انقلاب اسلامی :: کشیشی که به گزینه برانداختن شاه نیندیشید

کشیشی که به گزینه برانداختن شاه نیندیشید

کا.گ.ب و انقلاب در ایران

10 مهر 1402

دمیتری آسینوفسکی

ترجمه وحید میره بیگی

بخش اول

 

*توضیح گروه ‌ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: مقاله زیر حداقل از دو جنبه برای پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی اهمیت دارد؛ اول این‌که دربارة ارتباط و موضع شوروی و انقلاب اسلامی ایران تاکنون پژوهش چندانی در داخل کشور انجام نشده است.[1] دوم، نویسنده[2] این مقاله برای پژوهش خود از اسناد تازه آزاد شدة حزب کمونیست اتحاد شوروی بهره فراوان برده است. از این‌رو نکته‌هایی پنهانی از عقاید و عملکرد مقامات شوروی و مأموران کا. گ. ب در دوران انقلاب اسلامی برای اولین‌بار در این مقاله منتشر می‌شود. طبق مدعای نویسنده، مقامات شوروی همانند کشورهای مهم اروپایی و ایالات متحده آمریکا امکان وقوع انقلابی مذهبی در ایران را بعید می‌دانستند. هنگام آغاز اعتراضهای عمومی نیز اعتباری جدی به نیروهای مذهبی نمی‌دادند. طبق اسناد منتشر شده در این مقاله، برای اولین‌بار گروهی از مقامات در پولیتبورو (دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی) در آذر 1357 جلساتی را دربارة بررسی اوضاع ایران تشکیل دادند. با این‌که مأموران کا. گ. ب در ایران به مقامات بالا در مسکو گزارش دادند که نیروهای مذهبی به رهبری آیت‌الله خمینی تمایلات ضد کمونیستی دارند، اما مقامات عالی‌رتبه شوروی بر اساس ذهنیت ایدئولوژی مارکسیست ـ لنینیستی خود و اهمیت مبارزه با  نفوذ آمریکا در منطقه، معتقد بودند با حمایت از جمهوری اسلامی و اتحاد گروه‌های چپ‌گرا به‌رهبری حزب توده می‌توانند از مداخله آمریکا در ایران بکاهند و حزب توده و گروه‌های چپ ‌در زمانی مناسب قدرت را در ایران به‌دست بگیرند. اما روند حوادث نشان داد که واقعیت جامعه ایران با ذهنیت مقامات شوروی فاصله زیادی داشت. ‌

این مقاله فعالیتهای نمایندگیِ کا.گ.ب در تهران را طی انقلاب سالهای 1978-1979/1357 و سالهای اولیة جمهوری اسلامی بررسی می‌کند. در حالی که بعضی از متخصصان غربی کا.گ.ب را پشتِ انقلاب ایران عنوان می‌کردند، به‌زودی روشن شد که شگفت‌زدگیِ رهبران و سازمان اطلاعات شوروی از این رخداد، کمتر از همتایان غربی‌شان نبود. مسکو، انقلاب اسلامی را فرصتی می‌دید و کا.گ.ب به‌عنوان یکی از ابزارهای اصلی شوروی برای اعمال نفوذ در وضعیت داخلی ایران موفقیتهایی هم داشت، اما تفکر دوگانة جنگ سرد، رهبری شوروی را در مواجهه با چالش انقلاب اسلامی ایران محدود کرده بود.

*****

جک متلاک[3]، سفیر آمریکا در مسکو، تلگرافی به وزارت امور خارجه در سپتامبر 1981/شهریور 1360 فرستاد که در آن راهبرد شوروی درقبال ایرانِ انقلابی را در جمله‌ای کوتاه توصیف کرده بود. به نظر متلاک، شوروی «مدتها بود که در [زمین] ایران بازی می‌کرد، به این امید که اگر حزب توده در طول دورة آشوب کنونی، آرام بگیرد و دست به کاری نزند، در هنگامی که [آیت‌الله]خمینی و روحانیان خود را کاملاً بی‌اعتبار، یا خود را قلع‌وقمع کردند، ممکن است این حزب به‌عنوان مؤثرترین نیروی سازمان‌دهی‌شده ظاهر شود.[4]» اگرچه ارزیابی سفیر خیلی دیرهنگام بود، و تا 1981/1360 دیگر شمار کمی از رهبران شوروی باور داشتند که چپ ایران وارث احتمالیِ رژیم مذهبیِ درحال‌فروپاشیِ فرضی باشد، ارزیابی متلاک در [شرایطِ] سال 1979/1358 می‌توانست درست باشد. چیزی از برافتادنِ شاه نگذشته بود که شوروی راهبردِ حمایت از انقلاب را پیش گرفت، با این چشمداشت که پس از انقلاب، رژیمی «مترقی» (یعنی طرفدار شوروی) برقرار می‌شود، دست‌کم دلیل اولیة این حمایت، نزد بخشی از رهبران شوروی همین بود. افزون‌براین، منابعی که در این مقاله به‌طورانتقادی مورد بحث قرار گرفته‌اند، ادعا می‌کنند که پولیتبورو[5] حتی پیش از انقلاب، به‌رغم روابط اقتصادی دوسویه سودمند با شاه، از نقش جدید محمدرضاشاه به‌عنوان پلیس منطقه که آن را در دهة 1970/1350 پذیرفته بود، ناخرسند بود. این ناخرسندی موجب دستوری به کا.گ.ب شد تا برای بی‌اعتبارکردنِ رژیم شاه در چشم همسایگان و متحدانش، «اقدامات فعالی» پیش بگیرد[6]. اما فعالیتهای کا.گ.ب به‌ندرت تأثیر مهمی بر گسترش انقلاب ایران داشت. افزون‌براین، احتمالاً [اقدامات] کا.گ.ب دلیلِ به راه‌افتادن مبارزة‌ ضدجاسوسی ساواک بود که در آستانة انقلاب، شبکة کا.گ.ب در ایران را به‌کلی از میان بُرد. پس از برافتادنِ رژیم شاهنشاهی ایران، کا.گ.ب از دستورهای شوروی برای کمک به حزب تودة ایران پیروی کرد تا این حزب با دیگر گروه‌های چپ «جبهة مترقی» متحد تشکیل دهد. اما گذشتِ ماه‌های بعدی نشان داد که اقدامات کا.گ.ب در پیگیری این اهداف، تقریباً به‌طورکامل شکست خورده است. در حالی که دیگر چپهای ایران مایل نبودند به حزب توده بپیوندند، عملکرد کا.گ.ب در سالهای بعدی به‌تدریج به محافظت از روابط مخفی میان دپارتمان بین‌المللی حزب کمونیست شوروی (CPSU) و حزب توده تقلیل یافت.

