14 مرداد 1402
لوکا ترنتا
مترجم: روحالله گلمرادی
بخش اول
*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: برخی از مورخان، ریاست جمهوری کارتر را آغاز فشار آمریکا برای اجرای حقوق بشر و باز شدن فضای سیاسی در ایران و سپس آغاز انقلاب تفسیر کردهاند. اما لوکا ترنتا[1]، نویسنده مقاله معتقد است کارتر پس از آغاز ریاست جمهوری شعارهای حقوق بشری را درباره ایران نادیده گرفت و همان سیاست دولتهای پیشین آمریکا مبنی بر حمایت از شاه را در پیش گرفت. زمانیکه صدای اعتراضات علیه شاه بلند شد، دولت کارتر و دستگاه دیپلماسی آمریکا متوجه عمق این اعتراضات نشدند و حتی تماسهای اندکی که سفارت آمریکا با مخالفان شاه برقرار کرد نیز جدی تلقی نشد. بنا بر نظر نویسنده «در سراسر انقلاب و پس از آن، دولت کارتر چنان مشغول «چسبیدن به شاه» بود که نه به اپوزیسیون ایران اهمیت میداد و نه اثرات سیاستهایش را در نظر میگرفت.» بنابراین جای تعجب نبود که پس از انقلاب رهبران حکومت جدید هیچ اعتمادی به آمریکا و مسئولانش نداشتند. لازم به تذکر است که نویسنده در برخی موارد دچار اشتباههای تاریخی شده که در پی نوشت اصلاح شده است. امیدواریم ترجمه و انتشار چنین مقالاتی، به پژوهشهای تاریخ انقلاب اسلامی در داخل کشور یاری برساند:
این تحلیل که بر بازشناسی اخیرِ انقلاب ایران اتکا دارد، سیاستهای دولت کارتر و تأثیراتشان بر ایران و اپوزیسیون ایران را بررسی میکند. در این دوره که با انتخاب جیمی کارتر و امیدها برای عصری نوین در روابط ایران و آمریکا شروع میشود، بهتدریج شکافی بین دولت کارتر و اپوزیسیون ایرانی به وجود آمد و گسترش یافت. این شکاف با حمایت لجوجانه آمریکا از شاهی که هر چه بیشتر ضعیف میشد و بهواسطه بیمیلیِ کامل در واشنگتن و در سفارت آمریکا در تهران برای دیدار با اپوزیسیون، چه رسد به آیتالله روحالله خمینی، تشدید شد. به این ترتیب، ریشههای بحران گروگانگیری ایران را باید در نگاهی بلندمدت تحلیل کرد. گروگانگیری شاهدی است بر آخرین پرده از روابط مسئلهداری که احتمالاً باید پیش از به قدرت رسیدن کارتر آغاز شده باشد.
ما انتظار نداشیم کارتر از شاه دفاع کند، چون او فردی مذهبی است که شعار دفاع از حقوق بشر را سر داده است. چطور ممکن بود کارتر، یک مسیحیِ مؤمن، از شاه دفاع کند؟[2]
در ۱۹۷۷/۱۳۵۶ به نظر میرسید ایران در مسیری بهسوی آزادسازیِ سیاسی بود. در ماه مارس/اسفند 55، محمدرضاشاه پهلوی نمایندگان عفو بینالملل و کمیته بینالمللی صلیب سرخ را برای بازدید از ایران دعوت کرد. بازرسیهای آنها شرایط زندانها و نظام قضایی را بهبود بخشید. ظاهراً شکنجه رو به کاهش بود.[3] جبهه ملی پس از سالها سرکوب دوباره فعال شد. رهبران جبهه خطاب به شاه، از عدم رعایت حقوقبشر از سوی رژیم انتقاد کردند. کانون نویسندگان که چند سال پیش توقیف شده بود، نامهای با همان حدت و شدت نوشت و خواستار افزایش آزادیهای سیاسی شد. گروهی از وکلا بیانیهای را با هدف آغاز بهکار انجمن حقوقدانان برای رصد حقوق بشر منتشر نمودند.[4] در مؤسسه فرهنگی آلمان[5]، مجموعهای از شب شعرها تبدیل به مناسبتهایی برای انتقاد آشکار از رژیم شد. هزاران نفر در این رویداد حضور یافتند.[6] احزاب سیاسیِ سکولار نوینی ظهور کردند از جمله حزب رادیکال[7]. نهضت آزادی ایران فعالیتهایش را از سر گرفت. در پاییز، [سید] ابوالفضل زنجانی و فتحالله بنیصدر، چهرههای ملیگرا، «کمیته ایرانیِ دفاع از آزادی و حقوق بشر» را تأسیس کردند.[8] آیتالله روحالله خمینی، رهبر معنویِ اپوزیسیون مذهبی که نسبت به آینده ایران چندان خوشبین نبود پیروانش را دعوت کرد تا به تقلید از اپوزیسیون سکولار نامههایی در انتقاد از حکومت بنویسند. بهطور کلی، او حرفش این بود که این گشایش ]فضا[ فرصتی واقعی برای تضعیف رژیم در اختیار قرار میدهد.[9] [آیتالله]خمینی و پیروانش «جامعه روحانیت مبارز» را تشکیل دادند؛ گروهی شبیه به آن گروهی که در اعتراضهای آیتالله در دهه ۱۹۶۰/۱۳۴۰ از او حمایت کردند.[10] شاه در مرداد با انتصاب جمشید آموزگارِ تکنوکرات به جای امیرعباس هویدا نخستوزیر قدرتمند، تغییر و تبدیلی در حکومت خود به وجود آورد.[11]
پژوهشگران دلایلی را برای تجربه آزادسازی از سوی شاه شناسایی کردهاند: او پی برد که جانشینش به پایگاه قدرتی بزرگتر از آنی که خود برخوردار است نیاز خواهد داشت؛[12] همچنین ضمن اذعان به شکست سیاستهای سرکوبگرانه قبلی، میخواست سلسله خود را در عین نفرت از افزایش توجهات بینالمللی نسبت به اقدامات حکومتش، حفظ کند،[13] اما برخی گروههای درون اپوزیسیون ایران این اصلاحات را پاسخی به انتخاب رئیسجمهور جیمیکارتر در ۱۹۷۶/۱۳۵۵ و لفاظیهای او درباره حقوق بشر تفسیر کردند. این همزمانی، اپوزیسیون را جسور کرد.[14] به قول یکی از مخالفان «جوّ جدیدِ حقوق بشری» برای دمودستگاه سرکوب شاه، محدودیت به وجود آورد.[15] گشایش شاه طولی نکشید؛ کمی بیش از یک سال او تختطاووس را ترک کرد. کارتر که در آن زمان بهعنوان یکی از دشمنان اصلی ایران شناخته میشد، باید تحقیر بحران گروگانها را تحمل میکرد.
