20 خرداد 1402
احمد ساجدی
حزب رستاخیز با ادعای تنها حزب واحد فراگیر، به دستور محمدرضا پهلوی در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ در پی انحلال احزاب ملیون، مردم، ایران نوین، پان ایرانیست و... تشکیل شد. تکحزبی کردن کشور مرحله جدیدی از دیکتاتوری شاه بود که بقایای اصول مشروطیت و دموکراسی فرمایشی را در ایران فرومیریخت. امام خمینی در 21 اسفند 1353 شرکت در حزب رستاخیز را حرام اعلام کردند. شاه در 24 اردیبهشت 1357 صراحتاً اعلام کرد از عملکرد حزب رستاخیز رضایتى ندارد. پرویز راجی آخرین سفیر شاه در انگلیس نیز حزب رستاخیز را «انجمن فرصتطلبان سیاسی» دانست که در آن، «عدهای دور هم مینشستند و کاری جز تدوین وظایف حزب و ستایش از اعمال شاه انجام نمیدادند.» در 9 مهر 1357 این حزب رسماً انحلال خود را اعلام کرد و شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» تأسیس حزب رستاخیز را یکى از اشتباهات بزرگ تمام دوران حکومتش ارزیابى کرد.
بسیاری از اسناد لانه جاسوسی درباره حزب رستاخیز، حول محورهایی چون علت تأسیس حزب، رویکرد و ماهیت حزب، بیاعتباری حزب نزد بعضی مقامات حکومت پهلوی، تنفر مردم ایران از این حزب، و نابودی دفاتر و ساختمانهای حزب رستاخیز توسط مردم در خلال حوادث انقلاب دور میزند.
بر اساس یکی از اسناد لانه جاسوسی، جمشید آموزگار دبیرکل حزب رستاخیز گفته بود: «این حزب تنها تلاشی برای استقرار یک چارچوب آموزشی عملیاتی جهت تعلیم مردم به موضوع مشارکت است.»[1] شاه نیز در همین رابطه به آموزگار گفته بود: «ده تا پانزده سال طول خواهد کشید تا این حزب بتواند کشور را آماده مشارکت در جریان حزب سیاسی به صورت مؤثر بنماید.»[2]
اما یکی دیگر از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۵۴ تحت عنوان «تک حزبی در ایران» تعریف بهتری از علت تأسیس حزب رستاخیز ارائه کرده است:
«حزب رستاخیز مکانیزمی است که علاوه بر ایجاد امکان راهیابی در فعالیت سیاسی، وسیلهای قانونی نیز برای شناسایی مخالفین نامطلوب میباشد. بنای حزب رستاخیز بر این نظریه شاه استوار است که معترضان به برنامههای او در ایران باید بین زندان، تبعید، یا محو شدن، یکی را انتخاب کنند.»[3]
در این سند همچنین آمده است: «حزب رستاخیز ملت ایران را میتوان قدمی دیگر به سوی افزایش تسلط شاه بر جامعه دانست. اخراج روزنامهنگاران دارای سوابق مشکوک، تعطیلی اجباری روزنامهها و مجلات کوچک، اتخاذ سیاست خشن نسبت به ناآرامیهای سابقهدار دانشجویی که از آغاز دسامبر ۱۹۷۴ تا آخر مارس ۱۹۷۵ به طول انجامید، همگی نمودار اتخاذ سیاست تندتر در مورد آنهایی است که فعالیت در فضای سیاسی ایران را نمیپذیرند.»[4]
به موجب سندی به تاریخ اول شهریور ۱۳۵۶ دکتر محمد باهری دو هفته پس از انتصاب به دبیرکلی حزب رستاخیز در جایی گفته بود:
«حزب رستاخیز نه یک حزب واقعی است و نه از حمایتی در بین توده مردم برخوردار است. هیچ تأثیری هم در راهی که ایران میپیماید ندارد. فقط خواسته شاه است که این حزب حضور داشته باشد. از اینرو باید از همه خواهش کرد همکاری کنند تا شاه عصبانی نشود.»[5]
