انقلاب اسلامی :: 15 خرداد 1342 و آغاز جنبش‌های مسلحانه در ایران

15 خرداد 1342 و آغاز جنبش‌های مسلحانه در ایران

28 تیر 1402

سمانه بایرامی

مقدمه

قیام 15 خرداد 1342 نقطه عطفی در شکل‌گیری مبارزات مسلحانه علیه حکومت پهلوی است. حکومت در این روز با اِعمال خشونت حداکثری، در قبال مردم مهر پایانی بر فعالیت‌های سیاسی مسالمت‌آمیز زد. پس از این واقعه همه گروه‌های سیاسی به این نتیجه رسیدند که روش‌های متعارف برای فعالیت سیاسی کارایی ندارد.

سرکوب قیام 15 خرداد 1342

حمله به مدرسه فیضیه قم و سپس بازداشت امام‌ خمینی و تظاهرات وسیع مردم در سراسر کشور‌ موجب شد که حکومت پهلوی با تمام قدرت نظامی در صحنه حاضر شود. در قیام 15 خرداد، بسیاری از ایرانیان در سراسر کشور تنها به جرم اعتراض علیه سیاست‌های استبدادی کشته یا زندانی شدند. این«قیام سه روز به طول انجامید، صدها ـ و شاید هزاران ـ کشته برجای گذاشت و نه تنها تهران و قم بلکه اصفهان‌، شیراز، مشهد و تبریز را هم در بر گرفت‌. البته رژیم این قیام را سرکوب کرد.»[1] به رغم سرکوب این قیام و کشتار وسیع مردم و حضور نیروهای مسلح در صحنه، این قیام سررشته حوادثی بود که به انقلاب 1357 منتهی شد. حکومت پهلوی با اتخاذ روشی استبدادی و قهرآمیز در ظاهر مخالفان سیاسی خود را با گرایش‌های مختلف ملی، مذهبی، کمونیست و... از صحنه سیاسی حذف و یا منزوی کرد. در چند سال پس از واقعه 15 خرداد 1342، آرامشی نسبی بر صحنه سیاسی ایران حاکم بود. شاه این آرامش را دلیل مشروعیت خود می‌دانست و تحلیلگران آن را آرامشی قبل از توفان می‌دانستند. سیاستِ مشت آهنین شاه در قیام 15 خرداد 1342، کشتار، دستگیرهای متعدد، شکنجه‌های وحشیانه مخالفان موجب شد که گروه‌های مخالف به صورت زیرزمینی فعالیت کنند. رژیم پهلوی در برخورد با این قیام به جای توجه به لزوم برقراری آزادی‌های سیاسی، ساواک را مأمور برقراری اختناق و سرکوب در جامعه کرد.

شکنجه‌های ساواک در این دوره تنها  بر شکل ابتدایی شکنجه مانند کتک زدن و آزار جسمی تمرکز نداشت. در این دوره، موساد به ساواک یاد داد که چگونه بازجویی‌ها را پیش ببرد و چگونه با به کار بردن روش‌های پیشرفته روان‌شناختی، مقاومت متهمان را در هم بشکند. آنچنان که تیمور بختیار درباره شکنجه‌های ساواک در این دوران می‌گوید: «برای شکنجه‌ها، ما به کسی نیاز نداشتیم. در این خصوص ما صاحب تجربه طولانی بودیم. اما منزوی کردن، زندانی کردن، ساعت‌های طولانی متهم را منتظر گذاشتن، همان پرسش‌ها را بارها تکرار کردن و مخصوصاً بستن چشم‌ها از جمله فنونی بودند که از موساد آموخته بودیم.»[2] بدین ترتیب اقدامات امنیتی شدید نتیجه معکوس به بار آورد و گروه‌های به وجود آمدند که تاکتیک‌های کاملاً متفاوتی در مبارزه داشتند.

اولین و مهمترین علت گرایش به مشی مسلحانه در میان جوانان و دانشجویان پس از خرداد 1342 این بود که آنها به این نتیجه رسیدند که دیگر مخالفت و نقد در چارچوب قانون اساسی کارایی ندارد و راه‌های مسالمت‌آمیز در قالب ضوابط و قوانین رنگ باخته است. «همین شکست راه‌های متعارف برای مخالفت با رژیم راه را برای نظرات و روش‌های غیرمتعارف باز کرد.»[3] در این شرایط مشی مسلحانه و به عنوان راه‌حلی اجتناب‌ناپذیر و حتمی برای خروج از بن‌بست سیاسی مورد توجه قرار گرفت.