انقلاب ایران همواره مورد توجه قرار گرفته است؛ این مطالعات شامل آثار اولیه در مورد تجربه آمریکا در ایران، بحثهای مربوط به شرایط داخلی که انقلاب را تسهیل کرد، خاطرات مقامات آمریکاییِ شاهد انقلاب از تهران یا واشنگتن و مطالعات تفسیر انقلابِ «نااندیشیدنی» میشود.[16] جدیدترینِ این آثار از انقلاب و تأثیر آن بر ایران معاصر بحث میکنند.[17] بحران گروگانگیری نیز به همین میزان در مرکز مطالعات متعددی قرار گرفته که این بحران را اولین نبرد در جنگ بین آمریکا و اسلام رادیکال میدانند.[18] در زمستان ۲۰۱۲، فیلم آرگو با نمایش هالیوودیِ همیشگی، این بحران را تبدیل به بحث روز کرد.[19] با وجود همه این توجهات به انقلاب و بحران گروگانگیریِ متعاقب آن، با یک موضوع برخورد سطحی شده است: رابطه دولت کارتر با اپوزیسیون ایران. مسلماً، این موضوع در ارتباط با تاریخهای گستردهترِ روابط ایران و آمریکا، به عنوان بخشی از مطالعات ایران مدرن، یا در قلمرو انقلاب مورد بررسی قرار گرفته است.[20] اما مطالعات سیاست خارجی آمریکا توجه اندکی به رابطه دولت کارتر با اپوزیسیون ایران داشتهاند و بیشتر توجهات متمرکز بر دوره پس از خروج شاه و زمانی بود که آمریکا تلاش میکرد با رژیم جدید سازگار شود.[21]
اپوزیسیون که از انتخاب کارتر بهعنوان شروع دوره نوینی در روابط ایران و آمریکا استقبال کرده بود، وقتی پیوند بین کارتر و شاه تقویت شد ـ که اوج آن ستایشِ معروف (و البته ننگینِ) شب سال نو در تهران بود ـ امیدهایش بهزودی بر باد رفت. اما با وجود این ضربه مهیب، بسیاری از اپوزیسیون ایران همچنان چشم به کمک واشنگتن داشتند: نخست برای پیشگیری از بحران و بعدها برای مذاکره درباره خروج شاه. مقامات سفارت در تهران دائماً این درخواستها را به سخره میگرفتند. به نظر میرسد تماسهای آمریکا و اپوزیسیون هم نقض این تفسیر است که دولت آمریکا از بروز مشکل در ایران غافلگیر شد و هم نشان میدهد که موضع آمریکا نسبت به شاه و اپوزیسیون چه بوده است.[22] اما واشنگتن و سفارت نتوانستند بر این تماسها تکیه کنند. امتناع از همکاری با اپوزیسیون تا پایان رژیم شاه و پس از آن، مشخصه دولت آمریکا بود. پذیرش شاه در نیویورک پس از انقلاب تنها نشاندهنده «آخرین هدیه» دولت کارتر به تندروها در ایران بود. سیاستهای آمریکا سرنوشت کارتر را به سرنوشت شاه گره زده بود. آنها در شکستی تحقیرآمیز اشتراک داشتند.
در ۱۹۷۶/۱۳۵۵، وقتی آمریکا تحقیق و بررسی درباره فروشهای نامحدود سلاحهای آمریکایی به ایران را آغاز کرد[23]، شاه این جلسات را مداخله در امور داخلی کشورش تفسیر کرد. با شروع رقابت ریاستجمهوری، نگرانی شاه بیشتر شد. خشم او از کارتر، نامزد دموکرات که بهطور مکرر به حقوق بشر و نیاز به محدودکردنِ انتقال تسلیحات اشاره میکرد، روزبهروز بیشتر میشد. در حالی که کارتر حقوق بشر را به یکی از وعدههای اصلیِ مبارزات انتخاباتی خود تبدیل کرد، در دومین مناظره نامزدهای ریاستجمهوری بهطور خاص نسبت به فروش تسلیحات به ایران هشدار داده بود. کارتر، جرالد فورد، رئیسجمهور را به خاطر تبدیل آمریکا به «تاجر تسلیحاتِ» جهان مورد انتقاد قرار داده و در اینباره افزود: «ایران در حال دریافت ۸۰ فروند اف ـ۱۴ است، پیش از آنکه ما حتی سفارشات اف ـ ۱۴ نیروی هواییِ خودمان را برآورده کنیم... این وضعیت مضحکی است و باید تغییر کند.»[24] در اوایل می ۱۹۷۶/اردیبهشت ۱۳۵۵، شاه در حال پرسوجو درباره کارتر بود. او به اسدالله علم وزیر دربار گفت: «قدری درباره کارتر که در انتخابات [مقدماتی] Primaryآمریکا دائما پیروز میشود، از سفیر آمریکا تحقیقاتی بکن.»[25] نگرانیهای شاه بهزودی بالا گرفت. اگر فورد بد بود، کارتر خطر بدترشدن را داشت. علم در ژوئیه ۱۹۷۶/تیر ۱۳۵۵ با اکراه در دفتر خاطرات خود نوشت فکر میکنم رئیس جمهوری این دوره آمریکا هم خود او [کارتر] باشد. او افزود اگر چنین شود: «باز چه بلایی سر دنیا بیاورد. بچهدهاتی بیتجربه.» همانطور که علم بهطور خلاصه بیان میکند، «به هر صورت یک کرهخرتر بیتجربهای مثل کندی [است].»[26]
پس از انتخاب کارتر، حقوق بشر سنگ بنای دولت جدید باقی ماند. حتی زبیگنیو برژینسکیِ تندرو، مشاور امنیت ملی جدید، اذعان داشت که حقوق بشر میتواند نقش مهمی در افزایش «تأثیر ایدئولوژیکیِ» آمریکا و القای «خوشبینی تاریخیِ بیشتر» ایفا کند. تأکید بر حقوق بشر میتواند پیام درستی برای ارسال، بهخصوص به جهان سوم باشد.[27] سخنرانی افتتاحیه کارتر محوریت حقوق بشر را تأیید کرد. او اعلام داشت: «تعهد ما به حقوق بشر باید مطلق باشد.» آمریکا از طریق حقوق بشر میتوانست قدرت و اجماع جدیدی در داخل بیابد و احترام را در خارج از کشور احیا کند.[28] کارتر وقتی به قدرت رسید توجه عموم به حقوق بشر را بیشتر کرد. دفتر مداخله بشردوستانه و حقوق بشر که فورد آن را بنیان گذاشته بود، جان تازهای گرفت. کارتر، پاتریشیا دِریان[29] فعال و مبارزِ حقوق بشر و معاون کمپین انتخاباتی خود در سال ۱۹۷۶ را به عنوان رئیس این دفتر برگماشت. بهعلاوه، وارِن کریستوفر، معاون وزیر امور خارجه، مدیر گروهی بین سازمانی شد که موظف بود در تصمیمگیریهای مربوط به وام و کمکها ملاحظات حقوق بشری را لحاظ کند.[30] اما با وجود همه نگرانیهای شاه، به نظر نمیرسید ایران اولویتی برای دولت جدید باشد. سایروسونس، وزیر امور خارجه جدید و برژینسکی نتوانستند ایران را در اولویتهای دولت و در ۱۵ یادداشت بررسی ریاستجمهوری که وظایف آینده کارتر در سیاست خارجی در آن ذکر میشد، بگنجانند.[31] بهطور مشخصتر، دولت هیچ قصدی برای تغییر سیاستهای آمریکا نسبت به ایران نداشت.
