10 مرداد 1402
زمستان سال 57 کارخانه ماشینسازی [اراک] اعتصاب کرد و به سبب این اعتصاب، به کارگران حقوق نمیدادند. آیتالله جنتی که در این زمان برای سخنرانی به اراک آمده بود پیشنهاد داد که قبوضی برای تأمین منابع مالی اعتصابیون صادر کنیم و همچنین گفتند: «من قبضها را تهیه میکنم و شما بیایید قم، آنها را از من بگیرید و بین مردم توزیع کنید.» در منزل آیتالله محمد امامی واقع در خیابان مخابرات من[احمد معصومی]، آقای میرجعفری، سیدرضا صالحی، علی معتمدی، مهندس حسینی، حسین مؤمنی و یک نفر دیگر از کارکنان ماشینسازی برای تدارکات مالی اعتصابیون جمع شدیم. در این جلسه پیشنهاد آقای جنتی پذیرفته شد و تحویل گرفتن قبوض از وی به من محول گردید. من برای گرفتن قبوض راهی قم شدم و برای اینکه به من شک نکنند با ماشین خودم و در پوشش سفر خانوادگی به همراه همسر، پسر یک سال و نیمهام و دو دختر خواهرزنم یکی سه ساله و یکی پنج ساله به قم رفتیم. برای گرفتن قبضها به منزل آقای شرعی واقع در خیابان چهار مردان که آقای جنتی قبلاً تلفنی با او هماهنگ کرده بود، رفتم. آقای شرعی پنج دسته قبض و تعداد زیادی اعلامیه را در منزل آماده گذاشته بود. قبضها و اعلامیهها را از او گرفتم و بلافاصله به سمت اراک حرکت کردم. در مسیر ماشینم خراب شد. به سرعت قبضها و تعدادی از اعلامیهها را داخل پیراهنم گذاشتم و مابقی اعلامیهها را هم داخل ماشین جاسازی و پنهان کردم. بعد با کمک ماشینی که از آنجا عبور میکرد به وسیله سیم، ماشینم را بکسل کرده و به قهوهخانهای در همان نزدیکی رساندم. هوا تاریک شده بود؛ من، همسرم و بچهها کنار جاده برای ماشینها دست بلند میکردیم. ماشین سواری که چهار مسافر داشت برایمان نگه داشت. چهار مسافر کنار هم روی صندلی عقب نشستند و من، خانم، پسر و دو بچه امانتی به سختی و خیلی فشرده روی صندلی جلو نشستیم تا به اراک رسیدیم. وقتی رسیدیم به آنها هر چه اصرار کردم که به خانه بیایند قبول نکردند و گفتند ما رانندهایم باید برویم. آنها راننده بودند و میخواستند به اهواز بروند.
فردا صبح رفتم ماشین را بکسل کردم و به اراک آوردم. قبضها را به آیتالله امامی تحویل دادم. ایشان تعدادی از قبضها را بین من، حاج رفیعی و حاج منصوری تقسیم کرد و گفت: «قبوض را در بازار توزیع کنید. اجازه دارید رسید آنها را به جای من امضاء کنید.» قبضها را به کسبه میدادیم و از آنان پول میگرفتیم. هر شخص به وسع خودش پول میداد. حاج ابراهیم حسینجانی که تاجر فرش و بین ایران و آلمان در رفت و آمد بود اولین کسی بود که دست در جیباش کرد و پول زیادی داد. حتی برای این کار فرش هم میداد. من تقریباً از دبیرستان با او دوست بودم. وی در جلسات آقای رفیعی در مسجد حاج محمدابراهیم مداحی و اشعاری را دکلمه میکرد. حاج منصوری گواری و آقای عبدالحسین کاشانی که از تجار فرش معروف و سرشناس بازار اراک بود، هم در این زمینه خیلی کمک کردند.
به اعتبار آیتالله امامی و آیتالله میرجعفری از کمکهای مالی که جمع شد صندوقی درست کردیم. سپس با کمک فعالانی چون مرتضی سیدصالحی رئیس حسابداری کارخانه آلومینیومسازی و آقای کریمی از کارکنان این کارخانه و افراد دیگر، اعتصابیون وخانههایشان را شناسایی کردیم. بعد پولها را در پاکت میگذاشتیم و به آدرسها میبردیم. بیشتر مواقع، پولهای جمع شده را به امین کارگران واحدهای صنعتی میدادیم تا بین آنها تقسیم و توزیع کنند مثلاً پول کارگران ماشینسازی را به مهندس حسینی و دوستانش دادیم.
منبع: انقلاب اسلامی در اراک به روایت مردم، ج 2، مصاحبه و تدوین مریم حاجیزاده و ساره مشهدی میقانی، قم، اندیشه صادق، 1397، ص 71 - 73.
تعداد بازدید: 267