15 اسفند 1402
احمد ساجدی
پس از سقوط رضاشاه در 1320، تعدادی از بقایای «حزب کمونیست ایران» و گروه موسوم به «53 نفر»، با راهنمایی و خطدهی سفارت شوروی، «حزب توده ایران» را در 10 مهر 1320 تأسیس کردند. حزب توده، در بهمن 1327 پیرو حادثه ترور ناموفق شاه، غیرقانونی اعلام شد، اما دولت مصدق از وجود افراد آن در کابینه خود استفاده کرد. با کودتای 28 مرداد، موج سرکوب و اعدام اعضای حزب توده آغاز شد و رهبران حزب به خارج از ایران گریختند. در آستانه سقوط شاه، تلاش دوبارهای از سوی آنان برای احیای مجدد حزب آغاز شد. اما در پی دستگیری رهبران حزب طی دو مرحله در بهمن 1361 و اردیبهشت 1362 و اعترافات صریح دستگیرشدگان به خیانت، دادستانی کل انقلاب اسلامی با صدور اعلامیهای در 15 اردیبهشت 1362 رسماً انحلال حزب توده را اعلام کرد.
یکی از اسناد لانه جاسوسی آمریکا مینویسد:
«در دوره رضاشاه در نتیجه شیوه بیرحمانهای که علیه مظنونان به داشتن گرایشهای کمونیستی دنبال میشد، هیچ سازمان کمونیستی در کشور وجود نداشت و کمونیستها وقت خود را پشت میلههای زندان میگذراندند.»[1]
با این همه، زمینههای اولیه تشکیل حزب توده، در دوره حکومت رضاشاه شکل گرفت. در اسناد لانه جاسوسی با صراحت به نقش شوروی در زمینهچینی برای به وجود آوردن حزب توده در دوره رضاشاه اشاره شده است. از جمله یکی از سندها پس از اشاره به سابقه دخالتها و حملات روسها به نواحی شمال ایران، در بخشی تحت عنوان «باند ۵۳ نفر» چنین مینویسد:
«دکتر ارانی که تعالیم مارکسیستی و کمونیستی را آموخته بود، همراه با ۵۲ نفر دیگر از رهبران کمونیستی در دوره رضاشاه دستگیر شدند. ارانی با آمپول هوا کشته شد (۱۳۱۸) ولی ۵۲ نفر دیگر بعد از سقوط رضاشاه و با فشار حکومت شوروی به دولت فروغی، از زندان آزاد شدند و همراه با ۴۰ نفر دیگر هسته مرکزی حزب توده ایران را در شهریور ۱۳۲۰ تشکیل دادند.»[2]
رفتار حزب توده در ایران از همان آغاز تأسیس، منعکسکننده نیت روسها در ایران بود. بدینمعنی که وقتی روسها خروج قوای اشغالگر خود از خاک ایران در سالهای پس از جنگ دوم جهانی را به دریافت امتیاز نفت شمال ایران گره زدند، حزب توده راه تجزیهطلبی را در پیش گرفت. به همین دلیل «هنگامی که در شهریور ۱۳۲4 حزب دموکرات آذربایجان در آن استان خودمختاری اعلام کرده و زبان ترکی را زبان رسمی آن منطقه عنوان نمود، حزب توده نیز وابستگی خود را به حزب دموکرات اعلام کرد. در آن زمان ارتش شوروی در گیلان و مازندران به این نهضت کمک میکرد و حزب توده در اوج قدرت بود.»[3]
در سالهای پس از سقوط رضاشاه (۱۳۲۰) تا کودتای ۲۸ مرداد (۱۳۳۲) حزب توده با حمایت روسها قدرت قابل ملاحظهای در ایران یافت و در بسیاری از وزارتخانهها صاحب نفوذ شده بود. به عنوان مثال یک سند لانه جاسوسی در این رابطه مینویسد:
«موقعی که دکتر شایگان وزیر آموزش و پرورش بود به عوامل حزب توده در این وزارتخانه در تمام جنبهها قدرت داد. در یکی از کنفرانسهایی که در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸) در خانه خودش تشکیل داد، گفت: «در طول مدتی که من وزیر آموزش و پرورش بودم به هیچوجه اجازه ندادم که حقوق اعضای حزب توده در این وزارتخانه پایمال شود. من از دستورات قوامالسلطنه (نخستوزیر) برای تحت فشار قرار دادن عوامل حزب توده سرپیچی کردم و با دست خود نوشتم که تحت فشار قرار دادن عوامل حزب توده غیر ممکن است.»[4]
