03 بهمن 1402
احمد ساجدی
«سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» عنوان تشکیلاتی است که متعاقب حمله مسلحانه به یکی از پاسگاههای ژاندارمری در منطقه سیاهکل و خلعسلاح افراد آن در سال 1349، اعلام موجودیت کرد. این سازمان که قبل از انقلاب اسلامی ایران، توسط ساواک سرکوب و قلع و قمع شده بود، در جریان انقلاب و مدتها پس از آن، یکی از جریانهای سیاسی چپ ایران بود. در خرداد ۱۳۵۹ و در پی اختلافنظرهای سیاسی بر سر مبارزات مسلحانه با جمهوری اسلامی، سازمان به دو جناح اقلیت و اکثریت تقسیم شد. این سازمان نام «فدائیان خلق» را برای خود برگزیده، ولی دارای منفورترین پرونده تروریستی در مقابل مردم طی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.
به موجب یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۵۷، ضدیت فدائیان خلق با انقلاب اسلامی از همان نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب آغاز شد:
«طی چند روز گذشته تعدادی از گروههای سیاسی در ایران شکایت کردهاند که قانون اساسی جدیدی که برای ایران طرحریزی شده به شکل بسیار کوتهبینانهای بستگی به قانون اساسی اسلام داشته است. همچنین نوع آزادی مطروحه در آن که در حد دموکراسی نمیشود، انتقاد شدیدی را برانگیخته است. فدائیان خلق بزرگترین و مسلحترین گروه کمونیستی، مانند سایر گروهها، این را یکی از موضوعات خود برای مبارزه قرار دادهاند.»[1]
این شکایتها و تهدیدات در شرایطی بود که انقلاب، اولین روزهای پس از پیروزی را تجربه میکرد و هنوز هیچگونه اقدامی برای تهیه و تدوین قانون اساسی کشور صورت نگرفته بود.[2]
با این حال فدائیان خلق از همان اسفند سال 1357 سعی کردند در تشکل گروههای مخالف انقلاب حضور فعال داشته باشند. برای مثال یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ با اشاره به مراسم سالگرد فوت دکتر مصدق (۱۴ اسفند) چنین مینویسد:
«تقریباً یک میلیون نفر در گردهمایی در احمدآباد محل دفن مصدق، سالروز دوازدهمین سال درگذشت او را برگزار کردند. در این مراسم از اعضای مجاهدین خلق اسلامی تا نمایندگان حزب توده کمونیست، (که عملاً هنوز غیرقانونی هستند) و نیز عناصر پراکنده همچون اعضای حکومت موقت بازرگان، گروههایی از جبهه ملی، و گروه مارکسیستی فدائیان خلق شرکت داشتند. مسئول این گردهمایی نوه بزرگ مصدق، هدایتالله متیندفتری بود.»[3]
پس از این مراسم «فدائیان خلق همراه با مجاهدین خلق پیامهای قدردانی برای رهبر جبهه دمکراتیک ملی هدایتالله متیندفتری فرستادند.»[4]
متعاقب برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی، سندی به تاریخ 15 فروردین 1357 منتشر شد که نشان میداد فدائیان خلق، خود را برای جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران آماده میکنند. در بخشی از این سند آمده است:
«چندین گروه سیاسی تازه کار علناً خود را برای به دست گرفتن قدرت توسط نیروهای خود و یا حتی درگیری مسلحانه احتمالی آماده میکنند. بعضی از این گروهها و مشخصاً فدائیان خلق مارکسیست، ظاهراً استراتژی خود را بر اساس این گمان قرار دادهاند که پیشرفت جریان قانون اساسی و انتخابات ملی که توسط دولت پیشبینی شده، شکست خواهد خورد.»[5]
در همین رابطه یک سند لانه جاسوسی به تاریخ اول اردیبهشت ۱۳۵۸ به منبع سلاحهای فدائیان خلق اشاره کرده مینویسد:
