22 خرداد 1400
احمد ساجدی
سرسپردگی و بیگانهگرایی عارضهای است که بسیاری از دولتهای تاریخ معاصر ایران بهویژه از زمان روی کار آمدن سلسله قاجار به آن مبتلا بودهاند. نتیجه این عارضه که در عصر پهلوی اول و دوم از شدت بیشتری برخوردار شد، باز شدن پای استعمارگران به داخل ارکان کشور و دخالت آنان در تمامی امور و شئون جامعه بود. این بلیه در دوران پهلوی تا جایی پیش رفت که سفارتخانههای بیگانه در تعیین نخستوزیران، وزیران، نمایندگان مجلس، و حتی در انتصاب فرماندهان نیروهای انتظامی و نظامی کشور دخالت میکردند و نقشی تعیینکننده داشتند. آنان حتی در دربار نیز جاسوس داشتند و تمامی اتفاقات کاخ و حرکات و اظهارات و تصمیمات شاه را به بیگانگان و مشخصاً به سفارتخانههای انگلیس و آمریکا گزارش میکردند.
رضاشاه و محمدرضاشاه از چهرههایی بودند که به قدرت رسیدنشان با صلاحدید یا دستور سفارتخانههای بیگانه صورت گرفته بود. رضاشاه یعنی کسی که به مدت ۲۰ سال در داخل کشور موفق به برقراری اختناق شده بود، با دستخط چند سطری سفیران انگلیس و شوروی در ۱۳۲۰ مجبور به کنارهگیری و تبعید به یک جزیره دور افتاده شد.
بدیهی است این ذلت و حقارت زاییده تفکر سرسپردگی و اتکاء به اراده بیگانگان و ترجیح دادن خواست آنان بر منافع و مصالح ملت است.
اخیراً «گروه تحقیق مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت» مجموعهای از تحولات و رویدادهای عصر پهلوی را که بیانگر سرسپردگی شاهان این سلسله و دولتهای تحت فرمانشان بوده است، گردآوری کرده و در یک مجموعه با عنوان «هرچه شما بگویید ارباب» منتشر کرده است. این کتاب در دو فصل تهیه و تنظیم شده است. فصل اول با عنوان «رضاشاه» دارای ۱۱ خاطره خواندنی و فصل دوم با عنوان «محمدرضاشاه» ۱۸ خاطره جذاب و در عینحال تأسفآور از وابستگی و سرسپردگی وی و دولتمردانش را در خود جای داده است.
در فصل اول آنجا که رضاشاه دستور میدهد در برابر پیشروی نظامیان اشغالگر انگلیس و روسیه هیچگونه مقاومتی در شهرهای ایران صورت نگیرد، آنجا که ملتمسانه از فروغی استمداد میکند که جانش را نجات دهد تا به دست انگلیسها اسیر نشود، آنجا که تسلیم فشار انگلیسیها برای احداث راه آهن جنوب به شمال ایران بر اساس نقشه بریتانیا میشود، آنجا که در برابر تهدید سفیران روس و انگلیس مبنی بر مرخص کردن لشکرهای تهران برای ورود بیدردسر نظامیان بیگانه تسلیم میشود، آنجا که به هنگام تبعید رضاشاه به وی اجازه نمیدهند دقایقی از کشتی در بمبئی پیاده شود، آنجا که یکی از کارکنان کنسولگری انگلیس در مشهد به رضاشاه میگوید: «تبعید کمترین تنبیه لندن برای شماست» و... همه به صورت خاطرات جداگانه تشریح شده است.
در فصل دوم کتاب نیز آنجا که محمدرضا پهلوی تلاش میکرد تا رضایت سفیر انگلیس را برای پادشاه شدن خود پس از سقوط رضاشاه جلب کند، آنجا که به «جان.اف کندی» رئیسجمهور آمریکا قول داده بود که اصلاحات ارضی را مطابق نظر آمریکاییها در ایران انجام دهد، آنجا که برای پیشبرد طرح موسوم به «انقلاب سفید» تلاش کرد حمایت جانسون رئیسجمهور وقت آمریکا را جلب کند، ، آنجا که استمپل (استاد ارشد در دانشکده دیپلماسی و روابط بینالملل در دانشگاه کنتاکی آمریکا) میگوید: «شاه بیش از آنکه به فکر ایران باشد به فکر تأمین منافع آمریکاست»، و ... تشریح گردیده است.
کتاب «هر چه شما بگویید ارباب» در برگیرنده خاطراتی است که عموماً ضعف و ذلت شاهان سلسله پهلوی را در برابر بیگانگان نشان میدهد. در آخرین بخش از این سلسله خاطرات، زمانی که شاه پس از فرار از کشور در مراکش به سر میبرد، فرح پهلوی در خاطرات خود اعترافات محمدرضا پهلوی را از قول وی چنین نقل میکند:
«من در طول ۳۷ سال سلطنت خودم هر کاری که آمریکاییها گفتند انجام دادم و ثروت ایران را به کام شرکتهای آمریکایی ریختم. به دستور آنها تحریم نفتی اعراب را شکستم و به اسرائیل نفت مجانی دادم. در جنگ ویتنام هواپیماهای جنگی ایران را در اختیار فرماندهی نیروهای آمریکایی در ویتنام قرار دادم و سوخت مورد نیاز ارتش آمریکا را تأمین کردم. در جنگ ظفار به دستور انگلستان ارتش ایران را به جنگ انقلابیون ظفار فرستادم و خلاصه به هر سازی که آمریکاییها و انگلیسیها زدند، رقصیدم. اما سرانجام ...»
کتاب «هر چه شما بگویید ارباب» در پایان مینویسد: «شاه در آخرین روزهای حیات سیاسیاش در ایران خطاب به وزیر خزانهداری آمریکا که به دیدار وی آمده بود میگوید: ارتش در دست شما بود، اقتصاد مملکت را خودتان برنامهریزی میکردید، ساواک را خودتان و اسرائیل تأسیس کردید، پلیس را دولت شما تربیت کرد. اینها چیزهایی نبودند که من از شما پنهان کرده باشم. حالا هم نباید همه شکستهایتان را به گردن من بیاندازید.»
کتاب «هر چه شما بگویید ارباب» در سال ۱۳۹۹، بدون نام نویسنده، در ۱۴۰ صفحه چاپ و روانه بازار کتاب شده است. نکتهای که در تدوین این کتاب به عنوان نقطه ضعف به چشم میخورد آن است که در ۱۷ سال حد فاصل ۱۳۴۰ تا سال پیروزی انقلاب در ۱۳۵۷، تنها یک خاطره در مورد ارتباط محمدرضا پهلوی با «سیا» دیده میشود، در حالی که بخش عمده وابستگی پهلوی دوم به آمریکا و قسمت اصلی رویدادهای قابل ذکر از سرسپردگی شاه به آمریکا، مربوط به دو دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است. ولی در این کتاب غیر از آنچه که در دو صفحه آخر از زبان فرح پهلوی گفته شده، خاطره قابل توجهی از این مقطع ذکر نشده و از جمله به رویدادهای مهمی چون کاپیتولاسیون، سنتو، چشمپوشی از استان چهاردهم ایران (بحرین) به صلاحدید انگلیسیها، حمایتهای گسترده نفتی شاه از اسرائیل، نقش سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل (سیا و موساد) در ایجاد ساواک و آموزش شکنجهگران آن، یکهتازی چهل هزار مستشار آمریکایی در ایران و ... که هریک، مظهری از وابستگی و سرسپردگی شاه به بیگانگان است و گردآوری آنها از منابع کتابخانهای کار سختی نیست، هیچ اشارهای نشده است.
تعداد بازدید: 785