17 مهر 1402
دمیتری آسینوفسکی
ترجمه وحید میره بیگی
بخش دوم
*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: مقاله زیر حداقل از دو جنبه برای پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی اهمیت دارد؛ اول اینکه دربارة ارتباط و موضع شوروی و انقلاب اسلامی ایران تاکنون پژوهش چندانی در داخل کشور انجام نشده است.[1] دوم، نویسنده[2] این مقاله برای پژوهش خود از اسناد تازه آزاد شدة حزب کمونیست اتحاد شوروی بهره فراوان برده است. از اینرو نکتههایی پنهانی از عقاید و عملکرد مقامات شوروی و مأموران کا. گ. ب در دوران انقلاب اسلامی برای اولینبار در این مقاله منتشر میشود. طبق مدعای نویسنده، مقامات شوروی همانند کشورهای مهم اروپایی و ایالات متحده آمریکا امکان وقوع انقلابی مذهبی در ایران را بعید میدانستند. هنگام آغاز اعتراضهای عمومی نیز اعتباری جدی به نیروهای مذهبی نمیدادند. طبق اسناد منتشر شده در این مقاله، برای اولینبار گروهی از مقامات در پولیتبورو (دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی) در آذر 1357 جلساتی را دربارة بررسی اوضاع ایران تشکیل دادند. با اینکه مأموران کا. گ. ب در ایران به مقامات بالا در مسکو گزارش دادند که نیروهای مذهبی به رهبری آیتالله خمینی تمایلات ضد کمونیستی دارند، اما مقامات عالیرتبه شوروی بر اساس ذهنیت ایدئولوژی مارکسیست ـ لنینیستی خود و اهمیت مبارزه با نفوذ آمریکا در منطقه، معتقد بودند با حمایت از جمهوری اسلامی و اتحاد گروههای چپگرا بهرهبری حزب توده میتوانند از مداخله آمریکا در ایران بکاهند و حزب توده و گروههای چپ در زمانی مناسب قدرت را در ایران بهدست بگیرند. اما روند حوادث نشان داد که واقعیت جامعه ایران با ذهنیت مقامات شوروی فاصله زیادی داشت.
این مقاله فعالیتهای نمایندگیِ کا.گ.ب در تهران را طی انقلاب سالهای 1978-1979/1357 و سالهای اولیة جمهوری اسلامی بررسی میکند. در حالی که بعضی از متخصصان غربی کا.گ.ب را پشتِ انقلاب ایران عنوان میکردند، بهزودی روشن شد که شگفتزدگیِ رهبران و سازمان اطلاعات شوروی از این رخداد، کمتر از همتایان غربیشان نبود. مسکو، انقلاب اسلامی را فرصتی میدید و کا.گ.ب بهعنوان یکی از ابزارهای اصلی شوروی برای اعمال نفوذ در وضعیت داخلی ایران موفقیتهایی هم داشت، اما تفکر دوگانة جنگ سرد، رهبری شوروی را در مواجهه با چالش انقلاب اسلامی ایران محدود کرده بود.
*****
کا.گ.ب.، چپ ایران و جمهوری اسلامی
پس از عزیمت شاه از ایران در 16 ژانویة 1979/ 26 دی1357، پولیتبورو کمیتة مخصوصی با موضوع ایران تشکیل داد که تمامی اعضای پرنفوذ پولیتبورو در آن عضو بودند: گرومیکو[3]، وزیر امور خارجه، آندروپوف، رئیس کا.گ.ب. اوستینف، وزیر دفاع و پانومارف[4]، رئیس ادارة بینالملل کمیتة مرکزی حزب کمونیست آنها که در این هیئت جدید کار میکردند، قرار بود «رخدادهای ایران را با دقت پیگیری کنند، فرایندهای جاری آنجا را بررسی و تحلیل کنند و در صورت لزوم اقدامات مناسبی انجام دهند.[5]» اگرچه کار اصلی این کمیسیون در ژانویه تا فوریة 1979/ دی تا بهمن 1357، مانند بحثهای پیشین پولیتبورو، جلوگیری از حملة آمریکا بود، اما رهبران شوروی نیاز داشتند اپوزیسیون مذهبی را از لحاظ ایدئولوژیک ارزیابی کنند و با متحد اصلی خود یعنی حزب تودة تبعیدی از ایران درباره راهبردهایش به توافقی برسند[6].
پنج روز پس از عزیمت شاه از ایران، در 21 ژانویه/ 1 بهمن57، پراودا در حمایت قاطع از انقلاب مقالهای منتشر کرد. در کنار موضوعات دیگر، این مقاله به نقش رهبران مذهبی پرداخت. بر اساس این مقاله، اعتراضات بدین علت «رنگ و بویی مذهبی» گرفته بود که اپوزیسیون سیاسی(یعنی چپ سیاسی) با سرکوب از پا افتاد و از رهبری تودهها ناتوان بود[7]. حتی پیش از عزیمت شاه، گرومیکو به زیردستانش گفت که اعضای پولیتبورو دربارة «رنگوبوی مذهبی گرفتنِ» انقلاب ایران بحث کردهاند. پولیتبورو سقوط شاه را فرصتی برای پاک کردن مرزهای شوروی از نیروهای اطلاعاتی و مشاوران نظامی آمریکایی میدید که بهتنهایی دلیلی کافی برای پیمانبستن و حمایت از [آیتالله] خمینی بود. گرومیکو همچنین شرح داد که سرگرم نگهداشتن آمریکا به ایران (و همزمان ممانعت از مداخلة مستقیم آنها)، بهمنظور دور نگه داشتن آن از افغانستان، اهمیت دارد[8].
رهبران شوروی بهطور کلی در آن زمان تصور میکردند که «مهمترین نیروهای مترقی ایران، شامل حزب توده، باید از [آیتالله] خمینی طرفداری کنند». اما میان رهبران شوروی در اینباره توافق مطلقی وجود نداشت. آد آرنه وستاد[9]، بر اساس مصاحبههای طولانیاش با لئونید شبارشین، معتقد است که دو دیدگاه در میان رهبران وجود داشت که نمایندة یکی بوریس پانومارف و نمایندة دیگری یوری آندوپوف بود. به باور پانومارف، انقلاب در ایران میتوانست به مرحلهای برسد که از سوی چپ سیاسی رهبری شود. آندروپوفِ شکاکتر بر این نظر بود که مقامات مذهبی قدرت را در آیندة نزدیک تسلیم نخواهند کرد و چپ سیاسی، بویژه حزب توده، متفرقتر از آن است که بتواند انقلاب را رهبری کند[10]. لئونید شبارشین نوشت که در نشست با آندروپوف، که پیش از رفتن شبارشین به تهران برای تصدی سمت نمایندگی کا.گ.ب برگزار شد، آندروپوف دربارة برخی از انتظارات ایدئالیستی بعضی از رفقای خود اظهار تردید کرده بود. به باور آندروپوف، اینکه حزب توده یا دیگر گروههای «مترقی» اپوزیسیون بهسرعت ابتکارعمل انقلابی را در دست بگیرند، در آیندة نزدیک شدنی نیست:
او [آندروپوف] در آستانة عزیمت من [به تهران] و نیز چندباری که در این سمت بودم، پذیرای من بود. او پیش از رفتن مرا نصیحت کرد: «ببین برادر، ایرانیها چنین مردمی هستند، آنها میتوانند به سادگی از تو یک احمق بسازند، و تو حتی متوجه نخواهی شد که این چطور اتفاق افتاده است!» همچنانکه او داشت بحث میکرد، یوری ولادیمیرویچ به من هشدار داد که به توهّم دربارة شکنندگی و موقتیبودن جایگاه روحانیت شیعه در قدرت دچار نشوم (در آن زمان [آیتالله] خمینی هنوز به ایران برنگشته بود). همچنین او افزود که باید به قابلیتِ جنبش دمکراتیک توجه داشت: «من فکر میکنم که چپ سیاسی آیندهای در ایران ندارد.» معلوم شد که حق با یوری ولادیمیرویچ است[11].
