09 دی 1402
احمد ساجدی
مسعود رجوی سرکرده سازمان مجاهدین خلق است. او که در 19 سالگی به این سازمان پیوست، از عوامل مؤثر در نفوذ گرایشهای التقاطی به درون سازمان بود. در تابستان سال ۱۳۵۰ به همراه جمعی از اعضای سازمان توسط مأموران ساواک دستگیر شد ولی به دلیل همکاری با ساواک در زندان، از اعدام رهایی یافت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی بانی یک رشته اغتشاشها و درگیریهای خیابانی شد و به جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی روی آورد. او در مرداد ۱۳۶۰ به همراه بنیصدر، به فرانسه گریخت. سپس در خرداد 1365 پایگاه اقدامات تروریستی خود را از فرانسه به عراق انتقال داد و مورد حمایت صدام قرار گرفت. او در بسیاری از جنایت حزب بعث علیه دو ملت عراق و ایران سهیم شد و سقوط صدام سرآغاز فروپاشی سازمان مجاهدین خلق گردید.
در مجموعه ۱۱ جلدی اسناد لانه جاسوسی، سندهای فراوانی در مورد مسعود رجوی و عملکرد سازمان مجاهدین خلق از ابتدای شکلگیری آن دیده میشود.
بر اساس یکی از این سندها آمریکاییها هیچیک از اقدمات و فعالیتهای تروریستی سازمان مجاهدین خلق در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را تهدیدی جدی برای حکومت پهلوی نمیدانستند:
«گروههای تروریستی تهدیدی برای رژیم شاه و برنامههایش نیستند. این گروهها به صورت دو سازمان مجاهدین خلق و فدائیان خلق با ائتلاف مذهبیون و کمونیستها با یکدیگر فعالیت میکنند.»[1]
پیروزی انقلاب اسلامی سرآغاز علنی شدن طرحهای تجزیهطلبانه و توطئهگرانه سازمان مجاهدین خلق و بعضی دیگر از گروههای سیاسی بود. توجه به سخنان مسعود رجوی و رهبران دیگر تشکلهایی که پس از انقلاب، مجال ظهور و فعالیت در عرصه سیاسی اجتماعی ایران یافته بودند، به خوبی ابعاد این توطئهها را نشان میدهد.
رجوی در روز ۵ اسفند ۱۳۵۷، کمتر از دو هفته پس از پیروزی انقلاب، در نخستین اظهار نظر سیاسی خود خواستار انحلال ارتش و تشکیل «ارتش خلقی» به جای آن شد. یکی از اسناد لانه جاسوسی در این رابطه چنین مینویسد:
«به تبع گردهمایی بیستوسوم فوریه (4 اسفند 1357) فداییان خلق در دانشگاه تهران، مجاهدین خلق هم در گردهمایی بیستوچهارم فوریه (5 اسفند 1357) خود در دانشگاه تهران، از دولت جدید ایران تقاضاهای مشابهی داشتند. مسعود رجوی، رهبر مجاهدین تقاضا داشت: «ارتش خلق» تشکیل شود و هیچ محدودیتی علیه «مبارزان راه آزادی» به کار گرفته نشود.[2]
البته تلاشهای رجوی برای ضربه زدن به ارتش تنها به این اظهارات خلاصه نمیشود. وی یک بار نیز دولت موقت را تهدید کرده بود:
«رجوی حتی برای اجرای این خواسته خود (انحلال ارتش)، دولت موقت را تهدید کرد و هشدار داد که اگر خواستههایش عملی نگردد، انقلاب با مسائل جدی روبرو خواهد شد...»[3]
سولیوان سفیر آمریکا در سندی به تاریخ ۸ اسفند ۱۳۵۷ نوشت: «در پی سخنرانی رجوی در دانشگاه تهران، یکی دیگر از رهبران مجاهدین خلق به نام مهدی تقوی در سخنرانی خود در دانشگاه تربیت معلم گفت: نیروهای مسلح نمیتوانند مورد اعتماد باشند. آنها سلطنتطلب هستند و برای انقلاب تهدید محسوب میشوند.»[4]