شکل‌گیری هسته‌های چریکی در دهه 40

برخی هسته‌های چریکی کوچک در سال‌های میانی دهه 1340 شکل گرفتند. این گروه‌ها به هیچ‌وجه حاضر به آشتی با رژیم نبودند و تنها نابودی رژیم شاهنشاهی را دنبال می‌کردند. از سوی دیگر دانشجویان از احزاب و گروه‌های سیاسی مانند حزب توده، ملی‌گرایان و... در داخل کشور دلسرد شده بودند. ضعف، ناکارآمدی، وابستگی و فرصت‌طلبی کمونیست‌های سنتی ایران موجب تمایل جوانان به سازمان‌های شد که روحیه مبارزاتی بالای داشتند.[4] جزنی در این‌باره می‌نویسد: «پس از مانورهای اصلاحی رژیم و استفاده از این مانورها برای کوبیدن نیروهای مخالف و پس از سرکوب خونین قیام پانزدهم خرداد و از میان بردن هرگونه فعالیت قانونی و پس از اینکه برای همگان معلوم شد که رژیم شاه به دلیل تضاد شدیدش با خلق نمی‌تواند فعالیت‌های آزاد و قانونی را که موجب سست شدن پایه‌های حاکمیتش و رشد و تمرکز نیروهای مخالفش می‌گردد تحمل کند و پس از اینکه یک بار دیگر روشن شد که هر فعالیت قانونی و مسالمت‌آمیز وقتی به مرحله خطرناکی برای رژیم برسد با نیروی نظامی به شدت سرکوب خواهد شد و پس از تفهیم این موضوع که رژیم ماهیتاً قادر به دموکراتیزه کردن حیات سیاسی جامعه نیست، عناصر گوناگونی از نهضت به این نتیجه رسیدند که راه حرکت جنبش ملی فقط می‌تواند قهرآمیز باشد.»[5]

فعالیت‌های ساواک در دهه 1340، ایجاد فضای وحشت و خفقان، سرکوب شدید مخالفان و دانشجویان، رژیم پهلوی را هر روز بیشتر به سمت استبداد حرکت می‌داد و کوچکترین اعتراض دانشجویان با شدیدترین عکس‌العمل مواجه می‌شد. در این فضا بود که گرایش به مبارزه مسلحانه تقویت شد. پس از قیام 15 خرداد 1342 «هر چند شاه توانست قدرتش را تثبیت کند، اما خاطره کشتارهای خرداد 1342 آتش زیر خاکستر باقی ماند تا در فرصتی مناسب شعله‌ور شود. همچنان که بحران تنباکوی سال 1291 تمرینی برای انقلاب مشروطه بود، رویدادهای خرداد 1342 نیز تمرینی بود برای انقلاب اسلامی 1357.»[6]

علل بین‌المللی گرایش به مبارزه مسلحانه

پیروزی انقلاب مسلحانه در چین (1949)‌، انقلاب کوبا (1959)، موفقیت چریک‌های فلسطینی در نبرد با اسرائیل شور و هیجانی در میان دانشجویان به وجود آورد. آنها پیروزی طرفداران مشی مسلحانه در جهان را دلیل بر درستی و حقانیت روش آنها می‌دانستند. بسیاری از دانشجویان که به مبارزه مسلحانه گرایش یافته بودند به خواندن آثاری از انقلابیون زمانه خود مانند مائو، چه گوارا تا کارلوس ماریگلا، از تجربه انقلابی ویتنام تا جزوه‌های آموزشی توپاماروها اوروگوئه علاقه‌مند شدند و عمیقاً از آن الهام گرفتند.[7] آنها با مطالعه تجارب کشورهای مختلف مانند چین، کوبا و الگوبرداری از آنها درصدد اجرای آن در داخل کشور بودند. بدون اینکه به عدم تطابق شرایط کشورهای مانند کوبا و چین با ایران فکر کنند. در محافل این جوانان به تدریج از ضرورت مبارزه مسلحانه سخن گفته می‌شد و جزوات چریکی دست به دست می‌گشت؛ خصوصاً آنکه در کوبا و الجزایر و ویتنام و فلسطین مبارزه مسلحانه خوش درخشیده و پیروزیهایی به ارمغان آورده بود.

