23 تیر 1400
زهرا رنجبر کرمانی
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سقوط حکومت پهلوی در بهمن 1357، ستون نظامی و ساختار امنیتی غرب در منطقه خلیج فارس و سازمان پیمان مرکزی سنتو[1] که حلقه مرکزی کمربند امنیتی غرب پیرامون کمونیسم بود فروپاشید و این منطقه با خلاء قدرت مواجه شد. استراتژی منطقهای آمریکا (دکترین نیکسون)[2] یکی از ستونهای نظامی خود -حکومت پهلوی- را از دست داد و نیروهای شوروی به بهانه حمایت از دولت افغانستان به این کشور وارد شدند. در داخل ایران تسخیر سفارت آمریکا و بحران گروگانگیری، استعفای مهدی بازرگان و متعاقباً خروج بسیاری از عناصر ملیگرا و غیر مذهبی از حاکمیت سیاسی منجر به قدرت رسیدن نیروهای انقلابی و مذهبی گردید. این مسئله به مهمترین معضل سیاست خارجی کارتر تبدیل شد و سیر حوادث 6 ماه نخست 1359 حاکی از شدت گرفتن اقدامات آمریکا علیه ایران بود. در 20 فروردین 1359 دولت کارتر قطع روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا را رسماً اعلام کرد. در 5 اردیبشهت 1359 عملیات کماندویی برای نجات گروگانها به طرز معجزهآسایی گرفتار شنهای صحرایی طبس شد و شکست خورد. در مرحله بعد کودتای عوامل آمریکا در پایگاه هوایی نوژه کشف شده، توطئه سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران محقق نگردید. در چنین شرایطی صدام حسین به گمان اینکه ایران دچار ناتوانی دفاعی شده است، طرح حمله نظامی به ایران را به اجرا گذاشت. از 13 فروردین 1358 تا 30 شهریور 1359، مرزهای ایران جمعاً 636 بار مورد تجاوز عراق قرار گرفت.[3]
به دنبال ناکامی آمریکا در جریان محاصره اقتصادی و توقیف داراییها، ماجرای طبس، کودتای نوژه و ترورهای کور، و مقاومت سرسختانه و شکستناپذیر ایران در دو سال نخست جنگ تحمیلی و پس از تحقیقات همه جانبه از سوی یکی از جناحهای قدرتمند تأثیرگزار بر سیاست خارجی آمریکا در شورای روابط خارجی این کشور به نام «بنیاد هریتج» کلیات یک استراتژی جامع و فراگیر برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران تهیه شد. این استراتژی که به «استراتژی شولتز» معروف شد، یورش همه جانبه، پیوسته و زنجیرهای به نظام اسلامی در همه ابعاد نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با بسیج تمامی امکانات و نیروهای بینالمللیِ ذی نفع در بلوک غرب و شرق را مورد تأکید و پیگیری قرار میداد. کلیات این راهبرد توسط استراتژیستهای نخبه آمریکا تدوین و پس از تصویب برای اجرا در اختیار «جورج شولتز» که در سال 1361 (1982) وزیر خارجه ریگان شد قرار گرفت.[4]
استراتژی شولتز بر اساس حربه سنتی «چماق و شیرینی» و تاکتیک «فشار و دیپلماسی» هنری کیسینجر صهیونیست و استراتژیست پرآوازه آمریکا به اجرا گذاشته شد. حربه فشار و دیپلماسی شکل پیچیده، متحول شده و تکامل یافتهای از یک سیاست معروف قدیمی در غرب بود که با مفاهیم مختلفی نظیر «چماق و شیرینی»، «انجیل و شمشیر» و «زور و آشتی» در قرن 19 میلادی توسط استعمارگران اروپایی به ویژه انگلیسیها به طور وسیع مورد استفاده قرار گرفته بود. کیسینجر، حربه کهن و سنتی «چماق و شیرینی» را با تز «جنگ محدود» ریچارد نیکسون ادغام و آن را تحت عنوان «فشار و دیپلماسی» مدرنیزه کرد.[5]
تاکتیک فشار و دیپلماسی به سان سکهای دورو و از دو مرحله اجرایی، اول فشار یا چماق و دوم دیپلماسی و شیرینی تشکیل شده است. بر اساس این تاکتیک در شرایطی که براندازیِ رقیب امکان پذیر نباشد، آمریکا برای نیل به مقصود خود با مرحلهبندی اقدامات، ابتدا پس از وارد ساختن فشار همه جانبه بر دشمن زمینه را برای بهرهگیری از مرحله دوم این تاکتیک یعنی دیپلماسی فراهم میسازد. آنگاه با تجزیه و تحلیل، ارزیابی و جمعبندی نتایج مرحله قبل، در مرحله بعد فشار بیشتری وارد ساخته و به دنبال آن نیز مجدداً از دیپلماسی بهره میگیرد. به این ترتیب فشارهای وارده و حرکتهای دیپلماتیک متأثر از نتایج مرحله قبل خواهد بود.[6]
