انقلاب اسلامی :: دشمنِ دشمن من

دشمنِ دشمن من

شوروی، آلمان شرقی و حمایت حزب توده ایران از آیت‌الله خمینی[1]

20 شهریور 1402

جرمی فریدمن

مترجم: روح‌الله گلمرادی

بخش دوم

 

* توضیح گروه ‌ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: پیروزی انقلاب اسلامی فرصتی را برای گروه‌های مخالف شاه فراهم کرد که به‌دلیل سرکوب ساواک، در آستانه انقلاب، تقریباً فعالیت چندانی نداشتند. یکی از این گروه‌های سیاسی، حزب توده ایران بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ‌سرعت دست به بازسازی سازمان حزبی خود در داخل کشور زد و کوشید با کمک مقامات و کارمندان سفارت شوروی و برخی از کشورهای بلوک شرق، در عرصه سیاسی ایرانِ پس از انقلاب، قدرت‌نمایی کند. مقاله زیر سیاست حزب توده نسبت به تحولات دوره پیروزی انقلاب تا افول این حزب در بهمن 1361 را بررسی می‌کند. ‌نویسنده به‌دلیل آزاد نبودن اسناد دولتی شوروی، به‌ سراغ اسناد دولتی آلمان شرقی رفته به ‌طور وسیعی از این اسناد در پژوهش خود استفاده کرده است. رهبران حزب توده، بویژه کیانوری، رابطه بسیار نزدیکی با سفارت شوروی و آلمان شرقی داشتند و هر نوع تحلیل و فعالیت خود را به اطلاع نمایندگان این دولت‌ها می‌رساندند که اسناد مورد استناد در این مقاله به خوبی بیانگر این واقعیت است. براساس مدعای اصلی نویسنده، سران حزب توده به‌دستور شوروی و آلمان شرقی با این‌که به اسلام و رهبری امام‌خمینی هیچ‌گونه اعتقادی نداشتند، اما در فضای تحولات پس از انقلاب، تصمیم گرفتند که از امام خمینی و جریان مذهبی در برابر دیگر گروه‌ها و جریان‌های سیاسی حمایت کنند تا بعداً در شرایط مناسب در حرکتی کودتاگونه قدرت کامل را به‌دست بیاورند. اما سیر حوادث نشان داد که این سیاست اشتباه بود و حزب توده نتوانست با این راهبرد منافقانه به اهداف خود برسد و با برملا شدن رابطه گسترده خائنانه سران حزب با شوروی، فعالیت کوتاه حزب پس از انقلاب به پایان رسید. اگرچه تاکنون محققان برای بررسی تاریخ حزب از اسناد دولتی آلمان شرقی بهره برده‌اند،[2] اما به‌نظر از این اسناد برای تشریح و تحلیل عملکرد حزب توده در ایران پس از انقلاب تاکنون استفاده چندانی نشده است. به همین دلیل مناسب دیده شد که ترجمه این مقاله در سایت 22 بهمن منتشر ‌شود. امیدواریم انتشار ترجمه چنین پژوهش‌هایی در کنار دیگر منابع در داخل کشور، فهم بهتری از تحولات ایران معاصر برای محققان تاریخ انقلاب اسلامی فراهم کند. لازم به ذکر است نویسنده به‌ واقعه مناقشه‌برانگیز کودتای نوژه و حزب توده هیچ اشاره‌ای نمی‌کند؛ در حالی‌که هنوز میان مورخان درباره رابطه حزب و این واقعه بحث و نظر جدی در جریان است. همچنین نویسنده به دلیل اتکای زیاد به منابع خارجی، در برخی موارد نظرهای غیر واقعی ابراز کرده که خوانندگان محترم سایت هنگام مطالعه این مقاله به این نکته توجه خواهند کرد.

***

اولین علائم هشدار: اردیبهشت ـ مهر ۱۳۵۸

وقتی جدال بر سرِ آینده سیاسی ایران شدت یافت، توده نسبت به نماینده‌های شوروی و آلمان شرقی، دیدگاه بسیار مثبتی به [آیت‌الله] خمینی و حلقه حامیان اسلام‌گرای او داشت. نماینده‌های شوروی‌ و آلمان شرقی‌ به ادبیات ضد کمونیستی و ضد شوروی [آیت‌الله] خمینی و دیگر شخصیت‌های مذهبی و نیز خشونت فزاینده پاسداران علیه چپ، توجه بیشتری می‌کردند. آنها همچنین نگاه بسیار معقولانه‌تری به رویدادهای کشور در سطح کلان داشتند که بویژه شاهد آن تحلیل آنها از شورش کردها بود که حزب توده کاملاً از دریچه سیاست تهران و توطئه‌های احتمالی بین‌المللی به آن نگاه می‌کرد. اما در مجموع مسکو و برلین شرقی همچنان راهبرد حمایت از [آیت‌الله] خمینی را تأیید می‌کردند چون آنها هنوز به ماهیت مترقی نیروهای پشتیبان او باور داشتند که شواهد آن سیاست‌های اقتصادیِ اولیه و گرایش سیاست خارجی جمهوری اسلامی بود.

از همان اوایل اردیبهشت ۱۳۵۸ ناظران بلوک شوروی نگران جهت‌گیری رویدادهای ایران بودند. دیپلمات ارشدی از سفارت چک‌اسلواکی در جلسه‌ای در همین ماه (اردیبهشت) به یکی از دیپلمات‌های سوسیالیست همتای خود گفت که هیچ‌کدام از کشورهای سرمایه‌داری درک نمی‌کنند چرا حزب توده از [آیت‌الله] خمینی حمایت می‌کند.[3] ادبیات ضد کمونیستی فزاینده رژیم و حامیانش، سوسیالیست‌ها را نگران می‌کرد. همان‌طور که سفارت آلمان شرقی درست چند روز بعد گزارش داد:

در حال حاضر به نحوی فزاینده در میان رفقای سفارت‌های برادر، درست همانند [سفارت‌های] غربی و نمایندگان کشورهای عدم‌تعهد (اگرچه با انگیزه‌های ضد کمونیستی) ترس‌هایی درباره درستیِ تاکتیک‌های حزب توده وجود دارد؛ به این معنی که آیا حمایت مطلقاً غیرانتقادی از [آیت‌الله] خمینی واقعاً در خدمت انقلاب است و اتحادهای احتمالی حزب توده با اردوگاه‌های بورژوازی، روشنفکری و چپ را پس نمی‌زند.[4]

این خطر با اقدامات رژیم برای خلع‌سلاح چپ تشدید شد. سفیر آلمان شرقی درباره دستوری سرّی از سوی شورای انقلاب به کمیته‌ها برای خلع‌سلاح نیروهای فداییان و مجاهدین به مافوق‌های خود در آلمان شرقی گزارش داد و این کار می‌توانست بخشی از هدفی باشد که پشت ایجاد پاسداران و نیز سازمان پلیس مخفی جدیدِ جایگزین ساواک قرار داشت.[5] مقامات شوروی و آلمان شرقی از نزدیک در هم‌شکسته‌شدنِ چپ را رصد می‌کردند و بویژه وقتی نگران شدند که [آیت‌الله] خمینی دستور تعطیلی مردم، نشریه اصلی توده را در مرداد ماه داد.[6]

دیدگاه شوروی و آلمان شرقی درباره موقعیت کردها نیز عمدتاً از دیدگاه حزب توده فاصله داشت. از نظر رهبران حزب، قیام کردها ـ به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران که از حمایت چپ‌ها برخوردار بود ـ فقط «جوّ تعصب مذهبی و اقدامات غیردمکراتیک» را در کشور تشدید می‌کرد و حتی یکی از نمایندگان حزب توده مدعی بود که عبدالرحمان قاسم‌لو، رهبر حزب دمکرات کردستان ایران عامل سرویس‌های اطلاعاتی غرب است.[7] در مقابل، وزارت امور خارجه آلمان شرقی تحلیل عجیب و مبهمی از شورش کردها داشت.[8] این وزارتخانه با وجود این‌که مدعی بود نیروهای ضد انقلاب از فعالیت‌های کردها بهره‌برداری می‌کنند، خاطر نشان کرد این قیام از حمایت اکثریت جمعیت کرد برخوردار است و حزب دمکرات کردستان متکی بر «دهقانان، کارگران، تجار خرده‌پا و روشنفکران» است و املاک فئودال‌ها را در میان فقرا و دهقانان بی‌زمین توزیع می‌کند. ماه بعد، سفیر شوروی به همتای خودش در آلمان شرقی گفت تلاش [آیت‌الله] خمینی برای حل مسئله کردها با استفاده از زور نظامی اشتباه بود.[9] با گذشت زمان، بویژه به دنبال حمله شوروی به افغانستان، اختلاف بین حزب کمونیست شوروی و حزب توده بر سرِ سیاست جمهوری اسلامی نسبت به کردها و دیگر اختلافات بر سرِ سیاست‌های رژیم جدید نسبت به همسایگانش و اقلیت‌های قومی عمیق‌تر شد.[10] در حالی که حزب توده [آیت‌الله] خمینی را محور انقلاب و هر مخالفتی با او را ضد انقلابی می‌دانست، مقامات شوروی و آلمان شرقی بر این نظر بودند که پاسخ به این پرسش که واقعاً چه کسی انقلاب را در ایران نمایندگی می‌کند، مبهم‌ است.