حزب توده در سال ۱۳۲۷ بلافاصله پس از حادثه ترور ناموفق شاه غیرقانونی اعلام شد و به فعالیت زیرزمینی روی آورد:
«روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ سوءقصدی علیه شاه صورت گرفت که گویا توسط یک عضو حزب توده انجام شد. بعد از این حادثه حزب از سوی دولت غیرقانونی اعلام شد و عده زیادی از رهبران حزب دستگیر شدند و مهمترین اعضاء توانستند از کشور فرار کنند. از فروردین ۱۳2۸، حزب توده فعالیت زیرزمینی خود را آغاز کرد. روزنامه مردم ارگان حزب توده روزهای شنبه با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه در سراسر کشور منتشر میشد. حزب در تهران ۲۰ هزار عضو داشت و دارای تعداد قابل ملاحظهای سمپات و اعضای رسمی در وزارتخانههای فرهنگ، دادگستری، دارایی، و کشور بود.»[5]
محمد مصدق که در اردیبهشت 1330 عهدهدار تشکیل کابینه شد، با حزب توده ائتلاف کرده ، بعضی از وزیران کابینه خود را از افراد این حزب انتخاب کرد.
طبق یک سند لانه جاسوسی، علی شایگان میگوید: «زمانی که برای انجام مأموریتی در فروردین ۱۳۳۲ در فرانسه به سر میبردم، مصدق از من درخواست کرده بود با بعضی تبعیدیهای برجسته حزب توده تماس بگیرم.»[6]
در سالهای پس از غیر قانونی اعلام شدن حزب توده، سازمان سیا از بعضی از عناصر این حزب به عنوان رابط خود برای کسب اطلاعات جاسوسی نیز استفاده میکرد. برای مثال در یکی از اسناد لانه جاسوسی تحت عنوان «رابطین خوب آمریکا» چهرههای مختلفی معرفی شدهاند. از جمله، نویسنده سند درباره یکی از آنها چنین اشاره کرده است:
«دکتر عابدی عضو سابق حزب توده که رابطهاش را با کمونیستها قطع کرده و در دانشکده فنی مهندسی دانشگاه تهران درس میدهد، منبع اطلاعاتی مفیدی در مورد نظریات مخالفین به طور عام میباشد و گاهی هم دیدگاههای خوبی از اوضاع داخلی دانشگاه تهران ارائه میدهد. من اغلب اوقات عابدی را در خانه رحمتالله مقدم مراغهای دیدهام. البته تماسهای زیاد با او تحت شرایط کنونی ایران به خاطر سوابق سیاسی وی مفید نیست.»[7]
در ۳۰ سال آخر حکومت پهلوی حزب توده مجال هیچ فعالیتی در داخل ایران را نداشته و رهبران آن عموماً از کشور گریخته و به شوروی و کشورهای کمونیستی اروپای شرقی رفته بودند. حکومت شاه نیز رفتار همه دولتها نسبت به سران فراری حزب توده را زیر نظر داشت و در برابر آن عکسالعمل نشان میداد:
«در هفتم آوریل ۱۹۷۶ حکومت پهلوی روابط خود را با رژیم کوبا به خاطر ملاقات فیدل کاسترو با ایرج اسکندری دبیر اول حزب توده قطع کرد.»[8]
حزب توده طی سه دهه اختفا، تشکیلاتی سری و پنهانی به وجود آورده بود. یک سند لانه جاسوسی، راجع به این تشکیلات مخفی و چگونگی ارتباط آن با سفارت شوروی در تهران چنین مینویسد:
«... هنگامى که حزب توده به فعالیت زیرزمینى روى آورد، سازمان آن از مرکزیت درآمد و کادرهاى آن دوباره گروهبندى شد. حوزههاى بزرگ که براى کارهاى غیر قانونى نامناسب بود و خبرچینها به آسانى در آن رخنه مىکردند، توسط «گروههاى پنج نفرى» جایگزین شد، این گروهها و رهبران آنها از یکدیگر اطلاعى ندارند و بدینترتیب یک نوع امنیت را تضمین مىکنند. ده «گروه پنج نفرى» از طریق رهبران خود تابع یک «رهبری دهگانه» هستند. و پنج «گروه دهگانه» تابع یک «رهبر پنج» هستند. چهار «گروه پنج» به نوبه خود تابع یک رهبر منطقهاى هستند که بدینترتیب نماینده یک هزار عضو است و در مقابل کمیته مرکزى حزب کمونیست ایران مسئول است. در کمیته مرکزى همه بخشهاى ملى نماینده دارند، بخش ارامنه در تهران داراى 200 عضو است. کمیته مرکزى دستورات خود را از اتحاد شوروى یا بهطور مستقیم و یا از طریق مردى که بهطور ویژه در سفارت شوروى تعیین شده است مىگیرد...»[9]