دولت آمریکا به منظور اجرای استراتژی شولتز و تحقق بخشیدن به تاکتیک فشار و دیپلماسیِ کیسینجر و عملی ساختن حربه چماق و شیرینی در مورد ایران، پس از وارد ساختن فشارهای شدید از طریق محاصره اقتصادی و توقیف داراییهای ایران، حمله به طبس، کودتای نوژه، صدور فرمان پنهان برای آغاز جنگ از سوی صدام، شدت بخشیدن به حربه ترور و نیز فشارهای مختلف سیاسی، نظامی و اقتصادی بر ایران و پشتیبانی و حمایت آشکار از عراق پس از فتح خرمشهر روی دیگر سکه «فشار و دیپلماسی» را با ورود رابرت مک فارلین و 5 نفر از همراهان وی در 4 خرداد 1365 عملی ساخت. در واقع از دید مقامات آمریکا، فشارهای وارده در حکم «چماق» و نزدیکی و برقراری روابط از طریق به کارگیری دیپلماسی به مثابه شیرینی بود که پس از چماق عرضه میشد.[7]
گروگانگیری در لبنان توسط گروههای مقاومت زمینه مناسب - به زعم آمریکا - را برای آغاز رابطه پنهانی میان ایران و آمریکا فراهم ساخت. ماجرا از این قرار بود که 7 مأمور امنیتی و سیاسی غربی از جمله آمریکایی طی 7 حادثه بین مارس 1984 (1362) تا ژوئن 1985 (1364) در بیروت به گروگان گرفته شدند. به باور نهادهای امنیتی آمریکا اگر نه همه گروگانها، دست کم بیشتر آنان در اختیار اعضای حزبالله لبنان قرار داشتند که متأثر از آرمانهای انقلاب اسلامی بودند. تلاشهای فراوان دولت ریگان برای آزادی آنها بینتیجه بوده، گروگانگیری شدت یافت[8] تا جایی که یک فروند هواپیمای شرکت آمریکایی تی.دبلیو.اِی در 14 ژوئن 1985 (24 خرداد 1364) توسط 2 لبنانی در مسیر آتن به رم ربوده شد و در فرودگاه بیروت به زمین نشست.[9] جنبش امل[10] مسئولیت این هواپیماربایی را بر عهده گرفت و خواستار آزادی 700 نفر از زندانیان فلسطینی اسیر در زندانهای اسرائیل شد.[11] گروگانگیران پس از چندین بار جابجا کردن گروگانها، سرانجام پس از 17 روز آنان را رها کردند. این ماجرا از ابتدا تا زمان آزادیِ گروگانها تمام توجه دولتمردان آمریکایی را به خود معطوف داشت و اقدامات ایران برای حل مسئله گروگانگیری در لبنان از دید آنها پنهان نماند. سفر حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی -رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و فرمانده جنگ- به سوریه و لبنان به حل مشکل کمک مؤثری کرد، در مقابل آمریکا وعده داد برای آزادی اسرا از زندانهای اسرائیل همکاری کند.[12] نهایتاً ایران در حل مسئله هواپیماربایی که از اواخر خرداد 1364 تا اوایل تیر همان سال به طول انجامید به دلایل بشردوستانه از نفوذ معنوی خود در لبنان استفاده و بهگونه مؤثری برای پایان دادن به آن اقدام کرد.[13]
وقایع یادشده توجه دوباره برخی مقامات آمریکایی را به ایران جلب کرد. دولت ریگان در پی یافتن راهکاری بود تا مسئله گروگانگیری و بحران ناشی از آن را حل کرده، افکار عمومی آمریکا را در آستانه انتخابات کنگره تحت تأثیر قراردهد. ریگان به خوبی دریافته بود که یکی از علل پیروزیش بر جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری، عدم توفیق کارتر در حل به موقع بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران بود. از اینرو علت اصلی تمایل وی به فروش اسلحه به ایران، آزاد ساختن گروگانهای آمریکایی در لبنان به منظور کسب امتیازهای سیاسی در صحنه رقابتهای تبلیغاتی انتخابات کنگره در آمریکا بود. گرچه آمریکا به وعده خود در خصوص آزادی زندانیهای لبنانی از اسرائیل در مقابل حل مشکل هواپیمای ربوده شده عمل نکرد، اما هاشمی رفسنجانی از محسن رضایی - فرمانده وقت سپاه پاسداران - خواست تا سپاه بکوشد سرنخی از عوامل گروگانگیری آمریکاییها در لبنان بیابد تا ایران بتواند در مقابل آزادی اسرای لبنانی در اسرائیل به نجات گروگانهای آمریکایی کمک کند. همزمان گزارش رسید که آمریکا آمادگی دارد برخی از نیازهای مهم نظامی کشور را در مقابل تلاش ایران برای کم کردن فشار گروههای مقاومت لبنانی بر آمریکا و آزادی گروگانها تأمین کند.[14]
با توجه به تحریم تسلیحاتی گسترده ایران در آن زمان یکی از راههای تهیه سلاح برای به کارگیری در جنگ تحمیلی، رویآوردن به واسطهها ودلالان بینالمللی اسلحه بود که در پیوند دادن مسئله گروگانهای آمریکایی با تهیه سلاح برای ایران نقش مؤثری داشتند. لازم به تذکر است که با توجه به وابستگی ارتش ایران به تجهیزات و تسلیحات عمدتاً آمریکایی، تهیه این اقلام جز از طریق آمریکا بسیار مشکل و با موانع بسیاری مواجه بود؛ مهمترینشان سیاست رسمی آمریکا مبنی بر تحریم ایران انقلابی با استفاده از تمامی ساز و کارها در سیاست خارجی و تشویق و حتی تهدید کشورهای منطقه به عدم همکاری و نزدیکی به ایران بود. با این حال هنگامی که آمریکاییها به تلاش ایران برای تهیه تجهیزات نظامی توسط دلالان واقف شدند و از آنجا که میدانستند نهایتاً همه راهها برای تهیه آنها به آمریکا ختم میشود، درصدد برآمدند که با توجه به تأثیر گروههای مسلمان لبنان از انقلاب اسلامی ایران از این فرصت برای آزادی گروگانهای خود در لبنان استفاده کنند.[15] در این میان هر یک از طرفین ماجرا اهداف خود را تعقیب میکردند؛ ایران در پی تأمین سلاح و آمریکا در پی آزادی گروگانهایش. هر دو دولت اما به واسطهها و دلالها تاحدی بیاعتماد بودند، زیرا آنها به منافع مالی خود اندیشیده، از نیاز دو طرف سوءاستفاده میکردند. از اینرو وقتی نمایندگان دو کشور با هم رودررو شدند، به دلیل تحریف واقعیت از سوی واسطهها تصویر متفاوتی از یکدیگر داشتند.[16]
به هر حال پس از رایزنی و فعالیت واسطهها و تأکید آنها بر این که آمریکاییها باید حسننیت خود را نشان دهند تا ایران بتواند از نفوذ خود برای آزادی گروگانها استفاده کند، در 8 شهریور 1364، 100 موشک تاو و پس از آن در 23 شهریور همان سال 408 موشک تاو دیگر به ایران ارسال و در ازای آن در 24 شهریور یکی از 5 گروگانی که آمریکاییها مصراً به دنبال آزادی آنان بودند آزاد شد. با آزادی اولین گروگان، آمریکاییها به معامله با ایران علاقمندتر شدند. شایان ذکر است به خواست آمریکا موشکهای ارسالی از انبارهای کشور ثالث (اسرائیل) تأمین گردید.[17]
در 4 آذر 1364 هواپیمایی از یک کشور اروپایی 18 قبضه موشک هاک به ایران آورد، اما به دلیل عدم ارسال تجهیزات جانبی، بیشتر بودن قیمتها از مبلغ مورد توافق و وجود مارک اسرائیل بر موشکهای ارسالی، اجازه ترخیص اقلام فرستاده شده از فرودگاه داده نشد و پول آنها نیز پرداخت نگردید. این اقدام آمریکاییها سوءظن مقامات ایران را تشدید کرد، از اینرو وقفهای در کار ایجاد و در نتیجه تا مدتی نه سلاحی ارسال و نه گروگانی آزاد شد.[18]
با توجه به شرایط و مشکلات پیش آمده، مدیران عملیات در شورای امنیت ملی آمریکا تصمیم گرفتند تا مستقلاً و با حذف واسطهها جریان را پیش برند. بدین ترتیب در 28 بهمن 1364 محمولهای شامل 500 فروند موشک تاو به ایران تحویل و موشکهای هاک پذیرفتهنشده از جانب ایران، برگردانده شد، اما به دلیل سوءتفاهمات ایجاد شده گروگانی در قبال آن آزاد نشد. در نتیجه با توجه به نزدیکی زمان برگزاری انتخابات کنگره و اهمیت مسئله گروگانها، آمریکاییها خواستار ملاقات با طرفهای ایرانی شدند.