در ماه می ۱۹۷۷/اردیبهشت ۱۳۵۶، ونس برای اولین دیدار با شاه از ایران دیدن کرد. در تهران شایعهای منتشر شد مبنی بر اینکه ونس در این دیدار به شاه اولتیماتوم داده است: آزاد کن یا برو.[32] شایعهای که اصلاً حقیقت نداشت. ونس با بحث در مورد فروش سلاح و اجتناب از هرگونه اشاره به حقوق بشر، رویکرد روالِ معمول[33] را در پیش گرفت. با این حال، رهبران اپوزیسیون جسارت پیدا کردند. تصور آنها این بود که کارتر، قهرمان حقوق بشر، تغییرات مشهودی در ایران به ارمغان خواهد آورد یا اینکه فعالان میتوانند زیر «چتر» محافظ آمریکا فعالیت کنند.[34] کنشگریِ اپوزیسیون افزایش یافت. بسیاری نامه نوشتند و از فقدان آزادی سیاسی رژیم یا احترام اندک به حقوق بشر شکایت کردند. نیروهای امنیتی اجازه تجمعاتی بیسابقه را دادند و انتقادات از رژیم بدون مجازات ماند. برنامههای رادیوییِ اپوزیسیون مانند «صدای ملی ایران[35]» و «رادیو میهنپرستان» بر دفعات و شدت انتقادهایشان از شاه افزودند.[36] در اواخر اکتبر/آبان، اپوزیسیون مذهبی مراسم عزاداری درگذشت فرزند آیتالله خمینی را سازماندهی کردند که به مناسبتی سیاسی برای انتقاد از رژیم نیز تبدیل شد. این انتقادات تنها زمانی سرکوب میشدند که به تظاهرات تمامعیار تبدیل میشدند.[37] اما شاه از نگرشِ روال معمولِ ونس استقبال کرد. او با دولت جدید گرم گرفت و بهزودی متوجه شد که تغییر ریشهای در ایران از اولویتهای کارتر نیست. آنطور که علم مشاهده کرد، «کارتر خیلی عاقلتر شده و تمام حرفهای مزخرف تبلیغاتی خودش را فراموش کرده است.»[38] کارتر از نیازهای شاه درک بهتری پیدا کرده بود اما تطبیق سیاستهای آمریکا با خواستههای شاه مشکلساز بود.
در سال ۱۹۶۲/۱۳۴۱، جلال آلاحمد در کتابی مخفی، از «غربزدگیِ[39]» فرهنگ و جامعه ایران ابراز تأسف کرد: عادات غربی داشت روحیه ایرانیان را مسموم میکرد.[40] شاه با «انقلاب سفید»، برنامه اصلاحیِ گستردهای که در دهه ۱۹۶۰/۱۳۴۰ آغاز شد، به نظر میرسید تأییدی بر ترسهای جلال آلاحمد زد. او در کتابش با عنوان مأموریت برای وطنم که در سال ۱۹۶۱/۱۳۴۰ منتشر شد، خواستار غربیسازیِ «انتخابی و مدبرانه» ایران شد.[41] اما این فرایند بسیار به دور از انتخابی و مدبرانهبودن بود. شاه ارزشها و فرهنگ غربی را رواج میداد و سعی بر آن داشت کنترل خود را بر بخشهای سنتی جامعه ایران از جمله مذهب، آموزش و بازارها گسترش دهد. بهبود در آموزش، اصلاحات ارضی و «قانون حمایت از خانواده» الهامگرفته از غرب، خشم مقامات مذهبی را برانگیخت. بازاریان از تحمیلهای شاهنشاهی مانند کنترل قیمتها ناراحت بودند. علاوه بر این، شاه اغلب دستور میداد بازارهای سنتی را با خاک یکسان کنند تا فضایی برای مراکز خرید به سبک غربی ایجاد کنند. تزریق حجم انبوه پول، فساد و ریختوپاشهای دربار سلطنتی، اکثریتی که روزبهروز فقیر و بیکار میشدند ناامید کرد.[42] در اوایل دهه ۱۹۷۰/۱۳۵۰، با افزایش درآمدهای نفتی، سرعت سریع صنعتیشدن مشکلات متعددی به وجود آورد. با امید به سهیمشدن از ثمرات نوسازی، تعداد زیادی از دهقانان به شهرها نقل مکان کردند و جابهجایی جمعیتیِ گستردهای را شکل دادند. طبقه متوسط با مشاغلی که مناسب سطح مهارتش نبود، به طبقهای مخالف تبدیل شد اما به محافل سیاسی دسترسی نداشت. سرعت نوسازی، ضعفهای بوروکراسی و خدمات اجتماعی ایران را آشکار کرد که ]این امر[ شکاف بین غنی و فقیر را افزایش داد.[43] شاه برای تقویت حکومت خود، اعضای اپوزیسیون لیبرال و چپِ میانهرو را به کار گرفت یا آنها را سرکوب کرد و این اطمینان را به وجود آورد که مخالفت واقعی از جانب کسانی بود که میتوانستند تودههای فقیر و سرخورده را جذب کنند. نیکی کدی نوشت: «درست همانطور که ارزشهای غربی در طبقات مردمی رخنه نکرد، مزایای قابلتوجه برنامه نوسازی نیز چنین بود.»[44]
شاه همچنین در مراسمهایی مانند جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در سال ۱۳۵۰ با نمایش خودبزرگبینی، زیادهروی کرد. در سطح بینالمللی، این رویداد نشاندهنده یک شاهکار روابط عمومی بود: شاه از «همه شخصیتهای مطرح در آمریکا، رسانه، سیاست و هر حوزه دیگری» دعوت کرد، زیرکانه با ستایش تملقآمیزِ آنچه آنها به آن میبالیدند آنها را فریفت و باعث شد تا آنها چشم خود را بر اوضاع سیاسی داخل ایران ببندند.[45] ایرانیان که مخالف هدر رفت هنگفت پول بودند ـ ۳۰۰ میلیون دلار آمریکا در کشوری با درآمد سرانه سالانه ۵۰۰ دلار[46] ـ از این جشن متنفر بودند. مشکل واقعی اما در تجلیل از میراث ایرانی بود که نقش تشیع را در تاریخ و فرهنگ ایران نادیده میگرفت. ماهیت غربیِ این رویداد ـ غذایی که رستوران ماکسیمِ پاریس آن را تهیه کرد ـ فقط این برداشت را تقویت کرد.[47] در سال ۱۹۷۷/۱۳۵۶، این زیادهرویها بهکلی به احساسات ایرانیها اهانت کرد. حتی شهبانو فرح دیبا که مشهور بود از فساد دربار دوری میکند، پس از جشن بینالمللی هنرِ شیراز مورد نفرت گسترده قرار گرفت. این جشنواره، نمایشها و نمایشگاههای تکاندهندهای از جمله تجاوز به عنف روی صحنه داشت.[48] رادیوی اپوزیسیونی که بعدها فریاد اعتراضش بلند شد، اعلام کرد که هنر، فرهنگ و ادبیات در اختیار «روسپیهای کاخ» است.[49]