همپیمانی مجاهدین خلق و فدائیان خلق برای تضعیف ارتش، در یکی از اسناد لانه جاسوسی اینگونه مورد اشاره قرار گرفته است:
«... ائتلافهای عجیب از قبیل آنچه میان اعضای سازمان اسلامی مجاهدین خلق و سازمان مارکسیستی فدائیان خلق در مورد انحلال ارتش رسمی و جایگزینی آن با ارتش مردمی روی داد،...»[5]
رجوی حتی از لزوم نفوذ در ارتش سخن به میان آورده بود. یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۵۸ تلاش مجاهدین خلق برای نفوذ در ارتش را اینگونه بازتاب داده است:
«تا به حال مجاهدین خلق و فدائیان مارکسیست به اندازه کافی اعضایی را در داخل ارتش به استخدام در آوردهاند تا کوششهای دولت را خنثی کنند. اینها گروههایی هستند که برای نفوذ در ارتش، با هم رقابت میکنند.»[6] این تلاشهای توطئهگرانه که در ماههای اولیه پس از پیروزی انقلاب رخ داد، از نقشه مشترک رجوی و همپیمانانش در سایر گروههای سیاسی همسو، برای تضعیف حاکمیت ملی و ایجاد نفاق و جدایی در جامعه حکایت داشت. این نقشه در یکی از اسناد لانه جاسوسی اینگونه انعکاس داشته است:
«با سقوط رژیم پهلوی تمایل به تجزیه سیاسی به سرعت ظهور پیدا کرد. این جداییها صرفاً در سطوح اجتماعی نیست که مثلاً یک جدایی بین مارکسیستهای چپ و مسلمانهای راست باشد، بلکه در همه جهات است. این مسئله در مورد ائتلاف مجاهدین خلق و فدائیان خلق روی داد صادق است.»[7]
مسعود رجوی در سالهای پس از پیروزی انقلاب سعی کرد برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود به هر گروه، حزب، و تشکلی که با انقلاب زاویه دارد نزدیک شود. از این رو وی و سازمان تحت فرمانش از همان نخستین ماه پس از سقوط شاه، در تلاش برای پیوستن به دیگر گروههای مخالف انقلاب با هدف «یارگیری» و تقویت جبهه سیاسی مخالفین دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است. یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ با اشاره به مراسم سالگرد فوت محمد مصدق (۱۴ اسفند) مینویسد:
«تقریباً یک میلیون نفر در گردهمایی در احمدآباد محل دفن مصدق، سالروز دوازدهمین سال درگذشت او را برگزار کردند. در این مراسم از اعضای مجاهدین خلق اسلامی تا نمایندگان حزب توده کمونیست، (که عملاً هنوز غیرقانونی هستند) و نیز عناصر پراکنده همچون اعضای حکومت موقت بازرگان، گروههایی از جبهه ملی، و گروه مارکسیستی فدائیان خلق شرکت داشتند. مسئول این گردهمایی نوه بزرگ مصدق، هدایتالله متین دفتری بود.»[8]
و در سند دیگری: «مجاهدین خلق و فدائیان خلق پیامهای قدردانی برای رهبر جبهه دمکراتیک ملی هدایتالله متین دفتری فرستادهاند... جبهه دمکراتیک ملی کوششهای همهجانبه برای به دست آوردن پشتیبانی مردم، کارگران، معلمان و نویسندگان را شروع کرده است.»[9]
در همین راستا یکی از اسناد لانه جاسوسی به قلم لینگن کاردار سفارت آمریکا در تهران از همدستی و همکاری مجاهدین خلق با حزب جمهوری خلق مسلمان سخن به میان آورده است:
«به خوبی ممکن است بین شریعتمداری و مجاهدین خلق پیوندی در حال رشد کردن باشد. چون بهطوری که گزارش شده روزنامه ارگان حزب جمهوری خلق مسلمان هم اکنون با کمک مجاهدین خلق چاپ میشود. یک ائتلاف بین شریعتمداری، مجاهدین، و جبهه ملی میتواند بسیار نیرومند و سهمگین باشد.»[10]