یکی از موانع مطالعه دربارة کا.گ.ب و فعالیتهای اطلاعاتی خارجی آن، کمیابیِ منابع در دسترس است. در سال 2004، ریموند گارتوف[7]، دربارة تاریخ‌نگاریِ [سازمانهای] اطلاعاتی در جنگ سرد مقاله‌ای پژوهشی نوشت که تقریباً تمام آن به بررسی فعالیتهای سازمان اطلاعات شوروی در طول جنگ سرد اختصاص داشت، و مبتنی بر منابع غیرآرشیوی تولیدشده از سوی فراریان از شوروی، روزنامه‌نگاران روسی و غربی و مقامات بازنشستة سازمانهای اطلاعاتی بود[8]. متأسفانه پس از انتشار مقالة گارتوف نیز وضعیت دسترسی به اسناد آرشیوی کا.گ.ب. تغییر چندانی نکرده است. در حالی که بعضی از دولتهای پس از شوروی آرشیوهای کا.گ.ب را از طبقه‌بندی محرمانه خارج کردند، اغلب اسناد ریاست ارشد کا.گ.ب (Pervoe Glavnoe Upravlenie) ـ سازمان اطلاعاتی خارج‌کشور ـ هنوز طبقه‌بندی‌شده در مسکو مانده‌اند. اگرچه خارج‌کردنِ آرشیو حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (CPSU) از طبقه‌بندی، این محدودیت را تا حدی رفع کرده است. اگرچه اغلب این اسناد جدید شامل توصیف مفصل فعالیتهای کا.گ.ب. نیست، اما زمینه و بستر [رخ‌دادنِ آن فعالیتها] را تا حد زیادی روشن می‌کند و دستورهای حزب به کا.گ.ب را آشکار می‌سازد. در نتیجه این مقاله در وهلة نخست بر اسنادِ دردسترسِ آرشیو حزب کمونیست، خاطرات مقامات کا.گ.ب، و آرشیو تحلیل‌گر پیشین کا.گ.ب، واسیلی میتروخین[9] متکی است. این خاطرات برای پژوهشگران روابط ایران و شوروی مزیت خاصی دارد، زیرا دو نفر از مشهورترین خاطره‌نویسان در ایران کار کرده و بخشهای مهمی از کتابهای خود را به فعالیتهای کا.گ.ب. در ایران اختصاص داده‌اند[10]. لئونید شبارشین[11] از 1979 تا 1983/1358 تا 1362 نمایندة کا.گ.ب در ایران بود و ولادیمیر کوزیچکین[12] نیز زیردست او بود. مهم‌تر از اینها، دورة پس از خدمت در ایران برای این دو نفر بسیار متفاوت بود. کوزیچکین به بریتانیا پناهنده شد، و دلیل فراخواندن شبارشین به مسکو تاحدی همین قضیه بود. بی‌تردید این شرایط به تفاوتهای اساسی در خاطرات این دو روایتگر انجامیده است. برای شبارشین، این مهم بود که اعتبارش را که با پناهندگی زیردست خود و شکست مأموریتش در ایران، مخدوش شد، بازگردانَد: تشکیل جبهه‌ای متحد از احزاب «مترقی» در ایران پس از انقلاب. برعکس، کوزیچکین در پی این بود که خود را قربانیِ کا.گ.ب و شوروی معرفی کند و برچسب خیانت را از روی خود بردارد[13]. ترکیب این روایتها، با اهداف ضدونقیض، به ما خبر می‌دهد که در نمایندگی کا.گ.ب. در تهران چه گذشت. از سوی دیگر، واسیلی میتروخین، برخلاف دو چهرة دیگر، به‌طور شخصی درگیرِ فعالیتهای کا.گ.ب در ایران نبود. او از کارکنان بایگانی کا.گ.ب. بود که پس از سقوط شوروی به بریتانیا پناهنده شد، و آرشیو شخصی اسنادی را که در طول دهه‌ها جمع‌آوری کرده بود ـ رونوشت‌برداری‌شده از روی آرشیو کا.گ.ب. ـ با خودش به بریتانیا برد. اغلب اسنادی که او قاچاق کرد در دو جلد کتابی استفاده شده است که با همکاری تاریخ‌شناس، کریستوفر اندرو[14] نوشت.[15] اگرچه فصلی که در جلد دوم به فعالیتهای کا.گ.ب. در ایران اختصاص داده شده بعضی از اسناد مهم آرشیو میتروخین را آشکار کرده، اما تنها شرحی که از زمینهِ [آن دوره به بحث] می‌افزاید، از خاطرات کوزیچکین و شبارشین گرفته شده، عاری از تحلیل انتقادی این سه منبع است. کریستوفر اندرو منصفانه معتقد است که انتشار آرشیو میتروخین برای فهم اهمیت کا.گ.ب. در سیاست خارجی شوروی حیاتی بود و تا حد زیادی از سوی پژوهشهای قبلی نادیده گرفته شده است.[16] اما در تحلیل اندرو، کلیت اعتبار آرشیو میتروخین به‌ندرت زیر سؤال رفته است. اما همان‌طور که یکی از بررسی‌کنندگان اشاره کرده، «این‌که  کتاب از کجا آمده مایة تأسف است: میتروخین اسناد را نیاورده است، او کپی‌برداری، خلاصه‌نویسی و یادداشت‌برداری کرده است.[17]» در حقیقت، آرشیو اصلی میتروخین که در آرشیو دانشکدة چرچیل دانشگاه کمبریج در دسترس پژوهشگران است، کلِ اسناد اصلی یا کپیهای آنها نیست، بلکه متون آشفتة تایپ‌شده میتروخین است که فرض می‌شود مبتنی بر اسناد اصلی باشد[18]. جزئیات اسناد میتروخین (مانند ارجاع شماره‌ها به اسناد پولیتبورو) هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که نوشته‌هایش مبتنی بر اسناد اصلی است. اما همان‌طور که نمونه‌های آورده شده در این مقاله نشان می‌دهند، روایتهای میتروخین در مقاسیه با آن‌چه در اسناد تازه آزادشده پولیتبورو آمده ، روایتی است که براساس فرضیات بی‌پشتوانه و گمانه‌زنیها، دربارة ماهیت خرابکارانة سیاستهای شوروی و اقدامات کا.گ.ب. اغراق می‌کند. بنابراین، اگرچه بعضی از ادعاهای میتروخین می‌تواند بسیار شورانگیز باشند، باید با احتیاط لازم بدانها پرداخت.

چارچوب جهانی جنگ سرد، عامل اصلی محدودکنندة قابلیتهای متخصصان و تصمیم‌گیران آمریکا و شوروی در تحلیل انقلاب ایران و رژیم جدید این کشور بود. این انقلاب به چشم شوروی، به‌مثابه شگفتیِ محض ظاهر شد، به قدری که حتی چهره‌های اصلی و نیروهای پیش‌برنده‌اش برای آنان ناشناخته بودند یا بسیار ضعیف تحلیل شد. تا کنون، نقش کا.گ.ب. در این غفلت، تنها به‌طور سطحی از سوی تاریخ‌دانان تحلیل شده است. فعالیتهای کا.گ.ب. در خاطرات مقامات و اسناد رسمیِ آرشیوی یافت شده است، اما پژوهشگران، از بسترسازی برای این فعالیتها ناتوان بوده و مجبور شده‌اند روایتهای خاطره‌گویان را با حداقل تحلیل ممکن، با هم ترکیب کنند.[19] در این مقاله، من روایتهای یادشده را در درون تصویری [کلی] از واکنش شوروی به انقلاب ایران، یکپارچه می‌کنم، این کار به کمک آرشیو به‌تازگی ازطبقه‌بندی خارج‌شدة حزب کمونیست شوروی، منسجم‌تر هم شده است. من معتقدم که ناتوانی کا.گ.ب. در گردآوری و تحلیل اطلاعاتِ میدانی، به دلایل گوناگون، و ارائه آنها به تصمیم‌گیران به‌شکل قابل قبول، در شکل‌گیریِ فهم اشتباه شوروی دربارة انقلاب ایران و جمهوری اسلامی نقش اساسی داشت.

وظیفة اصلی نمایندگی کا.گ.ب. گردآوری اطلاعات و ارتباط گرفتن با بازیگران سیاسی پرنفوذِ حکومت و اپوزیسیون بود. در نتیجه، این مسئولیت آنان و دیپلماتها بود که ضروری‌ترین اطلاعات را برای مسکو فراهم کنند. اما موانع عینی و ذهنی‌ در کار بود که نمایندگی کا.گ.ب. در ایران را از تحقق این وظیفه بازمی‌داشت. نخست این‌که ، تا 1978/1357 اغلب این اطلاعات دربارة دربار شاه و دیگر نهادهای رسمی ایران، به دلیل به راه افتادن مبارزة ضدجاسوسی غیرمنتظره‌ای از سوی ساواک، از دست رفت. دوم این‌که ، یادداشتهای تحلیلی‌ که کا.گ.ب در آستانة انقلاب اسلامی برای مسکو آماده کرد نشان می‌دهند که اگرچه مأموران کا.گ.ب به اهمیت روحانیت شیعه در زندگی سیاسی ایران پی‌برده بودند، اما آنها نیز مانند رهبران شوروی دچار محدودیتهای ناشی از ایدئولوژی [مارکسیستی] بودند که مانع پیش‌بینی قیام روحانیان برای [کسب] قدرت و استقرار قدرتی موفق بود. اما گزارشهای کا.گ.ب. حتی در جلب توجه رهبران به اهمیت روحانیان به‌مثابه یک نیروی سیاسی مهم نیز، و در متقاعدکردنِ پولیتبورو ناکام ماند. این امر نیز بیشتر به محدودیتهای ایدئولوژیک مقامات شوروی مربوط می‌شود[تا ضعف کا.گ.ب.]. رهبران، دانشمندان و جامعة روشنفکری شوروی، در مواجهه با که با چالش تبدیل‌شدن مذهب به ایدئولوژی سیاسی، در دایرة تنگ جهان‌بینی ایدئولوژیک خود محدود بودند که ناشی از باورهای جزمی مارکسیست ـ لنینیستی و ملاحظات ایدئولوژیک و ژئوپولتیکِ مربوط به جنگ سرد بود[20]. شوروی راهبرد خود را بر محور‌های پیچیدة این ملاحظات ایدئولوژیک و ژئوپولتیک قرار داد و از آیت‌الله خمینی به‌عنوان رهبرِ ضدامپریالیسم (یعنی ضد آمریکا) حمایت کرد. اگرچه هم‌زمان رهبران شوروی انتظار داشتند قدرت او در آیندة نزدیک به صفر برسد، زیرا از دیدگاه ایدئولوژیک آنان، مذهب فقط می‌توانست «نقش عینی مترقی‌ای» را به‌طور موقت ایفا کند، تا زمانی که با نیروهای «واقعاً دمکراتیک» (یعنی طرفدار شوروی) جایگزین شود[21].