اما در تابستان و پاییز ۱۳۵۸، دیدگاه شوروی، آلمان شرقی و رهبران حزب توده نسبت به مترقی‌بودنِ اقتصادیِ جمهوری اسلامی نزدیک‌تر از دیدگاه‌شان درباره مسئله کردستان بود. سفیر آلمان شرقی، ملی‌کردن بانک‌ها و شرکت‌های صنعتی بزرگ را شاهدی بر این ادعا می‌دانست که رژیم روحانیت خواسته‌های عمومی برای تغییر اجتماعی و اقتصادی را جدّی گرفته است.[11] بویژه پیش‌نویس قانون اساسی جدید با تمهیداتش برای کاهش مالکیت خصوصی، ملی‌کردن سرمایه خصوصی و صحبت از عدالت و حق کار، چیزی بود که حزب توده و حامیان آن در اروپای شرقی آن را نشانه‌ای تلقی می‌کردند از اینکه روحانیت به دنبال جلب پایگاه توده‌ای بود و در تقابل با منافع بورژوازی لیبرال قرار داشت.[12] این برداشت اهمیتی ویژه داشت به میزانی که سفارتخانه‌های بلوک شوروی در تهران، مخالفتِ فزاینده بورژوازی با اسلامی‌سازی سیاسی را نشانه‌ای از اقدام قریب‌الوقوع برای کودتا تلقی می‌کردند. سفارت آلمان شرقی هشدار داد که «بورژوازی بر این نظر است که مسئله قدرت در نهایت در تهران تعیین‌تکلیف خواهد شد نه در قم.»[13] به همین خاطر، اتحاد توده با [آیت‌الله] خمینی هنوز اساسی بود، گرچه حزب توده امیدوار بود برای نمونه از طریق قراردادنِ یکی از هواداران توده در ریاست سرویس امنیتی جدید ـ آن‌طور که کیانوری به نمایندگان شوروی و آلمان شرقی گفت ـ قدرت بیشتری در این اتحاد به دست آورد.[14]

متعاقباً، شوروی یکبار دیگر تداوم حمایتش از راهبرد حزب توده را در بالاترین سطوح تأیید کرد. پونومارف و اولیانوفسکی دوباره در مرداد ماه به کیانوری درباره حمایت‌شان اطمینان دادند و سفیر شوروی به همتای آلمان‌شرقی‌اش گفت: «اگرچه این وظایف پیچیده به‌خاطر سن [[آیت‌الله] خمینی] و بی‌تجربگی‌اش در امور دولتی فقط تا حدودی اجرا می‌شوند، باید اذعان کرد که تحت شرایط فعلی او تنها شخصیت برجسته در ایران است که نماینده دیدگاه‌های مشخصاً ضد امپریالیستی است.»[15]

برژنف در گفتگویی با اریش هونِکِر[16] طی دیدار از برلین شرقی در اکتبر[مهر58] در بزرگداشت سی سالگی جمهوری دمکراتیک آلمان شرقی، نظر شوروی درباره ایران را با تأکید بر مباحث بین‌المللی به‌طور خلاصه بیان می‌کند:

در دوران اخیر، در ایران گرایش‌های خیلی مثبتی مستقر نشده است. رهبران روحانیت اسلامی شروع به تعقیب نیروهای مترقی کرده‌اند. آنها به طرز ظالمانه‌ای اقدامات اقلیت‌های ملی را سرکوب می‌کنند. ... ابتکارات ما درباره توسعه روابط همسایگیِ حسنه با ایران تاکنون بازتاب عملی در تهران پیدا نکرده است. ما همه اینها را می‌دانیم. اما موضوع دیگری را هم درک می‌کنیم: انقلاب ایران ائتلاف نظامی و سیاسی ایران و آمریکا را از بن ویران کرده است.[17]

همان‌طور که اظهار نظر برژنف نشان می‌دهد، حمایت شوروی از [آیت‌الله] خمینی هر چه بیشتر عمل‌گرایانه می‌شد و حزب توده نیز هر چه بیشتر از نظر ایدئولوژیکی به دیدگاه [آیت‌الله] خمینی در مقام رهبر انقلاب، متعهدتر می‌شد.

بنابراین وقتی شرایط سیاسی در ایران متشنج‌ و اختلافات روشن‌ شد، حزب توده خود را در موقعیتی دشوار و متناقض یافت؛ نه فقط میان اسلام‌گراهای پیرامون [آیت‌الله] خمینی و دولت موقت بازرگان بلکه همچنین میان این دو گروه و چپ‌ها. بخش روابط بین‌الملل حزب اتحاد سوسیالیستی پس از گفتگو با نمایندگان حزب توده در شهریور ۱۳۵۸ گزارش داد که «با وجود تحولات سیاسی اخیر، هیچ ارزیابی بدبینانه‌ای درباره دوره بعدی بیان نشده است.»[18] اما حتی با این خوش‌بینی و حمایت مستمر مسکو، حزب توده در همان گفتگو به افراد آلمان شرقی گفت «با این حال، رهبری حزب در حال تدارک همه تمهیدات و اقدامات، در صورت لزوم برای فعالیت مخفی است.»[19] برخی از مقامات آلمان شرقی احتمالاً به خوش‌بینی توهم‌آمیز حزب کمونیست آلمان در ۱۹۳۲ پی برده بودند وقتی این حزب قبل از این‌که با سوسیالیست‌ها متحد شود یا بایستد و مبارزه کند، به دستور استالین برای مخفی‌شدن قبل از به‌قدرت رسیدن هیتلر آماده شد و به این معنی بود که به قول آرتور کُستلر[20] «ما جنگ با هیتلر را پیش از شروع آن باختیم.»[21] بدین‌ترتیب حزب توده گوی سبقت را از کمونیست‌های آلمان ربود: آنها کمک کردند [آیت‌الله] خمینی این نبرد را ببرد.

 

از انقلاب آبان تا حمله عراق

حمله به سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و بحران گروگان‌گیریِ طولانی‌مدتِ متعاقب آن، به‌واسطه ترغیب بازرگان به استعفا، بن‌بستی سیاسی را که بین دولت بازرگان و اسلام‌گراهای پیرامون [آیت‌الله] خمینی از جمله حزب جمهوری اسلامی به رهبری آیت‌الله بهشتی به وجود آمده بود، در هم شکست. اگرچه مقامات شوروی و حزب توده در آن زمان این اقدام را عمل خودجوش دانشجویان در تهران و در واکنش به جلسه بازرگان با زیبگنیو برژینسکی در الجزایر توصیف کردند، آنها جور دیگری فکر می‌کردند و هیچ ارتباطی هم به مخالفت رژیم با اقدام فداییان در بهمن ماه گذشته برای حمله به سفارت آمریکا نداشت.[22] مقر ک.گ.ب از قبل مدعی بود می‌داند چه کسی «در همان نشست رهبری ایران» اجازه تصرف سفارت را صادر کرده بود و این‌که تیمی آموزش‌دیده از پاسداران آن را انجام داده است.[23] کیانوری به اکسن گفت «[آیت‌الله] خمینی قبل از دیدار بازرگان با برژینسکی در الجزایر، اشغال سفارت آمریکا را تأیید کرده بود.»[24] این شکست «بورژوازی لیبرال» و تمرکز قدرت در دست اسلام‌گراها واکنش‌های متفاوت قابل‌توجهی را از سوی شوروی و رهبران توده برانگیخت.

در مسکو، تصرف سفارت آمریکا ترس از کودتایی با حمایت غرب را کاهش داد و منجر به ارزیابی مجدد نقش [آیت‌الله] خمینی در جنگ کنترل سیاسی در ایران شد. وزارت امور خارجه شوروی در جلسه‌ای در ۱۶ نوامبر/۲۵ آبان به نمایندگان سفارت آلمان شرقی در مسکو گفت قطبی‌سازی اخیر در ایران هر چه می‌گذرد بیشتر بین [آیت‌الله] خمینی و «نیروهای دمکراتیک چپ» است که برای گسترش انقلاب فشار می‌آورند و نه مانند قبل بین [آیت‌الله] خمینی و بورژواها.[25] در این میان، سیاست‌گذاران شوروی به این نتیجه رسیدند که «احتمالاً نباید مداخله نظامی آمریکا را جدّی گرفت» این نشان می‌دهد که سناریوی شیلی اتفاق نمی‌افتد.[26] برعکس، آنها هر چه بیشتر ترس این را داشتند که [آیت‌الله] خمینی در نهایت به نوعی آشتی با غرب برسد.[27]

برای کیانوری و حزب توده، تصرف سفارت مؤید جهت‌گیری ضد امپریالیستی و بویژه ضد آمریکایی انقلاب بود و شکست بورژوازی، افق‌های جدیدی را برای تحول اجتماعی و اقتصادی گشود که حکایت از مرحله‌ای تازه در انقلاب داشت. کیانوری هنوز حلقه [آیت‌الله] خمینی را نماینده عناصر «مترقی» انقلاب می‌دانست و آنها را با نارودنیک‌ها[28]، انقلابیون پوپولیست روسی در دهه ۱۸۷۰، مقایسه می‌کرد.[29] حزب توده به حمایت از قانون اساسی جدید پرداخت؛ قانون اساسی جدید پیش‌نویسی کمتر دمکراتیک بود که مجلس خبرگان با محوریت حزب جمهوری اسلامی آن را تهیه کرد و در این زمان مورد مخالفت نیروهای تحت رهبری آیت‌الله شریعتمداری قرار گرفت. رهبران حزب توده معتقد بودند دلیل مخالفت پیروان شریعتمداری با پیش‌نویس این است که «آنها بویژه در اصول مربوط به «سیاست اسلامی» که ایجاد انحصار را ممنوع می‌کند و بر مالکیت و سود محدودیت می‌گذارد، تهدیدی برای منافع اقتصادی و سیاسی بورژوازی بزرگ و سرمایه خارجی می‌بینند.»[30] کیانوری تعقیب چپ از سوی [آیت‌الله] خمینی را جدی نگرفت چون این تعقیب علیه حزب توده یا شوروی نبود که او آنها را متحد تلقی می‌کرد بلکه علیه «کمونیست‌های آمریکایی» یعنی مائویست‌ها و دیگر چپ‌های ضد شوروی بود.[31] با وجود هشداردهندگانی که نگران توقیف نشریات اصلی حزب و غارت دفتر مرکزی آن بودند، در عوض، کیانوری معتقد بود راهبرد حزب توده مؤثر است و جایگاه حزب در کشور در حال تقویت است. کیانوری به‌عنوان شاهدی بر مدعای خود معتقد بود که با دو عضو شورای انقلاب دیدار کرده و این‌که [آیت‌الله] خمینی با وجود مخالفت با دیدار با رهبران حزب توده، دست‌کم به‌طور رسمی آن را رد نکرده بود.[32] در این میان، حزب توده با وجود این‌که به فضای فعالیت بیشتری نیاز داشت، در استان آذربایجان، سنگر سنتی سیاست مترقی، کادر کارآمد چندانی نداشت و در خوزستان، استان اصلی تولیدکننده نفت، هیچ عضوی نداشت.[33] منبع اصلی خوش‌بینی آنها همچنان این بود که «حزب توده بر این نظر است که آگاهی طبقاتی کارگران به‌زودی بر تأثیر کورکننده[34] مذهب پیروز خواهد شد.»[35]