دربارة چراییِ این تصویر واقعگرایانهای که شبارشین از آندروپوف ترسیم کرده، تبیینهای بیشماری میتوان داشت. یک تببین اینکه انگیزة شبارشین بهعنوان زیردستِ سابقِ آندروپوف این بوده که نشان دهد رئیس او تنها مرد معقول در میان رهبران است که دیدگاهش «بیش از حد تحتالشعاع ایدئولوژی نیست». اگرچه احتمالاً آندروپوف واقعگراترین چهرة اخیرِ پولیتبوروی برژنف بود، اما باز هم دیدگاه سیاسی او هنوز از یک واقعگرای محض ژئوپولتیک فاصله داشت؛ او هنوز از ایدئولوژی جهانشمول [مارکسیستی آن زمان] بسیار متأثر بود[12]. در نتیجه، تبیین معقول دیگر میتواند دسترسی دستاول آندروپوف به اطلاعات مأموران کا.گ.ب. باشد که از میدانِ [واقعیِ رخدادهای سیاسی ایران گردآوری شده بود]. اگرچه نمیتوانیم در مورد هیچ چیزی به یقین سخن بگوییم، اما تردید اندکی در این هست که طی آمادهکردن گزارشهای کمیسیون دربارة تهران، آندروپوف سفارشدهندة تمامی اطلاعات بود. بنابراین چون از همکاران خود در پولیتبورو در اینباره اطلاعات بیشتر و بهتری داشت، میتوانسته تحلیل ویژهای از وضعیت ایران داشته باشد. به هر روی، چهرههایی از رهبران شوروی که از چپ ایران انتظار داشتند در انقلاب ابتکاری به خرج دهد، فرضیات خود را تنها بر جزماندیشیهای ایدئولوژیک مبتنی نکردند، بهطوری که دستکم دو سازمان چپگرا نقشی مهم در این انقلاب بازی کردند. «مجاهدین خلق» و «فداییان خلق» توانستند از میان مردم، نیروهایی شبهنظامی را به خوبی جذب، هماهنگ و سازماندهی کنند. این نیروها در خنثیسازی عناصر باقیماندة ارتش و ساواکِ شاه، در ژانویه تا فوریة 1979/ دی تا بهمن 1357، بازیگران اصلی بودند. مجاهدین و فداییان در بسیج طبقة کارگر نیز نقشی مهم ایفا کردند. کارگران بهرغم تعداد کم در مقایسه با دیگر گروههای اجتماعی ایران، از فعالترینهای انقلاب بودند[13]. آنها همچنین در آن زمان نقشی تعیینکننده بازی کردند، اعتصابات پالایشگاه نفت آبادان در پاییز 1978/1357 نقطه عطفی بود که پس از آن امید شاه به بازپسگیری قدرت تقریباً بر باد رفت[14].
پس از سقوط پادشاهی ایران، جنبشهای چپگرای تندرو در تحولات انقلابی مشارکت داشتند؛ تحلیلگران شوروی براین باور بودند که آنان سهمی مهم در سقوط سریع دولت موقت بختیار داشتند. وینوگرادوف سفیر شوروی در خاطرات خود نوشته که بختیار و حلقة یارانش دلواپس این بودند که چپهای تندرو با اعمال زور، قدرت را از آن خود کنند و در نتیجه بختیار و دولتش از مبارزه دست کشیدند تا از بروز خشونت شدید بپرهیزند[15]. یادداشت تحلیلی دیگری که سفارت آلمان شرقی در تهران، در مارس 1979/اسفند1357 نوشته بود، اندیشههای وینوگرادوف را تا حدی تأیید میکند. بر اساس این یادداشت، [آیتالله] خمینی و حامیانش انتظار داشتند نزاع با بختیار بر سر قدرت بسیار طولانیتر باشد، در حالی که اقدامات قاطعِ گروههای بهخوبیسازماندهیشدة مجاهدین و فداییان سقوط دولت بختیار را تسهیل و تسریع کرد[16].
توده، مجاهدین، فداییان و دیگر گروههای انقلابی چپ تنها کسانی نبودند که ـ همانند [آیتالله] خمینی ـ با استفاده از زبانِ عدالت اجتماعی و نابرابری اجتماعی، خود را به زبان ضدآمریکایی و مذهبی محدود نکردند. رهبران مذهبی در بسیاری از اعلامیهها و وعدههای خویش، در رقابت با گروههای چپ، شعارهای عدالت اجتماعی را برجسته کردند. مسکو از این امر بیخبر نبود، چون کا.گ.ب. اطلاع میداد که اپوزیسیون مذهبی دستور کار اجتماعی خود را از چپ سیاسی گرفته است. رهبران مذهبی مردم ایران را برمیانگیختند تا ارزشهای غربی را رها کرده به دوران طلایی برابری و عدالت اجتماعی بازگردند. آنها پس از استقرار جمهوری اسلامی، مالیاتهای جدیدی برای کمک به فقرا مطرح کردند و حقوق شرکتهای خارجی را برای مالکیت در ایران محدود کردند. در نوشتههای میتروخین از نمایندگی کا.گ.ب. در تهران یادداشتی هست که اشاره دارد: «کشیشها در شعارهای پوپولیستی از کمونیستها پیشی گرفتهاند (popy oboshli kommunistov)[17]. در این میان، برخی در مسکو این تحولات را نشانهای مثبت میدیدند. برای نمونه، سمیون آقایف[18]، یکی از تواناترین متخصصان شوروی در امور ایران، میپنداشت که برنامة اجتماعی و اقتصادی [آیتالله] خمینی فقط ضداستعماری بودن او را اثبات و او را در میان رهبران جدید ایران، مترقیترین فرد میکند[19].
هنگامی که مقامات مذهبی در حال ربودن فضا از چپها بودند، دپارتمان بینالمللی حزب کمونیست شوروی به کا.گ.ب. دستور داد تا با کمک به حزب توده کمک کند که با «این نیروهای مترقی» ائتلاف کند[20]. وظیفة اصلی کا.گ.ب. این بود که با باقیماندة چپ سیاسی ایران روابطی آغاز کند. با قانونیشدنِ کاملِ تمامی احزاب سیاسی در ایران، گروهها و انشعابهای چپگرا در سراسر کشور در هر دو جناح ملی و مذهبی بهسرعت سر بر آوردند. میخاییل کروتیخین[21]، خبرنگار TASS برآورد کرد که تا سال 1982/1361، حدود دویست حزب کمونیست یا چپگرا در ایران فعال بودند[22]. اما در دورة اولیة جمهوری اسلامی، هنگامی که به نظر میرسید در اختیار گرفتن ابتکار عمل سیاسی ممکن باشد، مجاهدین و فداییان اهداف اصلی نظریهپردازان شوروی بودند.