در حالی که رهبران همچنان اسیر محدودیتهای ایدئولوژیک و ژئوپولتیک بودند، کا.گ.ب. در مأموریت متحد ساختن چپ در ایران حول محور حزب توده شکست خورد. پس از انقلاب، نمایندگی کا.گ.ب. به میانجی اصلی حزب کمونیست شوروی و حزب توده بدل شد، که پس از سی سال ممنوع بودن در ایران، دوباره قانونی شده بود. کا.گ.ب. هنوز عهده‌دار وظیفة تشکیل جبهة مترقی واحدی به رهبری حزب توده بود. اهداف تعیین‌شده برای کا.گ.ب. نشان می‌دهد که در 1979/1358 بخشی از رهبران شوروی این راهبرد را دقیقاً به معنایی توصیف می‌کردند که جک متلاک دو سال بعد توصیف کرد. اما گروه‌های چپ‌گرا با حمایت مردمی فراوان، مانند جنبشهای چریکی مجاهدین خلق و فداییان خلق، علاقه‌ای به پذیرش پیشنهاد شوروی نداشتند. آنها که نمی‌خواستند به‌عنوان نمایندگان شوروی دیده شوند و دارای حمایت عمومی بسیاری بودند، علاقه‌ای نداشتند که به چنین ائتلافی به رهبری حزب توده تن دهند. بنابراین، اغلب انتظارات [پر حرارت] شوروی دربارة متحدساختن چپ ایرانی خیلی زود سرد شد، در حالی که این قُمار سیاسی به‌زودی به قتل‌عام چپ ایران بدل شد. حکومت مذهبی موفقیت و توانمندی خود را در تثبیت قدرت اثبات کرد، که تا 1983 به محدودیت حزب توده و اخراج بسیاری از مأموران کا.گ.ب. از ایران انجامید.

کا.گ.ب. در ایران پیش از انقلاب

از اوایل دهة 1960/1340، شوروی و ایران وارد دوره‌ای از روابط سودمند دوسویه، در اصل در سپهر همکاریهای اقتصادی شدند. برای شاه، دوستی با شوروی، راهی برای پیگیری سیاستی مستقل‌تر بود، به‌طوری که آرزو داشت تصویر ایران به‌مثابه دست‌نشاندة آمریکا را رها کند و به‌سوی [تبدیل‌شدن به] ابرقدرت منطقه حرکت کند. برای شوروی، عادی‌سازی روابط با ایران، راهی برای محافظت از منافع این دولت در مرزهای جنوبی در شرایط چالش ایدئولوژیک یعنی جدایی چین و شوروی و تلاش جمهوری خلق چین برای تسلط بر گفتمان ضدامپریالیستی در جهان‌سوم بی‌سابقه‌ بود.[22] در اصل، نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، این سودا را در سر داشت که شاه را از اردوگاه آمریکایی خارج کند و ایران را به رژیمهای جهان‌سومی که با آنها در ارتباط بود نزدیک کند، مانند مصرِ تحت رهبری ناصر، هندِ تحت رهبری نهرو یا غنایِ تحت رهبری نکرومه. اما شرایط بیرونی یادشده او را مجبور کرد که با آنچه می‌توانست به دست بیاورد، بسازد[23]. توافق 1962/1341 شوروی و ایران، ایران را از لحاظ ایدئولوژیک در موقعیت یگانه و بسیار ویژه‌ای قرار داد. ایران متحد آمریکا بود و صلاحیت نداشت تا شریک عادی جهان‌سومی شوروی باشد ؛ زیرا با تعریف ایدئولوژیک شوروی برای چنین کشوری یعنی «دولت دمکراسی ملی» و «مسیر غیرسرمایه‌دارانة توسعه» منطبق نبود. در واقع، شوروی با هیچ‌یک از دیگر متحدان آمریکا در جهان‌سوم چنین روابط محترمانه، و حتی فزاینده و دوسویه‌ای را در دهه‌های 1960 و 1970/1340 و 1350 نداشت.

به نظر می‌رسید که روابط خصوصی‌ که رهبران شوروی با شاه ایجاد کردند، بسیار عالی باشد. پس از توافق 1962/1341، شاه چهار بار به‌طور رسمی از شوروی بازدید کرد و اعضای گوناگون پولیتبورو (برژنف[24]، کاسیگین[25] و پادگورنی[26]) چهار بار رسمی از ایران دیدن کردند[27]. این دیدارها شامل ملاقات کاسیگین با شاه در افتتاحیة خط ‌لولة شمال ایران، حضور پادگورنی در جشن 2500 سالة شاهنشاهی ایران، و دیگر ملاقاتها در نشستهای بین‌المللی نیست. یادداشتهای شخصی برژنف حاکی از احترام او به شاه ایران است. در واقع، در حالی که برژنف اغلب در نوشته‌هایش به شاه اشاره‌ای نمی‌کند، اما هرجا که اشاره کند، او را «اعلی‌حضرت» و «شاهنشاه» می‌خوانَد. این امر به تنهایی گویای ماجرا است، اما جالب‌ترین متن برژنف در مورد شاه، به سال 1977/1356 و ملاقات با ولادیمیر وینوگرادوف[28]، سفیر تازه منصوب شدة شوروی در ایران برمی‌گردد. برژنف بدین شیوه به وینوگرادوف پند می‌دهد:

درود مرا به شاهنشاه برسان. وقتی دو نفری حرف زدید، به او بگو که با من دیدار داشته‌ای. به او بگو که احساسات غیرعادی‌ داشتی [متن با زبان سوم‌شخص ادامه می‌یابد تا نشان دهد که وینوگرادوف باید چه چیزی به شاه بگوید]: وقتی با رفیق برژنف حرف می‌زدم گفت: «رفیق وبنوگرادوف، ما با ایران همسایه‌ایم و روابط خوبی داریم. شاه به چه دلیلی باید این‌قدر سلاح با چنان هزینه‌ای بخرد؟ بی‌تردید این به خودش مربوط است، او حاکم کشور است، اما مطمئناً می‌داند که شوروی هیچ‌گاه به ایران حمله نخواهد کرد» ـ در اینجا [رفیق برژنف] مطلب را تمام کرد. او فکر می‌کند که همکاری اقتصادی ما خوب است و فکر نمی‌کند در آینده بدتر شود... وقتی با من حرف می‌زد دیدارش از کشور شما را به یاد آورد و پرسید: «شاه چند بار به دیدار ما آمده است؟ و به این ترتیب رفقای ما چند بار با ایرانی‌های عالی‌رتبه دیدار داشته‌اند؟» شاید گذر زمان کار خودش را کرده و او در شگفت است که ما بدهکار [دیدارهای مکرر شما از شوروی] هستیم. او گفت به شما عرض کنم که شخصاً برای جبران این بدهی به این امر رسیدگی خواهد کرد[29].

این مبادلة [تعداد بازدیدها] نکاتی را دربارة برخورد شخصی برژنف با شاه و ایران به‌دست می‌دهد. نخست این‌که ، برای او اهمیت داشت که چگونگی رساندن پیغامش را کلمه‌ به کلمه، به وینوگرادوف بگوید. لحن شوخ او نشان می‌دهد که این پیغامی از دوست قدیمی به دوست دیگر است. دوم این‌که ، برژنف به موضوعی پرداخت که دغدغة خاطر اصلیِ رهبران شوروی دربارة رژیم شاه بود: تسلیحات زیاد. در اوایل دهة 1970/1350 شاه سرانجام با تبدیل کردن ایران به یک ابرقدرت منطقه‌ایِ متحد آمریکا و نه کاملاً وابسته بدان، به یکی از اهدافِ اصلی و بلندمدتِ حکومتش دست یافت؛ موقعیتی که آمریکایی‌ها نیز آن را تأیید کردند. در تبدیل‌شدن ایران از دست‌نشاندة آمریکا به اصلی‌ترین متحد منطقه‌ای، ترکیبی از عوامل مؤثر بودند. نخست، شاه با ریچارد نیکسون و هنری کسینجر روابطی ایجاد کرد که به عنوان «پلیس منطقه» و متحد اصلی‌شان در خاورمیانه بر او تکیه کنند[30]. در نتیجه، جدیدترین سلاحها و فناوری تسلیحاتی آمریکا، به مقدار زیاد در دسترس شاه ایران قرار گرفت. هم‌زمان، افزایش درآمدهای نفتی، به دلیل جهش بی‌سابقة قیمت نفت در اوایل دهة 1970/1350، به شاه امکان داد این تسلیحات را بخرد. این انباشت قدرت در نزدیکی مرزهای جنوبی، به‌زودی شوروی را آشفته‌خاطر کرد و دستورهای تازه‌ای به نمایندگی کا.گ.ب. داده شد.

در اواسط دهة 1970/1350، کا.گ.ب. حدود سی مأمور در ایران داشت (تعداد آنان از سالی به سال دیگر متفاوت بود). بیشتر این مأمورها یا متخصص اطلاعات سیاسی(شاخة PR) یا ضدجاسوسی(شاخة KR) بودند. مأمورهایی به‌طور انفرادی در [حوزة] اطلاعات فناوری و علمی(شاخة x)، و در اداره پشتیبانی از مأموران غیرقانونی(شاخة N) کار می‌کردند و مابقی وظایف فنی داشتند[31]. اغلب مأمورها در تهران مستقر بودند و در پوشش سفارت شوروی کار می‌کردند؛ مابقی هم در پوشش سازمانهای دیگر شوروی فعالیت می‌کردند[32]. مأمورهایی نیز به‌طور انفرادی در مشهد و بندر پهلوی [انزلی] مشغول بودند؛ در سال 1978/1357 و پس از انتصاب رئیس کا.گ.ب. یوری آندروپوف[33]، نمایندگی کا.گ.ب. مأموران ثابتی را به اصفهان، رشت و تبریز فرستاد. تمامی این مأمورها تحت‌فرمان ریاست نمایندگی بودند که او نیز به نوبة خود به رئیس ادارة هشتم هیئت‌رئیسة کا.گ.ب. گزارش می‌داد[34].