اما هیچ سیاستی به اندازه تقویت نظامی شاه به چشم نمیآمد. تحکیم او با تجهیزات پیشرفته نظامی، بار عظیمی بر اقتصاد و جامعه ایران تحمیل میکرد. تأمین نظامی، باعث شد منابع به نیازهای غیرنظامی اختصاص نیابد: «تعداد کمی متوجه شدند که چرا بودجه دفاعیِ ۱۰ میلیارد دلاری، یکشبه به یک ضرورت تبدیل شده بود... در حالی که مناطق روستایی ایران در حال نابودی بودند.»[50] از نظر نیروی انسانی، شاه نیروی کار ماهرِ موجود برای استفاده غیرنظامی را به پروژههای نظامی سوق داد. بعدها، وقتی تقویت (نیروهای نظامی) گسترش یافت، شاه تعداد زیادی از کارشناسان و کارگران خارجی را استخدام کرد. خشم ایرانیان متوجهِ استفاده از خارجیهای با دستمزد بالا بود، در حالی که ایرانیهای بیکار میتوانستند برای همین مشاغل آموزش ببینند و با هزینه کمتری استخدام شوند.[51] مخارج نظامی بهطور قابل توجهی تورم و فساد را افزایش داد. قراردادهای ننگینتر با شرکتهای خارجی، عمدتاً آمریکایی، حضور و نفوذ آمریکا را افزایش داد.[52] در برخی مناطق، مانند شهر بهشدت مذهبی اصفهان، حضور آمریکاییهایی که برای شرکت هلیکوپترسازی بل[53] کار میکردند، مشکلاتی به وجود آورد. رفتار آمریکاییها مردم محلی را شوکه میکرد، بهویژه در تعطیلات مذهبی که موسیقی بلند آمریکاییهایی که پارتی میگرفتند، مراسم عزاداری ایرانیان را مختل میکرد.[54] اپوزیسیون ایرانی غالباً به هزینههای گزاف نظامی و نفوذ آمریکا انتقاد میکردند، «صدای ملی ایران» شاه را «برده» امپریالیسم و سرمایهداری آمریکا توصیف میکرد.»[55] مهدی بازرگان رهبر نهضت آزادی ایران و نخستوزیر آینده در حکومت انقلابی بر این باور بود که شاه میلیونها دلار را در هزینههای نظامی هدر داد.[56] این احساس فراگیر بود:
در نظر ایرانیها، برنامه فروش تسلیحات بیش از هر جنبه دیگری از اتحاد بین آمریکا و ایران، وجهه شاه نزد ایرانیان را خراب کرد و باعث شد آنها به این باور برسند که شاه آدمِ آمریکاییها است.[57]
همانند حقوق بشر، اظهارات انتخاباتیِ کارتر در مورد فروش تسلیحات این امید را میداد که این دور باطل احتمالاً شکسته شود. او پس از روی کار آمدن، دستورالعمل ریاستجمهوری شماره ۱۳ را تصویب کرد که در آن تحویل تسلیحات به عنوان «ابزار سیاست خارجیِ استثنایی» تعریف میشد،[58] اما این دستورالعمل وقتی به شاه رسید ظاهراً اِعمال نمیشد. ونس در دیدار با شاه، فروش ۱۶۰ فروند هواپیمای اف ـ ۱۶ را تأیید کرد،[59] اما آزمون واقعی بر سر فروش سامانه کنترل و هشدار زودهنگام هوابرد[60] (آواکس) بود. کنگره بهشدت با این فروش مخالفت کرد. در حالی که سناتور جان کالور[61] از این فروش بهعنوان نقض آشکار دستورالعمل شماره ۱۳ انتقاد کرد، سناتور توماس ایگلتون هشدار داد که این فروش نشاندهنده بازگشت به معاملات پنهان دولت نیکسون است. دیگران با هشدار دادن به این که این سلاحها ممکن است در دست دشمن قرار گیرند، معتقد بودند دولت از هرگونه توجیهی برای فروش اجتناب ورزیده است.[62] کنگره پس از بحثهای جدی و آتشین و کاهش تعداد فروش آواکسها از ۱۰ فروند به ۷ فروند، این فروش را تأیید کرد. در حالی که این فروش هرگز انجام نشد ـ تحویل آن در سال ۱۹۸۱/۱۳۶۰ آغاز میشد ـ این رویداد مظهر رویکرد دولت کارتر به شاه بود. بحثهای کنگره تا حد زیادی ظاهری بود ـ زمانی که دستورالعمل ۱۳ در حال تصویب بود، کارتر قبلاً به شاه «تضمین شخصی» داده بود که سیاست جدید، «رابطه امنیتیِ نزدیک» بین دو قدرت را مختل نمیکند.[63] همانطور که گری سیک از اعضای تیم امنیت ملی کارتر اخیراً اظهار کرده است، کارتر «هیچ تمایلی نداشت که به روابط با ایران آسیب رساند یا اینکه مشاهده کند در اینباره با مشکلی مواجه هستند؛» و اگر این موضوع شامل دادنِ تقریباً هر آنچه که شاه میخواست بود، برآورده میشد.[64] همین رویکرد منجر به عقبنشینیِ سریع از تعهدات حقوقبشری شد.
در نوامبر ۱۹۷۷/۱۳۵۶، کارتر آماده پذیرایی از شاه در کاخ سفید شد. موضوعات گفتگوی ریاست جمهوری، بسیاری از لایههای روابط ایران و آمریکا را مشخص کرد؛ حقوق بشر در فهرست شش مورد اول قرار نگرفت. ونس نوشت تمرکز اصلی این نشست باید تحکیم «روابط ویژه» باشد.[65] کارتر باید در مورد نیازهای دفاعی ایران و خاورمیانه صحبت کند و برای کاهش قیمت نفت فشار بیاورد. بهطور خاص، باید از اقدامات اخیر شاه نسبت به آزادسازیِ ]سیاسی[ قدردانی کرد. ونس افزود، گروههای حقوق بشری غالباً «در اتهامات خود نسنجیده» عمل کردهاند و برخی «درباره وضعیت بهشدت اغراق میکنند.»[66] وقتی شاه به واشنگتن رسید، درست بیرون کاخ سفید، دانشجویان ایرانی مخالف شاه با حامیان رژیم درگیر شدند. هنگامی که پلیس برای جدا کردن دو طرف از گاز اشکآور استفاده کرد گاز به چمن کاخ سفید نفوذ کرد؛ جایی که شاهِ مغموم و کارترِ سرافکنده از همدیگر استقبال کردند. این منظره تا حدودی به اپوزیسیون ایرانی امید داد و دولت را نگران کرد. ابراهیم یزدی، از سازماندهنده فعالیتهای [آیتالله]خمینی در آمریکا و وزیر امور خارجه آینده در دولت انقلابی، به آیتالله اطلاع داد که این درگیریها نشان میدهد که کارتر آماده است تا شاه را رها کند. نعمتالله نصیری، رئیس ساواک، سرویس مخفی شاه، افکار مشابهی داشت.[67] بار دیگر، واقعیت بهشدت متفاوت شد.
در اولین جلسه، به دلیل اینکه حقوق بشر مورد بحث قرار نگرفت، برخی از «فعالان مدنیِ» دولت، تعهد رئیسجمهور را زیر سؤال بردند. هایدی هانسِن[68] از وزارت خارجه خطاب به همیلتون جردن رئیس دفتر کاخ سفید ابراز تأسف کرد: «در دفتر من شایعه شده است که... رئیسجمهور کارتر و شاه در مورد همهچیز صحبت کردند بهجز حقوق بشر.» هانسن معتقد بود که حقوق بشر باید صرفنظر از اینکه دولت با چه کسی صحبت میکند اصل اساسی آمریکا باشد.[69] در جلسه دوم، کارتر نشان داد که از اپوزیسیون شاه خبر دارد. او گفت: «در ایران همیشه حقوق رعایت نمیشود.» وقتی شاه در موضع خود تغییری نداد، رئیسجمهور پرسید که آیا میتوان کاری کرد؟ شاه پاسخ داد: «نه»، کمونیستها و قدرتهای بیرونی پشت این مخالفان هستند. او باید از کشورش محافظت کند. نگرانیهای کارتر سیاستهای شاه را تغییر نداد.[70] پس از این تبادلنظر، حقوق بشر بهعنوان یکی از دغدغههای رئیسجمهور بیشتر مورد بحث قرار گرفت.[71] کارتر باید چیزی میگفت اما همانطور که چارلز ناس که در آن موقع در سفارت تهران حضور داشت اقرار کرد، او «واقعاً هرگز با جدیت موضع خود را اعلام نکرد.»[72]
این رفتار، جناح دولت را در معرض انتقاد داخلی قرارداد زیرا بین وعدههای کارتر در مبارزات انتخاباتی و رویکرد او نسبت به تهران، ناهماهنگی مشاهده شد. واشنگتن پست گزارش داد: «طرفداران حقوق بشر از قبل استقبال از شاه را دلیلی بر پیروی دولت از استانداردی دوگانه تلقی کردهاند.»[73] برژینسکی همین مسئله را تشخیص داد که در کنگره دولت را متهم میکردند که اقدامات زیادی علیه قدرتهای کمونیستی که کنترل کمی بر آنها دارد انجام میدهد و نسبت به کشورهای وابسته به آمریکا اقدامات بسیار کمتری انجام میدهد.[74] مشکلسازتر این بود که دولت با رویکرد خیرخواهانهاش نسبت به کارنامه افتضاح شاه، آمیزهای مرگبار از سرخوردگی و نفرت را در اپوزیسیون و مردم ایران به وجود آورد. پس از جلسه نوامبر، شاه به تهران بازگشت و اپوزیسیون را سرکوب کرد. پلیس ضد شورش و ساواک ۲۲۰ دانشجو را دستگیر و صدها نفر دیگر را مورد ضربوشتم قرار دادند. سرکوب ظاهراً دلیل دیگری جز خشم شاه از تظاهرکنندگان واشنگتن نداشت.[75] از نظر بازرگان: «بعد از سفر شاه به واشنگتن، دوباره بهنظر میرسد سرکوب در دستور کار قرار گرفته است.» یکی دیگر از گروههای اپوزیسیون نوشت که شاه «با روش تازهای درصدد انتقامجویی از مردم بهپا خواسته ایران و آزادیخواهان از جان گذشته است.»[76] دوران کوتاه آزادسازی به یکباره پایان یافته بود. کمتر کسی بود که متوجه ارتباط بین حمایت کارتر و سرکوب شاه نشده باشد. اپوزیسیونی که امیدوار بود زیر چتر حقوق بشرِ کارتر حمایتی بیابد، متوجه شد که این حمایت متوقف شده است. «شاه خیانت میکند، کارتر حمایت میکند» بهزودی تبدیل به شعار محبوب مخالفان شد.[77]
دیدار دسامبر/دی کارتر حتی حیاتیتر بود. اپوزیسیون همچنان امیدوار بود کارتر بتواند سیاستهای سرکوبگرانه شاه را مهار کند. در ۲۹دسامبر/۸ دی، رهبران مخالف در نامهای به کورت والدهایم[78] دبیر کل سازمان ملل متحد که رونوشتی از آن برای کارتر هم ارسال شد، درخواست کمک به بهبود حقوق بشر دادند. درخواست به سازمان ملل درست قبل از ورود کارتر به تهران منتشر شد، اما رئیسجمهور کارتر آن را نادیده گرفت و بیشترِ ۲۹ رهبر مخالفی که نامه را امضا کردند، دستگیر شدند.[79] تعریف و تمجید شب سال نوی بعدیِ کارتر از شاه، تعهد کامل او به پادشاه را تأیید کرد. شاه با تشکر از حضور کارتر شروع کرد و اظهار داشت که دیدار در شب سال نو نویدبخش بقیه سال است. کارتر سپس موضوعات مورد بحث دو رهبر از جمله حقوق بشر را توضیح داد؛ آرمانی که «میان مردممان و رهبران دو ملت بهشدت مشترک است.» او همچنین ایران را به دلیل رهبریِ روشنبینانه شاه با عبارتی که معروف شد یعنی «جزیره ثبات» تعریف کرد: رهبریْ محبوبِ مردمش و میزبانی بینظیر.[80] برخی ماهیت پر طمطراق این ستایش را به تمایلِ کارتر به اغراق نسبت دادهاند؛ تکنیکی در تملق شنونده.[81] ایرانیان آن را اینطور تفسیر نکردند. «اتحاد جبهه میهنپرستان[82]» اعلام کرد که سفر کارتر نشاندهنده پیروزی سرمایهداران آمریکایی است و لفاظیهای حقوق بشری فاقد اعتبار است. [آیتالله]خمینی با بیان این موضوع که کارتر «منطق دزدهای سر گردنه» را به کار گرفت، بهشدت او را محکوم کرد. رئیسجمهور با تظاهر به اینکه حقوق بشر را غیرقابلانکار میداند، به این انتقادها توجهی نکرد. به نظر [آیتالله] خمینی، کارتر نمیتوانست بر نگرانیهای حقوق بشری در کشوری با پایگاههای نظامی آمریکا تأکید کند.[83]
همانطور که بسیاری از مقامات اظهار کردهاند، تا سال ۱۹۷۷/۱۳۵۶، ظرفیتهای آمریکا برای اطلاعات سیاسی در ایران ـ آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) و سفارت ـ احتمالاً بهطور مهلکی فلج بودند.[84] کارکنان سفارت و اطلاعات از دهه ۱۹۶۰/۱۳۴۰ در حال کاهش بودند و واشنگتن نیز تعداد کارمندان در خارج را کاهش داده بود. علاوه بر این، با تقویت روابط ایران و آمریکا، دولتهای نیکسون و فورد علاقه خود را به تحولات سیاسی در ایران از دست دادند. کاهش کارمندان سیاسیِ برگماشته برای سفارت تهران این فقدان علاقه را نشان میداد: تعداد کارمندان از ۲۱ نفر در سال ۱۹۶۳/۱۳۴۲ به ۶ نفر در سال ۱۹۷۳/۱۳۵۲ رسید؛ آنهایی که باقی ماندند هر چه بیشتر از ایرانیان جدا افتاند و تنها با اقلیتها ارتباط داشتند[85] یا در جوامع بسته به کلی آمریکایی زندگی میکردند.[86] بهطور کلی، این کاهشها ایرانیان را متقاعد کرد که دولت آمریکا به کشورشان علاقهای ندارد بلکه فقط به شاه علاقهمند است.[87]
در حقیقت، واشنگتن رویکردی دوجانبه به ایران اتخاذ کرد. جِی هِیکس[88] مدیر سابق کتابخانه کارتر اولی را «نزدیکبینیِ جنگ سرد[89]» نامید.[90] جنبه دوم مستلزم نگرش «مزاحم نشوید» در برخورد با شاه بود که بیشباهت به الگویی که [آیتالله]خمینی شناسایی کرد، نبود. دیپلماتهای آمریکایی در تهران و واشنگتن، در دور باطلِ کرختیای که متقابلاً از نو تقویت میشد، در این رویکرد سهیم بودند. از آنجا که شاه اواخر دهه ۱۹۶۰/۱۳۴۰ متحدی قویتر شد، آمریکاییها به تفسیر شاه از4 وقایع اعتماد کردند. در سطح داخلی، شاه موفق شد اپوزیسیون را تروریست، کمونیست یا الهامگرفته از مسکو نشان دهد.[91] در سطح ژئوپلیتیکی، واشنگتن این باور را داشت که اتحاد شوروی و عراقِ تحت حمایتِ آن تهدیدی برای ایران بودند. چشمانداز ژئوپلیتیکی شاه با سایر منافع جنگ سرد آمریکا در ایران کاملاً مطابقت داشت. همانطور که یکی از مقامات سابق سفارت بعدها به آن میبالید، پایگاههای آمریکا در مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی «هر گونه انفجار (هستهای) را که شوروی تا آن زمان انجام داده بود»، رصد میکردند.[92] خطر از دست دادنِ این پایگاههای مهم آنقدر بود که باید شاه همیشه راضی نگهداشته میشد. سفارت آمریکا در تهران با در نظر گرفتن سرنخهای خود از واشنگتن، روزبهروز سیاسیتر شد و تماسهای ناچیزِ قبلیِ خود را با بیرون از حلقه درونیِ شاه کاهش داد. ریچارد هلمز که تا سال ۱۹۷۷/۱۳۵۶ سفیر بود، صرفنظر از انکارهای بعدیاش، اولین کسی بود که این حرکت را تقویت کرد. همانطور که وی نوشت، اگر کسی میخواست عنصر نامطلوب[93] نباشد، باید از تماس با اپوزیسیون دوری میکرد و از گزارشدهی سیاسیِ محتاطانه استفاده میکرد.[94] قطعاً هلمز احتیاط به خرج داد. او از سال ۱۹۷۳/۱۳۵۲ تا ۱۹۷۵/۱۳۵۴ چندین بار در مورد ماهیت ضد شاهیِ تظاهراتهای مختلف به واشنگتن نامه نوشت اما همیشه بر قدرت شاه و غیرممکنبودنِ هرگونه تغییر رژیم صحّه میگذاشت.[95] کارکنان سفارت و کارکنان اطلاعاتی، دیگر برای اطلاعات مربوط به حیات سیاسی ایران صرفاً به شاه تکیه نمیکردند و سیا بهتدریج ارزیابیهای خود را بر مطالبی که ساواک تهیه میکرد، مبتنی ساخت. در سال ۱۹۷۲/۱۳۵۱، هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی ریچارد نیکسون، تعهد کامل آمریکا به شاه را با دستورالعملی قاطع تصدیق کرد که تصمیمات مربوط به خریدهای سلاح باید کاملاً به دولت ایران واگذار شود.[96] او در ۱۹۷۵/۱۳۵۴ افزود که ایران با مشکلاتی جزئی مواجه است اما چندان تصوری از «چالشی جدّی برای کنترل مقتدرانه شاه» وجود ندارد.[97]
پینوشتها:
[1] Luca Trenta (2013) The Champion of Human Rights Meets the King of Kings: Jimmy Carter, the Shah, and Iranian Illusions and Rage, Diplomacy & Statecraft, 24:3, 476-498, DOI: 10.1080/09592296.2013.817934
[2]. Charles Kurzman, The Unthinkable Revolution (Cambridge, MA, 2004), p. 23.
[3]. James Buchan, Days of God: The Revolution in Iran and Its Consequences (London, 2012), p. 194.
[4]. Nikki Keddie, Modern Iran: Roots and Results of Revolution (New Haven, CT, 1981), p. 233.
[5]. منظور انستیتو گوته است.م.
[6]. Buchan, Days, p. 195.
[7]. حزب رادیکال که به نهضت رادیکال ایران هم معروف بود رحمتالله مقدم مراغهای بنیان گذاشت.م.
[8]. Houchang Chehabi, Iranian Politics and Religious Modernism (London, 1990), pp. 228–30.
[9]. Charles Kurzman, “The Qum protests and the coming of the Iranian Revolution, 1975 and 1978,” Social Science History 27/3(2003), p. 302.
[10]. Michael Axworthy, Revolutionary Iran (London, 2013), p. 100.
[11]. Buchan, Days, p. 195.
[12]. Keddie, Modern Iran, p. 232.
[13]. James Bill, The Eagle and the Lion (London, 1989), p. 220.
[14]. Chehabi, Iranian Politics, p. 224.
[15]. Kurzman, “Qum,” p. 302.
[16] Chehabi, Iranian Politics; Saikal, Rise and Fall.
[17]. Buchan, Days; Axworthy, Revolutionary.
[18]. David Faber, Taken Hostage (Princeton, NJ, 2006); Mark Bowden, Guests of the Ayatollah (New York, 2006); David Harris, The Crisis (New York, 2004).
[19]. Sasha Bronner, “Ben Affleck’s Iran movie,” Huffington Post (12 October 2012): http://www. huffingtonpost.com/2012/10/12/ben-affleck-iran-movie_n_1962083.html.
[20]. Bill, Eagle and the Lion; Keddie, Modern Iran; Rubin, Paved; Said Arjomand, The Turban for the Crown (Oxford, 1988).
[21]. William Shawcross, The Shah’s Last Ride (New York, 1988).
[22]. Robert Jervis, Why Intelligence Fails; Lessons from the Iranian Revolution and the Iraq War (Ithaca, NY, 2012);
رابرت جِرویس (Robert Jervis)، مصاحبه با نویسنده (۹ ژوئیه ۲۰۱۲).
Sick, All Fall.
[23]. US Senate, “US Military Sales to Iran,” Staff Report, Subcommittee on Foreign Assistance, Committee on Foreign Relations, July 1976 (Washington, DC, 1977), p. viii; Thomas Franck and Edward Weisband, Foreign Policy by Congress (New York, 1979).
[24]. US Government, The Presidential Campaign 1976, Volume 3 (Washington, DC, 1979), p. 100.
[25]. Asadollah Alam, The Shah and I (London, 1991), p. 484.
[26]. Ibid., p. 500.
[27]. Zbigniew Brzezinski, Power and Principle (London, 1983), p. 3.
[28]. Jimmy Carter, “Inaugural Address,” (20 January 1977): http://www.presidency.ucsb.edu/ws/ index.php?pid=6575#axzz1kN7PlIg4.
[29]. Patricia Derian
[30]. John Dumbrell, The Carter Presidency, (Manchester, 1995), pp. 180–82.
[31]. Brzezinski, Power, p. 50.
[32]. Bill, Eagle and the Lion, p. 228.
[33] .business-as-usual approach؛
سناریویی برای الگوهای فعالیت آینده که فرض میکند هیچ تغییر عمدهای در نگرشها یا اولویتها رخ نمیدهد.م.
[34]. Ibid.
[35]. رادیو صدای ملی ایران با حمایت شوروی از باکو پخش میشد. اطلاعات درباره این رادیو را دوست عزیزم امین آریانراد پژوهشگر تاریخ در اختیار من قرار داد. از این بابت از او سپاسگزارم.م.
[36] BBC, Summary of World Broadcasts (SWB), 1977, Part 4 (8 February, 23 March 1977) (London, 1977).
[37] Kurzman, “Qum,” p. 304.
[38] Alam, Shah, p. 540.
[39] Westoxication
[40] Jalal Al-Ahmad, Gharbzadegi: Weststruckness (Costa Mesa, CA, 1982); Brad Hanson, “The Westoxication of Iran,” International Journal of Middle East Studies, 15/1(1983), pp. 1–23.
[41] Mohammed Reza Pahlavi, Mission for My Country (New York, 1961), p. 160.
[42]. این خلاصه برگرفته از این آثار است:
Saikal, Rise and Fall; Ledeen and Lewis, Debacle
[43] Ledeen and Lewis, Debacle, pp. 28–29.
[44] Keddie, Modern Iran, p. 145.
[45]. پیتر بورن (Peter Bourne)، مصاحبه با نویسنده (۱۵ سپتامبر ۲۰۱۲).
[46]. Shawcross, Last Ride, p. 30.
[47]. Ibid.; Axworthy, Revolutionary.
[48]. Shawcross, Last Ride, p. 77.
[49]. BBC, SWB, Part 4 (30 June 1978).
[50]. Shahram Chubin, “Local Soil, Foreign Plants,” Foreign Policy, 34(1979), p. 22.
[51]. Saikal, Rise and Fall, p. 207.
[52]. Ibid., pp. 185–86.
[53]. Bell Helicopters
[54]. Shawcross, Last Ride, p. 149.
[55]. BBC, SWB, 1977, Part. 4 (8 February 1977).
[56]. BBC, SWB, 1979, Part 4 (18 December 1979).
[57]. Rubin, Paved, p. 260.
[58]. Jimmy Carter, “Conventional Arms Transfer Policy,” Presidential Review Directive 13: http:// www.fas.org/irp/offdocs/pd/pd13.pdf.
[59]. Bill, Eagle and the Lion, p. 227.
[60]. Airborne Warning and Control Systems
[61]. - John Culver
[62]. United States Senate, “Sale of AWACS to Iran,” Hearings (18, 22, 25, 27 July, 19 September 1977) (Washington, DC, 1977), pp. 3, 7, 21.
[63]. Vance telegram “Message for the Shah from President Carter” to American Embassy, Tehran, 24 May, 1977, Carter Papers (Jimmy Carter Presidential Library, Plains, GA) Plains Files, Box 23, Folder 9.
[64]. گری سیک، مصاحبه با نویسنده (۱۶ ژوئیه ۲۰۱۲).
[65]. Vance memorandum “Visit of the Shah and Shahbanou, Nov. 15–16, 1977” to the President, Carter Papers Collection 15, Box 20, Folder 2, Doc. 6B.
[66]. Ibid.; Cyrus Vance Hard Choices, (New York, 1983), p. 321.
[67]. Harris, Crisis, p. 71.
[68]. Heidi Hanson
[69]. Hanson note to Powell, 22 November, 1977, Carter Papers White House Central File, Subject Files, Countries, Box CO-31, Folder – CO 71 Exec. 11/21/77-12/31/78.
[70]. Jimmy Carter, Keeping Faith (London, 1982), pp. 436–37.
[71]. White House, “Shahanshah of Iran visits Washington,” Department of State Bulletin, 15(November 1977), p. 912.
[72]. William Burr, “Interview with Charles Naas” (31 May 1988), Foundation for Iranian Studies Oral History Archive (FISOHA), p. 127.
[73]. John Goshko, “Human rights policy test,” Washington Post (16 November 1977).
[74]. Brzezinski, memorandum “Weekly National Security Report #2” to the President, 26 February 1977, Carter Papers Collection 33, Brzezinski Donated, Box. 41, Folder 3.
[75]. Jonathan Randal, “Shah moves to defuse Iranian dissent,” Washington Post (4 March 1978).
[76]. Kurzman, “Qum,” p. 304.
[77]. BBC, SWB, Part 4 (1 January 1979).
[78]. Kurt Waldheim
[79]. Stempel, Inside, pp. 94–95; Richard Cottam, “Goodbye to America’s Shah,” Foreign Policy, 34(1979), p. 13.
[80]. Jimmy Carter, “Toasts of the President and the Shah” (31 December, 1977): http://www. presidency.ucsb.edu/ws/?pid=7080.
[81] استیون هاکمن (Steven Hochman)، مصاحبه با نوسنده (۳ اوت ۲۰۱۱).
[82]. Patriotic Front Alliance؛
مترجم در میان احزاب حاضر در آستانه انقلاب، حزبی با این عنوان نیافت. پیش از این دوره، «حزب میهندوستان» را افرادی مثل علی جلالی، کاظم عمادی، مجید یکتایی، شجاعالدین شفا و محمد پورسرتیب در ۱۳۲۰ تأسیس کرده بودند. ۲۰ خرداد ۱۳۲۲ این حزب و حزب استقلال و حزب پیکار ادغام شدند و حزب میهن را با دبیر کلی کریم سنجابی تشکیل دادند. با توجه به ادغام حزب میهنپرستان در حزب میهن در همان دهه ۱۳۲۰، پس آنچه نویسنده آورده است حزب مذکور نیست. مجموعهای که به این عنوان نزدیک است «اتحاد نیروهای جبهه ملی ایران» است که با همکاری سه حزب «ایران»، «ملت ایران» و « جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران» در ۲۸ آبان ۱۳۵۶ شروع به کار کرد. بهطور قطع عنوانی که در متن آمده عنوان یکی از تشکلها یا گروههای ملیگرا است و با توجه به نقد بیانشده این گروه در متن که نقد سرمایهداری است و از طرفی یکی از احزاب حاضر در این جبهه، «جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران» است و بهطور کلی این احزاب گرایشهای سوسیال دموکراسی نیز داشتهاند، به احتمال زیاد آنچه نویسنده آورده عنوان همین گروه است. با این حال، با توجه به اینکه این یک احتمال است، مترجم معادل همان عنوانی را که نویسنده استفاده کرده آورده است.م.
[83]. Bill, Eagle and the Lion, p. 234.
[84]. Ibid.; Stempel, Inside.
[85]. چیزی که بیل آن را «مافیای ارمنی» و گروههای دیگر مینامد، ن.ک
Bill, Eagle and the Lion, p. 390.
[86]. William Burr, “Interview with Michael Metrinko” (29 August 1988) FISOHA, p. 115.
[87]. Stempel, Inside, p. 74.
[88]. Jay Hakes
[89]. Cold War myopia
[90]. Jay Hakes, interview with the author (27 July 2011).
[91]. Betty Glad, An Outsider in the White House (London, 2009), p. 168.
[92]. William Burr, “Interview with Armin Meyer,” (29 March, 1985), FISOHA, pp. 44–45.
[93]. persona non grata
[94]. Helms memorandum “Post memorandum for inspectors” to Ambassador Claude Ross, 10 July 1974, Documents from the US Espionage Den (DED), Volume 8 (Tehran, nd), pp. 71–75.
[95]. Helms cable to Secretary of State, “Iran Country Assessment,” 6 April 1973, Kissinger Cables: http://www.wikileaks.org/plusd/cables/1973TEHRAN02150_b.html.
[96]. Kissinger memorandum “Follow-up on the President’s talk with the Shah of Iran,” to Secretary of State, 15 June 1972, DED, Volume 7, p. 42.
[97]. Kissinger, “National Estimate on Iran” in Department of State to Kuwait, Qatar, UAE, 20 May 1975, Kissinger Cables: http://www.wikileaks.org/plusd/cables/1975STATE112142_b.htm.
تعداد بازدید: 421