11 بهمن 1400
یکی از حوادث سرنوشتساز در منطقه، اعتصاب معلمان در آغاز سال تحصیلی 1357 بود. در یکی از روزهای آخر شهریور حدود سی تن از معلمان دزفول در بالارود، در کنار رود دز طرحی برای اعتصاب و تعطیلی مدارس ریختند. بنده و دیگر معلمان جوان مدرسه راهنمایی کوروش کبیر پیشنهاد کردیم بطور همزمان در مقابل اداره آموزش و پرورش هم تحصن کنیم. جمع به پیشنهاد ما رأی مثبت داد. قرار شد روز اول مهر به مدارس برویم و دانشآموزان را در جریان فلسفه کار خود قرار دهیم و آنان را به همکاری فراخوانیم.
شایعه تعطیلی مدارس در همه شهر منتشر گردید و از همان ظهر روز اول مهر در برابر اداره آموزش و پرورش دست به تحصن زدیم. ساعاتی بعد دانشآموزان دبیرستانهای قطب و پهلوی نیز به ما پیوستند. تعداد دانشآموزان به مراتب بیشتر از معلمان بود. روز بعد هم تحصن ادامه داشت. کمکم به تعداد معلمان اضافه گردید. ولی هنوز برخی از مدارس باز بودند. ساواک به تکاپو افتاده بود مدیر مدرسه راهنمایی به ما پیام داد که ساواک اسامی را میخواهد. گفتم: «بدهید! کار از کار گذشته». گفت: «همه میگویند: فقط معلمان مدرسه راهنمایی کوروش دست به تعطیلی مدرسه و تحصن زدهاند». گفتم: «بقیه هم به ما پیوستهاند و یا در آینده خواهند آمد».
اعتصاب معلمان سراسری بود. در خیلی از شهرها مدارس بعد از مدتی باز شدند، اما ما مصمم بودیم تا تعیین سرنوشت نهضت، مدارس را بسته نگهداریم. شهادت دو تن از معلمان، سیدمحمود موسوی و عظیم اسدی مشکال به تثبیت این تصمیم کمک کرد. میدانستیم دیگر امکان بازگشت نیست و تمامی پلهای پشت سرمان خراب شده است. دیگر ساواک همه چیز را میدانست. مدیر مدرسه هر چند مرد نجیبی بود و تلاش میکرد که گزارش منفی علیه ما رد نکند، ولی حضور معلمان مدرسه راهنمایی کوروش در تحصن و تعطیلی مدارس اظهر منالشمس بود.
گاهی که در اثر فشار تعدادی از مدارس باز میشد، دانشآموزان دبیرستانی به داد ما میرسیدند و تظاهرات میکردند و دوباره مدارس تعطیل میشد. به نظرم تعطیلی مدارس همسنگ اعتصاب کارکنان شرکت نفت بود. اعتصاب نفتیها اقتصاد شاه را فلج کرد. اعتصاب فرهنگیها نیز نظام اداری را فلج، و ارتباط مردم را با رژیم قطع کرد و زمینه تزلزل را در ساختار اجرایی کشور فراهم آورد.
اغلب معلمان از طریق مساجد فعالیت میکردند و در آن ایام بازار «ادبیات زیراکسی» گرم بود و کتابها و اعلامیهها مخفیانه چاپ میگردید و بیپروا در اختیار مردم قرار میگرفت. دستگاه تکثیر نداشتیم. مدیر مدرسه هم تحت فشار ساواک دستگاه تکثیر را در انبار گذاشته بود. در انبار هم قفل بود. به ناچار کریم محمد شارونی با «یزدی باغبان» رئیس اداره راهنمایی تحصیلی در اداره آموزش و پرورش تماس گرفت و از او خواست که اجازه دهد با امکانات دولتی اعلامیهها را تکثیر کنیم. در کمال شگفتی یزدی باغبان قبول کرد و مشکل تکثیر حل شد. افکار دکتر شریعتی موتور اندیشه انقلابی در ذیل رهنمودهای امام بود. برخی از دوستان در تهران از انتشارات آذر مقابل دانشگاه تهران کتابهای شریعتی را میخریدند و به دزفول میآوردند. تعدادی از دانشجویان به برکت اندیشههای شریعتی از منجلاب مارکسیسم نجات یافتند و به ما پیوستند. کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه امام خمینی(ره) با عنوان «نامهای از امام کاشفالغطاء» و با عناوین دیگر به وفور در اختیار مشتاقان قرار گرفت.
منبع: کایدخورده، رضا، به سوی روشنایی: خاطرات سیداحمد زرهانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389، ص 95 - 96.
تعداد بازدید: 565