در همین سند به تلاش مجاهدین خلق و جبهه ملی و حزب خلق مسلمان برای نزدیک نزدیک شدن به یکدیگر اشاره شده است:
«گروه جدید متشکل است از مسلمانان میانهرو در حزب جمهوری خلق مسلمان که در رابطه با شریعتمداری است، و میانهروهای غیر مذهبی جبهه ملی کاظم حبیبی (احتمالاً حسیبی باشد ـ مترجم) و جنبش حسن جوادی (احتمالاً حاج سیدجوادی باشد ـ مترجم) مضاف بر اینکه این گروهها در حال مذاکره با سازمان مجاهدین خلق هستند چون آن را یکی از قویترین نیروها در ایران میدانند.»[11]
و سند دیگر:
«اس.دی. جانوس ۱۳ سعی داشت به ما بگوید که شریعتمداری طرفدارانی بین مجاهدین خلق دارد. اس.دی. پیر 1 نیز گزارش داد که بین مجاهدین خلق یک دسته طرفدار شریعتمداری وجود دارد.»[12]
و این سند:
«شریعتمداری ۳ تا ۵ هزار نفر از مجاهدین خلق در تهران و یک کمیته طرفدار چریکها را تحت کنترل دارد.»[13]
یک سند دیگر از تبانی مجاهدین خلق با سه گروه فدائیان خلق، حزب توده، و جبهه ملی سخن به میان آورده است:
«یک سازمان مخالف در پاریس توسط نمایندگان جبهه مجاهدین خلق، فدائیان خلق، و حزب توده در حال شکلگیری است. هویت این نمایندگان معرفی نشده است.»[14]
در یک سند دیگر جزئیات بیشتری از این تبانی دیده میشود:
«گروه هماهنگی مخالفین ایرانی که اسم آن تحت رهبری نخستوزیر پیشین شاپوربختیار قرار دارد و متشکل از اعضای جبهه ملی، جبهه دموکراتیک ملی، مجاهدین خلق و فدائیان خلق میباشد، نام «اتحادیه ملی» را برای خود انتخاب کرده است. آنها یک نشریه فارسیزبان هفتگی به نام «نامه» دارند که سردبیر آن «الف. البیگه» است. یکی از مدیران اصلی «نامه» جواد علامیر روزنامهنگار ایرانی و تولیدکننده برنامههای تلویزیون سابق است.»[15]
سندی دیگر با اشاره به ائتلاف مجاهدین خلق با گروههای دیگر تصریح دارد که «استعداد این گروهها عمدتاً ایجاد اغتشاش است»[16]
در زمینه وحدت میان مجاهدین خلق با فدائیان خلق، عامل تعیینکننده «مارکسیسم» به عنوان وجه مشترک دو گروه بوده است. یک سند لانه جاسوسی پس از اشاره به سابقه همکاری دو گروه در سالهای قبل از انقلاب مینویسد:
«در اردیبهشت ۱۳۵۴ به نظر میآمد که یک شکاف بین مارکسیستهای اصولی و متعصبین مذهبی مجاهدین خلق به وجود آمده است. مارکسیستها با چریکهای فدایی خلق همکاری و فعالیت نمودند. این دوره همکاری در ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۵ منجر به سرکوبی آنها توسط دولت و سکون عملیاتی مجاهدین خلق شد که از مرداد ۱۳۵۵ آغاز گردید.»[17]
و اینکه: «سازمان مجاهدین خلق در حال تجزیه شدن به عناصری است که دائماً با یکدیگر در تضاد هستند. بخشی که علنیترین فعالیت سیاسی را انجام میدهد توسط مسعود رجوی، جوانی که بیشتر یک سیاسی رادیکال چپ مینماید تا یک محافظهکار اسلامی، اداره میشود.»[18]
مجاهدین خلق و فدائیان خلق از جمله گروههایی بودند که پس از پیروزی انقلاب اساساً به سهمخواهی روی آورده بودند:
«فدائیان هم به مجاهدین خلق که خواهان سهمی از انقلاب میباشند ملحق شدهاند.»[19] اما وقتی به هدفشان نرسیدند بنا را بر ناسازگاری با جمهوری اسلامی گذاشتند. آنها (مجاهدین خلق) ابتدا به مسائل فرهنگی بیان شده توسط امام انتقاد کردند:
«صحبتهای خمینی در مورد لزوم پوشیدن چادر همچنان بحثانگیز است. مجاهدین با انتشار بیانیهای گفتهاند که در حال حاضر مسایل بسیار مهمتر دیگری در مملکت وجود دارد و مطرح ساختن مسئله حجاب فقط به نفع ضد انقلابیونی تمام میشود که قصد ایجاد هرجومرج را دارند.»[20]
پس از آن لبه تیز حملات خود را متوجه برگزاری رفراندوم تعیین هویت نظام کردند. رجوی از اساس شیوه برگزاری رفراندوم تعیین هویت نظام را قبول نداشت. در پی اظهارات او در این باره، سازمان مجاهدین خلق در ۲۸ اسفند ۱۳۵۷ و هنگامی که دولت موقت برای برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی آماده میشد، در بیانیهای رسمی نسبت به نحوه برگزاری رفراندوم و محدود کردن مردم اعتراض کرد:
«سازمان اسلامی مجاهدین خلق با صدور بیانیهای در روز ۱۸ مارس از دولت موقت خواست تا با محدود نکردن سئوال رفراندوم به «آری» و «نه» به نظام جمهوری اسلامی، از لطمه زدن به رفراندوم و انتخاب نوع حکومت در کشور خودداری کند. در این بیانیه ضمن ابراز اطمینان از رأی اکثریت قاطع مردم به نظام پیشنهادی جمهوری، گفته شده بود که جملهبندی سئوال مطرح شده در رفراندوم، نهضت اسلامی را در داخل و خارج کشور نزد افکار عمومی بیجهت جنبشی دیکتاتوری و انحصارطلبانه جلوه خواهد داد.»[21]
البته رفتارهای ظاهری مجاهدین خلق حتی باعث فریب آمریکاییها هم شده بود. آنان در آن زمان مجاهدین خلق را طرفدار تشکیل حکومتی شیعی میدانستند:
«کمونیستها و چریکهای فدایی خلق یک حکومت غیرمذهبی مارکسیستی برقرار میکردند (اگر پیروز میشدند) و مجاهدین خلق ظاهراً از حکومت الهی که مورد تقاضای رهبران شیعه محافظهکار ریشهای است پشتیبانی میکنند.»[22]
مجاهدین خلق به موازات ماجراجویی خود در برابر تصمیم دولت برای برگزاری رفراندوم تعیین هویت نظام، و برای تحتالشعاع قراردادن آن به ایجاد آشوب در دانشگاهها و بهخصوص دانشگاه تهران پرداختند:
«جناحهای متخاصم متشکل از انقلابیون جوان روز گذشته (11 اسفند 1357) بر سر کنترل خیابانهای اطراف محوطه اصلی دانشگاه تهران با اسلحه با یکدیگر درگیر شدند، و این درگیریها به صورت پراکنده ادامه یافت. همچنین در شرق و جنوب شهر نیز درگیری برای به دست گرفتن کنترل این مناطق بین اعضای سازمانهای فدائیان و مجاهدین و همچنین بین آنها و نیروهای دولت بازرگان ادامه دارد.»[23]
و این سند:
«تیراندازی و درگیری بین چریکهای فدائی، مجاهدین، و دژبان نیروی هوایی و سایر گروهکها تا چند هفته دیگر، شاید هم چند ماه دیگر، ادامه خواهد یافت. مسافرتهای شبانه در تهران، حتی با محافظ، همچنان بسیار خطرناک خواهد بود. برخی از ایرانیها میگویند که با خروج خمینی از پایتخت، وضعیت تهران بدتر خواهد شد. بازرگان نمیتواند به این زودیها یک نیروی امنیت مرکزی که توانایی کنترل شهرها و شهرستانها را داشته باشد، تشکیل دهد.»[24]
فتنهانگیزی و ماجراجویی مجاهدین خلق و همپیمانانش در دانشگاه تهران و اطراف آن در تمام ماههای نیمه اول سال 1358 نیز ادامه داشت. یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۵۸ مینویسد:
«دانشگاه تهران در ایام انقلاب مرکز فعالیتهای مجاهدین خلق و فدائیان خلق بوده و این دو گروه هنوز هم در آنجا فعال هستند. دانشکدهها به وضوح با دستهبندی سیاسی و عدم اطمینان شکل گرفتهاند.»[25]
برگزاری رفراندوم را میتوان آغاز علنی شدن اختلافات رجوی و مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی دانست؛ اختلافی که کمکم به اوج رسید. در اول اردیبهشت 1358، آمریکاییها وضعیت مجاهدین خلق را اینگونه توصیف کردند:
«در حال حاضر مجاهدین شاید قدرت عمده در کشور باشند ولی هنگامی که آن را بر مقیاس ملی قرار دهیم بسیار ضعیف هستند و علاوه بر این دچار تفرقه در داخل بین آنهایی که از بنیادگرایان طرفداران خمینی طرفداری میکنند و دیگرانی که حاضرند برای ادامه انقلاب با فدائیان کار کنند، هستند.»[26]
تلاش برای نفوذ در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از دیگر اقدامات برنامهریزی شده مسعود رجوی بود:
«پنج گروه سیاسی از جمله سازمان چریکی مجاهدین خلق تصمیم گرفتهاند تا در انتخابات مجلس خبرگان نامزدهای مشترکی معرفی کنند. چهار گروه دیگر عبارتند از: جنبش به رهبری دکتر علیاصغر حاج سیدجوادی، جنبش انقلابی خلق مسلمان، جنبش مسلمانان مبارز و سازمان شورای اسلامی. نامزدهای مشترک این پنج گروه عبارتند از: آیتالله [محمود] طالقانی، دکتر حبیبالله پیمان، دکتر علیاصغر حاج سیدجوادی، مسعود رجوی، دکتر کاظم سامی، عزتالله سحابی، دکتر طاهر کاتوزیان و دکتر عبدالکریم لاهیجی.»[27]
از افراد این فهرست تنها آیتالله طالقانی و عزتالله سحابی به مجلس خبرگان راه یافتند که شناسایی مردم از آنها ربطی به مجاهدین خلق نداشت و مسعود رجوی که رئیس سازمان بود از راه یافتن به مجلس خبرگان بازماند.
با فوت آیتالله طالقانی، قدرت نفوذ رجوی و سازمان تحت فرمانش کاهش یافت. آمریکاییها در 24 مهر 1358 از تشکیل جبههای در مقابل نیروهای انقلاب اسلامی خبر دادند که توسط مجاهدین خلق در حال راهاندازی بوده است. آنها مینویسند: «دست زدن به چنین عملی [تشکیل جبههای در مقابل نیروهای انقلاب] چه از سوی میانهروها و چه از جانب مجاهدین که با مرگ [آیتالله] طالقانی، یک منبع اصلی پشتیبانی در میان روحانیت را از دست دادهاند، قابل درک است.»[28]
یکی از دلایل مجاهدین خلق برای تشکیل چنین جبههای تصمیم دادگاههای انقلاب برای جمعآوری سلاحهایی بود که به صورت غیرمجاز توسط این سازمان انبار شده بود:
«برنامه دادگاههای انقلابی جهت جمعآوری سلاحهای غیرمجاز، به دنبال تصرف مقر مجاهدین خلق به وسیله پاسداران میباشد و به خاطر این تصرف آذری قمی (دادستان انقلاب) از قول (امام) خمینی میگوید که: «هیچکس حق تصرف مال دولت را ندارد.»[29]
تروریسم، آخرین تصویر از چهره رجوی و مجاهدین خلق در برابر مردم بود؛ چهرهای که از سال ۱۳۵۸ در نواحی غربی کشور پدیدار شد، در سالهای دهه ۱۳۶۰ ادامه یافت، و جنگ تحمیلی صدام نیز مکمل آن شد.
یکی از اسناد لانه جاسوسی از سازمان مجاهدین خلق و فدائیان خلق به عنوان «دو گروه تروریستی» یاد کرده است:
«دو تا از گروههای تروریستی برجسته که قبل از انقلاب هم بودهاند، مجاهدین و فدائیان هستند که توانستهاند برای خود حقانیت کسب کنند و اکنون فعالیت سیاسی میکنند. هیچیک از این دو گروه مسئولیت تروری را بعد از سقوط شاه به عهده نگرفتهاند.»[30]
یک سند دیگر به حمایت خارجی از دو گروه مجاهدین خلق و فدائیان خلق اشاره دارد:
«جنبش تروریستی در ایران به دو تشکیلات بزرگ تقسیم میشود. یکی مجاهدین خلق و دیگری فدائیان خلق که احتمالاً از جانب منابع خارجی حمایت میشوند. این دو گروه در حالی که دارای ایدئولوژیهای متفاوت هستند، با هم همکاری نزدیکی دارند و ایدئولوژیهای مارکسیستی را پذیرفتهاند.»[31]
در مجموعه اسناد لانه جاسوسی سندهایی درباره جنایات گروه رجوی در نواحی غربی کشور عمدتاً مربوط به نیمه اول سال ۱۳۵۸ به چشم میخورد. از جمله در یک سند به تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۵۸ و تحت عنوان «گزارش وضعیت ایران» با اشاره به درگیریهای پیرانشهر میان افراد مسلح حزب دموکرات کردستان با نیروهای ارتش آمده است:
«مجاهدین خلق در پوشش مالکین و زمینداران منطقه علیه دهقانان وارد عمل شدهاند... خبرنگاری میگوید روستائیان فرار کرده و جلدیان خالی از سکنه شده است.»[32]
با این حال بیشتر جنایات مجاهدین خلق مربوط به بعد از تسخیر لانه جاسوسی است که شرح آنها از این بررسی خارج است.
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب اول، مبحث «نخبگان و تقسیم قدرت در ایران، ص 243.
[2]. همان، کتاب دهم، ص 113 - 114، سند شماره 64 (رجوی در سخنرانی خود در دانشگاه تهران با لحنی تند خطاب به بازرگان نخستوزیر گفت: «بدون انحلال ارتش، از انقلاب حرف نزنید.»/ روزنامه اطلاعات، 6 اسفند 1357، ص اول).
[3]. همان، ص ۱۲۲ (سند شماره 68).
[4]. همان، ص ۱۲5 (سند شماره 70).
[5]. همان، ص ۱۲6 (سند شماره 71).
[6]. همان، کتاب سوم، مبحث «گرایشهای سیاسی ـ 2»، ص ۱۸۲.
[7]. همان، کتاب دوم، مبحث دستهبندی سیاسی، ص ۱۱۰.
[8]. همان، کتاب دهم، ص 165 (سند شماره 87).
[9]. همان، کتاب اول، ص 74.
[10]. همان، کتاب سوم، ص ۴۷۲ (سند شماره 39).
[11]. همان سند، ص ۴۷۱.
[12]. همان، کتاب ششم، ص ۳۱۵ (سند شماره 8).
[13]. همان، ص 278 (سند شماره 9).
[14]. همان، کتاب چهارم، ص 632 (سند شماره 28).
[15]. همان، ص 636 (سند شماره 32).
[16]. همان، کتاب ششم، ص ۲۸۲ (سند شماره 12).
[17]. همان، کتاب سوم، ص ۱۴۳.
[18]. همان، ص ۱۷۶.
[19]. همان، کتاب دهم، ص ۱۹۰ (سند شماره 99).
[20]. دهم، ص 208، بند شماره 13 (اشاره به سخنان امام در دیدار با بانوان قم راجع به کشف حجاب، 17 اسفند 1357).
[21]. همان، کتاب دهم، ص 218 (سند شماره 111).
[22]. همان، کتاب اول، ص 819 (سند شماره 64).
[23]. همان، کتاب دهم، ص 137 (سند شماره 77).
[24]. همان، ص 135 (سند شماره 75).
[25]. همان، صص664 و 665 (سند شماره 323).
[26]. همان، کتاب دوم، ص 162 (سند شماره 25).
[27]. همان، کتاب دهم، ص 582 (سند شماره 266).
[28]. همان، کتاب سوم، ص 472 (سند شماره 39).
[29]. همان، کتاب دوم، ص 293 (سند شماره 12).
[30]. همان، کتاب دهم، ص 654 (سند شماره 316).
[31]. همان، کتاب اول، ص ۲۷۱.
[32]. همان، کتاب دهم، ص ۵۳۸ (سند شماره 245).
تعداد بازدید: 228