اهداف اصلی کا.گ.ب. در ایران، کسب اطلاعات، فعالیت ضدجاسوسی و برقراری ارتباط با منابع خود در میان رهبران سیاسی ایران بود. با شدت گرفتن خرید تجهیزات نظامی از آمریکا در اوایل دهة 1970/1350، مأموران شاخة x نیز به نمایندگی کا.گ.ب. افزوده شدند که تخصص اصلی آنان جاسوسی فناوری و علمی بود[35]. اما در پی ناخرسندی شوروی از نظامی‌شدنِ سریع ایران، دستورات پولیتبورو، فعالیتهای کا.گ.ب. را از اساس متحول کرد. نوشته‌های میتروخین نشان می‌دهد که مصوبة 188/130 پولیتبورو به هیئت‌رئیسة کا.گ.ب. دستور داد در حالی که فعالیتهایش را در ایران برنامه‌ریزی می‌کند، فرض را بر این بگذارد که بی‌ثباتی فضای سیاسی ایران بیشترین همخوانی را با منافع دولت شوروی دارد. با «روشهای اطلاعاتی ویژه» از این بی‌ثباتی حمایت شد، روشهایی که هدف آن ایجاد شرایط تغییر رژیم و بر سر کار آوردن «نیروهای دمکراتیک مترقی» بود. در این میان، باید به‌منظور ممانعت از هرگونه آسیب به روابط شوروی و ایران، از تمامی ابزارهای ممکن استفاده می‌شد[36].

این‌که  اخیراً اسناد پولیتبورو از طبقه‌بندی خارج شده‌اند به ما اجازه داد تا ادعاهای میتروخین را با متن واقعیِ مصوبة یادشده مقایسه کنیم، آشکار شد که رهبران شوروی در حقیقت از نظامی‌شدن فزایندة ایران و نفوذ راهبردی آن در منطقة خلیج فارس آزرده بودند[37]. بنابراین، این مصوبه به «نهادهای مربوطه»(یعنی کا.گ.ب.) دستور می‌داد که «اقداماتی انجام شود تا حکومتها و مردم کشورهای خلیج‌فارس نسبت به سیاست شاه و حکومت ایران بی‌اعتماد شوند». همچنین دستور می‌داد «با برنامة ایران برای ایجاد اتحادهای منطقه‌ای سیاسی، اقتصادی و بویژه نظامی مقابله شود» و «با اقدامات ایران برای تشدید فعالیتهای سنتو مقابله شود»[38]. اما این مصوبه فاقد هرگونه دستور در مورد بی‌ثبات‌سازی فضای داخلی ایران بود؛ به جای آن، اقدامات بسیاری برای افزایش روابط سیاسی، همکاریهای اقتصادی و تبادل فرهنگی پیشنهاد شده بود[39]. پس این مصوبه مدرک قاطعی است که نشان می‌دهد ادعای میتروخین مبنی بر این‌که  شوروی برنامه‌ای برای سرنگونی شاه و روی کار آوردن «نیروهای دمکراتیک مترقی» داشته، بی‌اساس است.

در اواسط دهة 1970/1350، [نهاد] ضدجاسوسی ایران مبارزة فعال و اثربخشی را علیه کا.گ.ب. و هم‌دستانش به راه انداخت. در حالی که منابع دردسترس روشن نمی‌کنند که آیا این مبارزه نتیجة تشدید فعالیتهای کا.گ.ب. بود یا خیر، زمان‌بندیِ [این مبارزه] نشان می‌دهد که رخدادی اتفاقی نبوده است. در دهة 1940، اغلب منابع و هم‌دستان شوروی در ایران در نتیجة استخدامهای مجدد عوض شدند، تا اواخر دهة 1970/1350 نفوذ خود را از دست دادند. سرلشگر احمد مقربی(اسم‌رمز: «Man» یا «Kerman») منبعی بود که نمایندگی کا.گ.ب. در ایران او را بسیار مؤثر می‌دانست. مقربی پیش‌تر در هیئت اعزامی نظامی آمریکا به ایران و ستاد ارتش ایران کار کرده بود. او که از 1944/1323 برای کا.گ.ب. کار می‌کرد، معمولاً از طریق روابطی که با حکومت و دربار داشت، اطلاعاتی در اختیار مسکو می‌گذاشت. او حتی در سال 1976/1355 برندة نشان پرچم سرخ[40] شد، اما از سوی [نهاد] ضدجاسوسی ایران لو رفت و به اتهام خیانت اعدام شد[41]. دستگیری و اعدام مقربی، بزرگ‌ترین شکست شبکة جاسوسی کا.گ.ب. بود، اما تنها شکست آن نبود. تا 1977/1356 دستگیری مقامات کم‌اهمیت‌تر اداری و افسران نظامی، کا.گ.ب. را در موقعیتی قرار داد که ارتباطات بسیار اندکی داشت و هیچ مأمور فعالی در دربار شاه نداشت.

در نتیجه، هیئت‌رئیسة کا.گ.ب. در سال 1977/1356 تلاش خود را برای گسترش نمایندگیِ غیرقانونی‌اش در ایران تشدید کرد. رئیس این هیئت‌رئیسة S (مأموران غیرقانونی)، وادیم کرپیچنکو[42]، هماهنگ‌کنندة کا.گ.ب. در امور خاورمیانه، کوشید قائم‌مقام کا.گ.ب.، ولادیمیر کریوچکوف[43] را متقاعد کند که این سازمان نیازمند استخدام مأموران غیرقانونی جدیدی در میانه دانشجویان ایرانی خارج ‌از کشور است[44]. اما از قرار معلوم، برخاستن انقلاب مردمی سازمان اطلاعاتی شوروی را شگفت‌زده کرد و کا.گ.ب. را واداشت برنامة قبلی‌اش را بازنگری کند.

 

کا.گ.ب. و قیامی که بالا می‌گیرد

نمایندگی کا.گ.ب. در گزارشی به مسکو در سالهای پیش از انقلاب، متوجه قابلیت فراوان قیام مردمی نشد و تنها ارزیابی میانه‌روانه‌ای داشت مبنی بر این‌که  نیروهای اپوزیسیون برای گرفتنِ قدرت شانس اندکی دارند و به جای آن بر نقش ارتش تأکید کرد: «واقعی‌ترین چاره برای شاه در صورت کناره‌گیری‌اش از صحنة سیاسی، ارتش است. مخالفان رژیم ضعیف و متفرق‌اند. به‌طور کلی، وضعیت کنونی اپوزیسیون هیچ خطری برای رژیم موجود ایجاد نمی‌کند...[45]». ولادیمیر وتوزارف[46]، خبرنگار [47] APN مستقر در تهران، گزارش مشابهی را در 1976/1355 به ادارة تبلیغات کمیتة مرکزی حزب کمونیست ارسال کرد. مانند دیگر روزنامه‌نگاران شوروی در جهان، او نیز برای کا.گ.ب. کار می‌کرد[48]. او در شرح وضعیت سیاسی ایران گفت موقعیت شاه پایدار و قابلیت تحولات انقلابی در ایران اندک است. به‌رغم این، اشاره نیز داشت که درمیان گروه‌های اجتماعی ایران، تنشهای اجتماعی و مخالفتهای ایدئولوژیکی با غربی‌سازیِ درحالِ ‌انجام وجود دارد: «نفوذ ارزشهای اخلاقی و ایدئولوژیک امپریالیسم غرب در ایران در حلقة روشنفکران دمکراسی‌خواه، دانشجویان و شماری از «روحانیان» محکوم شده است(تأکید از من است)[49]. وتوزارف همچنین اعتراضات طلاب در قم از یک سالِ پیش را شرح می‌دهد و تصدیق می‌کند که برخی از علما در مقابل رژیم شاه ایستاده‌اند. با این وجود او تأکید می‌کند که این روحانیان یک گروه اجتماعی نیستند، بلکه «حلقه‌های غیررسمی روحانیان محلی‌اند». بر اساس گزارش او، بعضی از رهبران روحانی، «جرئت کرده‌اند آشکارا علیه سرکوب آزادیهای سیاسی و تقویت نفوذ فرهنگ بورژوازی غربی در جوانان گام بردارند.[50]»

این‌که  گزارشی دربارة نیروهای سیاسی، روحانیان شیعه را در بر گرفته، نشانة مهمی است حاکی از آن‌که  کا.گ.ب. باید اپوزیسیون مذهبی را در فضای سیاسی ایران، نیرویی پراهمیت به شمار می‌آورد. اما دگرگونی این وضعیت در سالهای 1978 ـ 1979/1357 اثبات کرد که برای مسکو، ظهور مقامهای مذهبی به‌عنوان یکی از قدرتمندترین نیروهای مخالف، کاملاً شگفت‌آور بود. زیرا رهبران شوروی در اواخر دهة 1970/1350، از قدرتهای مذهبی ایران و تاریخ مداخلة آنان در سیاست ایران، مطلقاً آگاهی نداشتند[51]. افزون بر این، حتی هنگامی که موشکافانه‌ترین متون دانشگاهی‌ را در نظر بگیریم که متخصصانِ امورِ ایران در شوروی در پیش از انقلاب تولید کردند، تنها یک تک‌نگاری هست که منحصراً به نقش روحانیت شیعه در زندگی اجتماعی و ‌سیاسی ایران پرداخته است، و از قرار معلوم این متن هیچ‌گاه بر روی میز تصمیم‌گیران گذاشته نشد[52].

