28 آذر 1401
در سال 1356 اعلامیههایی از امام به دست ما میرسید که با خط خیلی ریز نوشته شده بودند؛ گاهی مجبور بودیم با ذرهبین اعلامیهها را بخوانیم و به صورت دستنویس آنها را تکثیر کنیم. بعدها از دستگاه کپی استفاده و اعلامیههای بیشتری چاپ کردیم. من [ایران اسلامزاده] از کسانی بودم که مأموریت داشتم اعلامیهها را در مساجد و مدارس پخش کنم.
اولین باری که قرار بود در مسجد اعلامیه پخش کنم، از ترس و دلهره دستهایم میلرزید اما تصمیمم را گرفته بودم. در مسجد فاطمیه خانمها در طبقه بالای مسجد بودند. از پلهها بالا رفتم و خودم را به کنار نردههای فلزی رساندم که به عنوان حفاظ نصب شده بود. منتظر فرصت مناسب بودم. نماز که تمام شد و حاج آقا عباسی سخنرانیشان را شروع کردند، دستم را داخل کیفم بردم و بسته اعلامیه را بیرون کشیدم و از بین نردههای حفاظ در هوا پخش کردم. اعلامیهها از بالا بر سر مردان، که در طبقه پایین نشسته بودند، پخش شد. ناگهان ولولهای به پا شد و عدهای فریاد زدند: «کی بود؟ کی این کار رو کرد؟» خیلی خوشحال بودم که بالاخره مأموریتم را انجام دادم و بعد از آن برای پخش اعلامیه ترسی نداشتم و همیشه اولین نفری بودم که داوطلب میشدم. همیشه در جلسهها به ما یادآوری میکردند هنگام پخش اعلامیه چادر مشکی نپوشید و چند نفری و با هم به یک مکان نروید.
منبع: ما هم بودیم: انقلاب اسلامی به روایت زنان هرمزگان، انسیه بهبودی، تهران، سوره مهر، 1399، ص 191.
تعداد بازدید: 341