در سالهای قبل از سقوط شاه بسیاری از دفاتر رادیویی حزب توده در کشورهای اروپای شرقی اساساً تحت مدیریت مقامات روس اداره میشد. یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ در این خصوص مینویسد:
«سیروس رامتین عضو سازمان سیا که با رمز اس. دی. کوییک ـ 1 خوانده میشود، میگوید: الکساندر پوپوف را در روز پنجشنبه ۲۳ مرداد دیده است. وی (سیروس) که سالها قبل همراه با هیئتی از رادیو تلویزیون ملی ایران به بلغارستان رفته بود، در آنجا پوپوف را دیده بود. پوپوف مدیر ایستگاه رادیو مخفی حزب توده به نام پیک ایران بوده است.»[10]
سند دیگری راجع به فعالیتهای رادیویی حزب توده در خارج از کشور در دوران حکومت پهلوی چنین مینویسد:
«سران اصلی حزب توده که در خارج از ایران به سر میبرند و مورد حمایت شوروی هستند، دانشجویان ایرانی را در خارج سازمان میدادند و ایستگاههای رادیویی مخفی را از بلغارستان تا لایپزیک در آلمان شرقی، و از عراق تا باکو اداره میکردند.»[11]
با وقوع انقلاب اسلامی و فروپاشی تدریجی حکومت شاه، آمریکاییها که سالها ایران را تحت سلطه خود داشته و به این کشور به عنوان پایگاه امن خود در منطقه مینگریستند، طبعاً نگران منافع خود بودند. یکی از جنبههای نگرانی آنان تلاش روسها برای اعمال نفوذ در ایران بود. از اینرو رفتار شوروی و عملکرد حزب توده را به دقت زیر نظر داشتند.
به موجب یکی از اسناد لانه جاسوسی در آستانه وقوع انقلاب اسلامی ایران جلسهای با حضور اعضای سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا و شورای امنیت ملی آن کشور در واشنگتن تشکیل شد و در آن آخرین وضعیت ایران و حکومت شاه در ابعاد اقتصادی سیاسی، امنیتی، اجتماعی، و... مورد بررسی قرار گرفت. سپس یک رشته سؤالات طرح شد که پاسخ آنها را باید سفارت آمریکا در تهران آماده میکرد. چند مورد از این سؤالات در رابطه با حزب توده بود. از جمله اینکه: رهبران اصلی حزب توده چه کسانی هستند؟ چگونه فعالیت میکنند؟ منابع اصلی کمک به حزب توده چیست؟ آیا ارتباطی بین حزب توده و گروههای تروریست که در داخل ایران هستند وجود دارد؟ تا چه میزان تلاشهای حزب توده در زمینه عضوگیری در میان دانشجویان ایرانی در خارج موفق بوده است؟ و...[12]
در سوم بهمن ۱۳۵۷ و در روزهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز وقتی رمزی کلارک دادستان اسبق آمریکا با هدف تحقیق راجع به انقلاب، به تهران آمد، اولین سؤالاتی که وی و هیئت همراهش در صدد یافتن پاسخ آنها بودند این بود که نفوذ حزب توده در ایران چقدر است و کمونیستها چقدر در ایران فعالیت دارند.[13]
این نگرانیها البته محدود به عملکرد حزب توده در داخل ایران نبود، بلکه آمریکاییها از اقدامات این حزب در خارج از ایران نیز نگرانی داشتند. در یکی از اسناد لانه جاسوسی یک رشته سؤال از جانب «رئیس» برای یکی از مأموران سیا مستقر در آلمان ارسال شده بود و در آن از مأمور مورد نظر راجع به ارتباط حزب توده با حزب دموکرات کردستان و همچنین رابطه حزب توده با حزب کمونیست عراق سؤال شده بود. [14] این مأمور علی قاضی نام داشت که قبل از انقلاب یکی از دیپلماتهای رژیم شاه در آلمان غربی بود. او از پیش از انقلاب اسلامی با سیا در ارتباط بوده و این روابط را پس از انقلاب نیز ادامه داده است. علی قاضی وابسته به یکی از خانوادههای سرشناس کرد میباشد و دارای رابطهای فراوانی در کردستان است. او در اسناد لانه جاسوسی با نام رمز سی.آ.تومیک - 19 خوانده میشود.[15]
صرفنظر از موضوع نگرانی آمریکاییها از فعالیتهای حزب توده در خلال انقلاب، بعد دیگر اهمیت فعالیتهای رهبران این حزب، تلاش حساب شده آنان برای احیای قدرت و نفوذ از دسترفته حزب در داخل کشور بود. در خلال انقلاب اسلامی، حزب توده تلاشهایی را برای پایان دادن به انزوای سیاسی طولانیمدت حزب و احیای مجدد آن آغاز کرد. نقطه عطف این تلاشها موضعگیری سیاسی حساب شده و مصلحتی حزب توده به نفع انقلاب اسلامی بود.
در این رابطه یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۵۷ حاکی است:
«اسکندری معاون اول حزب توده در مصاحبه با روزنامه روسی پراودا علت بحرانهای سیاسی فعلی در ایران را نارضایتی مردم از رژیم شاه، و اختناق و ظلم و دخالت ساواک در امور زندگی مردم، دانست. وی در این مصاحبه از حضور مستشاران نظامی آمریکا در ایران نیز انتقاد کرد.»[16] یادآوری میشود «ایرج اسکندری یکی از بنیانگذاران حزب توده و یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب از سال ۱۳۲۰ بوده و در سال ۱۳۲۸ پس از اعلام غیرقانونی شدن حزب توسط رژیم شاه، به عنوان رهبر حزب توده برگزیده شده بود.»[17]
سند دیگری به تاریخ سوم مهر ۱۳۵۷ (کابینه شریف امامی) مینویسد:
«کمونیستها خیلی فعال هستند و سازمان زیرزمینی حزب توده هم بهطور اساسی از حکومت نظامی سود برده است. چون میتواند به طرزی مؤثرتر از یک سازمان قانونی کار کند. یک اعتصاب بزرگ در ۲۳ مهر وجود دارد که حزب توده احتمالاً برای تبدیل آن به حملهای خشن علیه دولت تلاش خواهد کرد.»[18]
یک سند دیگر با عنوان «رهبر حزب توده، مخالفت مذهبی ایرانیان با شاه را تمجید میکند» و به تاریخ 25 آبان 1357 حاکی است که ایرج اسکندری در مصاحبهای که در مجله رسمی شوروی به نام «مشکل صلح و سوسیالیسم» به چاپ رسید از درگیر شدن روحانیت شیعه و از جمله امام خمینی با رژیم شاه و مبارزه آنان با رژیم، تمجید کرده است. طبق این سند اسکندری منکر آن شد که رهبران مذهبی ایران مرتجع و واپسگرا هستند و تأکید کرد که ریشههای عمیق مذهبی در ایران را قبول دارد و از اتحاد همه نیروها در ایران به انضمام مذهبیها استقبال میکند.[19]
در تمام ایام انقلاب، روسها از یک سو حامی و هادی فعالیتهای حزب توده در ایران بوده و از سوی دیگر جانب احتیاط را همواره رعایت میکردند. یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۵۸ راجع به موضع روسها نسبت به عملکرد حزب توده در ایران پس از انقلاب مینویسد:
«رسانههای گروهی شوروی به نحو آشکاری از حزب توده و اقلیتهای قومی در ایران دفاع کردهاند. ولی در عین حال این رسانهها لزوم فعالیت در چارچوب یک وحدت ملی را برای این گروهها مورد تأکید قرار دادهاند. این خطمشی نشان میدهد مسکو نمیخواهد بیش از این با خمینی در بیفتد، یا اینکه به اندازه غیرضروری موضع حزب توده را تقویت کند.»[20]