«فدائیان مارکسیست در نتیجه به دست آوردن اسلحه در جریان نابودی رژیم سابق از دهم تا چهاردهم فوریه (۲۱ تا ۲۵ بهمن ۱۳۵۷) به سرعت رو آمدند ولی متشکل از گروههای کوچکی هستند که در شهرها متمرکز می باشند.»[6]
فدائیان خلق در ماههای اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش داشتند برای حفظ ظاهر، گهگاه ژست ضدآمریکایی بگیرند ولی عملکرد آنان به سرعت چهره واقعی آنان را به جامعه شناساند. در یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۶ خرداد ۱۳۵۸ چنین میخوانیم:
«گروه مارکسیستی فدائیان خلق با جمعیتی حدود ۱۵ هزار نفر دیروز تظاهراتی برگزار کردند و به همراه دیگر تظاهرکنندگان اقدام به پیشروی به سوی سفارت (آمریکا) نمودند ولیکن توسط نیروهای اسلامی از رسیدن تمام آنها به جز تعداد معدودی به محوطه مقابل سفارت جلوگیری به عمل آمد.»[7]
و این سند:
«گروه فدائیان خلق پس از مدتی که سعی در حفظ ظاهر برای تشکیل جبهه متحدی با دیگر سازمانهای غیرمارکسیستی داشت، اعلام کرد که دوباره مخفی خواهد شد.»[8]
به همین دلیل آنان راهبرد پیوند با مخالفین انقلاب را هیچگاه رها نکردند. یک سند لانه جاسوسی از تبانی فدائیان خلق با سه گروه مجاهدین خلق، حزب توده، و جبهه ملی سخن به میان آورده است:
«یک سازمان مخالف در پاریس توسط نمایندگان جبهه مجاهدین خلق، فدائیان خلق، و حزب توده در حال شکلگیری است. هویت این نمایندگان معرفی نشده است.»[9]
در یک سند دیگر جزئیات بیشتری از این تبانی دیده میشود:
«گروه هماهنگی مخالفین ایرانی که اسم آن تحت رهبری نخستوزیر پیشین شاپور بختیار قرار دارد و متشکل از اعضای جبهه ملی، جبهه دموکراتیک ملی، مجاهدین خلق و فدائیان خلق میباشد، نام «اتحادیه ملی» را برای خود انتخاب کرده است. آنها یک نشریه فارسیزبان هفتگی به نام «نامه» دارند که سردبیر آن «الف. البیگه» است. یکی از مدیران اصلی «نامه» جواد علامیر روزنامهنگار ایرانی و تولیدکننده برنامههای تلویزیون سابق است.»[10]
سندی دیگر به تاریخ 4 خرداد 1358 با اشاره به ائتلاف فدائیان خلق با مجاهدین خلق و گروههای دیگر تصریح دارد که «استعداد این گروهها عمدتاً ایجاد اغتشاش است»[11]
و سند دیگر به تاریخ 24 خرداد 1358، اینگونه ائتلافها را دلیل ظهور تجزیهطلبی و گروهگرایی در کشور دانسته است:
«با سقوط رژیم پهلوی، تمایل به تجزیه و گروهگرایی به سرعت افزایش یافت. این تجزیه ناشی از ائتلافهای عجیب و غریب مثل ائتلاف مجاهدین خلق با فدائیان مارکسیست و همچنین پیشرفت کند دولت موقت در تثبیت اقتدار خود به دنبال پیروزی برقآسای انقلاب بر رژیم گذشته است.»[12]
در زمینه وحدت میان فدائیان خلق با مجاهدین خلق، عامل تعیینکننده «مارکسیسم» به عنوان وجه مشترک دو گروه بود. یک سند لانه جاسوسی پس از اشاره به سابقه همکاری دو گروه در سالهای قبل از انقلاب مینویسد:
«در اردیبهشت ۱۳۵۴ به نظر میآمد که یک شکاف بین مارکسیستهای اصولی و متعصبین مذهبی مجاهدین خلق به وجود آمده است. مارکسیستها با چریکهای فدایی خلق همکاری و فعالیت نمودند. این دوره همکاری در ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۵ منجر به سرکوبی آنها توسط دولت و سکون عملیاتی مجاهدین خلق شد که از مرداد ۱۳۵۵ آغاز گردید.»[13]