این عملیات را در ابتدا کاسترومین[23]، قائممقام ادارة هشتم هیئترئیسة کا.گ.ب.، هماهنگ کرد که پس از کنارهگیری ایوان فدیکین[24] در نوامبر 1978/آبان1357، و پیش از رسیدن لئونید شبارشین در می 1979/ اردیبهشت 1358، نمایندة مقیم کا.گ.ب. در ایران بود[25]. نخستین تلاش برای ایجاد روابط پایدار با فداییان و مجاهدین در فوریة 1979/ بهمن1357 رخ داد؛ اندکی پس از آنکه آشکار شد که نظام پادشاهی برگشتپذیر نخواهد بود. ولادیمیر کوزیچکین به یاد میآورد که پس از 12 فوریه/23 بهمن1357، هنگامی که پلیس و نیروی زمینی از خیابانهای تهران غیبشان زد، چپهای جوان مسلح کسانی بودند که کمی نظم پایتخت را برقرار کردند. دو روز بعد، به کوزیچکین و دیگر مقامات کا.گ.ب. دستور داده شد که با بعضی از انقلابیهای چپگرا در سطوح مختلف تماس برقرار شود. او به یاد میآورد که اغلب چپگراهای جوانی که آن روز ملاقاتشان کرد با شوروی همدلی نشان دادند. کوزیچکین حتی پنداشت که این برای انقلاب ایرانیها فرصتی بکر و منحصربهفرد است که پایتخت پر از جوانان مسلح شورشیِ طرفدار شوروی است. اما اغلب آنان انتظارِ حمایت واقعی و سریعِ شوروی را داشتند، در وهلة نخست بهشکل رساندنِ مدام تسلیحات. کا.گ.ب. درخواستهای مشابهی از رهبران هردو جنبش دریافت کرد، و مجاهدین و فداییان آمادة مسالحه یا پیمانبستن با شوروی نبودند، مگر اینکه بیدرنگ سلاح برایشان فراهم کند. به نظر کوزیچکین، آنها به تنها توافقی که رسیدند این بود که فقط در خارج از ایران، در اروپا در تماس بمانند.[26]
به روایت میتروخین در آوریل 1979/فروردین1358، عبدل حبه[27]، نمایندة حزب کمونیست عراق در ایران، از کا.گ.ب. دستور گرفت که با دو تن از اعضای کمیتة اجرایی فداییان خلق مذاکره کند. اما پیشنهادهای شوروی علاقة فوریِ رهبران فداییان را برنیانگیخت؛ آنها پیوستن به گروهی به رهبری حزب توده را رد میکردند. فداییان آمادگی خود را برای «ساختن روابطی عملی» با مسکو اعلام کردند، و دوباره به تمایل خود برای [دریافت] سلاح و پول تأکید کردند[28]. اما مسکو این درخواست را بیپاسخ گذاشت، زیرا رهبران شوروی نمیخواستند بهعنوان مداخلهگر در امور داخلی ایران به نظر آیند. تنها یک سال بعد، در تابستان 1980/1359، سازمان اطلاعات شوروی و حزب توده کوشیدند فداییان را به اتحاد بکشانند. در پاییز 1979/1358، در نخستین نشست عمومی کمیتة مرکزی فداییان خلق، انشعاب دو شاخه از رهبران سازمان آشکار شد. این امر شش ماه بعد، بهطور رسمی اعلام گردید. شاخة اکثریت کمیتة مرکزی فداییان خلق، تحت فشار شدید رژیم مذهبی، تصمیم گرفت با راهبرد حزب توده درباره حمایت از رژیم [آیتالله] خمینی موافقت کند[29]. بیتردید، اتحاد میان فداییان (اکثریت) و حزب توده در تابستان 1980/1359 موفقیتی برای حزب توده و شوروی بود، اما این امر به تشکیل یک جناح چپ گستردة مخالف منجر نشد[30]. افزون بر این، راهبرد تغییر «فوریة ایران» به «اکتبر ایران»، که در سال 1979/1358 هنوز راهبرد اصلی بود، تا سال 1980/1359 عملیبودنِ خود را از دست داد.
بر خلاف فداییان، که در مورد آنها عراقیها بهعنوان میانجی عمل کردند، در مورد سازمان مجاهدین، خود مأموران کا.گ.ب. بهطور مستقیم مسئول انجام مذاکرات بودند. رابط اصلی شوروی در این سازمان، [محمد] رضا سعادتی، یکی از رهبران مجاهدین بود. لِو کاسترومین، نمایندة کا.گ.ب. کاری کرد که استخدام سعادتی و متقاعد کردن او برای ایجاد ارتباط میان مجاهدین و سازمان اطلاعات شوروی مخفی بماند. رابطه با سعادتی طی نشستهایی میان او و مأمور شوروی، ولادیمیر فیسنکو[31] انجام شد. به نظر کوزیچکین، سعادتی طی چند جلسه «اطلاعات جالبی» به نمایندة شوروی رساند[32]. اما به یکی از دیدارهای فیسنکو و سعادتی در آوریل 1979/ اردیبهشت 1358حمله شد. کوزیچکین و شبارشین هردو در خاطرات خود میگویند که این کمین را سیا و باقیماندة عناصر ساواک انجام دادند. اما شواهد مستندی دال بر چنین فعالیتهایی از سوی سیا در دست نیست. حتی به دشواری میتوان تصدیق کرد که سیا در بهار 1979/1358 برای سازماندهی چنین عملیاتی منابعی در تهران داشته است. اما حتی اگر سیا نقشی نداشت، این واقعیت که کوزیچکین و شبارشین باور داشتند سیا پشت این شکستِ [شوروی] بود، بعضی از ابعاد اندیشههای معطوف به جنگ سردِ کا.گ.ب. را آشکار میکند. فیسنکو بیدرنگ به شوروی رفت، در حالی که سعادتی چند ماه بعد به دلیل خیانت اعدام شد. مذاکره با مجاهدین نیز موجب ایجاد اتحاد مطلوب نشد[33].
بنابراین فعالیتهای سازمان اطلاعات شوروی در ایران در 1979 با موانعی جدی روبهرو شد. هدف ایجاد جبهة متحد چپگرا، که دپارتمان خارجی [حزب کمونیست] گفته بود، محقق نشد. اما این تنها وظیفة کا.گ.ب. در ایران نبود، زیرا یکی از مهمترین وظایف مأموران آن در تهران این بود که بهعنوان واسطهای برای انتقال پول از دپارتمان مذکور به حزب توده عمل کنند[34]. کا.گ.ب. در عوض، گزارشهایی از حزب توده دریافت میکرد. نمایندگی کا.گ.ب. در تهران، هر دوهفته یک بار پیامهایی رمزگذاریشده از نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده دریافت میکرد و آن را به راستیسلاو اولیانوفسکی[35]، قائممقام بخش امور ایرانِ دپارتمان یادشده میرساند. کیانوری جز اطلاعات فنی و روزانه، گزارشهایی کلی دربارة وضعیت سیاسی و انقلابی ایران به مسکو میفرستاد. کوزیچکین به یاد میآورد که کیانوری در توصیف شرایط سیاسی، کاملاً عاری از سوگیری بود، اما هنگامی که دیدگاهها و دستاوردهای حزب خودش را شرح میداد، فروتنیاش ناپدید میشد[36]. احتمالاً همین اغراقها[ی کیانوری درباره حزب توده] در تداوم این باور دپارتمان بینالمللی نقش داشت که حزب توده میتواند ابتکار عمل انقلاب را در دست بگیرد.
تا انتهای سال 1979/1358، راهبردی که رهبران شوروی در روابط با حکومت جدید ایران داشتند، بهتدریج رو به نابودی رفت. این توهم دپارتمان بینالمللی که ایران را میتوان به جناح چپ سوق داد و متحد شوروی کرد، با تثبیت مصالحهناپذیری قدرتِ [آیتالله] خمینی از بین رفت. بیتردید، اشغال سفارت آمریکا در قطع رابطة ریشهای ایران و غرب، ، لحظهای تعیینکننده بود و مسکو بهرغم محکومکردن عمومی گروگانگیری، از این بابت خرسند بود. اما شوروی هنوز آنقدر به ایران نزدیک نشده بود که جایگزین آمریکا شود. برعکس، تهاجم شوروی به افغانستان، احساسات ضدشوروی را در لایههای گوناگون جامعة ایران از جمله در میان برخی از چپگراها تقویت کرد. اما مهمتر اینکه این اقدام مؤید این ادعای [آیتالله] خمینی بود که شوروی «شیطان کوچک» است، اما به هر حال شیطان است. به چشم سنتگرایان ایران، شوروی بهاندازه [غرب،] «غربی» بود و نفوذ ایدئولوژیک آن بههمان اندازه خطرناک و فاسد بود. جنگِ افغانستان، این تصویر را که شوروی قدرتی امپریالیستی است بازگرداند و خاطرات تلاشهای امپریالیستی روسیه برای کنترل بخشهایی از ایران را زنده کرد. بنابراین پس از حمله به افغانستان، [آیتالله] خمینی به آسانی میتوانست کمکم عقاید عمومی ایرانیان را درباره شوروی تغییر دهد. اما رهبران شوروی که توجه خود را بر افغانستان متمرکز کرده بودند، به دلیل کشمکش جاری [آیتالله] خمینی با آمریکا، مایل بودند از او حمایت کنند. جدای از ملاحظات مربوط به جنگ سرد، این بحران ادامهدار در روابط آمریکا و ایران توجه هر دو کشور را از فعالیتهای شوروی در افغانستان پرت کرده بود. از دیدگاه شوروی بهتر بود که این کشمکش هرچه بیشتر ادامه یابد.