بنابراین چون کا.گ.ب. در صحنة واقعی رخدادها حضور داشت، شانس این را هم داشت که از معدود نیروهایی باشد که بتواند در روحانیان ایران قابلیت سیاسی ببیند. افزون بر این، میتروخین و کوزیچکین می‌گویند کا.گ.ب. تنها نیرویی بود که به‌نظر می‌رسید اهمیت آیت‌الله خمینی را فهمیده باشد، و حتی چنان‌که ادعا شده است کوشید با او در تماس باشد. از نظر میتروخین، در سال 1975/1354 نمایندگی کا.گ.ب. در بغداد، درپی درخواستی از نمایندگی تهران، کوشید با [آیت‌الله]خمینی تماس بگیرد. چنین تلاشهایی هیچ نتیجه‌ای نداشت[53]. در ماه می 1978/اردیبهشت1357، نمایندگی به مرکز گزارش داد که نفوذ [آیت‌الله]خمینی در میان حلقه‌های ایرانیان مهاجر در حال افزایش است و او دیدگاه‌های ضدشوروی و ضدکمونیستی روشنی دارد. این گزارش بویژه بر این تأکید کرد که [آیت‌الله]خمینی از رخدادهای افغانستان ناخرسند است و سازمان اطلاعات شوروی را محکوم کرده که ایجادگر انقلاب آوریل افغانستان بوده است. اما مأموران شوروی در عراق بر این باور بودند که «یک کشیش (پاپ) {یعنی [آیت‌الله]خمینی} به گزینة برانداختن شاه نمی‌اندیشد»[54]. تحلیل یاداشتهای میتروخین ما را وامی‌دارد که دربارة چنین ادعاهایی محتاط باشیم، اما کوزیچکین هم از یک مأمور کا.گ.ب. نقل می‌کند که ادعا کرده [آیت‌الله] خمینی با مأموران شوروی نشستی داشته است. در طول این نشست، یکی از نمایندگان شوروی بیان می‌کند که شوروی مایل است درصورتی که [آیت‌الله]خمینی قدرت را در ایران به دست آورد، از او حمایت کند[55]. کوزیچکین به پاسخ [آیت‌الله]خمینی به این پیشنهاد اشاره‌ای نمی‌کند. در کل، حتی اگر کا.گ.ب. با [آیت‌الله] خمینی در تماس بوده باشد، این امر در ارزیابی شوروی دربارة قابلیت سیاسی روحانیان نقشی مهم ایفا نکرد.

اولگ گرینوسکی[56]، رئیس وقت ادارة شرق نزدیکِ وزارت امور خارجة شوروی، در خاطرات خود ادعا کرده که مسئلة اعتراضات ایران برای نخستین بار در سپتامبر 1978/شهریور1357 با برژنف مطرح شد. گرینوسکی حتی به یاد می‌آورد که معاون برژنف، آندری آلکساندروف ـ آگنتوف[57]، نقش «بنیادگراهای اسلامی» را برای دبیرکل شرح داد. اگر خاطرات گرینوسکی درست باشند، پاسخ برژنف گویای نکات بسیاری دربارة آگاهی رهبران شوروی است: «پس این یعنی آمریکایی‌ها پشت تمام اینها هستند.[58]» در فعالیتهای سازمان اطلاعات شوروی نیز چنین اندیشة دوگانه‌گرایی دیده می‌شود. میتروخین می‌گوید که یوری آندروپوف، رئیس کا.گ.ب. در طول نشستی با ایوان فادیکین[59]، نمایندة کا.گ.ب. در تهرانِ آن زمان، بر ماهیت خطرناک ایرانِ تحت‌حکومت شاه تأکید کرد که پایگاهی بالقوه در نزدیکی مرزهای جنوبی شوروی است و «رقیب اصلی»(یعنی آمریکا) ممکن است از آن استفاده کند. آندروپوف بر تداوم فعالیتهای بی‌ثبات‌ساز در ایران، به‌منظور تأثیرگذاری بر روابط با همسایگان(بویژه افغانستان)، پافشاری ‌کرد. بنابر این ادعا، او به فادیکین گفت: «ما نیازمندیم شاه را مشغول [چیزهای حاشیه‌ای] کنیم، نه این‌که  به او فرصت دهیم در امور دولتهای دیگر دخالت کند[60]». اگرچه سازمان اطلاعات شوروی در اوت تا سپتامبر 1978/ مرداد تا شهریور1357 برای نخستین بار فرض کرد که شاه ممکن است از این بحران جان سالم به در نبَرَد، اما مقامات شوروی رویکردی بسیار محتاطانه داشتند و توجه‌شان بیشتر به واکنش آمریکا معطوف بود[61].

در نوامبر 1978/آبان1357، رهبران شوروی احتمال مداخلة پنهان آمریکا در ایران را به‌طورجدی در نظر گرفتند. در شرایطی که دامنة بحران اصلی‌ترین متحد شاه را وامی‌داشت کاری بکند، نمونة کودتای 1953 دیگر فقط یک مرجع تاریخی نبود. حضور بالقوة آمریکایی‌ها در پشت درهای ایران، دلیل جدی‌ برای توجه بیشترِ رهبران شوروی به تحولات ایران بود. خبرهای تهران رؤسای ارتش شوروی و کا.گ.ب.، دیمیتری اوستینف[62] و یوری آندروپوف را هراسان کرد. اوستینف از پولیتبورو درخواست کرد که اقداماتی علیه آمریکایی‌ها انجام دهد و آن‌قدر منتظر نماند که ارتش آمریکا به مرزهای جنوبی شوروی برسد. گزارشهای سفیر شوروی در آمریکا، آناتولی دابرینین نیز نشان‌دهندة نگرانی او بود. او در یکی از این گزارشها از مارشال شولمن[63]، نقل می‌کند که به دابرینین گفته است که رئیس‌جمهور کارتر «بسیار نگران سرنوشت شاه است»؛ شولمن مشاور مخصوص سایرس ونس، وزیر امور خارجه در امور شوروی بود. برای بعضی از رهبران عجول شوروی معنی این عبارت آشکار بود: آمریکایی‌ها در شرف مداخله هستند[64].

در 19 نوامبر 1978/28 آبان1357، بیانیه‌ای از لئونید برژنف در صفحة نخست پراودا[65] منتشر شد[66]. این دبیرکل با بیان موضع رسمی شوروی در قبال اوضاع ایران، به قدرتهای خارجی هشدار داد که از هرگونه مداخله در امور داخلی این کشور خودداری کنند. بیانیة او خواهان پاسخ فوری واشنگتن بود. ونس، وزیر امور خارجه، جوابیه‌ای عمومی داد و اتهام شوروی را مبنی بر این‌که  آمریکا در حال برنامه‌ریزی برای مداخله در امور داخلی ایران است رد و اظهار امیدواری کرد که شوروی نیز به حق حاکمیت ایران احترام بگذارد. بیانیة برژنف در پراودا می‌بایستی رهبران آمریکا را به‌شدت نگران کرده باشد. بر اساس مقاله‌ای از نیویورک‌تایمز در 20 نوامبر/29 آبان1357، به محض این‌که  بیانیة برژنف به واشنگتن رسید، ونس، وزیر امور خارجه، بریژینسکی، مشاور امنیت ملی و براون، وزیر دفاع در صبح یکشنبة 19 نوامبر/ 28 آبان1357 در محل وزارت امور خارجه نشستی برگزار کردند. آنان به همراه رئیس‌جمهور کارتر که از کمپ‌دیوید پشت تلفن بود، با همدیگر جوابیه را نوشتند. همان‌طور که خبرنگار نیویورک‌تایمز اشاره می‌کند «تنها در مواقع بحران است که بالاترین مقامات آمریکا در روزهای یکشنبه اظهارنظری می‌کنند.[67]» پس از این جوابیة عمومی، جوابیه‌ای خصوصی نیز از سوی برژینسکی به سفیر توون[68] داده شد تا به برژنف برساند. پیام کارتر تصریح کرد که آمریکایی‌ها نگرانند شوروی بخواهد از ادعای مربوط به برنامه‌ریزی آمریکایی‌ها برای مداخله در ایران [سوء]استفاده کند و آن را دستاویز مداخلة خودش قرار دهد: «من باور دارم که شما قصد ندارید به این فکر کنید که از گزارشهای نادرستِ مورد اشاره‌تان برای توجیه مداخلة شوروی در امور ایران استفاده کنید. اطمینان دارم که می‌پذیرید هرگونه مداخله کمترین جذابیت را برای ما دارد.[69]» همان‌طور که اولگ گرینوسکی در خاطراتش به‌کنایه اشاره می‌کند: «مسکو و واشنگتن یکدیگر را ترساندند.[70]» گرینوسکی ادعا می‌کند که پولیتبورو هیچ‌گاه نقشة روشنی برای عمل به تهدیدهای برژنف نداشت. کا.گ.ب. آموخته بود که از اطلاعات نادرستِ مجراهای متفاوت استفاده کند تا کاری کند آمریکایی‌ها فکر کنند ارتش شوروی آمادة اقدام جدی است. اغلب آنچه خیال می‌شد حاکی از آمادگی برای اقدام است، فقط مشقهای[نظامی] معمولیِ سالیانه بود[71].