اما یکی از اسناد لانه جاسوسی به موضوع کاهش قدرت امیرعباس هویدا به عنوان یکی از دلائل تأسیس حزب رستاخیز اشاره کرده است:
«شاه که از قدرت هویدا در جامعه بیم داشت مترصد فرصتی برای تضعیف او بود تا اینکه هم سفارت آمریکا و هم «سیا» گزارش کردند که قدرت و فساد «حزب ایران نوین» هویدا شاه را قانع کرد که سیستم حزبی کشور مطلوب نیست و باید تغییر کند.»[6]
در جای دیگری از این سند میخوانیم:
«به دنبال کنگره افتتاحیه 30 آوریل تا 6 می (دهم تا شانزدهم اردیبهشت 1354) و تشکیل حزب رستاخیز، شواهد قانعکنندهای جمعآوری شد که دال بر شکست هویدا بود. شاه در سخنرانی اعلام سیستم حزبی جدید در دوم مارس، هویدا را تنها برای مدت دو سال به دبیرکلی حزب معین کرد و این نکته را هم روشن ساخت که هویدا قدرت انتصاب زیردستان اصلی حزب را نخواهد داشت.»[7]
این سند همچنین میافزاید:
«ممکن است حزب رستاخیز به صورت یک سازمان سیاسی فراگیر و ناموفق درآید که تمامی زمینههای زندگی کشور را در بر بگیرد و به این ترتیب به یک ارگان سیاسی بیمعنی تبدیل گردد، ولی شاه میخواهد که حزب جدید کنترل سیاسی او را در جامعه ایرانی باز هم توسعه دهد، زیرا این برای شاه خیلی اهمیت دارد که سازمان جدید حزبی تحت کنترل شخصی هویدا یا هر کس دیگری نرود.[8]
و باز در جای دیگری از این سند به واکنش «حزب ایران نوین» هویدا در برابر تصمیم شاه اشاره کرده و میافزاید:
«حزب ایران نوین تماماً خود را به حزب رستاخیز ملحق نموده و به این ترتیب، حزب رستاخیز با حائز شدن گروه کثیری از هواداران هویدا، از همان اوایل فعالیتش از کادر سابقهداری برخوردار شد. به علاوه اعضای حزب ایران نوین در استانها کنترل انتخابات کشوری را در دست داشتند. در نتیجه این تغییر پایگاه قدرت، حزب رستاخیز دستورات اکیدی از شاه دریافت کرد که شرکت سردمداران حزب ایران نوین در کنگره حزب رستاخیز محدود گردد.»[9]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸ فاش کرد روزنامه بامداد که اولین شماره آن در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۸ منتشر شد، بهوسیله کارکنان روزنامه رستاخیز ارگان حزب رستاخیز راهاندازی و اداره میشده است:
«روزن وابسته مطبوعاتی، روز چهارشنبه 9 می(19 اردیبهشت 1358)، منصور رهبانی سردبیر بامداد را در ساختمان سه طبقه جدیدالاجارهای ملاقات نمود و با یک جلسه گرم و تاجرمآبانه از وی پذیرایی کرد. رهبانی سابقاً معاون سردبیر روزنامه بدنام و مرده رستاخیز، تصدیق کرد که میخواسته به خوانندگانش بگوید که روزنامه اساساً از کارکنان سابق رستاخیز تشکیل یافته، اما به خاطر یک شروع بدون پیشداوری، در یک جلسه عمومی تصمیم بر این شد که گفتن این حقیقت را دو هفتهای به تعویق بیندازد. رهبانی از پاییز گذشته که روزنامه رستاخیز منحل شده بود بیکار بود. او با تشکیل یک بنگاه و کمک گرفتن از چند صد نفر از پخشکنندگان روزنامه رستاخیز و کارکنان شعب آن در سراسر کشور، روزنامه را (با نام بامداد) دوباره به راه انداخت.»[10]