فعالیت حزب توده در دوران کوتاه مدت کابینه شاپور بختیار به اوج رسیده بود:
«مأمور سفارت در ۴ ژانویه (۱۴ دی ۱۳۵7) با هدایت اسلامینیا واسطه سیاسی دائمی چندین ساله ملاقات نمود. او صریحاً از سیر حوادث کشور دلسرد بود و میگفت دولت ایران بهطور تعجبآوری در مقابله با بحران بیلیاقت بوده است و در نتیجه فعالیت حزب توده در حال گستردهتر شدن است.»[21]
تحلیل شاپور بختیار در این زمینه نیز خواندنی بود:
«بختیار معتقد است که افراد وابسته به حزب توده سه دستهاند: دسته اول کسانی هستند که هنوز از آن رهبران حزب که در آلمان شرقی ساکن هستند تبعیت میکنند. گروه دوم کسانی هستند که عوامل ساواک هستند و گروه سوم تودهایهایی هستند که تابع «تیتو» میباشند یعنی هرچه از مسکو بیاید، وحی منزل نمیدانند.»[22]
حزب توده در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ دعوت به جنگ مسلحانه علیه بختیار کرده بود. در بیانیهای که این حزب در این رابطه در پاریس انتشار داد، چنین آمده است:
«اعتصاب به تنهایی کافی نیست، باید با تهاجم مسلحانه علیه یگانها و پایگاههای نظامی، ماشین نظامی دشمن را از کار بیندازید.»[23]
یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ نیز مصاحبه نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده با مجله آمریکایی نیوزویک را انتشار داد. وی در این مصاحبه بهطور زیرکانه و هدفمند همبستگی حزب توده را با نهضت اسلامی ایران اعلام کرده بود.[24]
و در سندی به تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۵۷ حزب توده از همه اعضاء و هواداران خود خواست تا در رفراندوم ماه مارس (رفراندوم جمهوری اسلامی) با انداختن رأی آری در صندوق به استقرار نظام جمهوری اسلامی کمک کنند.[25]
در همان زمان یکی از اسناد لانه جاسوسی درباره نورالدین کیانوری چنین نوشت:
«کیانوری که پس از ۳۰ سال دوری از کشور به ایران بازگشته، روز ۱۵ آوریل (۲۶ فروردین 1358) طی مصاحبهای اظهارداشت: «حزب توده آماده حمایت و همکاری با دولت ایران است و بههیچوجه قصد ندارد موجودیت آن را زیر سؤال ببرد.» وی ضمن تحسین دادگاههای انقلاب گفت: «آنها بسیار خوب کارشان را انجام دادهاند.» وی تأکید کرد: «ما نامزدهایی را برای نمایندگی مجلس نیز معرفی خواهیم کرد.»....»[26]
حزب توده در مراحل بعد، حادثه به شهادت رسیدن سپهبد ولیالله قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی به دست گروه تروریستی فرقان را نیز محکوم کرد،[27] در سالگرد قیام ۱۵ خرداد اعلام کرد که در راهپیمایی بزرگداشت این روز فعالانه شرکت خواهد کرد[28] و همچنین اعلام کرد که حزب توده کاندیداهای خود را برای کرسی نمایندگی مجلس شورای اسلامی نامزد کرده است.[29]
معالوصف مردم انقلابی ایران، فریب هیچیک از این ترفندها و فضاسازیهای هدفمند حزب توده را نمیخوردند: «در ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ مردم خشمگین، چریکهای چپی وفادار به حزب توده را از مقر خود در تهران بیرون راندند.»[30] و: «در 18 اوت (27 مرداد 1358) ستاد حزب توده در تبریز مورد حمله تظاهرکنندگان قرار گرفت و دو نفر از اعضای این حزب توسط پاسداران دستگیر شدند.»[31] و...
در سندی به تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ هوشنگ نهاوندی گفته بود: «حزب توده خیلی زیرکتر و باهوشتر از آن است که علناً وارد صحنه شود. بلکه محتاطانه در بخشهای مهم کشور منجمله ارتش لانه میکند و منتظر فرصت مناسب میماند.»[32]
یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۵۸ حاکیست نیروهای چپ تحت رهبری حزب توده و فدائیان خلق مشغول نظم دادن به امور نظامی و تشکیلاتی خود هستند. این کار در خفا صورت میگیرد و آنها اکنون از ترس ضربه خوردن و سرکوب شدن توسط خمینی به فعالیتهای زیرزمینی روی آوردهاند.»[33]
یک سند لانه جاسوسی از تبانی فدائیان خلق با سه گروه مجاهدین خلق، حزب توده، و جبهه ملی سخن به میان آورده است:
«یک سازمان مخالف در پاریس توسط نمایندگان جبهه مجاهدین خلق، فدائیان خلق، و حزب توده در حال شکلگیری است. هویت این نمایندگان معرفی نشده است.»[34]
حزب توده و دیگر گروههای شکست خورده در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی، آشوبهای پر خشونتی در ایران به راه انداختند. در یکی از اسناد لانه جاسوسی در این رابطه چنین میخوانیم:
«متعاقب انتخابات اخیر و پیروزی کاندیداهای طرفداران خمینی، نیروهای مخالفین شامل جناح چپ حزب توده، بعضی از اعضای طبقه روشنفکر، عناصر طرفدار آیتالله شریعتمداری و... تظاهرات پر از خشونتی را در ایران به راه انداختند. نیروهایی که این تظاهرات را اداره کردند با کردها نیز هماهنگ بودند. هدف این بود که قدرت حاکمه خصوصاً خمینی را تضعیف کنند. پاسداران انقلاب به دفاتر چپ در تهران که مراکز عمده هدایت نارضایتیها علیه انقلاب بود حمله بردند.»[35]
روسها از وجود حزب توده برای فعالیتهای بیرون از مرز ایران نیز استفاده میکردند. یک سند «خیلی محرمانه» لانه جاسوسی به تاریخ ۴ تیر ۱۳۵۸ مینویسد:
«روسها میخواهند از طریق حزب توده و حزب کمونیست عراق در امور مناطق کردنشین مداخله نمایند و دولت عراق نیز ظاهراً دریافته است که بهتر است علناً به روسها هشدار دهد که در صورت حمایت رسمی از حزب کمونیست عراق، روابط رسمی دو کشور در معرض خطر قرار خواهد گرفت.»[36]
بروس لینگن کاردار وقت آمریکا در یک سند به تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۵۸ با عنوان «دانشگاه تهران باز میشود» راجع به فعالیت آزادانه حزب توده در اولین سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی چنین مینویسد:
«در دانشگاه ملی پلاکاردهای بزرگی که توسط حزب توده تهیه شده بود، تصاویر افسران نظامی حزب توده که پس از کودتای ۱۳۳۲ اعدام شده بودند و همچنین پوسترهای بزرگی از مارکس و لنین وجود داشت. قفسههای کتاب بر روی میزهای طویل داخل دانشگاه چیده شده بود که بیشتر کتابهای کمونیستی و مارکسیستی را به فروش میرساند.»[37]
حزب توده در عین این فعالیتهای مرموز هیچگاه نقش و هدف اصلی مأموریت خود را فراموش نکرده بود. یک سند لانه جاسوسی در رابطه با این مأموریت مینویسد:
«آنها (افراد حزب توده) در حال نفوذ به تمام سازمانهای چپی و صفوف کارگران و دانشجویان هستند. آنها همچنین مشغول رخنه کردن به میان اقلیتها خصوصاً کردها، عربها و صفوف ارتش هستند. در ارتش، تلاش آنها حول افشاندن تخم نارضایتی و استخدام افسران و درجهداران متمرکز است. آنها مقاصدی دارند که مهمترینش دگرگون کردن اوضاع فعلی تا آنجاست که ایران آشکارا در کنار چپ بینالملل و اتحاد شوروی بایستد. اعضای حزب توده انواع سلاحهایی را که ساخت کشورهای بلوک شرق میباشد آموزش دیدهاند. بعضی از آنها در کشورهای سوسیالیستی مشغول تعلیم هستند. آنها توسط سفارتخانهها در تهران و از طریق مرزهای عراق و افغانستان با حزب توده در ایران ارتباط سری دارند.»[38]
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب سوم، ص ۱۵۵، مبحث: «حزب توده ـ 1».
[2]. همان.
[3]. همان، ص ۱۵۶، همان مبحث.
[4]. همان، کتاب دوم، ص 723، مبحث: «علی شایگان ـ 2».
[5]. همان، کتاب سوم، ص ۱۵۷، مبحث: «حزب توده ـ ۱».
[6]. همان، کتاب دوم، ص ۷۲۲، مبحث: «علی شایگان ـ 1».
[7]. همان، ص ۳۸۲، مبحث: «رابطین خوب آمریکا»، ردیف شماره ۲۷.
[8]. همان، کتاب پنجم، ص 725.
[9]. همان، کتاب سوم، ص 162، مبحث: «حزب توده ـ 2 ».
[10]. همان، کتاب هفتم، ص ۳۵۳ (سند شماره ۵).
[11]. همان، کتاب اول، ص ۳۶۷.
[12]. همان، ص ۴۴۲.
[13]. همان، کتاب دوم، ص ۹۲ (سند شماره ۵۳)، موضوع: «دیدار گروه رمزی کلارک».
[14]. همان، کتاب چهارم، ص ۲۱ (سند شماره 1).
[15]. همان.
[16]. همان، کتاب سوم، ص ۱۶۶، مبحث: «حزب توده ـ 6».
[17]. همان، ص ۱۶۸، مبحث: «حزب توده ـ 8».
[18]. همان، کتاب سوم، ص ۱۱۹، مبحث: «نهضت آزادی ـ 9».
[19]. همان، ص ۱۶۶ مبحث: «حزب توده ـ ۷».
[20]. همان، کتاب دوم، ص ۳۴۳ (سند شماره ۳۶).
[21]. همان، کتاب سوم، ص ۳۳۳ (سند شماره ۴۹).
[22]. همان، کتاب دوم، ص 651، مبحث: «شاپور بختیار ـ 6».
[23]. همان، کتاب دهم، ص ۴۰ - ۴۲ (سند شماره ۳۲).
[24]. همان، ص ۵۵ (سند شماره ۳۹).
[25]. همان، ص ۲۱۰ (سند ۱۰۶).
[26]. همان، ص ۳۰۲ (سند ۱۵۱).
[27]. همان، ص ۳۲۸ (سند شماره ۱۵۸).
[28]. همان، کتاب هشتم، ص ۴۴۸ (سند ۲۰۵).
[29]. همان، کتاب دهم، ص ۶۰۵ (سند شماره ۲۸۳).
[30]. همان، ص ۱۶۶ (سند شماره ۸۸).
[31]. همان، ص ۶۳۸.
[32]. همان، کتاب هفتم، ص 387 (سند شماره ۵).
[33]. همان، کتاب پنجم، ص ۳۴۰ (سند شماره ۱۳).
[34]. همان، کتاب چهارم، ص 632 (سند شماره 28).
[35]. همان، کتاب پنجم، ص ۳۳۸ (سند شماره 12).
[36]. همان، کتاب هشتم، ص ۱۰۷.
[37]. همان، کتاب دهم، ص ۷۰۱ (سند شماره ۳۵0).
[38]. همان، کتاب پنجم، ص ۳۳۷ (سند شماره ۱۱).
تعداد بازدید: 257