[19] بر این اساس در 7 اسفند 1364 ملاقاتی بین طرفین در فرانکفورت صورت گرفت و روز بعد محموله 500 قبضهای موشک تاو به بندرعباس ارسال شد، با وجود این گروگانی در آن مقطع آزاد نشد،[20] اما به دلیل اهمیت جریانات در حال وقوع در منطقه از جمله درگیری در لبنان و حضور سیاسی شوروی در این کشور، آمریکاییها خواستار حضور هیئت بلندپایهای در تهران شده، خواسته خود را با واسطه به اطلاع مقامات ایران رساندند. محسن کنگرلو – مشاور نخست وزیر وقت - در 23 فروردین 1365 پیشنهادهای طرف آمریکایی را با هاشمی رفسنجانی در میان گذاشت و او هرگونه گفتگو را منوط به ارسال 240 قطعه هاک کرد. پس از رایزنی میان طرفین، مقرر شد که روز 17 می (27 اردیبهشت) نیمی از قطعات درخواستی همراه با هیئت آمریکایی وارد ایران شده، پس از تنظیم برنامه آزادی گروگانها در لبنان مابقی ارسال شوند.[21] در نهایت هیئت آمریکایی به سرپرستی رابرت مک فارلین - مشاور امنیت ملی ریگان - 4 خرداد 1365 با گذرنامه ایرلندی و هواپیمای باری وارد تهران شد. هواپیمای مذکور یک بوئینگ 707 اسرائیلیِ رنگ شده به نام کشور ایرلند، حامل تجهیزات نظامی و هدایایی شامل یک کتاب انجیل امضا شده توسط ریگان و یک کیک به شکل کلید بود.[22]
مک فارلین و همراهان وی طی اقامت چهار روزه خود در تهران پس از انجام هفت دور مذاکره با افراد ایرانی سرانجام بدون حصول نتیجه مورد نظر خود ایران را ترک کردند. در اولین دور مذاکرات که در روز اول به مدت دو ساعت انجام شد، پس از بحث و تبادل نظر درباره موضوعات مختلف از جانب طرفین، مک فارلین حضور خود در ایران را به نمایندگی از سوی رئیسجمهور آمریکا نشانه شروع فصلی جدید در مناسبات دو کشور و اولویت اصلی را نیز ایجاد اطمینان بیان کرد. وی برای نشان دادن حسن نیت دولت متبوعش اعلام کرد که حاضر است برخی از اقلام مورد نیاز ایران را تأمین کند.[23]
دور دوم مذاکرات که نیم ساعت به طول انجامید، فردای ورود هیئت آمریکایی در حالی آغاز شد که آمریکاییها نگرانی و سردرگمی خود را از عدم پیشرفت مذاکرات اعلام و مک فارلین به عنوان رئیس هیئت، لازمه ایجاد اعتماد متقابل و بحث درباره مسائل مهم را انجام ملاقات و مذاکرات در سطح وزیر بیان کرد. به دنبال عدم دستیابی به نتیجه مشخص در جلسه دوم، سومین دور مذاکرات بدون حضور مک فارلین در همان روز انجام شد. این جلسه 6 ساعته نیز پس از بحثهای سنگین و فراوان و بدون حصول توافق پایان یافت. در این جلسه یکی از اعضای هیئت آمریکایی برای جلب نظر طرف ایرانی بخشی از تهدیدات شوروی علیه ایران نظیر استقرار 26 لشکر در کنار مرزهای ایران را یادآور و در پایان جلسه مقرر شد که درخواست آمریکاییها به امام خمینی و مسئولین بلندپایه جمهوری اسلامی منتقل و ادامه مذاکرات با بحثهایی که جنبه سیاسی دارد در 6 خرداد پیگیری شود، اما مانع اصلی در این مرحله، عدم تمایل و آمادگی ایران برای گفتگو بود و امام پس از شنیدن گزارش سفر هیئت آمریکایی، اجازه مذاکره با ایشان را به مسئولین نداد. موضع صریح امام مذاکرات بعدی را تحتالشعاع قرار داده، آن را در عمل با بنبست و شکست قطعی برای طرف آمریکایی مواجه کرد. تشکیل چهار جلسه بعدی برای عملی ساختن نوعی از سیاست دفع وقت بود، چراکه حصول نتیجه عملاً امکان نداشت.[24]
چهارمین و پنجمین دور مذاکرات در 6 خرداد با ماهیتی سیاسی برگزار و درباره موضوعاتی نظیر راهکارها و موانع آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان، فروش سلاح به ایران، تهدیدهای احتمالی شوروی سابق علیه ایران، پشتیبانی این کشور از عراق در جنگ و نحوه خاتمه جنگ و... تبادل نظر شد. دور ششم مذاکرات همان روز آغاز شد و به علت عدم دستیابی به نتیجه دلخواه و مورد نظر هیئت آمریکایی و ابراز تمایل آنها برای بازگشت پایان یافت. هیئت آمریکایی پیشنویس پیشنهاد خود برای تکامل تدریجی روابط را تسلیم کرده، گذرنامه خود را دریافت نمودند. در همین جلسه آمریکاییهای مشتاق برقراری روابط با ایران به این واقعیت پی بردند که بازیچه طرف مقابل قرار گرفتهاند. از اینرو در پایان جلسه مک فارلین دستور بازگشت را به همراهان خود ابلاغ کرد. در آخرین دور گفتگوها که در 7 خرداد برگزار شد مک فارلین با اظهار تأسف از این که فرصت را از دست داده است، بر شکست قطعی تاکتیک «فشار و دیپلماسی» و حربه «چماق و شیرینی» در این مرحله مهر تأیید زد.[25] هیئت آمریکایی بعد از دریافت گذرنامه خود و تخلیه قطعات یدکی داخل هواپیما در 7 خرداد 1365 ایران را ترک کرد.[26]