علاوه بر روزنامه بامداد، روزنامه آیندگان نیز توسط کسی اداره میشد که معاون دبیرکل حزب رستاخیز بوده است. داریوش همایون ناشر و مدیر روزنامه آیندگان در نوامبر ۱۹۷۶ با حفظ سمت، به معاونت حزب رستاخیز منصوب شده بود.[11]
بخشی از اسناد لانه جاسوسی به شرح نفرت روزافزون مردم از حزب رستاخیز به ویژه در دوران پیروزی انقلاب اشاره دارد. به موجب یکی از این اسناد که تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۵۶ را دارد در جریان قیام ۲۹ بهمن مردم تبریز ساختمانها و مراکز مربوط به حزب رستاخیز آماج حملات مردم بود:
«دردسر دیگر در آینده در حزب رستاخیز نهفته است. مردم ایران از آن تنفر دارند. وسایل ساختمان مرکزی حزب در شورش تبریز بیرون ریخته شد و ساختمانهای حزب همچنان در مورد هدف واقع خواهند شد. حمله شورشیان تبریز به حزب رستاخیز از لحاظ مفهوم ضمنی آن، بیشترین اهمیت را دارد. زیرا به وضوح نشان داد که این حزب نه تنها مورد قبول مردم قرار نگرفته بلکه به صورت یک سمبل مورد تنفر است.»[12]
با اوجگیری انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، شاه با آگاهی از تنفر عمیق مردم نسبت به حزب رستاخیز، به عنوان گامی برای کاستن از خشم عمومی مردم، به ممنوعیت فعالیت سایر احزاب خاتمه داد. یکی از اسناد لانه جاسوسی در این رابطه مینویسد:
«شاه در ماه اوت در مواجهه با ناآرامیهای فزاینده در کشور، ممنوعیت را از دیگر احزاب سیاسی برداشت. بلافاصله تشکیل 30 حزب سیاسی جدید اعلام شد و بیش از ۱۰۰ حزب به طور مشروط اعلام گردید.»[13]
شاه همچنین در سال ۱۳۵۷ نامزدهای ورود به مجلس شورای ملی را بدون عبور از فیلتر حزب رستاخیز آزاد گذاشت. در سندی به تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۵۷ در این رابطه چنین میخوانیم:
«این موضوع برای سفارت از طریق منابع زیادی مورد تأکید قرار گرفته که دولت قصد دارد هر کس را که میخواهد نامزد نمایندگی مجلس شود بدون آنکه او را از فیلترهای حزب رستاخیز عبور دهد، آزاد بگذارد.»[14]
سندی به تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۷ از حزب رستاخیز به عنوان یک «جسد» یاد کرده است:
«باید تعدادی از رهبران برجسته که از نظر مردم محبوب هستند، در مقامهای با اهمیت و قدرت گماشته شوند؛ شاید به عنوان جناح سوم حزب رستاخیز. رستاخیز به صورتی که فعلاً هست فقط یک جسد میباشد.»[15]
یکی از اسناد لانه جاسوسی مربوط به سال ۱۳۵۷ با عنوان «بنبست سیاسی» به تأثیر انقلاب اسلامی بر سرنوشت حزب رستاخیز اشاره کرده، مینویسد:
«حزب رستاخیز عملاً در میان این آشوب از هم متلاشی شده است و مجلس شورای ملی هر چند به عنوان یک تریبون بحث در اطراف مشکلات کشور، بیشتر از هر زمانی از سالهای ۱۹۵۰ فعالتر بوده و به صورت یک سوپاپ اطمینان عمل میکند، ولی نتوانسته راه حل مؤثری برای رهایی از این بلاتکلیفی سیاسی فراهم کند.»[16]
یک سند دیگر مینویسد: «ایجاد حزب رستاخیز یک اقدام قهقرایی بود. این ارگان سیاسی، حزبی است بیکفایت، بارکش که جثه بزرگش تجزیه شده و استقلالش از حزب ایران نوین هم کمتر است. بنابراین محتمل نیست که بتواند پایه محکمی برای ثبات محسوب شود.»[17]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به نقش حزب رستاخیز در کشاندن مردم به تظاهرات خیابانی به سود رژیم پهلوی اقرار کرده است:
«نشانههایی مبنی بر قصد دولت برای بسیج گروهها و افراد از طریق حزب رستاخیز جهت انجام تظاهراتی به حمایت از برنامههای دولتی و علیه فعالیتهای مخالفین ارتجاعی وجود دارد. چنین تظاهراتی در ۲۲ نوامبر ۱۹۷۷ (اول آذر ۱۳۵۶) به وقوع پیوست و اوج آن در ۲۶ ژانویه (۶ بهمن ۱۳۵۶) بود که به طرفداری از «انقلاب شاه و ملت» انجام گرفت.»[18]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۵۷ با تشریح مشکلات عمیق اجتماعی و اقتصادی مردم که زمینهساز انقلاب آنان بوده است و با تأکید بر ضرورت حل این معضلات، مینویسد:
«در حال حاضر آنطور که اوضاع و احوال نشان میدهد اشخاصی که از شاه پشتیبانی میکنند بههیچوجه قادر به اقدام نیستند. در واقع نگاهی به گذشته نشان میدهد که شکست در سر و صورت دادن به حزب رستاخیز، بزرگترین شکست شاه به شمار میرود.»[19]
در سند دیگری به تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۵۷ تحت عنوان «افزایش مخالفتهای اساسی با شاه و نارضایتی در ارتش»، استمپل مسئول بخش سیاسی سفارت آمریکا مینویسد:
«حزب رستاخیز در میان مردم مقبولیت و اعتباری ندارد و بعید است بتواند خود را سر و سامان بدهد. گروههای میانهرو هم فقط از شاه حمایت میکنند ولی از حزب رستاخیز و دستاوردهای مشکوک سه سال گذشتهاش تبری میجویند.»[20]
در سندی به تاریخ ۴ خرداد ۱۳۵۸ تحت عنوان «مذهب و پیشرفت در ایران» به عوامل دخیل در شکلگیری انقلاب در ایران اشاره شده و از جمله مواردی چون محکمتر شدن رشتههای دیکتاتوری بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۷م که مظهر آن حزب نافرجام و مورد انزجار رستاخیز بود و همچنین احیای مجدد اسلام به عنوان یک ایدئولوژی نیرومند ضددیکتاتوری و ضدامپریالیستی» مورد تأکید قرار گرفته است.[21]
حزب رستاخیز در کشاکش انقلاب اسلامی در روز نهم مهر 1357 پس از استعفای دکتر جواد سعید آخرین دبیرکل این حزب، منحل شد. خبر انحلال، در همین روز در یکی از اسناد لانه جاسوسی اینگونه بازتاب یافت:
«گزارشهای خبری حاکی از انحلال حزب رستاخیز است. یک روزنامه گزارش داد دبیرکل حزب، جواد سعید استعفا داد و اظهار داشت: حزب منحل شده است.»[22]
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب هشتم، ص ۲۱۱.
[2]. همان.
[3]. همان، کتاب اول، ص ۲۸۳.
[4]. همان.
[5]. همان، کتاب هشتم، ص ۴۱۴.
[6]. همان، کتاب اول، ص ۲۸۴.
[7]. همان.
[8]. همان، ص ۲۸۸.
[9]. همان، ص ۲۸۶.
[10]. همان، کتاب دهم، ص 374.
[11]. همان، کتاب هشتم، ص 801.
[12]. همان، کتاب هشتم، ص ۲۷۴.
[13]. همان، کتاب دوم، ص ۸۴ (رفع ممنوعیت از فعالیت احزاب در پی پیام شاه به مناسبت ۱۴ مرداد، سالروز مشروطیت، عنوان شد.)
[14]. همان، کتاب نهم، ص ۸۱.
[15]. همان، کتاب سوم، ص ۲۰۹.
[16]. همان، کتاب اول، ص ۸۱۶.
[17]. همان، ص ۲۹۴.
[18]. همان، ص ۶۸۴.
[19]. همان، ص ۸۰۹
[20]. همان، کتاب نهم، ص ۱۶۵.
[21]. همان، کتاب دوم، ص ۱۹۸.
[22]. همان، کتاب نهم، ص ۱۷۰.
تعداد بازدید: 256