اما در این میان، حزب توده و دیگر حامیان اروپای شرقی نیز در ارزیابی‌هایشان از پیشرفتی اقتصادی که رژیم به نمایش می‌گذاشت، به‌تدریج اختلاف‌نظر پیدا کردند. سفارت آلمان شرقی در مسکو، برخلاف تأیید خوش‌بینانه اولیه اقدامات اقتصادی حکومت، در اردیبهشت ۱۳۵۹ گزارش داد که «یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رهبری پیرامون [آیت‌الله] خمینی از نظر داخلی هیچ دستاورد مثبتی ندارد که به آن ببالد. همچنین در ارتباط با تحول اجتماعی و اقتصادی[36] هیچ اقدام جدّی‌ صورت نگرفته و هیچ دستاوردی حاصل نشده است.»[37] چند ماه بعد، در آستانه حمله صدام حسین، سفیر آلمان شرقی در مسکو با رهبران شوروی مشورت کرد و نوشت «رهبری ایران هنوز هیچ برنامه اجتماعی‌ را پیشنهاد نداده است. بیکاری، تورم، مشکلات تدارکات صنعت و جمعیت، ویژگی شرایط اقتصادی است.»[38] این وضعیت نه فقط موجب شک‌وتردید نسبت به امکان پیگیری «مسیر توسعه غیرسرمایه‌داری» از سوی رژیم جدید ایران شد بلکه به نظر می‌رسید توضیحی را برای حملات فزاینده به سازمان‌های چپ‌گرا به دست می‌داد. دیپلمات‌های سفارتخانه‌های بلوک شوروی تصور می‌کردند که [آیت‌الله] خمینی و حزب جمهوری اسلامی در نهایت با بورژوازی آشتی خواهند کرد و گونه‌ای از حکومت اسلامیِ موافق با منافع طبقاتی آنان را به وجود می‌آورند.[39]

اما حزب توده همچنان متقاعد شده بود که حزب جمهوری اسلامی به رهبری [آیت‌الله] خمینی در حال ایجاد پیشرفت اقتصادی بود و این‌که گذار به «مسیر غیرسرمایه‌داری» هنوز ممکن بود. در بهمن ۱۳۵۸، کیانوری ضمن تأیید شرایط «بحرانی» اقتصادی، به اکسن گفت پیشرفت‌های چشمگیری در ملی‌کردن صنایع و اصلاحات ارضی، بویژه در سه ماهه پس از استعفای بازرگان صورت گرفته است.[40] او چهار ماه بعد به اکسن گفت که ارزیابی‌های منفی مطبوعات غربی از اقتصاد ایران نادرست است و اصلاحات ارضی با کمک پاسداران که «گرایش‌های ضد فئودالی» دارند، رو به پیشرفت است.[41] کیانوری حتی راهبردی را طرح کرد تا برای بهبود «مسیر غیرسرمایه‌داری» جزئیات بیشتری را به آن اضافه کند و به اکسن گفت برنامه‌هایی در دست انجام است تا «گروه هماهنگ‌کننده‌ای» تشکیل دهد که شامل نمایندگانی از [آیت‌الله] خمینی، ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور، حزب توده و پاسداران باشد.[42] حزب توده با انتشار کتاب پیشنهادهای اقتصادی و تحویل آن به حکومت و نیز با آمادگی برای تشکیل کمیته‌های فقرا و دهقانان بدون‌زمین به دنبال تقویت نفوذ اقتصادی‌اش درون رژیم بود.[43] حزب توده به نظر می‌رسید از طرحی پیروی می‌کرد که حاضران در جلسه جنبش کمونیستی در مسکو در ۱۹۶۰/۱۳۳۹ برای تغییر تدریجی ائتلاف حاکم به سمت چپ طرح کردند. بر این اساس، حزب برای کمک به اقتصاد ایران به کشورهای سوسیالیستی متوسل شد و از حکومت ایران حمایت کرد. کیانوری به اکسن گفت: «تحقق سریع توافق‌ها [با ایران] از سوی کشورهای سوسیالیستی نشان‌دهنده حمایتی خوب از نیروهای مترقی در ایران از نظر تقویت جایگاه‌شان در مقابل دولت‌های امپریالیستی خواهد بود.»[44] اگرچه شوروی از فقدان توافق اقتصادی جدید با ایران ناامید شده بود و در نتیجه، رئیس کمیته دولتیِ روابط اقتصادی‌اش[45] را در ۱۳۵۸ برای دیداری بی‌ثمر به ایران فرستاده بود، کیانوری به دولت‌های اروپای شرقی‌ فشار آورد تا حمایت اقتصادی از جمهوری اسلامی را افزایش دهند.[46] حزب توده به نظر می‌رسید بیش از پیش به تصور تحول انقلابیِ ایران، ابتدا در هماهنگی با اسلام‌گراها، متعهد می‌شد و امید به کمک از خارج داشت و شوروی و آلمان شرقی روزبه‌روز نسبت به ظرفیت انقلابیِ [آیت‌الله] خمینی و حزب جمهوری اسلامی مردد می‌شدند.

هرچند ارزیابی‌های حزب توده درباره [آیت‌الله] خمینی و حزب جمهوری اسلامی به نظرمی‌رسید متفاوت از ارزیابی کشورهای پیمان ورشو باشد، آنها ظاهراً هنوز [آیت‌الله] خمینی و حزب جمهوری اسلامی را در جنگ روبه‌گسترش بین حزب جمهوری اسلامی و بنی‌صدر، رئیس‌جمهور تازه انتخاب‌شده، گزینه بهتری تلقی می‌کردند. انتخاب بنی‌صدر با رأی اکثریت به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور اسلامی ایران در بهمن ۱۳۵۸ تا حدودی نتیجه غیرقابل‌انتظار شکست حزب جمهوری اسلامی در معرفی نامزدی قابل‌پذیرش و ارتباط شخصیِ قوی بنی‌صدر با [آیت‌الله] خمینی بود. حزب جمهوری اسلامی از قبل به بنی‌صدر مظنون بود چون او تحصیل‌کرده غرب و غیرروحانی بود و این نکته، نگرانی‌ها درباره دستور کار سیاسی‌اش در بُعد خارجی و داخلی، بویژه تلاش برای حفظ شکلی از دمکراسی را افزایش می‌داد. شکاف جدید در سیاست ایران در این دوره بین دولت بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی بود که اکثریت مجلس را در اختیار داشت و هاشمی رفسنجانی، رئیس روحانی مجلس ـ و عضو کمیته مرکزی حزب جمهوری اسلامی که بعدها خودش رئیس‌جمهور ایران شد ـ آن را رهبری می‌کرد.[47]

موضع [آیت‌الله] خمینی تا مدتی مبهم بود. در برهه‌هایی طرف بنی‌صدر را می‌گرفت و برخی مواقع طرف حزب جمهوری اسلامی بود. بر این اساس، موضع حزب توده نیز مبهم بود. موضع شوروی درباره بنی‌صدر نیز ابتدا قطعی نبود. الکساندر بارانف از بخش بین‌الملل حزب کمونیست شوروی به همکاران آلمانی‌شرقی‌اش گفت اگرچه سیاست‌های [آیت‌الله] خمینی منافع «توده‌های وسیع کارگری» و دهقانان را نمایندگی می‌کند، بویژه، برنامه ملی‌کردن و واگذاری‌ مسکن، بنی‌صدر نماینده منافع «خرده بورژوازی» است نه «بورژوازی بزرگ» مانند بازرگان و شریعتمداری. برنامه «جامعه اسلامی بی‌طبقه» آرمان‌گرایانه بنی‌صدر از حمایت توده‌ها برخوردار است.[48] گفته نمی‌شد که بنی‌صدر طرفدار آمریکا است، آن‌طور که به بازرگان و شریعتمداری گفته می‌شد، بلکه امپریالیسم‌ستیزی او همان شکل امپریالیسم‌ستیزی [آیت‌الله] خمینی را داشت؛ یعنی مخالفت با هر دو ابرقدرت.[49] در نهایت، بنی‌صدر تهدیدی جدّی نبود چون اگرچه او از ابتدا با امید به ایجاد بهبود اقتصادی انتخاب شد، قانون اساسی جدید به‌شدت اختیارات رئیس‌جمهور را به نفع روحانیت محدود کرده بود. بارانف بر این نظر بود که انتخاب بنی‌صدر فقط نشانه شکست روحانیت در برقراری ثبات در کشور و اِعمال حاکمیت خودش بود و از این‌رو، حکایت از مرحله‌ای دیگر در مسیر انقلاب طبقه کارگری داشت که حزب توده هنوز رؤیای آن را در سر می‌پروراند.[50]