مک فارلین در جریان مذاکرات بر آزادی کلیه گروگانها قبل از تحویل بقیه لوازم یدکی موشکهای هاک اصرار کرده، پیشنهاد ایران مبنی بر آزادی مرحله به مرحله گروگانها در ازای تحویل مرحله به مرحله قطعات یدکی را نپذیرفت. عدم دستیابی به توافق در این سفر سوءتفاهم عمیقی میان طرفین ایجاد کرد. به علاوه آمریکاییها باید 240 قطعه هاک مورد نظر ایران را همراه خود میآوردند، اما هنگام ورود به ایران گویا تنها یک پنجم آن را به همراه داشتند. ضمن اینکه علیرغم تأکید رابط میان طرفین، هیئت آمریکایی از گذرنامه و نام واقعی خود در سفر به ایران استفاده نکرده بود.[27]
خبر سفر مک فارلین به ایران 5 ماه بعد در 11 آبان 1365 از سوی نشریه لبنانی «الشراع» منتشر و با اعلام رسمی از سوی هاشمی رفسنجانی در جمع دانشجویان گرد آمده در مقابل مجلس در 13 آبان همان سال از این اقدام پنهانی پرده برداری شد.[28] چندی بعد امام خمینی در واکنش به این رویداد در سخنانی در تاریخ 29 آبان 1365 اظهار داشت: «یکی جهات پیروزی ملت ایران در جهان، در جبههها در پشت جبههها، در همه کشورهای اسلامی و غیر اسلامی و یک امر مهمی که در این روز عید [میلاد پیامبر اکرم] باید تبریک به همه عرض بکنم، این انفجار عظیمی است که در کاخ سیاه واشنگتن رخ داد و این رسوایی بسیار مهمی که برای سران کشور آمریکا پیدا شد. شما ملاحظه بکنید و ببینید که در تمام دنیا، در سراسر جهان، مطبوعاتشان و رسانههایشان و خطابههایشان تمام متوجه این معناست که سرپوشی بگذارند بر این رسوایی که برای رئیسجمهور آمریکا پیش آمد. رئیسجمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد و کاخ سفید مبدل به کاخ سیاه بشود - گرچه همیشه بوده است - لکن این متفرقهگویی و اضطرابی که در کاخ سفید پیدا شد و در طرفدارهای آمریکا، حکایت از عظمت مسئله میکند یک مقام عالیرتبه - به قول خودشان - از آمریکا بهطور قاچاق و با تذکره جعلی وارد ایران میشود، در صورتی که ایران نمیداند چی است. به مجردی که وارد میشود و معلوم میشود که این از مقامات آمریکاست، ایران او را در یک جایی تحت نظر قرار میدهد و محبوس میکند و تمام حرکات او را تحت نظر قرار میدهد و او با هرکس خواسته است ملاقات کند، ملاقات نمیکند. آنی که ادعا میکند که اگر من به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی سه مرتبه دیدن من میآمد[29]، گمان میکند اینجا هم شوروی است! اینجا کشور اسلام است. اینجا نه کرملین قابل این است که ذکری ازش بشود و نه کاخ سیاه؛ اینجا کشور رسول خداست، اینجا کشور حضرت صادق است، اینجا پاسدارهای ما شرافت دارند بر کاخنشینها، اینجا بسیجیهای ما و امت ما شرافت دارند بر تمام کاخنشینهای عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را میکنند و گمان میکنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد. آنهایی که میگفتند ما چه میکنیم و چه میکنیم و قطع رابطه میکنیم و از این مسائل میگفتند، امروز معلوم شد که با عجز و ناله در پیشگاه این ملت آمدهاند و میخواهند که رابطه برقرار کنند، میخواهند عذر تقصیر بخواهند و ملت ما قبول نمیکند. این یک مسئله است، مسئلهای است که از تمام پیروزیهای شما بالاتر است. مسئله رئیس آمریکا با آن همه به قول خودش جلال و جبروت، کسی را از مقامات عالی بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کنند و هیچ یک از آنها حاضر به ملاقات نشود. این مسئله بزرگی است که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند، کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند، مسئله مسئله مهم است... میبینید که الان هر رادیویی را باز کنید از خارج، از هر گوشه عالم راجع به قضایای آمریکا و راجع به خضوع او در مقابل ایران صحبت میکنند و حرفها را هم میزنند. اضطراب در کلمات خود ریگان این قدر هست، تناقضگویی، اضطراب هست که انسان نمیتواند باور کند که یک آدمی که رئیس یک همچو کشوری هست و ادعایش آنقدر زیاد است، اینقدر تناقضگویی، اینقدر اضطراب، اینقدر وحشت که او را گرفته است، امروز یک چیز مهمی است. نه فقط او را، کرملین هم همینطور است، آنها هم مسابقه میکنند با آمریکا در رابطه با ایران... در عین حال انسان میبیند که در حالی که کاخ کرملین به لرزه درآمده است و کاخ سیاه سیاهپوش شده است و میخواهند توجیه کنند هی حرفهای خودشان را و هی از اینور به آنور میزنند که توجیه کنند این خطایی که کردند و این کسی را که اینجا فرستادند و با رسوایی از اینجا بیرونش کردند، میخواهند توجیه کنند...»[30]
گفتنی است علیرغم شکست مذاکرات با هدف ایجاد رابطه میان دو کشور از سوی آمریکا، ارسال تسلیحات از سوی آمریکا به ایران و تلاش ایران برای آزادی گروگانها تا زمان افشای ماجرا ادامه یافت.[31]
این رخداد اما دستگاه سیاست خارجی آمریکا را با رسوایی بزرگی مواجه و افشای آن بحران داخلی و خارجی عظیمی برای کاخ سفید ایجاد کرد تا حدی که برخی تحلیلگران سیاسی آن را «واترگیت[32] دوم» نامیدند.[33] روزنامه ساندی تلگراف انگلیس در اینباره نوشت: «زمانی که خانم تاچر و وزارت خارجه انگلستان از ابتکارات ایالات متحده آمریکا آگاه شدند نمیدانستند از حماقت آمریکاییان عصبانی باشند یا از دورویی آنها. دولت ریگان سالهاست تلاش میکند که کشورهای دیگر موضع سرسختانهتری در مورد ایران پیش گیرند و حالا تمام این تلاشها به کلی تضعیف شده است. این تفکر که ایالات متحده میتواند در ایران، یعنی در کشوری که حتی جمعآوری اطلاعات در آن مشکل است، بر تحولات کشور تأثیر گذارد، حاکی از چنان اطمینان از خودی است که محلی از اعراب ندارد». سناتور گلدواتر نیز تصمیم ریگان را یک اشتباه افتضاح خواند که احتمالاً هیچوقت در سیاست خارجی ایالات متحده سابقه نداشته است.[34] مهمترین پیامدهای ماجرای مک فارلین برای آمریکا عبارت بودند از:
1- نادیده گرفتن سیاست تحریم تسلیحاتی ایران از سوی واشنگتن، اعتبار آمریکا را نزد متحدینش خدشهدار کرد.
2- در صحنه داخلی آمریکا تنشهای شدیدی در بین نهادها و مراکز تصمیمگیری ایجاد شده، منازعات و کشمکشهایی بین کنگره و دولت رخ داد. پیامد داخلی قضیه مک فارلین آنچنان تلخ و آسیبزا بود که بسیاری از مقامات واشنگتن یا از مقام خود استعفا دادند یا با زیر سؤال بردن رئیسجمهور تهدید به استعفا کردند. در نهایت عامل اصلی و مجری حربه «چماق و شیرینی» یعنی مک فارلین از شدت فشارهای وارده اقدام به خودکشی کرد.
3- به موازات افت اعتبار آمریکا و تشتت بهوجود آمده در سیاست داخلی آن، این کشور ابتکار عمل را برای پایان دادن به جنگ میان ایران و عراق از دست داد، در مقابل شوروی سابق با بهرهبرداری از وضعیت پیش آمده و شدت بخشیدن به حمایتهای خود از عراق درصدد به دست گرفتن ابتکار عمل برآمد. پس از این واقعه زمامداران شوروی بلافاصله بر حجم کمکهای نظامی خود به عراق افزودند و جهتگیری جدیدی در سیاست منطقهای خود در پیش گرفتند که در نتیجه آن موقعیت شوروی در منطقه و رابطه آن با عراق تا زمان فروپاشی شوروی به بالاترین سطح ارتقا یافت.
4- افشای این ماجرا سبب بروز تنش در روابط عراق و آمریکا گردیده، تلاش مخفیانه آمریکا برای نزدیکی به ایران، عراق را تحت تأثیر قرار داد.[35]
ماجرای مک فارلین در تاریخ روابط دو کشور به ماجرای ایران - کنترا[36] و ایران گیت نیز مشهور است.[37] منابع آمریکایی همچون گزارش تاور[38] کوشیدهاند انگیزه مهمتری در تصمیم بخشی از حاکمیت آمریکا برای فروش سلاح به ایران مطرح کنند که بر بهکارگیری تاکتیک «فشار و دیپلماسی» در قبال ایران در آن مقطع صحه میگذارد. این منابع از اهمیت استراتژیک ایران، لزوم برقراری ارتباط با آن بهمنظور جلوگیری از نفوذ شوروی در منطقه و بیاثربودن سیاستهای خصمانه آمریکا در قبال ایران سخن گفتهاند. در آن زمان بر اساس اخباری در آمریکا مبنی بر امکان فوت رهبر انقلاب، این فرض مطرح بود که ایران به زودی وارد یک مرحله بیثباتی میشود و این امر از نظر آمریکا به منزله بهرهبرداری بیشتر شوروی از شرایط ایجاد شده بود. حتی جلوگیری از تجزیه ایران نیز در زمره عوامل تغییر استراتژی آمریکا در قبال ایران ذکر شده است.[39]
سالها بعد مک فارلین در کتابی با عنوان special trust (اعتماد ویژه) به شرح اهداف خود از سفر به ایران، پیامدهای داخلی و خارجی این سفر و علل شکست آن پرداخت که مؤید گزارش تاور در خصوص تلاش آمریکا برای برقراری رابطه با ایران است. وی بهبود رابطه ایران و آمریکا را در جهت حفظ منافع آمریکا در چارچوب شرایط جنگ سرد، به ویژه حضور نیروهای شوروی در افغانستان و امکان سوءاستفاده شوروی از اوضاع نابسامان ایران و دستاندازی احتمالی این کشور به مرزهای شمالی کشور ضروری دانسته، مینویسد: «هم در زمان اتخاذ سیاست برقرای رابطه با ایران و هم امروزه معتقدم که بیتوجهی به رابطه با ایران همچون نادیده گرفتن برقراری رابطه با چین در دهه هفتاد اشتباه بزرگی محسوب میشده است... ایران و خلیج فارس به عنوان یک منطقه حیاتی و از نظر استراتژیکی بسیار مهم برای آمریکا، مدتهای مدیدی توجه مرا به خود جلب کرده بود. در اوایل دولت ریگان در وزارت امور خارجه به عنوان معاون وزیر امور خارجه مسئله خلیج فارس بهویژه ایران را در اولویت دستور کار مطالعات شورای امنیت ملی آمریکا قرار دادم تا استراتژی مناسبی برای حفظ منافع حیاتی آمریکا در این منطقه حساس تبیین شود.» مک فارلین رئیسجمهور آمریکا را تصمیم گیرنده و حامی اصلی طرح آزادی گروگانها در مقابل ارسال اسلحه به ایران میداند، اما از انحراف «ابتکار برقراری رابطه با ایران» از مسیر اصلی خود عمیقاً اظهار تأسف کرده، خودکشی ناموفق خود را ناشی از کابوس شومی دانسته که در اثر کوتاهیاش در مخالفت با تصمیم رئیسجمهور بر وی سایه افکنده بود. وی انتظار دو ساعته در فرودگاه مهرآباد را به عنوان زنگ خطر شکست سفر خود توصیف میکند.[40]
پینوشتها:
[1]. «سنتو» نام پیمانی است که در سال 1955م، میان کشورهای عراق، پاکستان، ترکیه، ایران و انگلستان به منظور مقابله با خطر توسعهطلبی شوروی و نفوذ کمونیسم در دوران جنگ سرد منعقد شد، (آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، 1387، ص 89).
[2]. به موجب «دکترین نیکسون» که در سال 1969م، ابداع شد، آمریکا بخش عمده مسئولیتهای دفاعی و امنیتی گذشته را بر عهده دوستان و متحدین خود میگذاشت، در عوض اسلحه و تجهیزات نظامی مورد نیاز آنها و آموزش مربوط برای استفاده از این جنگافزارها را تأمین میکرد،( نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیستوپنج ساله ایران، جلد اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1371، 524).
[3]. صادقی یکتا، اصغر، «گذری بر جنگ عراق با ایران»، تاریخ روابط خارجی، بهار 1382، شماره 14، ص 93 - 120، ص 95.
[4]. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کودتای نوژه، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 105.
[5]. همان، ص 117 و 118.
[6]. همان، ص 118 و 119.
