15 آذر 1400
در سال 1357 یکی از دوستان به نام آقای جوادزاده در منطقه تازهتأسیس نیروگاه، میدان توحید، اوایل 20 متری زاد منزلی خریده بود که مغازهای هم داشت. او به من گفت شما میتوانی از این مغازه برای هر فعالیتی استفاده کنی و پسرهایش را هم که آن موقع کوچک بودند و الان از مسئولان هستند به کمک من فرستاد. ما در آنجا یک کتابفروشی به نام «نشر امام» تأسیس کردیم. عمده فعالیت ما در آنجا پخش تصویر امام و توزیع کتب ممنوعه به خصوص توضیحالمسائل امام بود. آن موقع آقای حسن آذری پسر آیتالله آذری قمی اینها را چاپ میکرد و مخفیانه به درب منزل میفرستاد و ما هم بهطور محدود در آن کتابفروشی توزیع میکردیم. البته ما برای چاپ عکس امام به صورت مخفی و نیمه مخفی از چاپخانه آقای عربستانی هم استفاده میکردیم. چون روی او حساسیتی نبود. ما تعدادی را که میخواستیم به او سفارش میدادیم و او هم آنها را چاپ میکرد. چاپخانه پیام در چهارراه غفاری متعلق به آقای عربستانی بود که هم اطلاعیههای رژیم و هم عکس امام را چاپ میکرد. من بارها مشاهده کردم که اسناد، عکسها و اطلاعیههای رژیم در آنجا فراوان چاپ میشد. البته عکسهای امام را به صورت مخفی چاپ میکرد و ما به صورت انبوه میخریدیم و واقعاً هم گران حساب میکرد؛ یعنی خیلی بیشتر از آن مبلغی که تمام میشد. ما هم چون به فرد دیگری اطمینان نمیکردیم با اینکه دیگران به ما اطمینان نمیکردند هر مبلغی را که ایشان میخواست، میدادیم. یادم است برای هر عکس 4 ریال میگرفت که آن روزها مبلغ زیادی بود؛ یعنی چهار تا پنج برابر مبلغ تمام شده را از ما دریافت میکرد.
از شهرهای مختلف افرادی میآمدند و عکسهای امام را میخریدند و میبردند. این کار ما هیچ جنبه انتفاعی نداشت. من به خاطر این کار مقداری از صندوق قرضالحسنه رسالت وام گرفتم. آن کتابفروشی اولاً پاتوقی برای آشنایی نیروهای مذهبی و انقلابی با یکدیگر بود و ثانیاً مکانی برای توزیع رساله، اعلامیه و عکس امام شده بود. چند بار هم نیروهای رژیم آمدند و آنجا را تفتیش کردند و متعرض پسر آقای جوادزاده، که به عنوان فروشنده در آنجا فعالیت میکرد، شدند اما حادثه مهمی اتفاق نیفتاد.
منبع: صاحبی، محمدجواد، در کشاکش سیاست و فرهنگ (خاطرات محمدجواد صاحبی)، تدوین: حجتالله علیمحمدی، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1393، ص 107 - 108.
تعداد بازدید: 677