ارزیابی کیانوری از بنی‌صدر یک ماه بعد آشکار شد. او بنی‌صدر را «فرانکو[51] ـ مائوئیست اسلامی» نامید که «به‌نحوی بیمارگونه خودمحور، پرخاشجو و خطرناک» است.[52] کیانوری با وجود تأیید برخی از اقدامات اقتصادی بنی‌صدر، بویژه ملی‌کردن شرکت‌های خارجی و اصلاحات ارضی، جایگاه انقلابیِ کنشگران سیاسی را نه بر اساس سیاست‌های مشخص بلکه بر اساس وفاداری ملموس‌شان به [آیت‌الله] خمینی ارزیابی می‌کرد و در نتیجه بعدها حسن حبیبی، نامزد حزب جمهوری اسلامی را مترقی‌ترین گزینه ‌دانست.[53] در ماه می[اردیبهشت1359]، سفرای بلوک شوروی احتمال آشتی بین بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی را رد کردند و در عوض پیش‌بینی‌شان این بود که بورژوازی ملی، سکولار و مذهبی، به‌زودی، احتمالاً به همراه بنی‌صدر به‌عنوان نقطه کانونی، به مخالفت با رژیم اسلامی برمی‌خیزد و به دنبال برقراری مجدد روابط با آمریکا خواهد رفت.[54] بنابراین اگرچه آنها درباره آینده جهت‌گیری [آیت‌الله] خمینی و حزب جمهوری اسلامی خوشبین نبودند، کیانوری و دولت‌های اروپای شرقی‌ این را منطقی نمی‌دانستند که راهبرد جاری حزب توده را برای اتحاد با اپوزیسیونی به رهبری بنی‌صدر رها کنند.

وقتی خطوط نبرد جنگ داخلیِ قریب‌الوقوع ترسیم می‌شد، حمایت حزب توده از [آیت‌الله] خمینی بی‌درنگ تبدیل به عاملی بسیار مهم‌تر در صحنه سیاسی ایران ‌شد. در فروردین ۱۳۵۹، شورای انقلاب اولتیماتومی به چپ‌ها داد تا دانشگاه‌های ایران را تخلیه کنند. اگرچه بنی‌صدر سعی کرد با اعلام «انقلاب فرهنگی» در تحولات، دست پیش را بگیرد، اما این [آیت‌الله] خمینی بود که بعدها شورای انقلاب فرهنگیِ هفت‌نفره، عمدتاً از حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کرد. دانشگاه‌ها طی سه سال بعدی تعطیل شدند تا اسلام‌گراها دانشگاه‌ها را از چپ‌ها پاکسازی کنند. وقتی جنگ بین مجاهدین ضد روحانیت، با حمایت گه‌گاهی از بنی‌صدر، و حزب جمهوری اسلامی خشونت‌بارتر شد، در میان فداییان خلق بر سر مسئله حمایت از مجاهدین در رویارویی مسلحانه با حزب جمهوری اسلامی شکاف به‌وجود آمد. کمیته مرکزی فداییان از قبل در اولین پلنوم پس از انقلاب که در مهر ۱۳۵۸ برگزار شد به‌طور غیررسمی به جناح اکثریت و اقلیت تقسیم شده بود؛ بسیاری در جناح اکثریت روابط نزدیک با حزب توده را حفظ کردند و سندی غیررسمی از جلسه را در اختیار این حزب گذاشتند.[55] در خرداد ۱۳۵۹، اقلیت انشعاب کرد تا جناح خودش را تشکیل دهد و اکثریت رسماً مبارزه مسلحانه را رد کرد. در حالی که اقلیت، جمهوری اسلامی را رژیمی مبتنی بر سازش بین بورژوازی صنعتی و تجاری می‌دانست و در نتیجه آن را دیگر انقلابی نمی‌دانست، جناح اکثریت معتقد بود جمهوری اسلامی مبتنی بر «خرده بورژوازی» است و از این‌رو مترقی و ضد امپریالیست است. فرایند رسمی اتحاد با حزب توده تا اسفند ۱۳59 به تأیید فداییان اکثریت نرسید؛ اما در آن مقطع، اساساً از قبل دیدگاه حزب توده نسبت به سیاست ایران و جمهوری اسلامی را پذیرفته بود.[56] این موضوع اهمیت داشت چون همان‌طور که میخائیل کروتیخین[57] خبرنگار تاس[58] در تهران در خرداد ۱۳۵۹ گزارش داد، حزب توده با وجود این‌که شاید شمار طرفدارانش به ۲۵ تا سی هزار عضو و هوادار افزایش یافته بود، تحت‌الشعاع فداییان که در اوج خود حدود سیصد هزار هوادار در کشور داشت و مجاهدین با تقریباً پانصد هزار هوادار قرار گرفته بود.[59] در نتیجه فداییان بسیار عمیق‌تر در کشور، بویژه در میان دهقانان، کارگران و اقلیت‌های ملی نفوذ کرده بودند و کروتیخین تأکید کرد «وقتی کسی درباره این سازمان می‌نویسد، باید از رابطه بسیار صمیمانه‌اش با شوروی، تلاشش برای همکاری با جنبش کمونیستی بین‌المللی و نیز سازش‌ناپذیری‌اش با رهبری پکن و همدستانش در ایران صحبت کند.»[60] اگرچه بی‌تجربگی و «گرایش به افراط» فداییان را نباید از نظر دور داشت، ویژگی‌های مثبت آن و پذیرش رهبری حزب توده، به‌طور چشمگیر و وسیع‌تری نفوذ حزب توده و نیروهای طرفدار شوروی را افزایش داد.

وقتی مجاهدین و به نحو فزاینده‌ای رئیس‌جمهور بنی‌صدر از یک‌سو و حزب جمهوری اسلامی با حمایت روزافزون از جانب [آیت‌الله] خمینی از سوی دیگر بر سر ساختار سیاسی حکومت می‌جنگیدند، حزب توده و فداییان اکثریت، طرفِ حزب جمهوری اسلامی را گرفتند و هر گونه مخالفت با جمهوری اسلامی که هنوز گروگان‌های آمریکایی را در اختیار داشت، عیناً کمک به امپریالیسم می‌دانستند. مقامات شوروی و آلمان شرقی حتی با این‌که دیگر نگران احتمال کودتایی از نوع شیلی نبودند و درباره احتمال این‌که حکومت روحانیت «مسیر غیرسرمایه‌دارانه توسعه» را در پیش بگیرد، تردید داشتند، به دو دلیل همچنان به حمایت از راهبرد حزب توده ادامه دادند. یکی امپریالیسم‌ستیزی و آمریکاستیزی [آیت‌الله] خمینی و حزب جمهوری اسلامی، بویژه در مقایسه با بنی‌صدر به دیگر این که آنها هنوز باور داشتند که پیروزی سیاسی اسلام‌گراها صرفاً موقتی است. همان‌طور که سفارت آلمان شرقی در فروردین ۱۳۵۹ نوشت «افکار یوتوپیایی [آیت‌الله] خمینی درباره جامعه‌ای عاری از استثمار بر مبنایی اسلامی هیچ الگوی مفیدی برای ایران قرن بیستم به دست نمی‌دهد»؛[61] اما انعطاف و ترمیم‌پذیری رژیم در مقابل تهدیدهای خارجی، بویژه حمله عراق در شهریور ۱۳۵۹، باعث شد مقامات آلمان شرقی شکنندگیِ فرض‌شده حکومت روحانیت را زیر سؤال ببرند.

 

تحکیم رژیم: از حمله عراق تا جنگ داخلی

حمله عراق به‌طور موقت منازعه داخلی بین بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی را فرونشاند.[62] منازعه سرزمینی بر سر اروندرود، آبراهه‌ای که منتهی به خلیج فارس در جنوب بصره می‌شود، به دوران عثمانی‌ و صفوی‌ برمی‌گردد، اما رژیم ایران و سیاستمداران شوروی و آلمان شرقی، اقدام عراق را نوعی تصرف معمول سرزمین تلقی نمی‌کردند. بنا به‌گزارش سفیر آلمان شرقی، این نبردی بین «مدل‌های اجتماعی متضادی بود که سودای گسترش دولت‌های اسلامی دیگر را داشتند» و وینوگرادوف، سفیر شوروی آن را تلاشی از سوی عراق برای «تضعیف حکومت اسلامی» با به‌کارگیری نیروهای «ضد انقلاب و اقلیت‌های قومی» علیه آن می‌دانست.[63] بنابراین بنی‌صدر نه فقط کسی بود که آشکارا تعهد ایدئولوژیکی به اندیشه جمهوری اسلامی و توسعه بین‌المللی داشت؛ بلکه مهارت‌های تکنوکراتیک باعث شد به نظر رسد او بهترین بخت جمهوری اسلامی برای سازماندهی مقاومت نظامیِ شایسته علیه نیروهای صدام حسین بود. در اوایل حمله، سفیر آلمان شرقی گزارش داد که ایران مقاومتی بیشتر از آنچه پیش‌بینی می‌شد از خود نشان داده، رژیم باثبات مانده و «ضد انقلاب» داخلی و خارجی نتوانستند به اتحاد برسند.[64] در این میان، با وجود رابطه صمیمی شوروی با صدام حسین و عراقی‌ها، رهبران شوروی طرف عراق را نگرفتند و از آن حمایت تسلیحاتی نکردند و وینوگرادوف، حتی در دیداری با نخست‌وزیر، رجایی، در ۱۲ مهر پیشنهاد مسلح‌کردن ایران را داد.[65] ایران از ابتدا واکنش مساعدی به پیشنهاد شوروی نشان نداد؛ اما این پیشنهاد کمک کرد خشم ایرانی‌ها به‌خاطر حمله صدام، به حامیان غربی او متمرکز شود.[66]