در دسامبر 1978/آذر1357، سفارت شوروی در تهران یادداشتی به مسکو فرستاد که دربارة نقش روحانیت شیعه در فضایِ سیاسیِ ایرانِ آن دوره بویژه نقش آنها در اعتراضات جاری بود. این یادداشت که ظاهراً مبتنی بر اطلاعات گردآوری‌شدة میدانی به‌دستِ دیپلماتها و مأموران کا.گ.ب. بود، به تفصیل نقش پیشگامی روحانیت، ساختار آن و چهره‌های پیشتاز را شرح داده بود. برای نمونه، این یادداشت ناهمگنی [قشر] روحانی، نقش اصلیِ آیت‌الله خمینی و تفاوت او با دیگر رهبران جنبش مانند آیت‌الله شریعتمداری را به بحث گذاشته بود. افزون بر این، اگرچه این یادداشت «ویژگیِ ضدامپریالیستی این جنبش مذهبی» را پذیرفته بود، اما به مسکو هشدار داد که رهبران مذهبی «می‌خواهند نفوذ خود را صرف فضای اجتماعی‌، سیاسی و اقتصادی [داخل] کشور کنند»، و در آینده امکان دارد که «جناح راست اپوزیسیون مذهبی از بین برود[72]». پس این یادداشت سفارت نشان می‌دهد که تحلیلگران کا.گ.ب و دیپلماتهای شوروی بر اساس داده‌های میدانی، حتی پیش از سقوط شاه، قابلیت اپوزیسیون مذهبی را برای این‌که  مهم‌ترین بازیگر سیاسی باشد و نیز خیلی «مترقی» نباشد، پیش‌بینی کرده بودند؛ مترقی‌نبودن از چشم‌انداز مسکو تعریف می‌شد. اطلاعات فرستاده شده برای رهبران شوروی از سوی متخصصان مسکو به‌شدت متفاوت بود. خیلی دیر، و در آخرین هفتة دسامبر 1978/ دی1357 بود که کارشناسان مؤسسة مطالعات شرقی[73] در یادداشت تحلیلی خود برای کمیتة مرکزی حزب کمونیست اعلام کردند که در صورت انحلال رژیم شاه، احتمال این‌که  «بازیگران مذهبی محافظه‌کار» نسبت به جبهة ملی و دیگر «نیروهای بورژوازی» به قدرت دست پیدا کنند، کمتر است[74]. اگرچه بی‌تردید پولیتبورو به هیچ‌کدام از این منابع کاملاً اعتماد نکرد، و در آن زمان، با منطق جنگ سرد پیش می‌رفت، اما باز هم کار ارزشمندی بود که در آن زمانة بحران، سفارت و کا.گ.ب. نسبت به متخصصان مسکو، تصویرِ بسیار دقیق‌تری از اوضاع دیدند.

 

پی‌نوشتها:

 

[1]. برای تنها نمونه پژوهش منتشر شده در ایران ببینید:

کولایی، الهه، اتحاد شوروی و انقلاب اسلامی ایران، تهران: نشر علم، 1390.

[2] Dmitry Asinovskiy, “A Priest does not consider the toppling of the Shah as an option; The KGB and the revolution in Iran”, Iranian Studies (2022), 55, pp: 929–951.

[3]. Jack Matlock

[4]. “Telegram from the Embassy in the Soviet Union to the Department of State,” September 8, 1981, Foreign Relations of the United States, 1981–1988, Volume III. Soviet Union. January 1981–January 1983, Document 83 (Washington: U.S. Government Publishing Office, 2016). https://history.state.gov/historicaldocuments/frus1981-88v03/d83.

[5]. Politburo؛ مهم‌ترین کمیتة سیاستگذاری حزب کمونیست-م.

[6]. در اصطلاحات خاص کا.گ.ب.، اقدامات فعال(aktivnye meropriiatiia) چنین تعریف شده بود «اقدامات مأمور عملیات با هدف اعمال نفوذ سودمند بر جنبه‌هایی از فضای سیاسیِ کشور هدف که مورد علاقه است، مانند: سیاست خارجی آن، حل مشکلات بین‌المللی، گمراه‌کردن دشمن، نابودی و تضعیف موقعیت دشمن، در هم شکستن برنامه‌های دشمن، و دسترسی به اهداف دیگر.»

Vasily Mitrokhin, KGB Lexicon. The Soviet Intelligence Officer’s Handbook (London; New York: Frank Cass, 2002), 37.

[7]. Raymond Garthoff

[8]. Raymond L. Garthoff, “Foreign Intelligence and the Historiography of the Cold War,” Journal of Cold War Studies 6, no. 2 (Spring 2004), 28.

[9]. Vasily Mitrokhin

[10]. Leonid Shebarshin, Ruka Moskvy. Zapiski nachalnika sovetskoi razvedki (Moscow: Terra, 1996); Vladimir Kuzichkin, Inside the KGB: My Life in Soviet Espionage (New York: Pantheon Books, 1990).

[11]. Leonid Shebarshin

[12]. Vladimir Kuzichkin

[13]. کوزیچکین در طول دورة انقلاب به‌طورشخصی مسئول برقراری ارتباط با حزب توده و دیگر گروه‌های چپ‌گرا نیز بود. در کنار منابع آرشیوی مرتبط، بررسی او نیز منبع مهمی دربارة روابط متقابل حزب توده و مسکو است.

[14]. Christopher Andrew

[15]. Christopher Andrew and Vasily Mitrokhin, The Sword and the Shield: The Mitrokhin Archive and the Secret History of the KGB (New York: Basic Books, 1999); and Christopher Andrew and Vasily Mitrokhin, The Mitrokhin Archive II: the KGB and the World (London; New York: Allen Lane, 2005).

[16]. Andrew and Mitrokhin, The Mitrokhin Archive II, 16–17.

[17]. Donald P. Steury, “The Sword and the Shield: The Mitrokhin Archive and the Secret History of the KGB,” History: Review of New Books 28, no. 2 (2000): 77.

[18]. من در وهلة نخست با آرشیو میتروخین دربارة ایران کار کردم. بنگرید به:

GBR/0014/MITN 1/2: Iran, 1988, Typescript volumes compiled by Mitrokhin in Moscow, 1987–1992, The Papers of Vasily Mitrokhin, Churchill College Archives Centre, University of Cambridge (further: MITN 1/2).

[19]. زمان بسیاری از تاریخ‌نگاریهای مربوط به واکنش شوروی به انقلاب ایران به دهة 1980 برمی‌گردد، هنگامی که این نوع پژوهش را انواعی از موانع، در وهلة نخست در دسترس نبودن اسناد آرشیوی شوروی محدود کرده بود. اما پژوهش آریه یودفت به‌رغم منابع محدود، برجسته است. او بسیاری از انگیزه‌های شوروی را تحلیل و گمانه‌زنی کرده و معتقد است که اکنون اسناد رسمی می‌توانند این [دیدگاه‌ها] را تأیید کنند. بنگرید به:

Aryeh Yodfat, The Soviet Union and Revolutionary Iran (New York: St. Martin’s Press, 1984). Also see, Muriel Atkin, “The Kremlin and Khomeini,” Washington Quarterly 4, no. 2 (1981): 50–67; Howard M. Hensel, “Moscow’s Perspective on the fall of the Iranian monarchy,” Asian Affairs 14, no. 3 (1983): 297–311; Yair Hirschfield, “Moscow and Khomeini. Soviet-Iranian Relations in Historical Perspective,” Orbis 24, no. 2 (1980): 219–240; Shahram Chubin, “The Soviet Union and Iran,” Foreign Affairs 61, no. 4 (1983): 921–949; and Richard Herrmann, “The Role of Iran in Soviet Perceptions and Policy,” in Neither East, Nor West: Iran, the Soviet Union, and the United States, ed. Mark Gasiorowski and Nikki Keddie (New Haven: Yale University Press, 1990), 63–99.

تمامی این آثار تا حد زیادی نقش کا.گ.ب. در سیاستهای شوروی در قبال ایران را نادیده گرفته‌اند. برای بررسیهای جدیدتری که از روایتهای خاطره‌نویسان کا.گ.ب. استفاده کرده اما باز هم بر رهبری حزب کمونیست متمرکز مانده‌اند بنگرید به:

Dmitry Asinovskiy, “The Soviet Union and the Iranian Revolution: How Experts, Intelligence Services and Politicians of the Two Superpowers Missed the Birth of Islamic Fundamentalism,” Russia in Global Affairs, no. 3 (2018): 190–208; Jeremy Friedman, “The Enemy of My Enemy: The Soviet Union, East Germany, and the Iranian Tudeh Party’s Support for Ayatollah Khomeini,” Journal of Cold War Studies 20, no. 2 (2018): 3–37; and a relevant chapter in Odd Arne Westad, Global Cold War: Third World interventions and the making of our times (Cambridge: Cambridge University Press, 2005).

