08 فروردین 1401
همراه امام (22 بهمن 1357) در خانهای بودیم که ایشان پیام اعلام پایان سلطنت و اعلام جمهوریت را آماده کردند بعد از ما خواستند تا به صدا و سیما رفته، پیام را برای مردم بخوانیم. آقای مطهری پیام را از امام گرفت و به دست من داد و گفت چون خودم جایی باید بروم شما به صدا و سیما رفته و این پیام را قرائت کنید. همراه دو ماشین محافظ که عدهای از جوانان مسلح انقلابی در آنها حضور داشتند به طرف صدا و سیما حرکت کردیم؛ به خاطر شرایط ناامنی که آن روزها خیابانهای تهران داشت در دو جا، گروههایی جلوی ما را گرفتند اما وقتی جوانان مسلح همراه ما را مشاهده کردند سریع عقب نشستند وقتی به صدا و سیما رسیدیم آقای حاج احمدعلی بابایی نیز از طرف آقای طالقانی آنجا حضور داشت و میخواست پیامی را از طرف ایشان قرائت کند همچنین دیگرانی نیز از جمله قطبزاده و یک سرهنگ بازنشسته که بعداً در دولت موقت استاندارخوزستان شد آنجا بودند و میخواستند پیامهایی را بخوانند آقای شیخ فضلالله محلاتی هم همراه من بود.
من وقتی که این وضع آشفته پیامخوانیها را دیدم به شدت با این کار مخالفت کردم و گفتم چه معنی دارد وقتی قرار است پیام امام در موضوعی قرائت شود پیامهای دیگری نیز در این خصوص خوانده شود؟ به همین علت مانع کار آنها شدم. همین مسئله نیز موجب شد در آن ساعتی که من در صدا و سیما حضور داشتم فقط پیام امام خمینی خوانده شود. بعد از خواندن پیام امام، من همراه محافظان از صدا و سیما بیرون آمدم. بعداً شنیدم بعد از ما، نیروهای مجاهدین خلق (منافقین) وارد صدا و سیما شده و اطلاعیهای را خوانده بودند که از قضا امام خمینی نیز آن را از رادیو و تلویزیون شنیده بود. وقتی روز بعد به نزد امام رفتم ایشان از این مسئله خیلی عصبانی بودند و به من گفتند شما که پیام پایان سلطنت و اعلام جمهوریت را خوانده بودید پس این اطلاعیه آنها چه معنی داشت! با این مسئلهای که پیش آمد دیدم نیروهای مجاهدین خیلی در صدا و سیما شلوغ میکنند و باید به نوعی جلوی رفتار خودسرانه آنها را در صدا و سیما گرفت. اینجا بود که به فکرم رسید تنها کسی که در آن شرایط میتواند جلوی آنها بایستند آقای قطبزاده است اما چون من روز قبل جلوی قرائت پیام او را گرفته بودم میدانستم که از من دلخوری دارد برای همین این کار را به آقای بهشتی محول کردم به بهشتی گفتم شما با زبانی که دارید میتوانید این ماجرا را مدیریت کنید. او هم به خوبی این کار را کرد و بعد از صحبت با قطبزاده او را به صدا و سیما فرستاد. قطبزاده هم مجاهدین را از آنجا بیرون انداخت و همین مسئله نیز سبب شد تا همانجا ماندگار شده و مسئول صدا و سیما شود.
منبع: خاطرات آیتالله العظمی سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، تدوین علی درازی، تهران، سوره مهر، 1395، ص 286 - 288.
تعداد بازدید: 496