فرار کوزیکچین و سرکوب حزب توده
در سالهای 1980 ـ 1981/ 1359 ـ 1360 بحران گروگانگیری و جنگ ایران و عراق تثبیت قدرت مقامات مذهبی را تسهیل کرد و به نابودی تدریجی تمامی نیروهای اپوزیسیون در ایران انجامید. راهبرد حزب توده در حمایت از رژیم نیز این هدف را سهلالوصولتر کرد، در حالی که جنگ شوروی در افغانستان نیز همزمان چپ ایران را به هدفی آسان برای اتهام اتحاد با نیروهای ضداسلام بدل ساخت[37]. حزب توده نخستین هدف حملههای رژیم نبود. جنبشهای چریکی فعالتر و خطرناکتر، به ویژه مجاهدین، در 1980 ـ 1981 مورد حمله قرار گرفتند و توده از این موقعیت در خدمت منافع فرضی خویش استفاده کرد، از سختگیری بر مجاهدین به این امید دفاع کرد که خود به تنها نیروی پیشگامِ جناح چپ بدل شود. برای بسیاری از تحلیلگران و تصمیمگیرانِ مسکو، آشکار بود که حزب توده میتواند هدف بعدی [حملات دولت] باشد. در جولای 1981/ تیر1360، آناتولی دابرینین، سفیر شوروی، در گفتگویی با الکساندر هیگ[38]، وزیر امور خارجه، با همکاران آمریکاییاش موافق بود که چپ ایران «همان زمان داشت در چرخگوشت میرفت[39]». در همان زمان گئورگی میرسکی[40]، یکی از تواناترین متخصصان شوروی در امور خاورمیانه در میزگرد علمی بیان داشت که شوروی بر اساس ضدآمریکا بودنِ [آیتالله] خمینی از او حمایت میکند و این حمایت موجب نابودی مجاهدین شده و بهزودی همین سرنوشت در انتظار حزب توده هم خواهد بود[41]. اما تفکر معطوف به جنگ سرد، بر اتحاد کمونیستها مقدم بود. راهبران شوروی، از روی عمد بود یا خیر، ترجیح میدادند حزب توده را در راه ضدآمریکاییبودنِ [آیتالله] خمینی قربانی کنند. اما نابودی حزب توده در 1983/زمستان1361 اصلیترین مشکل کا.گ.ب. نبود؛ بلکه فرار و پناهندهشدن ولادیمیر کوزیچکین در سال 1982 بود.
کوزیچکین در 2 ژوئن 1982/12 خرداد1361، سفارت شوروی در تهران را ترک کرد، تا مرز ترکیه رانندگی کرد و با پاسپورتی انگلیسی به نام مایکل راد از مرز گذشت. تا امروز، شرایط و دلایل پناهندگی او نامشخص مانده است. او در خاطرات خود گفت که پناهندگیاش تصمیمی ناگهانی بود، و ادعا کرد که پس از اینکه کشف کرد بعضی از اسناد محرمانهای که در مسئولیت او بود گم شدهاند، این انتخاب را کرد. پس با ترس از عواقب ناگزیر این امر تصمیم گرفت فرار کند[42]. از سوی دیگر، شبارشین و دیگر کهنهکارهای کا.گ.ب. اصرار دارند که کوزیچکین خیلی قبل از فرارش، از سوی سازمان جاسوسی بریتانیا استخدام شده بود[43]. نیکلاس برینگتون[44]، که نمایندة منافع بریتانیا در تهران ، شرح میدهد که پیداشدن سروکلة کوزیچکین در بخش حافظ منابع انگلیس در سفارت سوئد در ایران یک شگفتی تمامعیار بود[45]. از آنجایی که اسناد هر دو سرویس اطلاعاتی در اینخصوص، تاکنون طبقهبندیشده ماندهاند، نمیتوانیم مطمئن باشیم که آیا کوزیچکین برای مدتی جاسوس دوجانبه بوده است و مهمتر از آن آیا پیش از فرار، اطلاعات مربوط به روابط شوروی و حزب توده را به بریتانیا داده بود؟
منابع گوناگونی پیروزی رژیم بر حزب توده را به فرار کوزیچکین ربط میدهند. در 1991، یکی از کارکنان ناشناس کا.گ.ب. با Moskovskie Novosti مصاحبهای انجام داد که در آن کوزیچکین را برای مبادلة اطلاعاتِ روابط حزب توده و شوروی به سازمان اطلاعات بریتانیا مقصر دانست، سازمان اطلاعات بریتانیا نیز اینها را به رژیم ایران رساند و در هم شکستنِ حزب توده تسهیل شد[46]. چنین رخدادهایی حتی پیش از این افشاگری ناشناس، عمومی شده بودند؛ در حلقههای روشنفکران مهاجر ایران اغلب به بحث گذاشته میشد و در میان تیمسارهای سابق و ردهبالای ساواک طرفدارانی داشت[47]. اما یادداشتهای موجود کوزیچکین پس از فرارش، از این نظریه دفاع نمیکنند: در دو مصاحبة طولانی او که با دیپلماتهای بریتانیایی انجام داد، هیچ نشانهای از اینکه اطلاعات مربوط به فعالیتهای حزب توده را درز داده باشد دیده نمیشود.
دو نفر از مقامات عالیرتبة وزارت امور خارجه درباره کوزیچکین گزارش دادهاند: نخست، سر جولیان بولارد[48]، جانشین دائمیِ معاون سیاسی وزارت امور خارجة بریتانیا در آن زمان، که به خاطر کشف شبکة جاسوسی کا.گ.ب. در بریتانیا در سال 1973 مشهور بود؛ و دوم، آلن گودیسون[49]، دستیار معاون وزارت امور خارجه. اگرچه رونوشتها هنوز در آرشیو ملی بریتانیا (file FCO 49/1041) طبقهبندیشده باقی ماندهاند، اما گزارشهای بولارد و گودیسون در دسترساند و حرفهای کوزیچکین را فهمیدنی میکنند. در این نوشتهها بولارد و گودیسون اغلب ادعاهای کوزیچکین را درباره وضعیت داخلی شوروی زیر سؤال میبرند؛ مانند ادعاهای او دربارة مسئلة اقلیت و احتمال برخاستن مسلمانان در آسیای مرکزی یا قفقاز. همچنین ادعاهای کوزیچکین دربارة سیاست خارجی شوروی و بعضی از عملیاتهای پیشین کا.گ.ب. مورد تردید واقع شده است. هیچ کدام از این نوشتهها به مسئلة حزب توده نپرداختهاند[50]. اما بیتردید احتمال این هست که این نوشتههای موجود، تنها نوشتههای او پس از فرارش نباشند. در کل، به نظر میرسد که احتمال تأثیرگذاری کوزیچکین بر تصمیم رژیم ایران مبنی بر نابود کردن حزب توده بسیار پایین باشد. اما با توجه به اینکه او در خاطرات خود تصدیق کرده که در تدوین فریبکارانة اسناد جعلی و برنامهریزی مسیرهای استخراج اطلاعات دست داشته[51]، او میتوانسته اطلاعات مربوط به برنامههای استخراج اضطراری[52] شوروی را برای رهبران حزب توده بفرستد. کوزیچکین همچنین میتوانست اسامی مأموران کا.گ.ب. را که تحت پوشش دیپلماتیک کار میکردند، در اختیار دیگران قرار دهد و از این طریق بر تصمیم رژیم ایران برای اخراج برخی از دیپلماتهای شوروی در ماه مه 1983/اردیبهشت1362 تأثیر بگذارد.