[20]. من مفهوم «جهان‌بینی ایدئولوژیک» را از مایکل دیوید فاکس(Michael David-Fox) گرفته‌ام و به‌عنوان اصطلاحی محدودتر و دقیق‌تر، به‌جای اصطلاح گسترده‌تر و در ابهام استفاده شدة «ایدئولوژی» به کار برده‌ام. بنگرید به:

Michael David-Fox, Crossing Borders: Modernity, ideology and culture in Russia and the Soviet Union (Pittsburgh: University of Pittsburg Press, 2015).

برای بحثی دربارة ایدئولوژی و نقش آن در جنگ سرد بنگرید به:

Nigel Gould-Davies, “Rethinking the role of ideology in international politics during the Cold War,” Journal of Cold War Studies 1, no. 1 (1999); and Mark Kramer, “Ideology and the Cold War,” Review of International Studies 25, no. 4 (Oct 1999).

[21]. این انتظارات در بسیاری از اسناد شوروی و منابع شخصی آشکار است. برای نمونه، در یکی از مفصل‌ترین گزارشهای آماده شده برای رهبران شوروی در ژوئن 1979، گروهی از متخصصان مشهور شوروی که در رشته‌های گوناگونی مانند اسلام، ایران معاصر، و منطقة خلیج فارس تخصص داشتند، به این نتیجه رسیدند که اگرچه اسلام در فضای سیاسی ایران تا حدی حضور خواهد داشت، «مشخص نیست که روحانیان شیعه بتوانند موقعیت پیشگامیِ خود را حفظ کنند و در بلندمدت نقش رهبری را در سیاست ایران ایفا کنند». بنگرید به:

“Situatsionnyi analiz Instituta Vostokovedeniia AN SSSR ‘Osnovnye vneshnepoliticheskie posledstviia sobytii v Irane’,” June 1979, Russian State Archive of Contemporary History (RGANI) F. 5 Op. 76 D. 1054 L. 10.

[22]. در مورد عادی‌سازی روابط ایران و شوروی بنگرید به:

Roham Alvandi “The Shah’s détente with Khrushchev:Iran’s 1962 missile base pledge to the Soviet Union,” Cold War History 14, no. 3 (2014): 423–444.

در مورد شکاف چین و شوروی و رقابت بر سر جهان سوم بنگرید به:

Jeremy Friedman, Shadow Cold War: The Sino-Soviet Competition for the Third World (Chapel Hill: University of North Carolina Press, 2015).

[23]. در مورد تلاشهای اولیة خروشچف و ناکامی درخصوص دربار شاه بنگرید به:

Roham Alvandi “Flirting with Neutrality: The Shah, Khrushchev, and the Failed 1959 Soviet-Iranian Negotiations,” Iranian Studies 47, no. 3 (2014): 419–440.

[24]. Brezhnev

[25]. Kosygin

[26]. Podgorny

[27]. کوزیچکین در خاطرات خود، برخلاف این تصویر مثبت، داستان سوءقصد به جان شاه را مطرح می‌کند که ظاهراً کا.گ.ب. سازماندهی کرده بود و هیئت رئیسة کمیته مرکزی در فوریه 1962/بهمن1340 آن را تأیید کرده بود (کوزیچکین به اشتباه از هیئت رئیسه به عنوان پولیتبورو یاد می کند، اما، از سال 1952 تا 1965/1331 تا 1344، کمیته مرکزی را هیئت رئیسه و پولیتبورو اداره می کردند). بنگرید به:

Kuzichkin, Inside the KGB, 215–218.

اما این گمانه‌زنی را هیچ شواهد و قرائنی در اسنادِ هیئت‌رئیسه تأیید نمی‌کند. افزون بر این، اگرچه شوروی و ایران از 1959 تا 1962/ 1338 تا 1341 در دوره‌ای از تنش روابط بودند، هیئت‌رئیسه آغاز دوبارة مذاکراتی را تأیید کرد که به تعهد ایران به شوروی در مورد پایگاه موشکی در نوامبر 1961/ آبان1340 انجامید. بنابراین تا فوریة 1962/بهمن1340، شوروی و ایران در میانة مذاکرات سازنده بودند و رهبران شوروی هیچ دلیلی نداشتند تا شاه را به قتل برسانند. در مورد دستور هیئت‌رئیسه برای آغاز مذاکرات و نخستین پیش‌نویسهای تعهد مذکور، بنگرید به:

“Ukazaniia k obmenu mneniiamu s iranskoi storonoi,” November 23, 1961, RGANI F. 3 Op. 18 D. 6 L. 50–60.

[28]. Vladimir Vinogradov

[29]. Leonid Brezhnev. Rabochie i dnevnikovye zapisi. Tom 1: Leonid Brezhnev. Rabochie i dnevnikovye zapisi, 1964–1982 gg.(Moscow, IstLit, 2016), 757–758.

[30]. در مورد دکترین نیکسون و به‌کارگیری آن برای ایران و روابط شخصی میان ریچارد نیکسون و محمدرضاشاه بنگرید به:

Roham Alvandi, Nixon, Kissinger and the Shah: the United States and Iran in the Cold War (Oxford: Oxford University Press, 2016).

[31]. برای نمونه در 1977/1356 در این نمایندگی 35 مأمور فعال وجود داشت که 11 تن از آنان در شاخة PR و ده تن در شاخة N و سه تن در شاخة X بودند(MITN 1/2, 2–3.). ساختار نمایندگی کا.گ.ب. و اسم‌رمز زیربخشها را نخستین بار فراری دیگری از کا.گ.ب. به نام اولگ کوردیفسکی آشکار و منتشر کرد. بنگرید به:

Christopher Andrew and Oleg Gordievsky, KGB: the Inside Story of Its Foreign Operations from Lenin to Gorbachev (New York: HarperCollins, 1991), Appendix C, 656.

کوزیچکین در خاطرات خود به جای نامهای شاخه‌های گوناگون نمایندگی، از سرواژه‌های(acronyms) انگلیسی به‌جای روسی استفاده کرده است. برای نمونه PI(political intelligence) به جای PR(politicheskaia razvedka). دربارة توصیف کوزیچکین از ساختار کا.گ.ب. در ایران بنگرید به:

 Kuzichkin, Inside the KGB, 140.

[32]. جز نمایندگی کا.گ.ب.، سفارت شوروی نیز به‌عنوان پوششی برای جاسوسی نظامی این کشور عمل می‌کرد که مأمورانِ GRU(GlavnoeRazvedyvatel’noe Upravlenie) نام داشتند. Kuzichkin, Inside the KGB, 141؛ میخاییل کروتیخین نیز این اطلاعات را تأیید کرده است، کسی که در طول انقلاب خبرنگار TASS در تهران بود:

Author’s interview with Mikhail Krutikhin, Moscow, November 2017.

[33]. Yurii Andropov

[34]. ادارة هشتم جز ایران، مسئول امور افغانستان، ترکیه و اسرائیل(«کشورهای غیر عرب خاور نزدیک») هم بود. درمورد ساختار دپارتمانهای FCD کا.گ.ب. بنگرید به:

Andrew and Gordievsky, KGB: the Inside Story, Appendix C, 652.

[35]. به نظر میتروخین، جاسوسی علمی و تکنولوژیک در ایالات متحده خطر بسیار بالایی داشت و با موانع فراوانی روبه‌رو بود. در نتیجه، در نمایندگیهای کا.گ.ب. در کشورهایی که جدیدترین سلاحهای امریکایی را خریدند، در سال 1975/1354، به اجبار گروه‌های شاخة X ایجاد شد. MITN 1/2, 2–3. اما کوزیچکین معتقد است که تا زمان رسیدنش به تهران در تابستان 1977/1356، تنها دو مأمور شاخة X در نمایندگی بودند و «هیچ‌گاه هیچ چیزی که ارزش عملی داشته باشد تولید نکردند». Kuzichkin, Inside the KGB, 140.

[36]. MITN 1/2, 17.

[37]. “Meropriiatiia po dalneishemu razvitiiu otnoshenii Sovetskogo Soiuza s Iranom i protivodeistviiu negativnym tendentsiiam v iranskoi vneshnei politike,” August 29, 1975, RGANI F. 3 Op. 69 D. 1806 L. 122–132.

[38]. Ibid., L. 128.

[39]. Ibid., L. 126–132.

[40]. the Order of the Red Banner

[41]. MITN 1/2, 21; Kuzichkin, Inside the KGB, 196.

بعضی از جزئیات خدمات مقربی به کا.گ.ب. و لو رفتنِ بعدی آن، در خاطرات لئونید بوگدانف(Bogdanov) شرح داده شده که در آن زمان نمایندة کا.گ.ب. در ایران بود. اما خاطرات او بیشتر به آخرین خدمتش در افغانستان مربوط است و یک بخش هم دربارة‌ «مأمور ایرانی» دارد (بوگدانف از اشاره به نام این مأمور خودداری می‌کند، اما جزییات به‌روشنی به مقربی اشاره دارند) که در حاشیة موضوع اصلیِ روایت مطرح شده است. بنگرید به:

Leonid Bogdanov, Afganskaia tetrad’ (Moscow: Natsionalnoe obozrenie, 2004), 34–35.