اما فروخفتن اختلافات داخلی زمان زیادی طول نکشید. وقتی جلو خطر فوری گرفته شد، حزب جمهوری اسلامی به‌تدریج نگران شکل‌گیری ارتشی قدرتمند تحت کنترل رئیس‌جمهور شد.[67] رژیم با انقلاب فرهنگی‌ که در همان زمان علیه چپ در حال وقوع بود، علیه عناصری داخلی که هم‌پیمانان بالفعل، بالقوه و خیالی عراقی‌ها بودند سخت‌گیری بیشتری نشان داد. این رادیکال‌سازی انقلاب موجب گسترش وسیع ]سپاه[ پاسداران شد که تحت کنترل شورای انقلاب بود و نه رئیس‌جمهور، و هر چه می‌گذشت بخش بزرگتری از مسئولیت جنگ را برعهده می‌گرفت.[68] وقتی جمهوری اسلامی در دوران جنگ نهادهایی را به‌وجود آورد که باعث شد هر چه بیشتر به دولتی کارآمد و قدرتمند شباهت پیدا کند، وولفگانگ کانشل[69] سفیر آلمان شرقی نگاهی تازه به جاذبه و امکانات اسلام به‌عنوان برنامه حکمرانی ـ از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ـ انداخت و نیز خطری که برای چپ داشت:

[آیت‌الله] خمینی را نمی‌توان بر اساس آرمان‌های ایده‌آلیستی، یوتوپیایی و اجتماعی‌اش، از نظر ذهنی، انقلابی در نظر گرفت. با وجود این، دیدگاه‌های او درباره عدالت اسلامی، حمایتش از منافع «مستضعفین» (که با دیدگاه‌های طبقاتی علمی[70] مطابقت ندارد) و نیز دیدگاه‌هایش علیه سلطنت، آمریکا و استثمار به‌واسطه انحصارات بین‌المللی، تحت شرایط عینی انقلاب ایران، نقطه شروع مهمی را برای اهداف ضد امپریالیستی و مترقی مبارزات کارگران ایران شکل داد. از آنجا که جهان‌بینی کارگران هیچ مبنای علمی‌ ندارد، شعارهای عدالت اجتماعی و برابری، محکوم کردن فساد، رباخواری و تبلیغ پاکدامنی، خلوص اخلاقی و توسعه مالکیت‌های خرد برای آنان خیلی جذاب است.[71]

اگرچه کانشل تصور می‌کرد برنامه عدالت اسلامی تأثیری ندارد، اما از حمایت عمومی کافی برای تحکیم خود در آغاز کار برخوردار بود و شکست نهایی آن مجبورش می‌کرد با بورژوازی بسازد و به چپ حمله کند. بنابراین «[آیت‌الله] خمینی از نقطه اوج فعالیتش به‌عنوان نیرویی برای یکپارچگی سیاسیِ داخلی عبور کرده بود» و رهبران اسلامی، بدون جانشینی شایسته مجبور بودند با برنامه‌ای منسجم‌تر که گروه‌ها و رهبران جدیدی را به وجود آورد، کنار بیایند.[72] کانشل انقلاب فرهنگیِ در دست اقدام را بخشی از تلاش برای ایجاد مرکز فکریِ راستینی برای تشیع جهانی همانند الازهر در قاهره برای سنی‌ها می‌دانست.[73] شاید جالب‌ترین ویژگی گزارش کانشل نتیجه‌گیری باز آن است: «مطالب قبلی در وهله اول برای درک خودمان و پیشبرد بحثی خلاقانه[74]  با بخش [روابط بین‌الملل حزب اتحاد سوسیالیستی] و بخش [خاور نزدیک و خاورمیانه وزارت امور خارجه آلمان شرقی] فرستاده می‌شود.»[75] دست آخر، سفارت آلمان شرقی اعتراف کرده بود که آنها با پدیده‌ای جدید سر و کار دارند که لازم است با زبان و شرایط خودش فهم شود.

حزب توده به چنین فهم مهمی دست نیافت. کیانوری در کنفرانسی مطبوعاتی در آبان ۱۳۵۹ در مواجهه با نزاع داخلیِ دوباره از سر گرفته‌شده، از جمهوری اسلامی به‌خاطر مبارزه‌اش علیه بی‌عدالتی، سرمایه‌داری و امپریالیسم حمایت کرد و حتی به تمایز غیرمارکسیستی [آیت‌الله] خمینی بین مستکبرین و مستضعفین متوسل شد.[76] در اردیبهشت ۱۳۶۰، مردم، ارگان حزب توده در مقاله‌ای دستاوردهای جمهوری اسلامی را فهرست کرد و حتی سخت‌گیری‌هایی را که صورت می‌گرفت به‌عنوان خلاص‌شدن کشور از نفوذ غرب و سلطه بورژوازی بر چشم‌انداز فرهنگی ایران برای نمونه، از طریق تولید «فیلم‌های مترقی‌ای که هدف‌شان افشای امپریالیسم و القای احساسات والای انسانی است که جای نمایش‌ها و فیلم‌های مبتذل را گرفته‌اند»، تأیید ‌کرد.[77] وقتی حزب جمهوری اسلامی در اواخر ۱۳۵۹ در مقابل بنی‌صدر، مدام اختیاراتی بالاتر (و حمایت [آیت‌الله] خمینی) را به دست می‌آورد، حزب توده یک کلاغ چهل کلاغ می‌کرد. وقتی [آیت‌الله] خمینی در خرداد، بنی‌صدر، رئیس‌جمهور را برکنار کرد، حزب توده بیانیه‌ای در خوشحالی از برکناری او منتشر کرد و اعلام کرد بنی‌صدر دوست امپریالیسم بود و حکومت حق داشته پیش از آن‌که بتواند صدماتی جبران‌ناپذیر به انقلاب وارد کند، او را برکنار کند.[78] بیانیه حزب توده نوید این را می‌داد که رئیس‌جمهور بعدی بدون ‌شک وفادار به «خط امام» خواهد بود.[79] بنی‌صدر وقتی مخفی شد دعوت به قیام کرد و مجاهدین به دعوت او پاسخ مثبت دادند و بمبی را در جلسه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی کار گذاشتند که در همان ماه آیت‌الله بهشتی، دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و دست‌کم هفتاد نفر دیگر را به قتل رساند. وقتی جنگ علنی بین رژیم و مجاهدین شروع شد که از حمایت فداییان اقلیت هم برخوردار بودند، حزب توده هر دوی این احزاب را به‌عنوان «ماجراجو» و «ضد انقلاب» محکوم کرد.[80] حمایت حزب توده از رژیم چیزی بیش از لفاظی و حمایت بیانی بود. طبق گزارش‌های ک.گ.ب، حزب توده که آشنایی نزدیکی با فعالیت‌های مجاهدین و فداییان داشت، با لو دادن خانه‌های امن این دو سازمان، در عمل به رژیم کمک کرد تا آنها را نابود کند.[81]

 

سرکوب حزب توده

در دوره پس از بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی، اسناد در برلین کم می‌شوند و از این‌رو دستیابی به بحث‌هایی ـ اگر وجود داشت ـ که بین رهبران حزب توده و همتایانشان در حزب کمونیست شوروی و آلمان شرقی در جریان بود و نیز رهنمودهای ارائه شده، سخت‌تر می‌شود. اما اولیانوفسکی در ژوئیه ۱۹۸۲/تیر ۱۳۶۱ مقاله‌ای مهم درباره ایران در نشریه کمونیست، نشریه تئوریک اصلی حزب کمونیست شوروی منتشر کرد که به همان اندازه که در یک منبع عمومی می‌توان انتظار داشت به یک بیانیه خط‌مشیِ معتبر نزدیک است. او در این مقاله اشاره می‌کند که برخی از روحانیون «از ضرورت پرداختن به نوعی مبارزه طبقاتی منسجم علیه جبهه متحد امپریالیسم بین‌المللی به رهبری آمریکا و اجرای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی جدّی به نفع خلق کارگر آگاه هستند.» او سپس نیروهای چپ را به اتحاد ترغیب کرد تا انقلاب در این جهت پیش برود.[82] بهروز این را رهنمود شوروی برای حفظ اتحاد با دست‌کم بخشی از روحانیت تفسیر می‌کند به این امید که بتواند منتهی به «مسیری غیرسرمایه‌دارانه» شود. بهروز با توجه به پدید آمدن جنگ علنی بین رژیم و چپ و سرکوب قریب‌الوقوع حزب توده، این مقاله را شاهدی بر تقصیر شوروی در عواقب مرگ‌بار راهبرد حزب توده تلقی می‌کند.[83] احتمالاً رهنمودی ملموس از سوی مسکو از مجاری امن منتقل شده و از این‌رو نمی‌شود با قطعیت گفت مسکو از حزب توده خواسته در این مقطع چه سیاستی را دنبال کند. تقریباً بعید است که یک مقام رده‌بالای شوروی علناً دعوت به شورش علیه حکومتی کرده باشد که مسکو به دنبال حفظ روابط دوستانه با آن بوده است. با در نظر داشتن چنین بستری، خوانشی دقیق‌تر از این مقاله اصلاً نشان نمی‌دهد که چیزی که اولیانوفسکی در نظر داشت تداوم اتحاد حزب توده با [آیت‌الله] خمینی بود. اولیانوفسکی نقدی کوبنده از نظریه اقتصادی اقتصاد توحید]ی[ که روحانیت چپ‌گرا طرح کرد، به دست می‌دهد. او در این‌باره می‌نویسد «فهم اقتصاد «اسلامی» یا «توحیدی» نشان می‌دهد که ترکیبی از اصولی است که جهت‌گیری‌اش دفاع از منافع خرده‌بورژوازی از منظر اسلام است.»[84] اولیانوفسکی سپس پیش از صحبت درباره دسته‌بندی‌های میان «نیروهای دمکراتیک چپ»، نوعی گونه‌شناسی از روحانیت، از جمله روحانیت با ذهنیت مترقی‌ ترسیم می‌کند. او در نهایت جبهه متحدی از نیروهای مترقی چپ را فرامی‌خواند که ممکن است روحانیت را در بربگیرد یا نگیرد (او مشخصاً به حزب جمهوری اسلامی یا [آیت‌الله] خمینی اشاره‌ای نمی‌کند).[85] بنابراین اصلاً مشخص نیست که اولیانوفسکی یا دیگر مقامات شوروی در این مقطع خواسته باشند حزب توده بی‌چون‌وچرا حمایتش را از [آیت‌الله] خمینی ادامه دهد (اگرچه احتمالاً برای انتخاب گزینه‌ای دیگر خیلی دیر شده بود) یا تلقی کند همه احتمالات اسلام‌گرایان، ایران را به «مسیر غیرسرمایه‌دارانه» سوق می‌دهد، آن‌طور که بهروز معتقد است.