شبارشین که موقعیت شغلیاش به خاطر فرار کوزیچکین در خطر قرار گرفته بود، همواره هرگونه ارتباط بین خیانت کوزیچکین و نابودی حزب توده را انکار کرد. به جای آن، تأکید میکرد که بهدلیل شرایط سیاسیِ ایران، سرنوشت غمانگیز حزب توده ناگزیر بود[53]. به دشواری میتوان این گزاره را زیرسؤال برد، زیرا از 1981/ 1360 بدینسوی، سران توده و نمایندگان شوروی در ایران فشار زیادی را از سوی رژیم تجربه کردند، که در بهار 1982/1361 تشدید شد. در ژوئن، یوگنی پریماکوف[54]، مدیر انستیتوی مطالعات شرقیِ دانشگاه علوم شوروی، در گفتگویی خصوصی با همکاری آمریکایی، که درخواست کرد جایی نقل نشود، گفت: «اگر رژیم ایران همچنان با «گذار مترقی» مخالفت کند، سرکوب حزب توده را ادامه دهد، و پافشاری کند که ایران را به قرن 16م برگرداند، به نقطهای خواهد رسید که شوروی دیگر از آن حمایت نخواهد کرد.[55]»
تا اوایل بهار 1982/1361، فضای مطبوعاتی ایران سرشار از مطالبی بود که حزب توده را مجرم میدانست. جدیترین اتهام این بود که حزب توده حمایت خود را از حضور شوروی در افغانستان اعلام کرده کوشیده منافع شوروی را در ایران بهبود ببخشد[56]. در ماه جولای، مقامات ایران هفتهنامة اتحاد مردم، آخرین نشریة حزب توده را بستند. دفتر دادستانی اعلام کرد که این روزنامه «با قانون اسلام مخالفت کرده و برای سیاست «نهشرقی ـ نهغربی» حکومت مانع ایجاد کرده است.[57]»
نورالدین کیانوری که اخیراً رهبر حزب شده بود، اعلام کرد که حزب بهرغم حمایتش از رژیم، بهزودی تعطیل خواهد شد[58]. لئونید شبارشین به یاد میآورد که در ژوئن تا دسامبر 1982/خرداد تا آذر1361، کا.گ.ب. کوشید بعضی از مأمورانش را نجات دهد[59]. اما رهبران توده از کسانی نبودند که توانستند فرار کنند. هنگامی که در فوریة 1983/بهمن 1361 دستگیریها آغاز شد، شبارشین به مسکو فراخوانده شد و ایران را برای همیشه ترک کرد. او در آخرین مصاحبههایش، اصرار داشت که بهمنظور جلوگیری از اخراجش از سوی مقامات ایران به شوروی فراخوانده شد؛ و این تصمیم هیچ ربطی به نارضایتی مسکو از خیانت کوزیچکین نداشت[60].
اگرچه مدتها آمادهسازی و نقشههای مخفی برای استخراج [اطلاعات] در میان بود، اما رهبران حزب توده از دستگیریها شگفتزده شدند. دستگیریها از 6 فوریة 1983/ 15بهمن1361 آغاز شد و روزها ادامه داشت و حدود شش هزار نفر عضو حزب از جمله کیانوری و تمامی رهبران دیگر بازداشت شدند[61]. این سرکوب که فقط حزب توده را هدف گرفته بود به رهبران فداییان خلق(اکثریت) که با حزب توده متحد بودند اجازه داد به شوروی بگریزند و در تاشکند قرارگاه خود را تشکیل دهند. بر اساس اسناد شوروی، بعضی از اعضای فداییان فعالیتهای نیمهقانونی یا غیرقانونی خود را در ایران، دستکم تا 1986/1365 ادامه دادند، در حالی که پس از موج جدید سرکوبها از مقامات شوروی خواستند که اجازة پیوستن آنها به رفقایشان در اتحادجماهیر شوروی را صادر کنند[62]. در ماههای بعدی، اعضای دستگیرشدة حزب توده شکنجه و مجبور به اعتراف علنی شدند که برای شوروی جاسوسی میکردهاند. در ادامة سال 1983/1362 و بخشی از سال 1984، پخش تلویزیونی اعترافات حزب توده به مناسکی معمولی بدل شده بود[63]. پنج روز پس از ظاهرشدن کیانوری در تلویزیون، ویل بالدیرف[64]، سفیر شوروی، به وزارت امور خارجة ایران فراخوانده شد و با یادداشتی روبهرو شد که خواهان اخراج فوری هجده دیپلمات شوروی بود که ادعاشده بود در جاسوسی دست داشتهاند.
واکنش عمومی مقامات شوروی به این دستگیریها و اعترافاتِ رهبران حزب توده، محافظهکارانه و معتدل بود. پراوادا یاداشتی در 19 فوریه/ 10 اسفند1361 منتشر کرد که در آن دستگیریها را گزارش کرده حلقة ارتجاعی بورژوازی و روحانیان ایران را مقصر میدانست، و اعلام داشت که شوروی، حامی ثابتقدمِ [رویکرد] ضدامپریالیستی ایران است[65]. این یادداشت که آشکارا برای مخاطبان ایرانی نوشته شده بود، همچنین از طریق رادیو صدای ملی ایران به ایران مخابره شد و در نشریات بینالمللی کمونیستی بازنشر شد[66]. شگفت نبود که واکنش شوروی اینقدر ملایم باشد. مسکو انتظار چنین اقداماتی [از سوی ایران] را داشت و ارزش نداشت که به خاطر حفظ حزب توده، رهبری ضدآمریکایی ایران از دست برود. کارن بروتنتس[67] به یاد میآورد که بارها از پولیتبورو درخواست کرد که اطلاعات مربوط به شکنجة رهبران حزب توده را به نشریات غربی درز دهند، اما این درخواستها همیشه پاسخ منفی میگرفت. پولیتبورو نمیخواست با ایران دشمنی کند[68]. همانطور که نیکلاس برینگتون اشاره دارد، تا 1983 شوروی آماده بود تا «با خونسردی بازی کند و اگر لازم شد حزب توده را کنار بگذارد.[69]»
نتیجهگیری
کریستوفر اندرو و اولگ گاردیوسکی[70] در کتاب خود از یکی از کارکنان سابق کا.گ.ب. نقل میکنند که در دورة برژنف، حزب [کمونیست] و کا.گ.ب. «تقریباً مانند دو شاخة یک سازمان عمل میکردند.[71]» فعالیتهای کا.گ.ب. در ایران در دهههای 1970/1350 و 1980/1360 نمود دقیق این گفته است. سازمان اطلاعات خارجی شوروی در وهلة نخست، ابزار سیاسی حزب برای کسب اطلاعات، پخش اطلاعات (یا اطلاعات نادرست)، و برقراری ارتباط با بازیگران سیاسی گوناگون خارج از کشور بود. انتظار میرفت که اطلاعات گردآوریشده از سوی کا.گ.ب. ابزار اصلی سرویس جاسوسی برای تأثیرگذاری بر فرآیند تصمیمگیری باشد. اما انقلاب ایران نشانداد که کا.گ.ب. نمیتوانست فراتر از دیدگاه ایدئولوژیک تحمیلی حزب، [به وقایع] بنگرد. حتی هنگامی که کا.گ.ب. در پی گردآوری چنین اطلاعاتی بود، در متقاعدکردن رهبران دربارة اطلاعات کسبشده(برای نمونه اهمیت روحانیت شیعه بهعنوان نیروی پیشبرندة انقلاب) ناتوان بود. همانطور که منابع در دسترس نشان میدهند، اغلب تصمیمگیریهای رهبران مبتنی بر ترکیبی پیچیده از ملاحظات ایدئولوژیک و ژئوپولتیک بود، و اطلاعات گردآوریشده از میدان تنها نقشی حاشیهای بازی میکرد. این تا حدی مشکلِ خود رهبران بود: درست همانند زیردستانشان، محدودیتهای ایدئولوژیک مانع از این میشد که اعضای پولیتبورو اطلاعاتِ اغلب استثناییِ میدان را با خونسردی تحلیل کنند. اما چنانکه کریستوفر اندرو شرح میدهد، «اتحاد جاهیر شوروی، دچار معضلی بود که مبتلابه تمامی رژیمهای اقتدارگرا است: کسانی که برایش اطلاعاتی از منابع آشکار و پنهان فراهم میکردند، میترسیدند که با تصحیح فهم اشتباه آنان دربارة جهان بیرونی، آنها را برنجانند.[72]» انقلاب ایران نشان داد که این ترکیب عوامل، دلیل اصلی ناتوانی کا.گ.ب. در انجام وظایفش در خصوص اطلاعرسانی و هشداردهی به رهبرانش بود. اما عوامل ویژة دیگری هم در این ناکامی نقش داشتند.
تمامی خاطرهنویسان بررسیشده در این مقاله، تصدیق کردهاند که در آغاز انقلاب، شبکة جاسوسی کا.گ.ب. در ایران پس از مبارزة ضدجاسوسی ساواک بهکلی از هم پاشید. به دشواری میتوان ارزیابی کرد که نقش کمبود منابع مطلع در دربار و لایههای دیگرِ جامعة ایران، تا چه اندازه مانع از پیشبینی انقلاب از سوی کا.گ.ب. شده است. بر اساس ارزیابی دیگر سرویسهای اطلاعاتی، منصفانه است که بپنداریم، حتی اگر کا.گ.ب. دسترسی گستردهتری به اطلاعات میداشت، در هر صورت، این محدودیتهای ایدئولوژیک و فرهنگ بوروکراتیک، کا.گ.ب. را از پیشبینی [انقلاب پیشرو] بازمیداشت. اگرچه گزارشهای ارسالی کا.گ.ب. به مسکو در سالهای پیش از انقلاب، آشکارا نشان میدهد که انتظارِ این بحران اجتماعی را نداشتند، جزییات آنها ـ بویژه گزارشهای مربوط به روحانیان ـ آشکار میسازد که مأموران کا.گ.ب. در ایران، برخلاف بسیاری در مسکو، اهمیت قدرتهای مذهبی در فضای سیاسی ایران را دریافته بودند. افزون بر این، کوزیچکین و میتروخین ادعا کردند که کا.گ.ب. کوشید با آیتالله خمینی، که به عراق تبعید شده بود، ارتباط بگیرد. اگرچه این تماسها (یا تلاشها برای تماس) هیچ نتیجة عملیای نداشت، اما دستکم حاکی از آن است که برخلاف اغلب رهبران شوروی، کا.گ.ب. ممکن است از وزن سیاسی [آیتالله] خمینی آگاه بوده باشد.
نمایندگی کا.گ.ب. در ایران با نزدیکشدن به انقلاب، و بویژه پس از سرنگونی رژیم شاه، در عمل، از کمیسیون پولیتبورو در امور ایران، دستور میگرفت، در حالی که همزمان وظایف دپارتمان بینالمللی را بر عهده داشت. مهمترین مأموریتی که بر عهدة رئیس جدید، شبارشین، گذاشته شد، ایجاد جبهة واحد نیروهای «مترقی» بود. در حالی که رهبران شوروی تصمیمگرفته بودند گزینة حمایت از رژیم انقلابیِ تحت رهبری روحانیان را انتخاب کنند، کا.گ.ب. به حزب توده یاری میداد تا پس از تبعید طولانیاش نفوذ سیاسی خود را دوباره برقرار کند و به نیروهای دیگرِ جناح چپ بپیوندد. شکلگیری این اتحاد تا حدی نتیجة دیدگاه ایدئولوژیک دپارتمان بینالمللی بود که برقراری دینسالاریِ پایدار در ایران را شدنی نمیدید و بیثباتی در راه را شانسی برای به یغما بردنِ انقلاب میدید. بهزودی آشکار شد که این پیشبینیِ مبتنی بر کلیشههای ایدئولوژیک مارکسیست ـ لنینیستی نادرست است. حتی پیش از آن، تلاش برای ایجاد یک جبهة متحد چپگرا حول محور حزب توده، شکست خورد زیرا جنبشهای چریکی بهطور قاطع این اتحاد را رد کردند. در سالهای بعدی، حزب توده حمایتش را از [آیتالله] خمینی ادامه داد، حتی هنگامی که رژیم شروع به نابودکردن دیگر جنبشهای چپگرا کرد. در طول این دوره، فعالیتهای کا.گ.ب. به رساندن پیامهای رهبران حزب توده به دپارتمان بینالمللی و رساندن پول از دپارتمان به حزب محدود شده بود.
فرار و پناهندهشدنِ ولادیمیر کوزیچکین و نابودی حزب توده موجب توقف تقریباً تمامی فعالیتهای کا.گ.ب. در ایران شد. در حالی که حزب مرکزی کمونیست موافقت کرد که برای اعضای احزاب توده و فداییان (اکثریت) که بتوانند خود را به شوروی برسانند پناهگاه فراهم کند، تمام کاری که کا.گ.ب. توانست انجام دهد، خارج کردن بعضی از مأمورانش بود. روابط میان ایران و اتحاد جماهیر شوروی، تا زمانی که میخاییل گورباچف راهبرد روابط خارجی شوروی را تغییر داد و روابط حسنة جدیدی ایجاد شد، بهکلی متوقف شده بود. اما شبکة گسترده و عملیاتهای فعال کا.گ.ب. در ایران، برای این سازمان [بهشکل] خاطرهای از شکست در ایران پیش از نقلاب باقی ماند.
پینوشتها:
[1]. برای تنها نمونه پژوهش منتشر شده در ایران ببینید:
کولایی، الهه، اتحاد شوروی و انقلاب اسلامی ایران، تهران: نشر علم، 1390.
[2] Dmitry Asinovskiy, “A Priest does not consider the toppling of the Shah as an option; The KGB and the revolution in Iran”, Iranian Studies (2022), 55, pp: 929–951.
[3]. Gromyko
[4]. Ponomarev
[5]. “Zapiska L. Brezhneva v TsK KPSS v sviazi s sobytiiami v Irane,” January 12, 1979, RGANI F. 80 Op. 1 D. 639 L. 1–2.
[6]. تا همین اواخر، عملکرد کمیسیون پولیتبورو در امور ایران، یک معما بود. وجود آن را یادداشت برژنف که بالاتر بدان اشاره شد و همچنین خاطرات لئونید شبارشین و آناتولی چرنیائف(Cherniaev) تأیید کردند. از طبقهبندی خارج شدنِ اخیر اسناد، این معما را حل کرد: اوج فعالیت این کمیسیون در ژانویه تا فوریة 1979/دی تا بهمن1357 بود، در این هنگام کمیسیون دو گزارش به پولیتبورو فرستاد و پیشنهاد داد که شوروی پس از انقلاب در حال گسترش ایران، فعالیتهایی داشته باشد. نخستین گزارش وضعیت ایران را در نخستین روزهای پس از خروج شاه تحلیل کرده است. بنگرید به:
“Zapiska Komissii Politburo TsK KPSS po voprosam, kasaiushchimsia Irana,” January 19, 1979, RGANI F.3 Op. 70 D. 1275 L. 168–171.
در گزارش دوم به اقداماتی برای مقابله با مداخلة امریکا پس از بازگشت [آیتالله] خمینی پرداخته شده بود. بنگرید به:
“Zapiska o dal’neishei linii po protivodeistviiu vmeshatel’stvu SShA vo vnutrennie dela Irana,” February 1, 1979, RGANI F. 3 Op. 70 D. 1283 L. 219–220.
[7]. V. Ovchinnikov, “Mezhdunarodnoe obozrenie,” Pravda, January 21, 1979, 5.
[8]. Grinevskii, Tainy Sovetskoi diplomatii, 104.
گرینوسکی دربارة مباحثات پولیتبورو ادعا میکند که «رنگ و بوی مذهبی گرفتن» انقلاب در صورتجلسات پولیتبورو منعکس نشد. اما او معتقد است که فرصت رهاندن ایران از [چنگ] امریکا و سرگرم نگه داشتن آنها انگیزة اصلی پولیتبورو برای حمایت اولیه از انقلاب بود که گزارشهای کمیسیون پولیتبورو دربارة ایران، آن را تأیید میکند.
[9]. Odd Arne Westad
[10]. Westad, Global Cold War, 297.
[11]. Shebarshin, Ruka Moskvy, 191.