[7]. سلیمیبنی، صادق، تاکتیک «چماق و شیرینی» و «فشار و دیپلماسی» ایالات متحده در ماجرای «ایران گیت»، رواق اندیشه، آبان 1382، شماره 23، ص 60 - 73، ص 62 و 63.
[8]. هاشمی، محسن و حبیب الله حمیدی، ماجرای مک فارلین، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1388، 29 و 30.
[9]. همان، ص 30.
[10]. جنبش امل یکی از دو حزب عمده شیعه در لبنان است که در سال 1974م، توسط سیدموسی صدر پایه گذاری شد، (حقشناس، سیدعلی، ساختار سیاسی اجتماعی لبنان و تأثیر آن بر پیدایش جنبش امل، تهران، سنا، 1388، 240).
[11]. حسن راجی، محمد مهدی، «تجزیه و تحلیل گفتمان امنیتی ایالات متحده آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران از ابر گفتمان سلبیگرایی تا خردهگفتمان ایجابیگرایی»، علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج، زمستان 1392، شماره 25، ص 123 - 168، ص 156.
[12]. هاشمی، همان، ص 30.
[13]. همان، ص 52.
[14]. همان، ص 30 تا 32.
[15]. همان، ص 68 و 69.
[16]. همان، ص 74.
[17]. همان، ص 76 و 77.
[18]. همان، ص 79 و 80.
[19]. همان، ص 93.
[20]. همان، ص 94 و 96.
[21]. همان، ص 97 و 100.
[22]. امینآبادی، سیدروحالله، «بیپرده با تاریخ، نگاهی به وقایع اردیبهشت و خرداد 1365، از سفر ناکام مک فارلین به ایران تا هروله منافقین میان پاریس و بغداد»، پاسدار اسلام، اردیبهشت و خرداد 1399، شماره 457 و 458، ص 60 - 61، ص 60.
[23]. سلیمیبنی، همان، ص 66.
[24]. همان، ص 66 و 67.
[25]. همان، ص 68.
[26]. هاشمی، همان، ص 117.
[27]. همان، ص 101 و 102.
[28]. سلیمیبنی، همان، ص 68.
[29]. اشاره امام به این گفته مک فارلین بود ، «به ایرانیها بگویید، شانس در خانه شما آمده است و در حالی که فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی است، ما آمدهایم تا مشکلاتتان را حل کنیم، اما شماها اینطور با ما عمل میکنید؟ من اگر رفته بودم روسیه که پوست بخرم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات میکرد؛ شما چه جور آدمهایی هستید که نماینده مخصوص رئیسجمهور آمریکا آمده و با این حال یک کلام حاضر نیستید با آن صحبت کنید؟» (به نقل از، اکبر هاشمی رفسنجانی، سخنرانی در نماز جمعه، کیهان، 14 آبان 1365، ص13).
[30]. خمینی، روحالله، صحیفه امام، ج 20، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 159 - 163.
[31]. امینآبادی، همان، ص 60.
[32]. رسوایی «واترگیت» عبارت است از ماجرای دستبرد به ستاد انتخاباتی حزب دموکرات مستقر در هتلی به همین نام و نصب غیرقانونی دستگاه شنود در آن که افشایش منجر به استعفای ریچارد نیکسون رئیسجمهور آمریکا از حزب جمهوریخواه گردید، (روزنامه دنیای اقتصاد، شماره 4113، مورخ 17/5/1396).
[33]. سلیمیبنی، همان، ص70.
[34]. مؤسسه مطالعات، همان، ص 120 و 121.
[35]. سلیمیبنی، همان، ص 70 تا 72.
[36]. آمریکاییان درصدد بودند از فروش تسلیحات به ایران برای پشتیبانی مالیِ پنهانی از ضدانقلابیون نیکاراگوئه موسوم به «کنترا» استفاده کنند، (راجی، همان، ص 156).
[37]. حسن راجی، همان، ص 157.
[38]. گزارش تاور نتایج بررسی یک گروه حقیقتیاب سه نفره مشتمل بر مقامات حکومتی آمریکا بود که به خواست ریگان برای روشنشدن و افشای زوایای پنهان رسوایی مک فارلین تشکیل شده بود، (طیرانی، بهروز، روزشمار روابط ایران و آمریکا 1832-1999، تهران، مرکز اسناد و تاریخ و دیپلماسی، 1379، ص 333).
[39]. هاشمی، همان، ص 32 و 33.
[40]. بینام، «نظرات و دیدگاههای مختلف در زمینه ایران، اسلام و منطقه، خاطرات مک فارلین»، رویدادها و تحلیلها، آبان و آذر 1374، شماره 96، ص 82 - 86، ص 83 - 85.
تعداد بازدید: 897