در زمانی که سرانجام [آیت‌الله] خمینی در بهمن ۱۳۶۱ به دنبال حذف رهبران حزب توده برآمد، کمتر کسی برای حمایت از آنها مانده بود. تعجب آن‌که هر چند حزب تقریباً از زمان بازگشتش به ایران در سال ۱۳۵۷ آماده فعالیت زیرزمینی بود و کیانوری در تیر ۱۳۶۱ به رهبران حزب گفته بود که حزب با وجود حمایتش از رژیم به‌زودی فعالیتش ممنوع می‌شود، دستگیری‌ها کاملاً غیرمنتظره بود و تقریباً شش هزار عضو حزب از جمله تقریباً همه رهبران اصلی به زندان افتادند.[86] بعدها رهبران حزب از جمله کیانوری مجبور شدند در تلویزیون ایران اعتراف کنند که جاسوس شوروی بوده‌اند، نمایشی که در بیشتر سال ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳ ادامه یافت.[87] در این زمان، کمیته‌ای در تبعید به رهبری علی خاوری، حزب توده را رهبری می‌کرد. پلنوم اولیه حزب به ریاست خاوری در دسامبر ۱۹۸۳/آذر ۱۳۶۲ به این نتیجه رسید که «سیاست حزب توده از نظر تحولات داخلی ایران اصولاً درست بود، گرچه درباره مسائل سازمان و امنیت، اشتباهات و ضعف‌هایی جدّی وجود داشت.»[88] اما به‌طور کلی، رهبران حزب توده هنوز نمی‌دانستند که در جمهوری اسلامی با چه چیزی روبه‌رو بودند. خاوری در دیدار با اولیانوفسکی در مسکو بلافاصله پس از دستگیری‌ها، سه سناریوی احتمالی را برای سیر رویدادها در ایران طرح ‌کرد: بازگشت سلطه امپریالیسم، جنگ داخلی تمام‌عیار یا بازگشت رژیم بورژوازی لیبرال ذیل شخصی مانند بازرگان.[89] به نوعی این فکر حکومت دینی ضد امپریالیستی و پوپولیستی ممکن است تبدیل به الگویی ماندنی و بادوام از حکومت‌داری در قرن ۲۰ و حتی ۲۱ شود، هنوز به ذهن او خطور نکرده بود.

اما هم‌پیمانان سوسیالیست سابق توده در مسکو و برلین دیگر حزب را نمی‌پذیرفتند. ایران، آمریکاستیز بود و از نظر راهبردی بسیار مهم‌تر از بقایای حزب توده بود. خاوری وقتی در فوریه 1984[بهمن ۱۳۶۲] در برلین با اَکسن دیدار کرد، کوشید به او بفهماند که «بورژوازی بزرگ» در نهایت موفق شده انقلاب ایران را متوقف کند و دوستی دوباره با امپریالیسم در پیش است. او همچنین تأکید کرد که با گرایش به سوی «خودکامگی متعصب قرون‌وسطایی»، نارضایتی عمومی در حال افزایش است.[90] این بار اکسن پاسخ داد ایران ممکن است سرمایه‌داری باشد، اما قطعاً امپریالیست نیست و کشورهای پیمان ورشو همچنان سیاست هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با آن را ادامه خواهند داد.[91] او سپس درباره خود حزب توده گفت: «حزب اتحاد سوسیالیستی مایل است عمیق‌ترین هم‌دردی‌اش را با حزب توده به‌خاطر تلفاتی که متحمل شده ابراز کند. این حزب عمیقاً متأسف است که نه فقط توهمات و ارزیابی‌های غلط منجر به این عقب‌گرد[92] شد بلکه حتی بعضی از رفقای اصلی، آشکارا تسلیم شده‌اند.»[93] به‌خاطر این تسلیم‌ها، حزب دمکراتیک آلمان (شرقی) از آنجایی که در خطوط مقدم جنگ سرد قرار داشت و گرفتار رقابت با آلمان غربی بود، دیگر نمی‌توانست میزبان سازمانی باشد که به‌طور بالقوه در خطرِ نفوذ سرویس‌های اطلاعاتی غرب قرار داشت. اکسن پس از صحبت با پونومارف و اولیانوفسکی، به خاوری گفت که حزب توده باید آلمان شرقی را ترک کند.[94]

 

نتیجه‌گیری

در خرداد ۱۳۶۴، اکثریتی از حزب توده و فداییان در نهایت خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی شدند، رژیمی که آنها آن را «حکومت دینی قرون‌وسطایی» نامیدند.[95] حزب توده در کنفرانسی در سال بعد، بزرگترین گردهمایی حزب از سال ۱۳۲۷، به این نتیجه رسید که رژیم [آیت‌الله] خمینی از سال ۱۳۶۰ از رژیمی انقلابی به رژیمی ارتجاعی تبدیل شده است.[96] با وجود این، رهبران حزب توده هنوز بر این باور بودند که آنها همچنان فاقد آن چیزی بودند که خاوری در ۱۳۶2 برای اکسن در قالب «ارزیابی طبقاتیِ بنیادی از روحانیت» توضیح داد.[97] همه صحبت‌های مربوط به حکومت‌های دینی قرون وسطایی نشان می‌دهد که این حزب هنوز از انقلاب ایران عبرت نگرفته بود. این‌گونه توصیف جمهوری اسلامی بازتاب دیدگاهی از تاریخ بود که در آن جوامع ممکن است به عقب یا جلو بروند. هرچند آنچه به وقوع پیوسته بود پدیده تازه‌ای بود: حکومتی دینی که خود را مترقی می‌دانست، متعهد به ضدیت با امپریالیسم بود، دست‌کم به شکل آمریکاستیزی‌ که حزب توده به‌دنبال آن بود، و به توسعه اقتصادی و عدالت متعهد بود، گرچه بیشتر اوقات از عمل‌کردن به این تعهد سر باز می‌زد تا به آن عمل کند.[98]

اگرچه به‌نظر می‌رسید که مقامات شوروی درک‌ بهتری از این نکته یافته بودند که روش‌های جمهوری اسلامی با مدل‌های انقلابیِ از پیش تعریف شده آنها همخوانی ندارد، اما این درک آن‌قدر دیر اتفاق افتاد که دیگر برای جلوگیری از استحکام حکومت روحانیون در ایران کار چندانی نمی‌شد کرد. تصورات شوروی از تحولات سیاسی در جهان در حال توسعه و برانگیختنِ انقلاب‌های سوسیالیستی در آنجا، از جمله «انقلاب ضد امپریالیستی»، «دولت دمکراتیک ملی» و «مسیر غیرسرمایه‌دارانه» به همراه دیدگاه‌های مربوط به خطراتی که نیروهای انقلابی با آنها مواجه می‌شدند، در انتخاب سرنوشت‌ساز حزب توده در حمایت از [آیت‌الله] خمینی نقش داشتند. این تصورات، احتمال شکل‌گرفتن مسیری را که منجر به «نه شرقی و نه غربی» شد و گرایش‌های مردمی برای ابراز وجود، عدالت و توسعه را که در نوعی بدیل دین‌سالارانه بادوام، از نو صورت‌بندی کرد، از نظر آنها پنهان ماند. حتی پس از این‌که مسکو احتمال کودتای سیا را رد کرد، احتمال این را ‌که جمهوری اسلامی از «مسیری غیرسرمایه‌دارانه» پیروی کند درنظر نگرفت و به‌تدریج  به انعطاف‌پذیری بالقوه حکومت روحانیت پی‌برد، اولویت‌های ژئوپلیتیکی رهبران شوروی ـ یعنی ایران آمریکاستیز ـ آنها را ترغیب می‌کرد به این نتیجه برسند که [آیت‌الله] خمینی، دست‌کم در مقایسه با بنی‌صدر و مجاهدین، هنوز نماینده شرّ کمتر است. اگرچه  مسکو و حزب توده تصورشان این بود چیزی که حزب توده به آن نیاز دارد بیش از هر چیزی دوره‌ای از قانونی‌بودن تحت حکومتی دمکراتیک است تا حزب ظرفیت سازمانی و حمایت توده‌ای‌اش را ایجاد کند، تحلیل هر دو طرف از چشم‌انداز سیاسی ایران، همه نیروهای «بورژوازی» را دشمن تلقی می‌کرد و این دو (مسکو و حزب توده) را به سمت سیاستی کشاند که هرگونه فرصت بهره‌مندی از چنین دوره‌ای از قانونی‌بودنِ دمکراتیک را از دست بدهند. به همین نحو، حزب توده هر تلاشی برای مبارزه با تحکیم حکومت روحانیت به نام دمکراسی را ارتجاعی می‌دانست، موضعی که برای حزب مرگ‌بار شد. رهبران حزب توده قربانی ارزیابی ایدئولوژیکی غلط بودند؛ اما این ارزیابی غلط به همان اندازه که محصول بدفهمی آنها از ایران باشد، محصول نظریه‌های انقلاب کمونیستی بین‌المللی بود که اولویت را به آمریکاستیزی می‌دادند و دمکراسی «بورژوازی» را تحقیر می‌کردند. علاوه‌ بر این، آنچه از چشم‌انداز مسکو مهم بود  ـ یعنی پذیرش نهایی ایرانِ آمریکاستیز و اگرچه با حکومت دینی ـ پیامدهای بسیار مهلک‌تری برای چپ در ایران داشت؛ اما عاقبت، چپ ایران در نهایت یکی دیگر از تلفات تلاش مسکو به نام سوسیالیسم در نبرد با نفوذ آمریکا شد.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. Friedman, Jeremy ,“The Enemy of My Enemy: The Soviet Union, East Germany, and the Iranian Tudeh Party’s Support for Ayatollah Khomeini”, Journal of Cold War Studies (2018) 20 (2): 3–37.

https://doi.org/10.1162/jcws_a_00815

[2]. به‌عنوان نمونه، ببینید: نورمحمدی، قاسم، حزب توده ایران در مهاجرت؛ مطالعه‌ای براساس اسناد منتشر نشده آلمان شرقی، تهران: نشر اختران، 1385.