[12]. جهانبینی ایدئولوژیک آندروپوف در بخشهای دیگری از توصیفات شبارشین آمده است. برای نمونه شبارشین به یاد میآورد که چگونه آندروپوف او را نصحیت کرد که کتاب «هجدهم برومر» مارکس را بخواند تا وضعیت ایران را درک کند. بنگرید به:
Shebarshin, Ruka Moskvy, 191. For more on the complexity of Andropov’s political views, see: Vladislav M. Zubok, Collapse. The Fall of the Soviet Union (New Haven: Yale University Press, 2021), 13–18.
[13]. Ervand Abrahamian, Iran Between Two Revolutions (Princeton: Princeton University Press, 1982), 518; and Peyman Vahabzadeh, A Guerilla Odyssey: Modernization, Secularism, Democracy, and Fadai Period of National Liberation in Iran, 1971–1979 (Syracuse: Syracuse University Press, 2010), 216–222.
[14]. Peyman Jafari, “Fluid history: Oil workers and the Iranian Revolution,” in Working for Oil: comparative social histories of labor in global oil industries, ed. Touraj Atabaki et al. (Basingstoke: Palgrave Macmillan, 2018), 69–98.
[15]. Vladimir Vinogradov, Diplomatiia: liudi i sobytiia: Iz zapisok posla (Moscow: ROSSPEN, 1998), 418–419.
[16]. Friedman, “The Enemy of My Enemy,” 9.
[17]. MITN 1/2, 38.
[18]. Semyon Agaev
[19]. Semyon Agaev, “Nekotorye osobennosti istoricheskogo razvitiia Irana i antimonarkhicheskaia, antiimperialisticheskaia revolutsiia 1978–1979 gg,” in Sovremennyi Iran. Istoriko-sotsiologicheskie problemy revolutsii, ed. Sofia Kuznetsova (Moscow: INION, 1979), 47.
[20]. در دسامبر 1978/آذر1357، پس از پیشنهاد نورالدین کیانوری در نامهای به پولیتبورو، این سازمان طرح تشکیل «جبهة مترقی» متحد در ایران را مطرح کرد. راهبرد کیانوری یکی از دلایل اصلی حمایت شوروی از انتخاب او بهعنوان دبیرکل کمیتة اجرایی حزب توده بود. اقدامات رهبران بعدی شوروی و کا.گ.ب. در خصوص تشکیل این جبهة مترقی، از راهبرد حزب توده پیروی کرد. در مورد مصوبة پولیتبورو بنگرید به:
“O deiatel’nosti Narodnoi Partii Irana (NPI) v period poslednikh sobytii v Irane i o polozhenii v rukovodstve etoi partii,” December 28, 1978, RGANI F.3 Op. 72 D. 886 L. 66–70.
در مورد راهبرد حزب توده و حمایت شوروی در 1979/1358 بنگرید به:
Friedman, “The Enemy of My Enemy,” 12–18.
[این مقاله با این مشخصات ترجمه و در سایت 22 بهمن منتشر شده است: دشمنِ دشمن من؛ شوروی، آلمان شرقی و حمایت حزب توده ایران از آیتالله خمینی، ترجمه، روحالله گلمرادی]
[21]. Mikhail Krutikhin
[22]. Mikhail Krutikhin, Levye sily Irana i problema ikh edinstva (1978–1983 gg.) (Candidate of Sciences Diss.: AON TsK
KPSS, 1985), 6.
[23]. Kostromin
[24]. Ivan Fadeikin
[25]. Kuzichkin, Inside the KGB, 266.
[26]. Ibid., 257–260.
[27]. Abdel Haba
[28]. MITN 1/2, 39.
[29]. Friedman, “The Enemy of My Enemy,” 28.
[30]. Maziar Behrooz, Rebels with a Cause: The Failure of the Left in Iran (London: I.B. Tauris, 1999), 126.
[31]. Vladimir Fisenko
[32]. Kuzichkin, Inside the KGB, 266.
[33]. Shebarshin, Ruka Moskvy, 108; and Kuzichkin, Inside the KGB, 266–268.
[34]. بعضی از اسناد از طبقهبندی خارجشدة کمیتة مرکزی حزب کمونیست تأیید میکنند که بارها با تأیید مقامات شوروی به حزب توده پول پرداخت شد. برای نمونه بنگرید به:
“Postanovlenie Sekretariata TsK KPSS ‘O pros’be rukovodstva Narodnoi partii Irana’,” June 9, 1980, RGANI F. 89 Op. 32 D. 33 L.1–3; and “Postanovlenie Sekretariata TsK KPSS ‘O pros’be rukovodstva Narodnoi partii Irana’,” August 20, 1980 RGANI F. 89 Op. 43 D. 2 L.1–2.
[35]. Rostislav Ul’ianovskii
[36]. Kuzichkin, Inside the KGB, 288–289.
[37]. در مورد اینکه چگونه راهبرد حزب توده موجب تسهیل استقرار اقتدارگرایی مذهبی شد، بنگرید به:
Friedman, “The Enemy of My Enemy.”
[38]. Alexander Haig
[39]. “Memorandum of Conversation,” July 2, 1981, Foreign Relations of the United States, 1981–1988, Volume III, Soviet Union, January 1981–January 1983, Document 66. https://history.state.gov/historicaldocuments/frus1981-88v03/d66.
[40]. Georgii Mirskii
[41]. “Stenogramma zasedaniia sektsii vneshnei politiki Nauchnogo soveta po ekonomicheskim, politicheskim i ideologicheskim problemam Soedinyonnykh Shtatov Ameriki po teme ‘Politika SShA na Blizhnem Vostoke’,” July 1, 1981,Archive of the Russian Academy of Sciences (ARAN) F.2113 Op.1 D.29 L.45–49.
پیوتر چرکاسف(Pyotr Cherkasov) که در اوایل دهة 2000 به آرشیو IMEMO دسترسی داشت، ادعا کرد که میرسکی یادداشتی تحلیلی نیز برای کمیتة مرکزی نوشته بود و در آن اظهار کرده بود که «در سیاستهای آیتالله خمینی، هیچ نشانهای از حرکت به سوی دمکراسی انقلابی دیده نمیشود». بنگرید به:
Pyotr Cherkasov, IMEMO.Ocherk istorii (Moscow: Ves’ mir, 2016), 450.
[42]. Kuzichkin, Inside the KGB, 372–384.
[43]. Shebarshin, Ruka Moskvy, 221.
[44]. Nicholas Barrington
[45]. Nicholas Barrington, Envoy: A Diplomatic Journey (London: Bloomsbury Academic, 2013), 245.
بررسی برینگتون در اینجا با خاطرات کوزیچکین تناقض دارد. کوزیچکین ادعا میکند که هیچگاه از بخش حافظ منافع بریتانیا بازدید نکرده و از پاسپورت جعلیای استفاده کرده که از دپارتمان جاسوسی غیرقانونی در نمایندگی کا.گ.ب. گرفته است.
Kuzichkin, Inside the KGB, 377–378.
[46]. Natalia Gevorkian, “Kriuchkovskii dom s chyornogo khoda,” Moskovskie novosti, October 6, 1991, 11.
شایان ذکر است که به زمانبندی انتشار این مطلب اشاره شود، که درست پس از کودتای ناموفق 1991 علیه میخاییل گورباچف بود. ولادیمیر کریوچکوف(Vladimir Kriuchkov) رئیس کا.گ.ب. از رهبران کودتا و سازماندهیکنندگان اصلی آن بود. این رخداد، به همراه سیاست آزادی بیان گورباچف(glasnost )، که بسیاری از جنایات تاریخی کا.گ.ب. و سازمانهای قبل از آن را آشکار کرد، به طغیان بیسابقة افکارعمومیِ منفی نسبت به این سازمان کمک کرد. در آن دوره، مطبوعات شوروی هر روز داستانهای پر شوری در مورد جنایات و اشتباهات کا.گ.ب. منتشر میکردند. اما شواهدی برای اثبات همة این داستانها وجود نداشت. لئونید شبارشین در مصاحبهای با Izvestia این مطلب خاص را نیز رد و اعلام کرد که چنین اتهاماتی صرفاً انتقام یکی از زیردستان سابقش است که شبارشین او را از کا.گ.ب. اخراج کرده بود. بنگرید به:
V. Skosyrev, “Razvedchik vernuvshiisia s kholoda,” Izvestia, October 12, 1991, 4.
[47]. مهرداد خوانساری در رساله خود از اظهارات روسای سابق ساواک، محسن مبصر و منوچهر هاشمی استفاده کرده است. آنها ظاهراً از ارتباط میان فرار کوزیچکین و سرکوبِ حزب توده مستقیما از طریق رئیس اداره شوروی در ساواما یا ضدجاسوسی تازهتأسیس ایران که ارتباط خود را با او حفظ کرده بودند، خبر داشتند. بنگرید به:
Mehrdad Khonsari, “The National Movement of the Iranian Resistance 1979–1991: The role of a banned opposition movement in international politics” (PhD diss., London School of Economics, 1995).
این اظهارات همچنین به رسانهها نیز راه یافت، گویا برای نخستین بار در آوریل 1985 در واشنگتن پست به آن پرداخته شد(“Defection Hurt Iranian Communists,” Washington Post, April 3, 1985) و دومین بار در همان روزنامه با جزییات جدیدی درباره ادعای دستداشتن سیا منتشر شد(“CIA Curried Favor with Khomeini,”Washington Post, November 19, 1986). بعید است که زمان انتشار دومی تصادفی بوده باشد، زیرا در بحبوحة بحران ایران-کنترا منتشر شد.
[48]. Sir Julian Bullard
[49]. Alan Goodison
[50]. See, “Bullard to Broomfield, ‘Kuzichkin’,” December 16, 1982, The National Archives of the United Kingdom FCO
28/5181, 32; and “Goodison to Broomfield, ‘Kuzichkin’,” December 17, 1982, The National Archives of the United Kingdom FCO 28/5181, 33.
[51]. Kuzichkin, Inside the KGB, 356–359.
[52]. emergency extraction
[53] See, Skosyrev, “Razvedchik, vernuvshiisia v kholod.”
[54]. Evgenii Primakov
[55]. “A.M. Thomson, British embassy in Moscow to D.G. Manning, East European and Soviet Department, Foreign and Commonwealth Office. ‘Soviet views on the Middle East’,” July 12, 1982, The National Archives of the United Kingdom FCO 8/4574, 43.
[56]. See for example a publication in Jomhouri-e Eslāmi, May 24, 1982. English translation is available in “C.R.J. Rundle, British Interests Section in Tehran to D. Coates, Middle Eastern Department, Foreign and Commonwealth Office. ‘The Tudeh Party, The USSR, and Afghanistan’,” May 26, 1982, The National Archives of the United Kingdom FCO 8/4574, 31.
[57]. “N. Barrington, British Interests Section in Tehran to Foreign and Commonwealth Office. ‘Iran/USSR relations’,” July 19, 1982, The National Archives of the United Kingdom FCO 8/4574, 41.
[58]. Friedman, “The Enemy of My Enemy,” 34.
[59]. Shebarshin, Ruka Moskvy, 222.
[60]. See, for example: Leonid Shebarshin’s interview with Andrei Razbash, Chas Pik TV Show, May 15, 1996, https://www.net-film.ru/film-68444.
[61]. Friedman, “The Enemy of My Enemy,” 34; and Aryeh Yodfat, The Soviet Union and Revolutionary Iran (New York: St. Martin’s Press, 1984), 142–143.
جزئییاتی دربارة چگونگی این دستگیریها را میتوان در گزارشهای جاسوسی GDR یافت، بنگرید به:
“Information about Anti-Communist Activities in Iran,” February 21, 1983, History and Public Policy Program Digital Archive, BStU, MfS, HVA, Nr. 24. Obtained by Roham Alvandi. https://digitalarchive.wilsoncenter.org/document/134852 ; “Information of the Security Agencies of the VRB about Activities of the Iranian Government against the Iranian People’s Party (Tudeh),” April 25, 1983, History and Public Policy Program Digital Archive, BStU, MfS, AS 144/86. Obtained by Roham Alvandi and translated by Carla Fischer. https://digitalarch-ive.wilsoncenter.org/document/134846 .
[62]. درباره این درخواست بقایای فداییان در ایران و مصوبة دبیرخانة کمیتة مرکزی بنگرید به:
“Postanovlenie Sekretatiata TsK KpSS ‘O razmeshchenii v Uzbekskoi SSR gruppy aktivistov Organizatsii fedainov iranskogo naroda (bol’shinstvo)’,” December 12, 1986, RGANI F. 89 Op. 13 D. 7 L. 1–7.
این مصوبه به مصوبة پیشین سال 1983/1362(TsK resolution: Postanovlenie St-113/81gs OP) نیز ارجاع میدهد که اجازه داده بود سران فداییان(اکثریت) در تاشکند مستقر شوند و برای 130 فعال و عضو و خانوادههایشان که اخیراً از مرز ایران گذشته بودند در ازبکستانِ شوروی خانه تهیه شود.
[63]. دربارة این شکنجهها و اعترافات عمومی در ایران انقلابی، بنگرید به:
Ervand Abrahamian, Tortured Confessions: Prisons and Public Recantations in Modern Iran (Berkeley: University of California Press, 1999). For the details of Kiānuri’s statement, see “’Iranian Intelligence Service IRNA: “More on Espionage Confession from Leaders of the Tudeh Party”’,” May 01, 1983, History and Public Policy Program Digital Archive, BStU, MfS, HA II, 29577, 27–28. Obtained by Roham Alvandi.https://digitalarchive.wilsoncenter.org/document/209047.
[64]. Vil Boldyrev
[65]. Vopreki natsionalnym interesam Irana,” Pravda, February 19, 1983.
[66]. Yodfat, The Soviet Union and Revolutionary Iran, 143.
[67]. Karen Brutents
[68]. John Parker, Persian dreams: Moscow and Tehran since the fall of the Shah. (Washington DC:Potomac Books,2009),17.
[69]. For Barrington’s comment, see: “N. Barrington, British Interests Section in Tehran to Foreign and Commonwealth Office. ‘Soviet influence in Iran’,” July 12, 1982, The National Archives of the United Kingdom FCO 8/4574, 39.
[70]. Oleg Gordievsky
[71]. Andrew and Gordievsky, KGB: the Inside Story, 480–481
[72]. Christopher Andrew, “The Mitrokhin Archive,” The RUSI Journal 145, no. 1 (2000): 55.
آرشیوهای اسناد
RGANI – Russian State Archive for Contemporary History, Moscow, Russia
Fund 3 Papers of the Politburo of the CPSU Central Committee
Fund 5 Papers of the CPSU Central Committee
Fund 80 Leonid Brezhnev
Fund 89 Declassified documents, 1922-1991
Archive of the Russian Academy of Sciences, Moscow, Russia
Fund 2113 The U.S. and Canada Studies Institute. Council on the Economic, Political and Ideological Problems of the United States of America
Churchill College Archives Centre, University of Cambridge, Cambridge, UK
GBR/0014/MITN Papers of Vasily Mitrokhin
National Archives of the United Kingdom, Kew, UK
FCO 8 Foreign and Commonwealth Office, Middle East Department
FCO 28 Foreign and Commonwealth Office, East European and Soviet Department
Wilson Center Digital Archive Collections
Iran’s Tudeh Party, available online at: https://digitalarchive.wilsoncenter.org/collection/627/iran-s-tudeh-party, 2016.
اسناد منتشر شده
Foreign Relations of the United States, 1977–1980. Vol. VI, Soviet Union, Washington: U.S. Government Printing Office,
2013.
Foreign Relations of the United States, 1981-1988. Vol. III, Soviet Union, January 1981–January 1983, Washington: U.S.
Government Publishing Office, 2016.
Leonid Brezhnev. Rabochie i Dnevnikovye Zapisi. Tom 1: Leonid Brezhnev. Rabochie i Dnevnikovye Zapisi, 1964–1982 gg. Moscow: IstLit, 2016.
تعداد بازدید: 441