بعضی از افراد فدائیان خلق پس از سقوط شاه به همکاری با سازمانهای سیا و ساواک روی آوردند. بعضی ساواکیها نیز پس از انقلاب به فدائیان خلق پیوستند. به موجب یکی از اسناد لانه جاسوسی، نادر معتضد که مأمور ساواک در اداره هشتم آن سازمان بود و مسئولیتهایی در رادیو تلویزیون بر عهده داشت، در مرداد ۱۳۵۸ با سیروس رامتین عضو سازمان سیا با نام رمز «اس. دی. کوییک/1» برای اجرای طرحی مشترک همکاری میکردند. طبق این سند، معتضد به رامتین گفت: «شنیدهام همکار سابق دیگری در اداره هشتم به نام ایزدی ـ نام کوچک مشخص شخص نیست ـ اینک عضو فدائیان خلق است.»[14]
فدائیان خلق از جمله گروههایی بودند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سهمخواهی روی آوردند:
«فدائیان هم به مجاهدین خلق که خواهان سهمی از انقلاب میباشند ملحق شدهاند.»[15]
فتنهانگیزی و ماجراجویی فدائیان خلق و همپیمانانشان در دانشگاه تهران و اطراف آن در ماههای نیمه اول سال 1358 نیز ادامه داشت. یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۵۸ مینویسد:
«دانشگاه تهران در ایام انقلاب مرکز فعالیتهای مجاهدین خلق و فدائیان خلق بوده و این دو گروه هنوز هم در آنجا فعال هستند. دانشکدهها به وضوح با دستهبندی سیاسی و عدم اطمینان شکل گرفتهاند.»[16]
یکی از اسناد لانه جاسوسی از سازمانهای فدائیان خلق و مجاهدین خلق به عنوان «دو گروه تروریستی» یاد کرده است:
«دو تا از گروههای تروریستی برجسته که قبل از انقلاب هم بودهاند، مجاهدین و فدائیان هستند که توانستهاند برای خود حقانیت کسب کنند و اکنون فعالیت سیاسی میکنند. هیچیک از این دو گروه مسئولیت تروری را بعد از سقوط شاه به عهده نگرفتهاند.»[17]
یک سند دیگر به حمایت خارجی از دو گروه فدائیان خلق و مجاهدین خلق اشاره دارد:
«جنبش تروریستی در ایران به دو تشکیلات بزرگ تقسیم میشود. یکی مجاهدین خلق و دیگری فدائیان خلق که احتمالاً از جانب منابع خارجی حمایت میشوند. این دو گروه در حالی که دارای ایدئولوژیهای متفاوت هستند، با هم همکاری نزدیکی دارند و ایدئولوژیهای مارکسیستی را پذیرفتهاند.»[18]
و سند دیگر، استراتژی فدائیان خلق را تشریح میکند:
هدف اقدامات چریکهای فدایی خلق پس از پیروزی انقلاب، ایجاد جدایی بین پلیس یا ارتش با مردم ایران بوده است.[19]
کردستان یکی از جولانگاههای چریکهای فدایی خلق پس از پیروزی انقلاب بوده است. آنان با همراهی نیروهای حزب دموکرات کردستان طی سالهای ۱۳۵۸ ۱۳۵۹ جنایاتی در آن منطقه مرتکب شدند. یک سند لانه جاسوسی در این رابطه مینویسد:
«۹۵% نیروهای مسلح کرد که در کردستان با دولت مبارزه میکنند متعلق به حزب دموکرات کردستان و فقط ۵ درصد آنان جزء فدائیان خلق هستند. اما آنان از بهمن ۱۳۵۷ در تظاهرات و مبارزات خود با کردهای حزب دموکرات همراه بودهاند و دموکراتها به ویژه از جنگجویان فدایی خلق در مهاباد و سنندج استقبال کردهاند. در صورتی که فدائیان مارکسیست در دهکدههای کوچکتر و روستاها که مردمشان مسلمانان مخلص و عمیقاً ضدکمونیست هستند، تمایلات خودشان را مخفی نگاه میدارند.»[20]
در همین زمینه یک سند لانه جاسوسی به تاریخ سوم شهریور ۱۳۵۸ تحت عنوان «کمونیستها و شورش کردها» می نویسد:
«سفارت قطعاً مدارکی در دست دارد که نشان میدهد فدائیان خلق در شورش کردها فعال بودهاند، اما نمیدانیم چند نفر از آنها حضور دارند؟ آیا حضور آنها از تهران کنترل میشود یا ممکن است آن گروه از اعضای فدائیان خلق که در جنگ درگیر هستند واقعاً کرد باشند؟»[21]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به مأموری به نام «همایون روشنىمقدم» که در ناآرامیهای کردستان همراه با فدائیان خلق حضور داشته است، اشاره میکند. در پینوشت این سند راجع به ماهیت این مأمور آمده است: «وی پیش از انقلاب در آمریکا به تحصیل مشغول بوده و پس از فارغالتحصیل شدن و پیش از آنکه عازم ایران شود، آموزشهایى از سیا مىبیند. قصد سیا این بود که روشنى مقدم با توجه به رشته مهندسىاش در شرکت نفت استخدام شود و از منطقه خوزستان و صنعت نفت گزارش تهیه کند، ولى با توجه به ریشه کردى که وى داشته، مىتواند به کردستان نیز برود و در مورد وضعیت کردستان گزارش تهیه نماید.»[22] او پس از پایان آموزشهای سیا در آمریکا و بازگشت به ایران به یکی از مأموران سیا اظهار داشت: «از طرف آشنایانش در سازمان چریکهای فدایی خلق دعوت شده بود تا در رفتن به کردستان با جمع آنها باشد تا ببیند چگونه فدائیان از حزب دموکرات پشتیبانی میکنند.»[23]
سند دیگری به تاریخ ۱۸ شهریور گزارشی از مجروح شدن همایون روشنیمقدم در نزدیکی پاوه را مخابره کرده است.[24]
البته خوزستان نیز از مداخلات و جنایات فدائیان خلق بینصیب نبود. به موجب یک سند دیگر:
«دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه در مصاحبهای با اشاره به ناآرامیهای خوزستان توسط بعضی سازمانهای تجزیهطلب عرب و حمایت رژیم بعثی عراق از این ناآرامیها گفت: سازمان مارکسیستی چریکهای فدایی خلق و تروتسکیستهای ایرانی نیز از این سازمانهای سیاسی در خوزستان پشتیبانی میکنند.»[25]
ترکمن صحرا در شمال کشور نیز از مناطقی است که در ماههای اول پس از پیروزی انقلاب شاهد جنایات فدائیان خلق بود. یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۸ فروردین ۱۳۵۸ مینویسد:
«در روز ۲۷ مارس (۷ فروردین ۱۳۵۸) ترکمنها که طبق گزارشها اعضای سازمان مارکسیستی فدائیان خلق به آنها کمک میکردند، چندین کلانتری و پاسگاه ژاندارمری را در گنبدکاووس اشغال کردند.»[26]
و در سندی به تاریخ 19 فروردین 1358 چنین میخوانیم:
«سازمان فدائیان نیز در تعطیلات آخر هفته هدف حملات لفظی قرار گرفت. اجتماعی چند هزار نفری عمدتاً از جوانان محلات فقیرنشین جنوب شهر تهران، که در روزهای ۵ و ۶ آوریل (16 و 17 فروردین) در دانشگاه تهران تجمع کرده بودند، فدائیان را «ریاکارانی فرصتطلب» خواندند. رهبران تظاهرکنندگان مدعی شدند که مدارک مستندی در دست دارند که نشان میدهد فدائیان در ناآرامیهای قومی اخیر در کردستان و گنبدکاووس دست داشتهاند. بر اساس گزارشها، تظاهرکنندگان، که بسیاری از آنها زنان چادرپوش بودند، در نزدیکی مسجد دانشگاه با اعضای فدائیان درگیر شدند.»[27]
در سند دیگری به تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۵۸ چنین میخوانیم:
«در ۴ ماه گذشته، او (عبدالکریم لاهیجی) از سازمان خود در جهت حمایت از فدائیان خلق استفاده کرده و همچنین سعی کرده از شرکت آنان در جنبشهای خودمختاریطلبانه کردستان، خوزستان و ترکمن صحرا حمایت کند.»[28]
در یک سند به تاریخ 8 فروردین 1358 آمریکاییها خود به دخالت فدائیان خلق در ناآرامیهای ترکمن صحرا اذعان دارند:
«فدائیان خلق داشتن هر گونه نقشی را در وقایع گنبدکاووس تکذیب کردهاند، ولی احتمالاً نباید گزارش حمایت آنها از ترکمنها را به سادگی رد کرد، به ویژه با توجه به گزارشهای مشابهی که هفته پیش در ارتباط با وقایع سنندج منتشر شد. آنها که میدانند هنوز توان کافی برای رویارویی مستقیم با دولت موقت را ندارند، تا زمانی که توان بیشتری پیدا کنند، حمایت از اقلیتهای قومی را راه مناسبی برای ضربه زدن به دولت موقت یافتهاند.»[29]
یک سند دیگر به تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸ به میزان سلاحهای فدائیان خلق اشاره دارد:
«علیرضا نوریزاده سردبیر فصلنامه امید ایران در ملاقات با باری روزن وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا در تهران گفت: منابع خبری وی معتقدند که تعداد سلاحهای موجود در اختیار چریکهای فدایی خلق حدود چهار هزار قبضه اسلحه است و جرج حبش از جبهه خلق برای آزادی فلسطین نیز از نظر فنی به آنها کمک میکند.»[30]
بر اساس یکی از اسناد لانه جاسوسی پس از آنکه فدائیان خلق در مبارزه مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی به بنبست رسیدند، تلاش کردند سلاحهای خود را در شمال کشور مخفی کنند:
«چریکهای فدایی به آرامی تهران را ترک کردند و شروع به تمرکز سلاحها و دیگر منابع در سیاهکل در منطقه خزر کردند. آنان معتقدند که در حال حاضر بهطور علنی کار زیادی نمیتوانند صورت دهند و یک بار دیگر مخفی میشوند. به این دلیل کامیونهای بارگیری شده از جنگ افزار و دیگر تسلیحات به یک انبار مخفی نزدیک سیاهکل فرستاده شدند.»[31]
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب دوم، ص ۱۱۳ (سند شماره ۴).
[2]. پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی برای جلب آراء مردم و اندیشمندان در 24 خرداد 1358 در روزنامههای کثیرالانتشار منتشر گردید./ تارنمای شورای نگهبان.
[3]. اسناد لانه، کتاب دهم، ص 165 (سند شماره 87).
[4]. همان، کتاب اول، ص 74.
[5]. همان، کتاب دوم، ص ۱۴۸ (سند شماره ۱۹).
[6]. همان، ص ۱۶۲ (سند شماره ۲۵).
[7]. همان، ص ۲۰۷ (سند شماره ۱۳).
[8]. همان، ص ۲۵۷ (سند شماره ۳۸).
[9]. همان، کتاب چهارم، ص 632 (سند شماره 28).
[10]. همان، ص 636 (سند شماره 32).
[11]. همان، کتاب ششم، ص ۲۸۲ (سند شماره 12).
[12]. همان، کتاب سوم، ص ۱۸۰، مبحث: «گرایشهای سیاسی ـ 2».
[13]. همان، ص ۱۴۳.
[14]. همان، کتاب هفتم، ص ۳۵۲ (سند شماره ۲).
[15]. همان، کتاب دهم، ص ۱۹۰ (سند شماره 99).
[16]. همان، کتاب دهم، صص664 و 665 (سند شماره 323).
[17]. همان، ص 654 (سند شماره 316).
[18]. همان، کتاب اول، ص ۲۷۱.
[19]. همان، کتاب سوم، ص 14، مبحث: «چریکهای فدایی خلق».
[20]. همان، کتاب چهارم، ص ۶۲ و ۶۳ (سند شماره ۱۸).
[21]. همان، کتاب سوم، ص ۷۹۷ (سند شماره ۳۱).
[22]. همان، کتاب چهارم، ص 44 (سند شماره 1).
[23]. همان، کتاب سوم، ص 7۲۵ ، مبحث: «کردستان ـ 1».
[24]. همان.
[25]. همان، کتاب دوم، ص ۲۳۲ (سند شماره ۲۶).
[26]. همان، کتاب دهم، ص ۲۵۲ (سند شماره ۱۲۶).
[27]. همان، ص 285 (سند شماره 141).
[28]. همان، کتاب سوم، ص ۴۰۷ (سند شماره ۳۸).
[29]. همان، کتاب دهم، ص 252 (سند شماره 126).
[30]. همان، ص ۳۷۳ (سند شماره ۱۷۲).
[31]. همان، کتاب سوم، ص ۱۴۹ ، مبحث: «چریکهای فدایی ـ ۲».
تعداد بازدید: 249