[3]. “Eingie Gedanken aus den Unterhaltungen während des Buffet Dinners beim 1.Sekretär der Botschaft der CSSR in Teheran am 17.5.79,” 17 May 1979, in PAAA-MfAA, ZR 1611/81, p. 59.

[4]. Telegram, Ambassador Tehran to SED Politbüro, 28 May 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 59.

[5]. Ibid., p. 58; and Telegram, Ambassador Tehran Wolf to Willderding, NMO, Axen, Winkelmann, Neumann, 7 May 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 49.

[6]. Telegram, Wolf to SED Politbüro, SED AIV, and MfAA NMO, 22 August 1979, in SAPMOBArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 98.

[7]. AIV to SED Politbüro, “Information über die Lage in Iran und in der Tudeh-Partei Irans,” 14 September 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 103.

[8]. MfAA, NMO, “Zur den Auseinandersetzungen in Iranisch-Kurdistan,” 4 September 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 100.

[9]. “Vermerk über das Gespräch mit dem Botschafter der UdSSR im Iran, Gen. W. M. Winogradow am 22.10.1979,” 22 October 1979, p. 147.

برای اطلاعات بیشتر درباره واکنشهای شوروی به قیام کردها ن.ک

Yodfat, The Soviet Union and Revolutionary Iran.

[10]. درباره افغانستان ن.ک

“Vermerk über ein Gespräch des Genossen Hermann Axen, Mitglied des Politbüros und Sekretär des ZK der SED, mit Genossen Nureddin Kianouri, Erster Sekretär des ZK der Tudeh-Partei Irans, am 11.2.1980,” 11 February 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, p. 42.

[آیت‌الله] خمینی حتی از حزب توده خواست درباره افغانستان با شووری پادرمیانی کند. ن.ک

“Vermerk über 2 Gespräche des Genossen Hermann Axen, Mitglied des Politbüros und Sekretär des ZK der SED, mit Genossen Nureddin Kianouri, 1 Sekretär des ZK der Tudeh-Partei Irans, am 16.6 und 17.6.1980,” 17 June 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, p. 54.

[11]. Telegram, East German Ambassador Wolf to Willerding, Winkelmann, AIV, and NMO, 12 June 1979, in SAPMO-BArch DY 30/IV B 2/20/369, p. 62.

[12]. MfAA, NMO, “Zum Verfassungsentwurf der Islamischen Republik Iran,” 2 July 1979, in SAPMO-BArch DY 30/IV B 2/20/369, p. 68.

[13]. Telegram, Embassy Tehran to Willerding, Konschel, NMO, Axen, Winkelmann, 19 July 1979, in SAPMO-BArch DY 30/IV B 2/20/369, p. 71.

[14]. “Vermerk über ein Gespräch zwischen dem Ersten Sekretär des ZK der Tudeh-Partei des Iran, Genossen Kianouri, und Genossen Guttman am 3. August 1979,” 3 August 1979, p. 95.

کیانوری گاتمن را از گفتگوی اخیرش با پونومارف و اولیانوفسکی باخبر کرد.

[15]. درباره نظریات پونومارف و اولیانوفسکی ن.ک ibid., pp. 92–95. برای اظهارنظر ولادیمیر وینوگرادوف سفیر شوروی ن.ک

 “Vermerk über das Gespräch mit dem Botschafter der UdSSR im Iran, Gen. W. M. Winogradow am 22.10.1979,” 22 October 1979, p. 145.

[16]. Erich Honecker

[17]. “Stenografische Niederschrift der Zusammenkunft des Generalsekretärs des ZK der SED und Vorsitzenden des Staatsrates der DDR, Gen. Erich Honecker, sowie der weiteren Mitglieder und Kandidaten des Politbüros des ZK der SED mit der Generalsekretär des ZK der KPdSU und Vorsitzenden des Präsidiums des Obersten Sowjets der UdSSR, Genossen Leonid Iljitsch Breschnew sowie den anderen Mitgliedern der sowjetischen Partei und Regierungsdelegation, am Donnerstag, dem 4.Oktober 1979, im Amtssitz des Staatsrates der DDR,” 4 October 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/2378, p. 79.

[18]. AIV to SED Politbüro, “Information über die Lage in Iran und in der Tudeh-Partei Irans,” 14 September 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 104.

[19]. Ibid, p. 105.

[20]. آرتور کستلر داستان‌نویس، وقایع‌نگار و روزنامه‌نگاری از یهودیان مجارستان بود. کستلر در جوانی از طرفداران سرسخت کمونیسم بود و در ۱۹۳۱ به حزب کمونیست آلمان پیوست، اما هفت سال بعد در بحبوحه دادگاه‌های مسکو از حزب جدا شد و در باقی عمر خود به یکی از مخالفین آشتی‌ناپذیر استالینیسم و یکی از فعالان ضدکمونیست تبدیل شد. شاهکار او رمان ظلمت در نیمروز است که به پرده آهنین و محاکمات فرمایشی در شورویِ دوران استالین می‌پردازد.م.

[21]. Arthur Koestler, The God That Failed (New York: Harper & Brothers, 1949), p. 54.

[22]. Behrooz, Rebels with a Cause, p. 106.

[23]. Kuzichkin, Inside the KGB, pp. 299–300. See also Vinogradov, Diplomatiya, pp. 466–467.

سفارت آلمان شرقی به همان نتیجه‌گیری رسید. ن.ک

Telegram, Ambassador Konschul to Axen, 22 November 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 181.

[24]. “Information über ein Gespräch des Hermann Axen, Mitglied des Politbüros und Sekretär des ZK, mit Genossen Nureddin Kianouri, 1. Sekretär des ZK der Tudeh-Partei Irans, am 8.11.1979,” n.d., in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 164.

[25]. GDR Embassy Moscow to Axen, 16 November 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 178.

[26]. Ibid.

[27]. Ibid., p. 179.

[28]. جنبشی اجتماعی در میان طبقه متوسط روسیه در دهه‌های ۱۸۶۰ و ۱۸۷۰ بود که برخی از اعضای آن به تبلیغات انقلابی علیه حکومت تزاری می‌پرداختند. ایدئولوژی آنها به نارودنیچستوو (народничество) موسوم بود که ترکیبی از سوسیالیسم دهقانی و پوپولیسم بود.م.

[29]. Memorandum of Conversation between Axen and Kianouri, 8 November 1979, in SAPMOBArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 158.

[30]. MfAA, “Innenpolitische Auseinandersetzungen in Iran,” 21 December 1979, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/369, p. 226.

[31]. Axen and Kianouri, record of conversation, 8 November 1979, p. 160.

[32]. Ibid., p. 167.

[33]. Ibid., p. 168.

[34]. Verblendung

[35]. Ibid.

[36]. Umgestaltung

[37] East German embassy in Moscow to Axen, Krolikowski, Winkelmann, Willerding, Ziebart, “Information über einige Fragen der Lage im Iran und der sowjetisch-iranischen Beziehungen,” 21 May 1980, in SAPMO-BArch DY 30/IV B 2/20/370, p. 36.

[38]. East German Ambassador in Moscow W. Grabowski to Winkelmann, 16 September 1980, in SAPMO-BArch DY 30/IV B 2/20/370, p. 201.

[39]. East German Ambassador in Tehran Konschul to Deputy Foreign Minister Willerding, report on conversations with Communist states’ ambassadors, 21 May 1980, in SAPMO-BArch DY 30/IV B 2/20/370, pp. 48–53; and GDR Ambassador Konschel, “Zum iranisch-amerikanischen Konflikt,” n.d., in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, p. 177.

[40]. “Vermerk über ein Gespräch des Genossen Hermann Axen, Mitglied des Politbüros und Sekretär des ZK der SED, mit Genossen Nureddin Kianouri, Erster Sekretär des ZK der Tudeh-Partei Irans, am 11.2.1980,” 11 February 1980, p. 42.

[41]. “Vermerk über 2 Gespräche des Genossen Hermann Axen, Mitglied des Politbüros und Sekretär des ZK der SED, mit Genossen Nureddin Kianouri, 1 Sekretär des ZK der Tudeh-Partei Irans, am 16.6 und 17.6.1980,” 16–17 June 1980, p. 59.

[42]. Ibid., p. 60.

[43]. Ibid., pp. 61–62.

[44]. “Vermerk über ein Gespräch des Genossen Hermann Axen, Mitglied des Politbüros und Sekretär des ZK der SED, mit Genossen Nureddin Kianouri, Erster Sekretär des ZK der Tudeh-Partei Irans, am 11.2.1980,” 11 February 1980, p. 42.

[45]. State Committee on Economic Ties

[46]. East German Embassy in Moscow to Axen, Krolikowski, Winkelmann, Willerding, Ziebart, “Information über einige Fragen der Lage im Iran und der sowjetisch-iranischen Beziehungen,” 21 May 1980, p. 38.