[42]. Vadim Kirpichenko

[43]. Vladimir Kriuchkov

[44]. “V. Kirpichenko to the Residents (following the list) 20302/H. Top Secret.” December 30, 1977, cited from Christopher Andrew and Oleg Gordievsky, More ‘Instructions from the Centre’ Top Secret Files on KGB Global Operations1975–1985 (London, England; Portland, OR: Frank Cass., 1992), 86.

[45]. MITN 1/2, 38.

[46]. Vladimir Svetozarov

[47]. Agentstvo Pechati “Novosti” (APN)

[48]. همکاری وتوزاف با کا.گ.ب. را فهرست مأموران این سازمان در آرشیو میتروخین تأیید می‌کند. بر اساس این فهرست، اسم رمز او برای کار عملیاتی، «بازاروف»( Bazarov) بود. بنگرید به: MITN 1/2, 73؛ همچنین وابستگی او به کا.گ.ب. را میخاییل کروتیخین تأیید کرده که در همان زمان به‌عنوان خبرنگار TASS در تهران کار می‌کرد:

Author’s interview with Mikhail Krutikhin, Moscow, November 2017.

[49]. V.Svetozarov to the Department of Propaganda CC CPSU, ‘Informatsiia biuro APN v Irane o nekotorykh osobennostiakh ideologicheskoi situatsii v strane’,” February 7, 1976. RGANI F.5 Op. 69 D. 478 L. 2.

[50]. Ibid.

[51]. کارن بروتنتس، مدیرعامل دپارتمان بین‌المللی کمیتة مرکزی، به یاد می‌آورد که هیچ کدام از رهبران شوروی نمی‌دانستند «یک آیت‌الله کیست»:

Karen Brutents, remarks in The Intervention in Afghanistan and the Fall of Détente, 96–97.

دربارة فهم اشتباه شوروی از قابلیتهای اپوزیسیون مذهبی بنگرید به: Asinovskiy, “The Soviet Union and the Iranian Revolution.”

[52]. See Elena Doroshenko, Shiitskoe dukhovenstvo v sovremennom Irane (Moscow: Nauka, 1975).

کوشش داراشنکا برای پژوهش دربارة روحانیت شیعة ایران با موانع بسیاری روبه‌رو شد. مدیران مؤسسه خاورشناسی، مطالعة مذهب به‌مثابه نیرویی سیاسی را تأیید نمی‌کردند و تنها حمایت آرتیوم آراباژیان(Artyom Arabadzhian) رئیس بخش ایران، به او اجازه داد پژوهشش را ادامه دهد. بعدها، برخلاف انتظار، آراباژیان به یکی از اصلی‌ترین منتقدان مفهوم انقلاب «اسلامی» بدل شد و استفاده از این اصطلاح را در پژوهشهای مؤسسه ممنوع کرد:

Author’s interview with Nina Mamedova, the head of the sector of Iran of the Institute of Oriental Studies of the Russian Academy of Sciences, Moscow, May 2016.

[53]. MITN 1/2, 38.

[54]. همان. ارجاع به [آیت‌الله] خمینی به‌عنوان «پاپ»، نام اهانت‌آمیز سنت روسی‌ها برای کشیشهای سنتی و تندرو، نشان‌دهندة دیدگاه بسیار کلی و دست‌کم‌گیرندة کا.گ.ب. دربارة روحانیت ایران است.

[55]. Kuzichkin, Inside the KGB, 239.

[56]. Oleg Grinevskii

[57]. Andrei Aleksandrov-Agentov

[58]. Oleg Grinevskii, Tainy Sovetskoi diplomatii (Moscow: Vagrius, 2000), 101.

باید با مقداری تردید به سراغ خاطرات گرینوسکی رفت، دست‌کم در این بخش، به نظر می‌رسد گفته‌ها، خاطرات شخصِ او نباشند. بلکه نقل قولی از بعضی از منابع دست دوم هستند. برای نمونه مقایسه کنید با:

Grinevskii, Tainy Sovetskoi diplomatii, 101 to The Intervention in Afghanistan and the Fall of Détente, 40.

در این مورد ویژه، برای خاطرة گرینوسکی دربارة آشفتگی سیاسی ایران که در اوایل سپتامبر 1978/شهریور1357 مورد توجه برژنف قرار گرفت، هیچ پشتوانه‌ای در اسناد آرشیوی وجود ندارد. در سطح رسمی، بحران ایران برای اولین بار در جلسة پولیتبورو در 10 نوامبر 1978/19 آبان1357 مطرح شد، زمانی که بحث خارج‌کردن خانواده‌های متخصصان شوروی از ایران مطرح شد. بی‌تردید گفتگوی نقل شده می‌تواند خصوصی و ثبت‌نشده باشد، اما [در این صورت نیز] گرینوسکی به سختی می‌توانسته شاهد آن بوده باشد. دربارة اسناد پولیتبورو از 10 نوامبر بنگرید به:

Postanovlenie TsK KPSS ‘O merakh pochastichnoi evakuatsii iz Irana chlenov semei sovetskikh spetsialistov’,” November 10, 1978, RGANI F. 3 Op. 70 D. 1205L. 47.

[59]. Ivan Fadeikin

[60]. MITN 1/2, 50.

[61]. Leonid Shebarshin, remarks in The Intervention in Afghanistan and the Fall of Détente, 40; Grinevskii, Tainy Sovetskoi diplomatii, 101.

[62]. Dmitrii Ustinov

[63]. Marshall Shulman

[64]. Grinevskii, Tainy Sovetskoi diplomatii, 102

در 16 نوامبر 1978/25 آبان1357، این بحران در ایران و احتمال مداخلة امریکایی‌ها موضوع نخستِ دستورکار پولیتبورو بود. در همین دوره بود که تصمیم گرفته شد از طریق مجراهای عمومی و خصوصی هشداری به امریکا داده شود. بنگرید به:

“Postanovlenie TsK KPSS ‘K voprosu o polozhenii v Irane’,” November 16, 1978, RGANI F. 3 Op. 70 D. 1206 L. 5.

[65]. Pravda

[66]. “Otvet L.I. Brezhneva na vopros korrespondenta Pravdy,” Pravda, November 19, 1978, 1.

پیش از انتشار این متن در پراودا، حدود دو روز قبل‌تر پیامی مخفی با همین محتوا به رئیس‌جمهور کارتر داده شد. بنگرید به:

“Letter from Soviet General Secretary Brezhnev to President Carter,” November 17, 1978, Foreign Relations of the United States, 1977–1980, Volume VI, Soviet Union, Document 158 (Washington: U.S. Government Printing Office,2013). https://history.state.gov/historicaldocuments/frus1977-80v06/d158.

[67]. Bernard Gwertzman, “Carter Answers Soviets on Iran,” The New York Times, November 20, 1978, A1.

[68]. Toon

[69]. “Backchannel Message From the President’s Assistant for National Security Affairs (Brzezinski) to the Ambassador to the Soviet Union (Toon),” November 21, 1978, Foreign Relations of the United States, 1977–1980, Volume VI, Soviet Union, Document 160. https://history.state.gov/historicaldocuments/frus1977-80v06/d160.

[70]. بی‌تردید، دولت کارتر بیشتر درگیر بحران ایران بود و سیاستهایش فراتر از ترساندن شوروی بود. ظاهراً اعضای عجول شورای امنیت ملی پیشنهاد کردند که باید در یک مأموریت نظامی به رهبری ژنرال رابرت هایزر، در ایران کودتایی مشابه کودتای 1953/1332 انجام شود. بنگرید به:

Robert Huyser, Mission to Tehran (London: Deutshch, 1986); and William Sullivan, Mission to Iran (New York: W.W. Norton, 1981).

اما اعضای دیگر شورای امنیت ملی معتقد بودند که این طرح هرگز مورد توجه جدی دولت قرار نگرفت. اما احتمال کودتا، رهبران شوروی را هراسان نگه‌داشت، بنگرید به:

Gary Sick and Leonid Shebarshin, remarks: in The Intervention in Afghanistan and the Fall of Détente, 39–52. On the Soviet concerns, see also the remarks of Boris Ponomarev in his conversations with East German officials in Friedman, “The Enemy of My Enemy,” 14–15.

[71]. Grinevskii, Tainy Sovetskoi diplomatii, 102–103.

[72]. “Spravka Posol’stva SSSR v Irane ‘Shiitskoe dukhovenstvo i ego rol’ v nyneshnem oppozitsionnom dvizhenii’,” December 5, 1978, RGANI F. 5 Op. 75 D. 1190 L. 83–94.

[73]. Institute of Oriental Studies

[74]. “Analiticheskaia zapiska Instituta Vostokovedeniia AN SSSR ‘Krizis v Irane i vozmozhnye varianty ego razvitiia’,” December 25, 1978, RGANI F. 5 Op. 75 D. 1190 L. 96–104.



 
تعداد بازدید: 530


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: