14 تیر 1402
محمد جعفربگلو
مقدمه
سازمان مجاهدین خلق ایران که امروزه لقب «منافقین» را یدک میکشد، از جمله گروههایی است که با شعارهایی چون مبارزه با امپریالیسم آمریکا، مقابله با حکومت پهلوی و همدوشی با خلق ستمدیده پا به آوردگاه سیاست ایران نهاد. بنیانگذاران این سازمان – محمد حنیفنژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیکبین داوری و علیاصغر بدیعزادگان – از جوانان وابسته به نهضت آزادی ایران بودند. اینان در اواسط دهه 40 «سازمان مجاهدین خلق ایران» را بنیان نهادند. سازمان با چند عملیات مسلحانه، موضع خود را در مقابل حکومت پهلوی و آمریکا روشن ساخت. اما در سال 1351 ساواک توانست ضربه کشندهای بر پیکره سازمان وارد کند. رهبران سازمان دستگیر یا کشته شدند. با وجود این، سازمان به حیات خود ادامه داد. در سال 1354 با پیشگامی تقی شهرام، سازمان بهطور رسمی ایدئولوژی خود را از اسلام به مارکسیسم تغییر داد. تغییر ایدئولوژی موجب بروز شکاف در مجاهدین خلق شد و نیروهای سازمان به جان هم افتادند.[1]
مجاهدین خلق در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی همچنان فعال بودند و میکوشیدند با جذب اعضا، به ویژه از لحاظ فکری خود را احیا کنند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، افرادی چون موسی خیابانی و مسعود رجوی رهبری سازمان را برعهده گرفتند و به زودی از نظام تازهتأسیس ادعای سهمخواهی کردند. آنها که در ابتدا خود را حامی انقلاب و جمهوری اسلامی معرفی میکردند، کار را به جایی رساندند که عملاً در مواجهه با نظام، اعلان جنگ مسلحانه کردند و انگشت بر ماشه بردند.[2]
از این هنگام، رویارویی سازمان مجاهدین خلق با نظام جمهوری اسلامی آغاز شد و آنها در اولین حرکت، با بمبگذاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، موجب شهادت آیتالله سید محمد بهشتی و جمعی از نمایندگان مجلس شدند. اندکی بعد، دفتر نخستوزیری نیز توسط یکی از اعضای نفوذی سازمان منفجر شد. منافقین در این سالها اقدام به ترور بسیاری از مقامات جمهوری اسلامی کردند. گفته میشود آنها حتی طرح ترور امام خمینی را در سر میپروراندند.[3] علاوه بر شهیدان سید محمد بهشتی، محمدجواد باهنر، محمدعلی رجایی، شخصیتهایی چون حسن آیت، عبدالحمید دیالمه، سیدعبدالحسین دستغیب، علی صیاد شیرازی، محمد صدوقی، عطاءالله اشرفی اصفهانی توسط منافقین ترور شدند و به شهادت رسیدند.
اما تنها مسئولین نظام طعمه ترور منافقین نبودند! مجاهدین خلق با اهداف خاصی ازجمله ناامن جلوه دادن فضای داخلی ایران و از بین بردن طرفداران نظام، اقدام به ترور مردم عادی و بمبگذاری در مکانهای عمومی کردند. در این نوشتار قصد داریم نمونههایی از جنایتهای منافقین علیه مردم ایران را بررسی کنیم.
«زدن سرانگشتان رژیم»
یکی از مهمترین عملیات سازمان مجاهدین خلق علیه مردم عادی یا عناصر حزباللهی، با اسم رمز «قطع انگشتان رژیم» تعبیر میشد. بر اساس این طرح، مرکزیت سازمان عقیده داشت، بدنه اصلی نظام را حزباللهیها تشکیل میدهند. این افراد گرچه در ساختار دولتی و حکومتی کشور مسئولیت خاصی ندارند، اما به واسطه حمایت از نظام جمهوری اسلامی، به مثابه سرانگشتان عمل میکنند. (بر این مبنا، شخصیتهایی چون بهشتی، خامنهای، هاشمی، باهنر، رجایی و... به عنوان مغز متفکر نظام شناخته میشدند).
مسعود رجوی در کتاب «جمعبندی یکساله مقاومت» درباره مراحل مبارزه با جمهوری اسلامی نوشت: «مرحله اول فاز نظامی از 30 خرداد 1360 شروع شد و تا تابستان 1361 طول کشید. این مرحله نوبت سران سیاسی بود. قبل از هر چیز شاهمهرهها هدف بودند. در این مرحله قرار بود که رژیم بیآینده شود و ثباتش را از دست بدهد و در عوض سازمان تثبیت شده و به عنوان جانشین رژیم اسلامی معرفی شود. مرحله دوم از تابستان 1361 تا پایان سال 1362 ادامه یافت. در این مرحله نوبت به تنه سرکوبگر نظام رسید، یعنی زدن سرانگشتان رژیم و اینجاست که قطع دست و پای اجرایی رژیم اسلامی اهمیت پیدا میکند.»[4]
نشریه مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق در شمارههای متعدد، ستونی به عملیات نیروهای مجاهدین اختصاص میداد و اخباری راجع به ترور افراد عادی مخابره میکرد. خبرهای این قبیل عملیات در بخش «سرانگشتان رژیم را در هر کجا قطع کنید» منعکس میشد. مثلاً در شماره 134 نشریه مجاهد، از «عملیات انقلابی» اعضای سازمان در شهرهای مختلف از جمله اصفهان، شهرکرد، بروجن و ماسال پرده برداشت.[5] در این عملیات تعدادی از افراد به جرم داشتن ریش یا ظاهر مذهبی، رفت و آمد به مسجد، ارتباط با کمیته و... به شهادت میرسیدند.
عملیات واحدهای موتوری
یکی از شیوههای تروریستی سازمان مجاهدین خلق در دهه 60، استفاده از موتورسیکلت بود که در سازمان با عنوان «عملیات واحدهای موتوری» نامیده میشد. در این عملیات، افراد آموزش میدیدند که چطور با استفاده از موتورسیکلت، اقدام به ترور مردم کنند. تقریباً همه عملیات منافقین با این شیوه، با هدف ترور مردم عادی برنامهریزی میشد و هیچ موردی از ترور شخصیتهای مطرح با این شیوه ثبت نشده است.
براساس دستورالعمل منافقین «موتورسیکلت خودروی سبکی است که ویژگی آن در تحرک بالای آن است؛ لذا قدرت مانور و چالاکی زیادی را برای رزمندگان مجاهد خلق فراهم میسازد. رزمندگان میتوانند بهوسیله موتور با سرعت زیاد و غافلگیر کردن دشمن، به هدف عملیاتی نزدیک شده و پس از انجام عملیات سریعاً از منطقه خارج شوند.» ارگان مجاهدین خلق در شماره 135 درباره شیوه عملیات توسط واحدهای موتوری نوشت: «یکی از طرحهایی که واحد موتوری بعد از فراگیری و کسب آموزشهای نظامی مکفی میتواند انجام دهد، به هلاکت رساندن تک مزدور دشمن در کوچه و خیابان است...» در قسمت دیگری از همین مطلب به صراحت سخن از حمله به مراکز کسب و کار مردم به میان آمده است: «برای اعدام مزدوران خودفروختهای که تحت پوششهای مختلف شغلی در مناطق مختلف خود را با محیط همرنگ ساخته و مراکز جاسوسی و کسب اطلاعات دایر کردهاند، واحد موتوری بر اساس یک طرح مناسب عملیاتی میتواند اقدام کند.»[6]
در این مطلب تصریح شده که «واحد موتوری یکی از ترکیبهای عملیاتی است که رزمندگان مجاهد طی 18 ماه نبرد مسلحانه برای تهاجم و ضربه زدن به دشمن و نابود کردن سرپنجههای اختناق، به کرات از آن استفاده نمودهاند.»[7] همانطور که اشاره شد، منظور از «سرپنجههای دشمن» یا «سرانگشتان رژیم» در تعابیر سازمان، اعضای عادی بسیج، سپاه، کمیته و در یک کلام، هواخواهان نظام جمهوری اسلامی بود. از اینرو مهمترین اهدافی که سازمان در «عملیات واحدهای موتوری» آن را نشانه گرفته بود، نه مسئولین عالیرتبه نظام که مردم معمولی بودند. در ادامه همین مطلب، نشریه مجاهد به چند نمونه از عملیات تروریستی واحدهای موتوری سازمان، که در شهرهای مختلف ایران ازجمله همدان، گرگان، تهران و... صورت گرفته اشاره کرده است.
طرح هفت هفتم
استراتژی دیگری که از سوی اتاق فکر سازمان منافقین برای از بین بردن مردم عادی طراحی شده بود، طرح موسوم به «هفت هفتم» بود. مسعود خدابنده که بیش از دو دهه سابقه عضویت در سازمان مجاهدین خلق دارد در اینباره میگوید: «مسعود رجوی بعد از اینکه در پاریس کمی جا افتاد، بحث «زدن سرانگشتان رژیم» و «هفتهفتم» را مطرح کرد. چون دستگاه ترور سازمان (همان دستگاهی که کلاهی و کشمیری را تربیت کرده بود) از بین رفته بود، رجوی به دنبال تهییج میلیشیا رفت و این بحث را پیش کشید که باید هر کسی را که لباس پاسداری دارد، یا کسی که ریش میگذارد، یا حتی افرادی که تصاویر آیتالله بهشتی و آیتالله خمینی را به همراه دارند، مورد هدف قرار داد؛ فرقی نمیکرد با سلاح کشته شود یا با چاقو و حتی با دستخالی. او میگفت اگر هر هفته، هفت نفر را بکشیم، عملاً رژیم سقوط میکند. الان که به گذشته نگاه میکنم درمییابم که هدف رجوی سرنگونی حکومت با کشتن چند سرباز و پاسدار و مغازهدار نبود. هدف رجوی این بود که دستش پیش ولینعمتان پر باشد.»[8]
بمبگذاری در مکانهای عمومی
ازجمله دیگر عملیات تروریستی مجاهدین خلق که منجر به شهادت مردم میشد، بمبگذاری در مراکز عمومی بود. قربانیان این ترورهای کور، مردم عادی و شهروندان بیدفاع و رهگذران و یا صاحبان کسب بودند. یکی از اهداف سازمان از این ترورهای کور، افزایش آمار «سوختگان به خشم مجاهدین خلق» بود.
علی زرکش – فرمانده وقت سیاسی - نظامی سازمان - به ترور 2800 نفر از شهروندان ایرانی اعتراف کرده و عنوان میکند: «از 30 خرداد 1361 تا 30 خرداد 1362، حداقل 2800 تن از مزدوران رژیم بر اثر آتش رزمندگان مجاهد سازمان به هلاکت رسیدهاند که 40 تن از آنان از نیروهای پاسدار بودهاند».[9] آنچه از این گزارش برمیآید، این است که هدف سازمان از این ترورها، افراد غیرنظامی بوده است.
روز سوم اسفند 1360، منافقین با انفجار بمب در میدان سپاه تهران، جان 11 نفر را گرفتند و 25 نفر را مجروح کردند. به گزارش روزنامه اطلاعات، این بمب در زیر کامیون حمل زباله شهرداری جاسازی شده بود. بر اساس همین گزارش، «قدرت بمب بعدی بود که تا شعاع یک کیلومتری تخریب بهوجود آورد و به بیش از 8 دستگاه اتومبیل در حال عبور و 10 خانه مسکونی خسارت زیادی رساند.» یکی از شاهدان عینی در گفتگو با روزنامه اطلاعات درباره این جنایت گفت: «هنگام انفجار این بمب ما در نزدیکی حادثه بودیم. چند لحظه پس از انفجار مشاهده کردیم که تعدادی اتومبیل در حال سوختن هستند و نیز چند خانه مسکونی ویران گشتهاند، وقتی به طرف صدای انفجار رفتیم با اجساد قطعه قطعه شده بیش از ده عابر روبهرو شدیم که در وسط خیابان و پیادهرو پخش شده بودند که بلافاصله با کمک پاسداران کمیته و اهالی محل به جمعآوری پرداختیم. علاوه بر آن از داخل چند اتومبیل که در لحظه انفجار دچار حادثه شده بودند حدود 8 جنازه خارج کردیم و به بیمارستانهای مختلف انتقال دادیم. ضمناً یک دختر بچه محصل حدود ده ساله که در اثر این انفجار دست و پایش قطع شده بود جزو این شهدا میباشد.»[10]
در نیمه شهریور ۱۳۶۱هم بار دیگر در اقدامی تروریستی، منافقین با انفجار بمب در خیابان خیام تهران دهها تن از مردم را به شهادت رساندند. در جریان این انفجار، یک اتوبوس دو طبقه که در حال حرکت و مملو از جمعیت بود در آتش سوخت. در ۲ شهریور ۶۳ منافقین در میدان راهآهن تهران اقدام به بمبگذاری کردند که در پی انفجار آن، ۱۷ نفر شهید و۳۰۰ نفر زخمی شدند.
25 مهر 1360، مصادف با روز عید غدیر خم در شیراز جنایت دیگری از منافقین ثبت شد. کیهان نوشت: «اتوبوس خط یک شرکت واحد شیراز هنگامی که در روز عید غدیر، مقارن ساعت 4 بعد از ظهر با بیش از 30 مسافر از پل اللهوردی خان به سمت میدان شهدا در حرکت بود، در میدان جمهوری اسلامی توسط دو دختر منافق سرنشین اتوبوس به آتش کشیده شد. در جریان این آتشسوزی بیش از 15 مسافر اتوبوس مجروح شدند و دو کودک خردسال نیز به شهادت رسیدند. یکی از شهدا به نام لیلا نوربخش بود و از شهید دیگر تنها قطعه ذغالی به جا مانده است.»[11]
انفجار بمب در سالن انتظار راهآهن قم در 2 تیر 1360، بمب گذاری در نماز جمعه تهران در 24 اسفند 1363، بمبگذاری در حرم مطهر رضوی در 30 خرداد 1373 از دیگر جنایتهای منافقین علیه مردم بود.
نتیجهگیری
سازمان مجاهدین خلق که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به خاطر ضدیت با نظام تازه تأسیس اقدام به ترور سران نظام کرد، دشمنی خود را با مردم ایران به جایی رساند که مردم را نیز قربانی جنایت خویش کرد. منافقین در کنار ترور مسئولین جمهوری اسلامی، اقدام به ترور مردم عادی کردند و در این میان، بسیاری از زنان و کودکان را به شیوههای ناجوانمردانهای به شهادت رساندند. واحدهای عملیاتی منافقین با طراحی ترورهای کور، عملیات واحدهای موتوری، بمبگذاری در درون سطل زباله، بمبگذاری در اتوبوس، بمبگذاری در نماز جمعه و... تعداد زیادی از مردم را به شهادت رساندند.
سرانجام سازمان مجاهدین خلق که با شعارهای مبارزه با «امپریالیسم» و همراهی با «خلق ستمدیده» متولد شده بود، به آغوش امپریالیسم پناه برد و به روی خلق ستمدیده آتش گشود!
البته جان مردم برای رجوی هیچ ارزشی نداشت. آنچه برای او مهم بود، دستیابی به قدرت بود. او حتی از مرگ اعضای سازمان نیز هراسی نداشت. چنانکه در عملیات موسوم به فروغ جاویدان، آنها را به استقبال مرگ فرستاد. مسعود رجوی بارها صریحاً به اعضا گفته بود که در برابر اهداف کلی سازمان، جان مردم عادی هیچ اهمیتی ندارد. به گفته یکی از اعضاء جدا شده مجاهدین خلق، رجوی در جریان رویدادهای پس از انتخابات 88 صراحتاً گفته بود اینکه عدهای در جریان اعتراضات خیابانی کشته شوند اصلاً مهم نیست. مریم سنجابی با اشاره به نقش منافقین در وقایع سال 88 میگوید: «رجوی به دنبال ایجاد فضای ناآرام و ناامنی برای مردم بود. او در یکی از پیامهای داخلیاش به صراحت گفت از خشونت و اینکه جو سیاسی ایران به سمت خشونت و سختتر شدن برود و تعدادی هم کشته شوند نترسید. چرا که برای جان انسانها هیچ ارزشی قائل نبود و اصولاً به دنبال برهم زدن آرامش مردم به هر وسیلهای بود.»[12]
رجوی چندبار نیز اعتراف کرد که دستور کشتار مردم را صادر کرده است. او در گفتگو با نشریه عربزبان «المصور» گفت تعداد کل شهروندان ایرانی که از ابتدای ورود سازمان به فاز مسلحانه تا دی 1362 (تاریخ مصاحبه) به دست نیروهای سازمان به قتل رسیدهاند، بیش از 6 هزار نفر است. او با افتخار عنوان کرد که طی کمتر از سه سال، مجاهدین خلق 6 هزار نفر از مردم ایران را به قتل رساندهاند.
در این مصاحبه رجوی اقرار میکند که از این تعداد صرفاً پنج نفر از مسئولان عالیرتبه جمهوری اسلامی و به قول او «آیتالله» بودهاند. (این پنج تن عبارتند از: شهیدان اسدالله مدنی، عبدالحسین دستغیب، محمد صدوقی، عطاءالله اشرفی اصفهانی و عبدالکریم هاشمینژاد). البته این اعتراف رجوی، شامل افرادی است که سازمان مسئولیت ترور آنها را به عهده گرفته است و ترورهای 7 تیر و 8 شهریور در این آمار لحاظ نشده است. رجوی در این مصاحبه گفت: «... رزمندگان ما پیوسته آماده فداکاری در جهت دفاع از اصول و ارزشهای مورد اعتقادمان میباشند. آنها در خلال مدت سال گذشته توانستهاند بیش از 6 هزار تن از مزدوران خمینی را که مسئول مستقیم و غیرمستقیم قتل و شکنجه افراد ما بودهاند از بین ببرند.»[13]
پینوشتها:
[1]. برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به: سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام (1384-1344)، دوره سه جلدی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389.
[2]. برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به: محمدحسن روزیطلب، صخره سخت (بررسی پروندههای امنیتی جمهوری اسلامی 1359-1357)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392.
[3]. ماجرای ترور نافرجام امام خمینی به روایت سیداحمد خمینی، خبرگزاری تسنیم، منتشر شده در 22 شهریور 1393.
[4]. محمدصادق کوشکی، تبار ترور (بررسی کارنامه تروریستی بخش ویژه نظامی سازمان مجاهدین خلق)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 218 – 217.
[5]. نشریه مجاهد، 16 دی 1361، ش 134، ص 21 – 22.
[6]. نشریه مجاهد، 23 دی 1361، ش 135، ص 9 – 6.
[7]. همان.
[8]. تهران تا تیرانا (خاطرات مسعود خدابنده عضو جداشده سازمان مجاهدین خلق و سرتیم حفاظت از مسعود رجوی)، قم، انتشارات شهید کاظمی، 1401، ص 57.
[9]. نشریه مجاهد، 26 آبان 1362، ش 178، ص 21.
[10]. روزنامه اطلاعات، 3 اسفند 1360، ص 1 – 3.
[11]. روزنامه کیهان، 26 مهر 1360، ص 1.
[12]. رجوی در سال 88 دستور کشتار مردم را داد، خبرگزاری تسنیم، منتشر شده در 12 شهریور 1396.
[13]. نشریه مجاهد، 8 دی 1362، ش 184، ص 11.
تعداد بازدید: 366