درباره دیدار اسکاچکوف، رئیس کمیته دولتی روابط اقتصادی ن.ک

M. J. Williams, UK Embassy in Moscow to Gorham, Middle Eastern Department, Foreign and Commonwealth Office, “Visit of Mr. Skachkov,” 3 June 1979, in The National Archives of the United Kingdom, FCO 8/3371, pp. 41–42.

[47]. برای اطلاعات بیشتر درباره تقابل بین بنی‌صدر، رئیس‌جمهور، و حزب جمهوری اسلامی ن.ک

Keddie, Modern Iran, pp. 249–253; Shaul Bakhash, The Reign of the Ayatollahs: Iran and the Islamic Revolution (New York: Basic Books, 1984), pp. 92–165; Mohsen M. Milani, “Power Shifts in Revolutionary Iran,” Iranian Studies, Vol. 26, No. 3/4 (Summer–Autumn 1993), pp. 359–374; Mohsen M. Milani, “The Evolution of the Iranian Presidency from Bani Sadr to Rafsanjani,” British Journal of Middle Eastern Studies, Vol. 20, No. 1 (1993), pp. 83–97; and Eric Rouleau, “The War and the Struggle for the State,” MERIP Reports, Vol. 11, No. 98 (July–August 1981), pp. 3–8.

[48]. “Zur Lage in Iran (erarbeitet auf der Grundlage eines Gesprächs mit Genossen A. Baranow, Mitarbeiter in der Int. Abteilung des ZK der KPdSU, am 1.2.1980,” 1 February 1980, in SAPMOBArch, DY 30/IV B 2/20/370, p. 2.

[49]. Ibid., p. 5.

[50]. Ibid.

[51]. فرانسیسکو فرانکو، دیکتاتور اسپانیایی که از ۱۹۳۹ تا ۱۹۷۵ در اسپانیا حکومت کرد.م.

[52]. “Vermerk über ein Gespräch des Genossen Hermann Axen, Mitglied des Politbüros und Sekretär des ZK der SED, mit Genossen Nureddin Kianouri, Erster Sekretär des ZK der Tudeh-Partei Irans, am 11.2.1980,” p. 45.

[53]. Ibid., p. 41.

[54]. Konschul report on conversations with socialist ambassadors, 21 May 1980, p. 53.

[55]. Behrooz, Rebels with a Cause, p. 110.

[56]. Ibid., pp. 112–113.

[57]. Mikhail Krutikhin

[58]. خبرگزاری شوروی.م.

[59]. Mikhail Krutikhin, Telegraph Agency of the Soviet Union (TASS) correspondent in Tehran, “Die linken Kräfte in Iran,” 24 June 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, pp. 123–125. 113. Ibid., p. 125.

[60]. Ibid., p. 125.

[61]. “Die Innenpolitische Lage in Iran nach der Proklamierung der Islamischen Republik,” 1 April 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, p. 15.

[62]. درباره پاسخ اولیه رژیم ایران به جنگ، بویژه سازماندهی مقاومت علیه حمله عراق در بستر این نزاعهای داخلی بر سر قدرت: ن.ک

Pierre Razoux, The Iran-Iraq War (Cambridge, MA: Harvard University Press, 2015), pp. 121–134.

[63]. برای گزارش سفیر آلمان شرقی ن.ک

Telegram, Konschel to Willerding, Winkelmann, Schüssel, NMO, “Hintergründe Zuspitzung Situation Iran/Irak (auf Grundlage Consultation mit Bruderbotschaften),” 17 September 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, p. 209.

برای سفیر شوروی ن.ک

Telegram, Konschel to Willerding, Winkelmann, Schüssel, CC, NMO based on conversation with Soviet Ambassador Vinogradov, 25 September 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, p. 213.

[64]. Telegram, of Konschel to Willerding, Winkelmann, Schüssel, NMO, 1 October 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, pp. 215–216.

[65]. CIA Special National Intelligence Estimate, “Soviet Interests, Policies, and Prospects with Respect to the Iran-Iraq War,” 24 December 1980, https://www.cia.gov/library/readingroom /docs/DOC_0000273317.pdf, p. 6.

برای اطلاعات بیشتر درباره واکنشهای شوروی به جنگ ایران و عراق، ن.ک

Yodfat, The Soviet Union and Revolutionary Iran, pp. 106–110.

همچنین ن.ک

Razoux, The Iran-Iraq War, pp. 82– 86.

رازو، از تقسیم‌بندیهای خاص رهبران شوروی بر سر تصمیم درباره حمایت از عراق یا ایران صحبت می‌کند؛ اما منبع اطلاعات او روشن نیست.

[66]. Yodfat, The Soviet Union and Revolutionary Iran, pp. 94–97.

[67]. Telegram, Konschel to Willerding, Winkelmann, Schüssel, NMO, 11 November 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/IV B 2/20/370, p. 219.

[68]. برای اطلاعات بیشتر درباره تحولات داخلی و بین‌المللی جمهوری اسلامی در این دوره ن.ک

 Keddie, Modern Iran, pp. 250–253.

[69]. Wolfgang Konschel

[70]. wissenschaftlicheklassenmässigen Ansichten

[71]. Konschel, “Zum iranisch-amerikanischen Konflikt,” p. 177.

[72]. Ibid., pp. 178–180.

[73]. Ibid., p. 181.

[74]. schöpferischen

[75]. Ibid.

[76]. Memorandum to SED Politbüro, “Auszüge aus einer Antwort des Genossen Nureddin Kianouri, 1st Sekretär des ZK der Tudeh, auf Fragen eines Moslems (Aus einer Frage-und-Antwort Veranstaltung vom November 1980,” November 1980, in SAPMO-BArch, DY 30/11537, pp. 40–45.

[77]. Memorandum to SED Politbüro, “Die Errungenschaften der iranischen Revolution (Auszüge aus einem Artikel des Zentralorgans der Tudeh-Partei, Nameh Mardom, 1981,” 26 May 1981, in SAPMO-BArch, DY 30/11537, pp. 46–63.

[78]. Memorandum to SED Politbüro, “Erklärung des ZK der Tudeh-Partei Irans aus Anlass der Wahl des zweiten Staatspräsidenten der IRI (Juli 1981),” 13 August 1981, in SAPMO-BArch, DY 30/11537, pp. 71–72.

[79]. Ibid., p. 73.

[80]. Memorandum to Politbüro, “Auszüge aus einer Erklärung der Tudeh-Partei Irans ‘Zur Herstellung einer auf dem Gesetz und auf sozialer Gerechtigkeit beruhenden Ordnung,” 5 October 1981, in SAPMO-BArch, DY 30/11537, p. 80.

[81]. Kuzichkin, Inside the KGB, p. 291.

همچنین ن.ک

Behrooz, Rebels with a Cause, p. 126.

[82]. به نقل از

 Behrooz, Rebels with a Cause, p. 127.

[83]. Ibid., p. 128.

[84]. Rostislav Ul’yanovskii, “Iranskaia Revoliutsiia i ee Osobennosti,” Kommunist, No. 10 (July 1982), p. 115.

[85]. Ibid., p. 116.

[86]. درباره این شرایط در تیر ۱۳۶۱ ن.ک

Memorandum to SED Politbüro, “Über die gegenwärtige Lage der Tudeh-Partei Irans,” 20 July 1982, in SAPMO-BArch, DY 30/11537, p. 87.

درباره واکنش حزب توده به دستگیریها ن.ک

Memorandum to SED Politbüro, “Zur Lage in der Tudeh-Partei Irans (TPI),” 9 January 1984, in SAPMO-BArch, DY 30/11537, p. 88.

[87]. Ervand Abrahamian, Tortured Confessions: Prisons and Public Recantations in Modern Iran (Berkeley: University of California Press, 1999).

[88]. Memorandum to SED Politbüro, “Zur Lage in der Tudeh-Partei Irans (TPI),” 9 January 1984, p. 90.

[89]. “Information über ein Gespräch mit dem Genossen Khavari, Mitglied des Politbüros der TudehPartei Irans, am 12.2.1983,” 12 February 1983, in SAPMO-BArch, DY 30/IV 2/2.035/142, pp. 55– 57.

[90]. Axen to Honecker, “Vermerk über ein Gespräch des Genossen Hermann Axen, Mitglied des Politbüros und Sekretär des ZK der SED, mit dem 1. Sekretär des ZK der Tudeh-Partei Irans, Genossen Ali Khavari, am 2.2.1984 im Hause des ZK,” 9 February 1984, in SAPMO-BArch, DY 30/IV 2/2.035/142, p. 63.

[91]. Ibid., pp. 66–67.

[92]. Rückschlag

[93]. Ibid., p. 67.

[94]. Ibid., p. 68.

[95]. Memorandum to SED Politbüro, “Zur Politik der Tudeh-Partei Irans,” 24 July 1985, in SAPMOBArch, DY 30/11537, p. 95.

[96]. Memorandum to SED Politbüro, “Zur Lage in der Volkspartei Irans (Tudeh),” 30 March 1987, in SAPMO-BArch, DY 30/11537, p. 101.

[97]. Axen to Honecker on the conversation between Axen and Khavari, 2 February 1984, in SAPMOBArch, DY 30/IV 2/2.035/142, p. 64.

[98]. برای مثال ن.ک

Khadija V. Frings-Hessami, “The Islamic Debate about Land Reform in the Iranian Parliament, 1981–1986,” Middle Eastern Studies, Vol. 37, No. 4 (October 2001), pp. 136– 181; and Evaleila Pesaran, “Towards an Anti-Western Stance: The Economic Discourse of Iran’s 1979 Revolution,” Iranian Studies, Vol. 41, No. 5 (December 2008), pp. 693–718.



 
تعداد بازدید: 390


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: