها و شناسایی اسلوبهای بیانی آن تا مقطع غلبه گفتار اسلامی کردن» تحقیقات فرهنگی در ایران، پاییز 1398، ش 47، ص 61 - 91، ص 74 و 75.
[5]. صحیفه امام، ج 10، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، ص 79 و 80.
[6]. زائری، همان، ص 75.
[7]. صحیفه امام، ج 12، تهران، ص 207 و 208.
[8]. زائری، همان، ص 76.
[9]. حاضری، همان، ص 90 و 91.
[10]. زائری، همان، ص 69.
[11]. صحیفه امام، ج 12، ص 248 و 249
[12]. سروش، عبدالکریم، «دیدگاه: ستاد انقلاب فرهنگی از آغاز تاکنون»، دانشگاه انقلاب، مهر 1360، ش 4، ص 6 - 8.
[13]. زائری، همان، ص 69 و 70.
[14]. همان، ص 77.
[15]. همان، ص 71.
[16]. صحیفه امام، ج 12، ص 431 و 432.
[17]. زائری، همان، ص 81 و 82.
[18]. همان، ص 78 تا 80.
[19]. همان، ص 80 و 81.
[20]. همان، ص 70 و 71.
[21]. مؤسس فرهنگستان علوم اسلامی و از اعضای شورای انقلاب فرهنگی (جمالی، مصطفی، «مهندسی تمدن اسلامی از منظر سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی، نقد و نظر، تابستان 1393، سال نوزدهم، ش 2، ص 174 - 197، ص 175 و 177).
[22]. زائری، همان، ص 73.
[23]. روشن نهاد، ناهید، «انقلاب فرهنگی در جمهوری اسلامی»، مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، بهار 1382، س 7، ش 1، ص 17 - 124، ص 116.
[24]. تاجیک، محمدرضا و امین علیمحمدی، «جایگاه دانشگاه در مناسبات قدرت، بررسی موردی: انقلاب فرهنگی در سطح محتوا، ساختار و سوژه دانشگاه در ایران»، رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، پاییز 1395، ش 47، ص 96 - 136، ص 123.
[25]. حاضری، همان، ص 94 - 98.
[26]. زائری، قاسم و حاجیه محمدعلیزاده، تباریابی رخداد انقلاب فرهنگی در دانشگاهها»، راهبرد فرهنگ، بهار 1396، ش 37، ص 7 - 50، ص 8.
[27]. زائری، تحلیل جامعهشناختی، ص 81.
تعداد بازدید: 846