25 مهر 1402
در همین زمان [بهمن 57] گروهکهایی مثل چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق از شلوغی مملکت سوءاستفاده کرده و مقدار زیادی اسلحه در خانههای تیمیشان انبار کردند. حتی وقتی که امام دستور دادند مردم اسلحهها را به مساجد تحویل بدهند، این گروهکها بهجای آنکه اسلحهشان را به مساجد تحویل دهند، مقری ساختند و اسلحههای مردم را تحویل گرفتند و انبار کردند. این وضع چنان ما را نگران ساخت که بهاتفاق آقای بهزاد نبوی نامهای تهیه کرده، به آقای مطهری دادیم و خواستیم آن را به دست امام برسانند. در نامه قید کرده بودیم که روال شکلگیری فعلی کمیتهها بسیار ناهماهنگ است و هیچ تشکل سازماندهیشده وجود ندارد. و اینکه گروهکهای مختلف مسلح شدهاند و این احتمال میرود که در آیندهای نهچندان دور کشور دچار جنگ داخلی شود. بنابراین به امام پیشنهاد کردیم که ما آمادگی آن را داریم که یک کمیته مرکزی را تشکیل دهیم و کمیتههای دیگر را تحت مرکزیت این کمیته نظم بدهیم.
آقای مطهری خدمت حضرت امام رفتند و پساز آمدن، به ما گفتند که نظرمان را با امام مطرح کردهاند و امام نیز گفت که این تصمیم گرفتهاند طی حکمی، آقای مهدوی کنی را مسؤول تشکیل دادن کمیته بکنند.
آنگاه گفتند که هر کمکی از ما ساخته است میتوانیم به آقای مهدوی کنی برسانیم.
چند ساعت بعد از رادیو شنیدم که حضرت امام، آقای مهدوی کنی را بهعنوان مسئول کمیته موقت انقلاب اسلامی منسوب کردهاند.
آقای مهدوی کنی، پساز گرفتن حکم، در ساختمان مجلس شورای ملی سابق مستقر شدند. من هم خودم را به ایشان معرفی کردم. آقای مهدوی کنی گفت که از میان اشخاص انقلابی که سابقه مبارزاتی دارند کسانی را برای شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی انتخاب، و کارمان را شروع کنیم. بدین ترتیب، پساز کامل شدن اسامی اشخاص که همگی از شخصیتهای شناختهشده بودند، کارمان را شروع کردیم...
نخست از سی چهل نفری که قصد همکاری داشتند، خواستیم که هر کس خودش را معرفی کند و سابقهاش را بگوید و اینکه چه کاری میتواند انجام دهد. پساز آن، از آنها خواستیم تا تعدادی از بین خودشان را برای شورای مرکزی انتخاب کنند. پساز رأیگیری، آقای مهدوی کنی و آقای اسلامی (که در انفجار حزب جمهوری اسلامی شهید شد) و اصغر نوری نوروزی و بنده و یکی دو نفر دیگر که نامشان در خاطرم نیست بهعنوان اعضای شورای مرکزی انتخاب شدند.
پساز مشخص شدن اعضای شورای مرکزی، اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز به ما کمک کردند و آقای بهزاد نبوی که عضو این سازمان بود، مسئول صدور کارت شناسایی شد.
بدین ترتیب، مردم هم اختلافها و دعوا و درگیریهایشان را به کمیته میآوردند تا در آنجا رسیدگی شود، و کمیته، مرجع رسیدگی به امور مردم شده بود. حتی در خاطرم هست که رئیس شهربانی کل کشور، برای رفتن به خوزستان از ما خواست تا برایش نامهای بدهیم که در طول سفر اگر جلویش را گرفتند آن برگه را نشان دهد. حتی مسئول یک شرکت خارجی را که میخواست دو سه تا چمدانش را از ایران خارج کند، به کمیته آوردند تا تأییدیه بگیرد، و اگر تأییدیه میگرفت به او اجازه خروج از کشور میدادند.
در آن روزها آنقدر سرمان شلوغ بود که بیشتر شبها نمیتوانستیم به منزل برویم. حجم کارهامان زیاد بود اما اتاقی برای نشستن نداشتیم از سه چهار اتاقی که در اختیار کمیته بود همه دستهجمعی استفاده میکردیم و مرتب برای پاسخ گفتن به تلفن از این اتاق به آن اتاق میرفتیم. یادم هست گاهی اوقات سه یا چهار خط تلفن بهطور همزمان در انتظار صحبت با من بودند و بارها اتفاق میافتاد صحبتم را با یکی نیمهتمام میگذاشتم و مشغول صحبت با دیگری میشدم، درحالیکه به کلی ادامه صحبت با اولی را فراموش میکردم کار در کمیته مرکزی در روزهای اول انقلاب به مفهوم واقعی برای ما بیستوچهار ساعته بود.
آقای مطهری هم به ما سر میزدند و مسائل را پیگیری میشدند.
در آن روز معضل بزرگ کمیتههای هرزی بود که از این طرف و آن طرف روییده بود در اینباره خبرهای تلخی هم به ما میرسید به این معنی که آن کمیتههای بیاساس، کارهای ضد قانون انجام میدادند و از موقعیت بدست آمده نفع شخصی میبردند و همه اینها به اسم «کمیته» تمام میشد، ما هم هیچ اشراقی بر این کمیتههای خودرو و مزاحم نداشتیم و عملکرد آنها، نام کمیته را به زیر سوال برده بود.
برای جلوگیری از افسار گسیختگی کمیتههای هرز، اعلام کردیم که کمیته موقت انقلاب اسلامی قصد دارد برای اسلحههای کلیه کمیتهها شناسنامه و کارت صادر کند تا بتواند خدماتی در این جهت ارائه دهد. از آنها خواستیم صورت اسامی اسلحههایشان را با شماره اسلحه به ما بدهند تا برایشان مجوز اسلحه بدهیم، و اگر اسلحه خراب هم دارند به ما بدهند تا در مقابل، اسلحه سالم به آنها بدهیم.
بدینترتیب، کمیتهها برای اینکه از این فرصت پیشآمده استفاده کافی ببرند، حتی اسلحههای شکستهشان را نیز در لیست ده ذکر کرده بودند.
با این اطلاعیه، و گرفتن لیست سلاحها، توانستیم تعداد اسلحههای کمیتههای ناخواسته را به دست آوریم. آنگاه برای اسلحهها کارت صادر کردیم. از آن پس اعلام کردیم که به کسانی کارت اسلحه میدهیم که از سوی ما تأیید شده باشند؛ زیرا میشنیدیم که افراد ناصالح با سوءاستفاده از عنوان کمیته، چه فجایعی میآفرینند. بنابراین به کسانی که سابقه مشکوکی داشتند کارت اسلحه ندادیم، از اینجا بود که اعتراضها شروع شد، آنها خودشان را مستحق داشتن کارت اصلح میدانستند، اما ما تأییدشان نکرده بودیم. آنگاه تصمیم گرفتیم با برخورد مسلحانه، کسانی را که کارت اسلحه ندارند خلع سلاح کنیم.
در نتیجه این روند، پساز سه چهار ماه که از پیروزی انقلاب گذشته بود، کلیه کمیتههای فرعی و ناخواسته و بیکنترل منحل شده و آنچه باقی مانده بود، تحت نفوذ و کنترل کمیته مرکزی به کارش ادامه داد. در این زمان بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم متولد شد.
منبع: خاطرات مرتضی الویری، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، تهران، حوزه هنری، 1375، ص 78 - 82.
تعداد بازدید: 326