31 خرداد 1400
روز 22 بهمن (1357)، سردخانه بیمارستان، پر از شهید شده بود. هر وقت بین عملها به بیرون سرک میزدم، همکاران میگفتند که آنقدر شهید آوردهاند، که سردخانه دیگر جا ندارد، طوری که اگر جنازه کسی شناسایی شده باشد، باید او را به زحمت از بین دیگران بیرون بکشند.
نگاهی به حیاط انداختم، غیر از سردخانه در یک قسمت از حیاط هم شهدا را خوابانده بودند. خانوادههایی را میدیدم که به بیمارستان میآیند و در حالیکه اشک امانشان نمیدهد، عکس یا شناسنامههای جوانهایشان دستشان است، دنبال عزیزانشان میگردند. میدیدم چطور ضجه میزنند و گریه میکنند. اینها صحنههای ناراحتکنندهای بود که اشک هر بینندهای را بیاختیار جاری میکرد.
منبع: خاطرات ایران (خاطرات ایران ترابی)، خاطرهنگار شیوا سجادی، تهران، سوره مهر، 1395، ص 114 و 115.
تعداد بازدید: 675