 

ایدئولوژی‌های طرفدران مشی مسلحانه

ضرورت مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی، در میان تعداد قابل توجهی از مخالفان سیاسی مارکسیست و مذهبی جوان‌ با استقبال روبه‌رو شد. همه گروه‌های طرفدار مشی مسلحانه دارای یک ایدئولوژی و مرام سیاسی نبودند. گرایش‌های مختلفی در میان طرفداران مشی مسلحانه وجود داشت. به‌طور کلی طرفداران مشی مسلحانه را می‌توان به دو گروه عمده تقسیم کرد:

الف: طرفداران مشی مسلحانه با ایدئولوژی مارکسیستی: اغلب جوانان ایرانی دارای گرایشات چپ و کمونیستی مبارزه مسلحانه را تنها راه مقابله با رژیم پهلوی می‌دانستند. آنها از عملکرد حزب توده ناراضی بودند و در نگاه آنها شوروی تحت رهبری خروشچف، از مارکسیسم انقلابی فاصله گرفته بود و الگوی مبارزاتی مائو در چین برای طرفدران مشی مسلحانه جذابیت داشت. سیاست‌های خروشچف، شوروی را به الگوی همزیستی مسالمت‌آمیز سوق می‌داد و چینی‌ها این سیاست را غیر‌انقلابی و مماشات‌طلبانه می‌دانستند. «فاصله‌گیری خروشچف از استالینیسم، در بین برخی احزاب کمونیست چنین تعبیر شد که شوروی تجدیدنظر طلب در مقابل چین انقلابی و رادیکال قرار گرفته است.»[8] عملکرد حزب توده در گرایش دانشجویان ایرانی به الگوی چینی مبارزه بی‌تأثیر نبود. حزب توده در نظر دانشجویان، حزبی وابسته به شوروی بود که در مواقع مورد نیاز در جهت منافع امپریالیستی شوروی حرکت می‌کرد و بعد از ماجرای حسین یزدی، این حزب به‌طور کلی مشروعیت خود را از دست داد و دیگر جاذبه برای دانشجویان نداشت. در محافل دانشجویی مطالعه آثار مائو و گوش دادن به رادیو پکن در دهه چهل رواج یافت. آنها الگوی مائو را انقلابی می‌دانستند و در پی پیاده کردن آن در ایران بودند. مارکسیسم مائو آمیزه‌ای از برخی عناصر پراکنده و دست چین شده از آرای لنین و سنت‌های فکری و اخلاقی چین بود و در قالب مفاهیم بسیار کلی و اخلاقی عرضه می‌شد.[9] مائو در چین در سایه نظرات اصلی لنین تفسیری جهان سومی از مارکسیسم ارائه کرد که محتوای اصلی آن ناسیونالیسم، تضادهای فراطبقاتی بین‌المللی و ضدیت با امپریالیسم بود. جنگ در نگاه او عالی‌ترین شکل انقلاب است. «برنامه‌ریزی، تمرکز قوا و وارد کردن ضربات ناگهانی از اصول جنگ انقلابی به شکل تهاجمی است. قبضه کردن قدرت به صورت مسلحانه و فیصله دادن مسائل از طریق جنگ، وظیفه اصلی و عالی‌ترین شکل انقلاب است.» مائو براین اعتقاد بود که انقلاب نیازمند اعمال زور است و «قدرت سیاسی از درون لوله تفنگ در می‌آید.»[10] دانشجویان ایرانی طرفدار مشی مائو «می‌خواستند تجربه چین را در ایران تکرار کند، بدون درنظر گرفتن اینکه دهقانان ایران، دست کم در عصر جدید، فاقد خصلت انقلابی بودند و اکثر جنبش‌های اجتماعی در ایران قرن بیستم در مناطق شهری متمرکز بود.»[11]

در این جنبش‌ها مسئله اصلی این بود که حرکت و مبارزه را باید آغاز کرد.[12] اغلب طرفداران مشی مسلحانه کتاب ماهی سیاه کوچولو نوشته صمد بهرنگی را خوانده بودند و بسیار تحتِ تأثیر این جمله بودند که «ماهی سیاه گفت: شما زیادی فکر می‌کنید. همه‌اش که نباید فکر کرد. راه که بیفتیم، ترسمان به کلی می‌ریزد.» در این نگاه تئوری‌پردازی، دیگر کافی بود و باید عمل را آغاز می‌کردند. دانشجویان با پیروی از نظرات احمدزاده و پویان اعتقاد داشتند که باید هیبت رژیم پهلوی را شکست و نشان داد که رژیم پهلوی ضد ضربه نیست. احمدزاده و پویان از نفی «تئوری بقا» صحبت می‌کردند. از نظر آنها کسانی که سر در لاک شناخت و مطالعه فرو برده‌اند، نه به شناخت می‌رسند و نه «ادامه کاری» خواهند داشت. آنها در بهترین حالت دست بسته خود را به دام دشمن می‌اندازند. «هیچ مرگی بیش از در سنگر ماندن و شلکیک نکردن زودرس نیست.»[13]

سازمان چریک‌های فدایی خلق، ‌سازمان مجاهدین خلق، سازمان انقلابی حزب توده به لحاظ نظری و عملی فعال‌ترین گروه‌های این جریان بودند. برخی هسته‌های چریکی کوچک نیز در سال‌های میانی دهه 1340 شکل گرفتند که قبل از هر اقدام توسط ساواک دستگیر و زندانی شدند. ضمن این‌که تعدادی از این هسته‌های چپ به سرعت از پیشینه خود ابراز ندامت کرده و در ردیف همکاران ساواک قرار گرفتند؛ از جمله این هسته‌ها می‌توان به گروه چریکی فلسطین و گروه چریکی موسوم به تربت حیدریه اشاره کرد. گروه فلسطین نیز یکی از نخستین تلاش‌ها برای سازماندهی مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه بود. اعضای گروه تصمیم به اعزام افرادی برای آموزش به پایگاه‌های سازمان الفتح در فلسطین گرفتند تا پس از بازگشت مبارزه مسلحانه را در ایران سازمان دهند. اعضای این محفل دانشجویی مشی مسلحانه بر پایه الگوی چینی را پذیرفته بودند.

ب- طرفداران مشی مسلحانه با ایدئولوژی اسلامی: پس از قیام 15 خرداد 1342انگیزه مخالفان مذهبی حکومت برای مبارزه مسلحانه افزایش یافت. در سال‌های میانی دهه 1340 به تدریج گروه‌های چریکی اسلامی متعددی با هدف مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی تشکیل شدند و در سال‌های نخست دهه 1350 به اوج رسید، تا جایی که در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ هسته‌های چریکی مخالف حکومت با ایدئولوژی اسلامی شکل گرفت. آنها از اندیشه انقلابی شیعه و سازش‌ناپذیری اسلام جهادی الهام می‌گرفتند. بسیاری از گروه‌های چریکی مسلمان نیز با تأثیرپذیری از مشی مسلحانه در گوشه و کنار جهان، بر این باور بودند که رژیم حاکم تنها زبان اسلحه را می‌فهمد.[14] این عده، به برخی آیات قرآن کریم و روایات و آموزه‌های دینی و اسلامی استناد می‌کردند. در نگاه آنها اسلام جهادی در مقابل اسلام سازشکار قرار داشت. سال‌های 1346 و 1347 مصادف با جنگ فلسطینی‌ها با اسرائیل بود و جنبش انقلابی مردم فلسطین در سال‌های دهه 1340 و 1350 فلسطین و جنبش الفتح به قبله آمال دانشجویان ایرانی برای آموزش مبارزات چریکی تبدیل شده بود و در برخی از نبردها چریک‌های سازمان الفتح (جنگ کرامه) به رهبری یاسر عرفات توانسته بودند موفقیت‌هایی را بدست آورند. این مسئله برای طرفداران مسلمان مشی مسلحانه، الهام بخش بود.

از مهمترین گروه‌های چریکی مسلمان، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود؛ در آغاز در هسته‌های چریکی متعددی در خوزستان و استان‌های هم‌جوار فعالیت می‌کردند. پس از مدتی دامنه فعالیت‌های خود را به تهران و سایر نقاط کشور گسترش دادند. گروه‌های تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از سال 1349 فعالیت خود را آغاز کردند.

از دیگر هسته‌های چریکی اسلامی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: 1ـ گروه ابوذر نهاوند، 2ـ گروه جهرم، 3ـ گروه پویندگان راه علی، 4ـ گروه جوانان غیور قم، 5ـ گروه حزب‌الله، 6ـ گروه الفجر، 7ـ گروه ولی‌عصر(عج) 8ـ گروه شیعیان راستین همدان.[15]         

سخن آخر

مبارزه مسلحانه با حکومت پهلوی از آغازین سال‌های دهه 1340 به تدریج رشد کرد و تا آخرین روزهای حکومت پهلوی، توسط گروه‌های مختلف با دیدگاه‌های سیاسی و مذهبی متفاوت دنبال شد. اقدامات این گروه‌ها پر سر و صدا اما کم اثر بود. این بمب‌گذاری‌ها و حملات مسلحانه به بانک‌ها و امثال آن هیچ‌گاه از سوی رهبر انقلاب مورد تأیید قرار نگرفت و ایشان همواره بر مبارزه فرهنگی تأکید داشتند. همان‌طور که برخی از رهبران سیاسی و مذهبی از همان آغاز به درستی پیش‌بینی کرده بودند این مبارزات در شکست نهایی رژیم پهلوی مؤثر واقع نشد و بسیاری از اعضای این گروه‌ها، پیش از انقلاب توسط رژیم پهلوی قلع و قمع شدند و تعداد زیادی از آنها نیز تا پیروزی انقلاب در زندان به سر می‌بردند.

برخی از این گروه‌ها به طرق مختلف رهزن فکر بسیاری از جوانان حق‌طلب آن روزگار شدند و با فریب جوانان آنها را تا مرز ویرانگری خودشان پیش بردند. این جوانان در طلب آب حیات به این جنبش‌ها پیوستند چرا که راه رهایی را در این شکل مبارزه می‌دانستند اما در نهایت در ظلمات سرگردان ماندند.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. آبراهامیان‌، یرواند، ایران بین دو انقلاب‌، ترجمه گل‌محمدی و فتاحی‌، تهران‌، نشر نی‌، 1377‌، ص 523.

[2]. کریستین دلانوا،  ساواک، ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر، تهران، طرح نو، 1371، ص 233 – 234.

[3]. کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، انتشارات مرکز، 1372، ص 258.

[4]. علوی، محمدصادق، بررسی مشی چریکی در ایران (57-1342)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، ص 38- 55.

[5]. نادری، محمود، چریک های فدایی خلق، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1390، ص 19.

[6].آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب‌، ص 524.

[7]. پیمان وهاب‌زاده، «تجربه کوبا دست اول به ایران نرسید»، مهرنامه، ش 6، آبان 1389، ص 119.

[8]. بهروز، مازیار، روش مائوئیست‌های ایرانی کپی‌برداری بود (مصاحبه با مهرنامه)، شماره 41

[9]. بشریه، حسین، تاریخ اندیشه‌های سیاسی قرن بیستم، اندیشه‌های مارکسیستی، تهران، نشر نی، 1381، ص 305.

[10]. بشریه، همان، ص 373 – 376.

[11]. بهروز، مازیار، شورشیان آرمانخواه، ترجمه مهدی پرتویی، تهران، انتشارات ققنوس، 1397، ص؟

[12]. علوی، محمدصادق، بررسی مشی چریکی در ایران (57-1342)، ص؟

[13]. تقی‌زاده، بهمن، نگاهی از درون به سازمان چریک‌های فدایی(گروه منشعب)، تهران، نشر نی، سال نشر؟، ص 41

[14]. علوی، محمدصادق، بررسی مشی چریکی در ایران (57-1342) ص؟

[15]. علوی، محمدصادق، بررسی مشی چریکی در ایران (57-1342) ص؟



 
تعداد بازدید: 481


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: