01 اردیبهشت 1403
احمد ساجدی
بخش دوم
از سال 1350 که انگلیسیها از خلیج فارس خارج شدند، بر اساس اسناد لانه جاسوسی، آمریکاییها بیشتر مایل بودند در موضوع اختلاف میان ایران و امارات بر سر مالکیت جزایر ایرانی خلیج فارس، مالکیت اماراتیها را بر این جزایر بپذیرند. در یکی از اسناد لانه جاسوسی که از سوی وزارت امور خارجه آمریکا برای سفارت آمریکا در ابوظبی و تعداد دیگری از سفارتخانههای آمریکا در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس ارسال شده آمده است:
«از نظر این وزارتخانه (وزارت امور خارجه آمریکا) حضور صاحب امتیاز شارجه در فعالیتهای نفتی ابوموسی به معنی تداوم حاکمیت غیرنظامی شارجه بر این استان است و ورود شرکت ملی نفت ایران به این جزیره برای اعراب حوزه خلیج [ فارس] به سادگی قابل توجیه نیست.»[1]
و این سند:
«در پی خروج بریتانیا از خلیج فارس در سال ۱۹۷۱، در دسامبر این سال، ایران سه جزیره تنب و ابوموسی را که مورد ادعای امارات متحده عربی است تصرف کرد.»[2]
تلاش آمریکا برای تخریب روابط اماراتیها با ایران از رویکردهایی است که در اسناد لانه جاسوسی به چشم میخورد:
«دبیر اول سفارت آمریکا در نامهای به وزارت امور خارجه کشورش در تشریح گزارش دیدار شیخ خالد ولیعهد راسالخیمه با دو مقام آمریکایی به نامهای راجر دیویس و میل برور نوشت: اظهارات شیخ در مورد دیدگاه وزارت امور خارجه بریتانیا مبنی بر اینکه نقشه ۱۸۸۶، جزایر را جزو خاک ایران نشان میدهد، اشتباه بوده است.»[3]
در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ سوم تیر 1353 تصریح شده که استقلال و تمامیت ارضی ایران در حکومت پهلوی منوط به حضور نظامیان آمریکایی در خاک ایران بود و بقای شاه نیز در گرو اتکا به بیگانگان بود:
«ملى شدن نفت در سال 1951، ایران را تقریبا ورشکسته کرد و بقای شاه متکى به پشتیبانى خارجى و استقلال و تمامیت ارضى آن منوط به حضور افراد آمریکایى و موافقتنامههاى امنیتى بود.»[4]
در یک سند به تاریخ 19 تیر 1353 از اعضای سفارت آمریکا در ایران به عنوان هیئت بزرگ دیپلماتیک و بزرگترین هیئت در خاور نزدیک یاد شده و آمده است: «ما حضور نظامى عمدهاى نیز در شکل هیئت مستشاران نظامى، و تیمهاى کمکى عملیات فنى داریم.»[5]
علاوه بر این، واحدهاى دیگر آمریکایى زیر پوششهایی چون هیئت مستشارى نظامى، تیمهاى کمکهاى عملیات فنى (نظامى)، اداره اطلاعات آمریکا، سپاه صلح، انجمن ایران و آمریکا، نمایندگى از وزارت کشاورزى آمریکا، اداره مبارزه با موادمخدر آمریکا، اداره خدمات مالیاتى، و 20 واحد مجزای دیگر سرگرم کار هستند و این سند تصریح دارد که به «فعالیتهاى نظامى و جاسوسى» اشتغال دارند.[6]
و در جایی دیگر از مجموعهاى به نام «قسمت هدایت مسایل کشور» - Country Directorate the که در برخى جاهاى دیگر تحت عنوان «هیئت مسایل کشورى» (country team) نامیده شده، سخن به میان آمده است. این هیئت که از سفیر و سایر مسئولین درجه اول آمریکایى در قسمتهاى مختلف تشکیل مىشد، در واقع حکم «هیئت دولت» و وزیران واقعى را در اداره کشور در حکومت شاه داشته و در طى جلسات آن همه مسایل کشور مورد بحث و بررسى و تصمیمگیرى قرار مىگرفته است.[7]
در همان سند مورخ 19 تیر، ادامه فعالیتهای جاسوسی سیا در ارتش ایران مورد تأکید قرار گرفته است:
«مسئله کلی که مورد علاقه ماست مربوط میشود به اطلاعاتی درباره جهت و فعالیت سیاسی ارتش ایران. اگرچه از طریق هیئت مستشاری ما و تیمهای کمک عملیات فنی، ارتباط وسیعی با نیروهای مسلح ایران داریم، ولی هنوز باید در پی اطلاعات مطلوبمان از لحاظ کیفی و کمی باشیم. ما در صدد هستیم این را از طریق یک برنامه سیستماتیکتر بهبود بخشیم.»[8]
در بخش دیگری از این سند آمریکاییها خود به ماهیت استبدادی حکومت شاه معترف بودند:
«دولت در اینجا بسیار استبدادی است. تمامی تصمیمات اصلی در بالا گرفته میشود. پادشاه علاوه بر سلطنت حکومت هم میکند. تماس سیاسی محدود به سطوح بالاست و نارضایی و انتقاد تحمل نمیشود. تماس خارجیان با ناراضیان و آشنایی با دیدگاههای آنان منع شده است.»[9]
آمریکاییها در آن زمان حتی اصرار داشتند تا از روابط پنهانی و پشتپرده بلندپایگان نظامی حکومت شاه با خبر باشند. در سندی به تاریخ «مهر ۱۳۵۳» میخوانیم:
«یکی از مسائل عملیاتی مشکل ما در ایران این است که چگونه از موضوعاتی که میان گروههای حساس مانند نظامیان یا مخالفان رژیم به طور پنهانی میگذرد، کسب اطلاع کنیم. این مسئله مورد توجه خاص سفیر و مدیران ارشد مأموریت قرار دارد.»[10]
سفارت آمریکا خود متوجه بازتاب اجتماعی منفی حضور هزاران آمریکایی در خاک ایران شده بود. به طوری که در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ مهر ۱۳۵۳ ضمن اشاره به اصطکاکهای اجتماعی و فرهنگی ناشی از این حضور میخوانیم:
«این موضوع مستلزم برنامههای توجیهی است و وزارت امور خارجه ایران باید به جریان توجیه کمک کند.» در این سند تأکید شده که «ازدیاد منابع دولت آمریکا در ایران برای فراهم کردن حمایت کافی از مقاصد و خطمشی ما لازم است.»[11]
با مطالعه بخشی از اسناد لانه جاسوسی به راحتی میتوان دریافت که اهداف آمریکاییها از حفظ روابط با شاه و حمایت از وی، صرفاً تأمین مقاصد و منافع اقتصادی و سیاسی یکجانبه خودشان بود و شاه فقط ابزار اجرایی این سیاست بود.
در سندی به تاریخ «مهر 1353» نگاه سودجویانه و یکجانبه آمریکاییها به ایران اینگونه ترسیم شده است:
«مکان استراتژیکی ایران، قدرت نسبى آن میان کشورهاى خلیج فارس، منابع داخلى و بازار داخلى آن، این کشور را یک منطقه بسیار با اهمیت براى ایالات متحده، در حال حاضر و براى یک آینده قابل پیشبینى، نموده است. ما نیاز مبرم به دسترسى به راه هوایى ایران و ترکیه که واسطه میان اروپا و شرق براى هواپیماهاى نیروى دریایى و بازرگانى خود داریم. ما نیاز داریم که از قلمرو ایران براى تسهیلات ویژه نظامى و اطلاعاتى خود استفاده مداوم به عمل آوریم که به خاطر ملاحظات جغرافیایى، گذشته از امکانات سیاسى، نمىتواند، در جاى دیگرى با آثار همانند باشد. ایران یکى از منابع اصلى نفت و گاز طبیعى براى اروپا و ژاپن است و نیز براى ما واجد اهمیت روزافزونى مىباشد. ما نفع زیادى در دسترسى قابل اطمینان به نفت و منابع معدنى ایران به قیمتهاى مناسب جهت خود و دوستانمان داریم.»[12]
پس از ذکر منافع، سند شماره 14، اهداف آمریکا در ایران را بر مىشمارد:
ـ تقویت و کمک به توانایى ایران جهت ژاندارمى منطقه.
ـ حفظ تصمیمگیرندگانى که در مورد منافع آمریکا مؤثرند.
ـ ابقاى دسترسى بلا اشکال به کریدور هوایى ایران ـ ترکیه و بنادر ایران.
ـ تأمین، برقرارى، نگهدارى و استفاده بلامانع از تسهیلات اطلاعاتى و نظامى در قلمرو ایران.
ـ تأمین دسترسى به بنادر ایران جهت کالاها و خدمات بازرگانى آمریکایى و برقرارى یک جو مساعد براى سرمایهگذارى سرمایهداران آمریکایى.
ـ تأمین دسترسى به منابع نفتى و مواد معدنى در ایران به قیمتهاى قابل تحمل براى آمریکا و همپیمانانش.
ـ تشویق ایران به ثابت نگهداشتن قیمت نفت.
ـ کمک به ثبات داخلى سیاسى ایران و گسترش رفتار مطبوع میان ایرانیان نسبت به آمریکا.[13]
در ادامه همین سند آمده است:
«ما موفق شدهایم که اکثر هدفهاى خود را در ایران به طور چشمگیرى تأمین نماییم. ایران نسبت به ایالات متحده دوست و در اکثر موارد مفید به منافع ما است.... ما از وضع ممتازى در ایران بر خور داریم.»[14]
در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۶ خرداد ۱۳۵۵ ریچارد هلمز سفیر وقت آمریکا در ایران، چنین مینویسد:
«منافع ما در ایران شامل باقی ماندن ایران به صورت یک کشور با ثبات و دوست است که به ما اجازه پرواز و اجازه استقرار تسهیلات نظامی و اطلاعاتی در قلمرو آن و همچنین امکان دسترسی مستمر به بازارهایش و منابع معدنی و نفتیاش را میدهد.»[15]
و در سندی دیگری تحت عنوان «خط مشی کشوری و تحلیل برنامه ایران» که طبقهبندی «فوق محرمانه» دارد، در بخشی تحت عنوان اهداف آمریکا به شرح انتظارات آمریکا از حکومت شاه میپردازد. از جمله این انتظارات موارد زیر است:
در اختیار قرار دادن خاک ایران برای نیروهای غربی در صورت درگیری که شامل امتیازات پروازی است.
استمرار دسترسی غرب به منابع ایران به خصوص نفت با مواضع قابل قبول.
استمرار دسترسی آمریکا به بازارهای در حال توسعه ایران.[16]
در یک گزارش مستند و تحلیلی که توسط وزارت خارجه آمریکا در مرداد ۱۳۵۵ راجع به نوع نگاه آمریکا نسبت به رابطه با ایران تهیه شده، چنین آمده است:
«خطمشی آمریکا نسبت به ایران در جهت ارتقاء منافع آمریکا موثر بوده است. بیشتر هدفها حاصل شده و آن هم در حداقل هزینه. مأمورین آمریکایی در تهران دسترسی فوقالعاده خوبی به دولت ایران در بالاترین سطحش داشته و از این دسترسی اثرات خوبی به دست آوردهاند.»[17]
جای دیگری از این سند چنین میخوانیم:
«ایالات متحده در تعقیب خط مشی خود درباره ایران درصدد بوده تا یک کشور دوست و باسواد داشته باشد تا تسهیلات نظامی استراتژیک و نفت و بازارهای خود را در دسترس آمریکا قرار دهد و بتواند نفوذ شوروی در منطقه را محدود سازد. این خط مشی بسیار موفق بوده است»[18]
و در بخش دیگر این سند آمده است:
«نفت ایران برای آمریکا مهم و برای اروپای غربی و اسرائیل و ژاپن حیاتی است. ایران بدون شک بازار مهمی برای آمریکا تا آینده قابل پیشبینی خواهد بود. ضمن آنکه عوامل اطلاعاتی و نظامی در رابطه ما با ایران مورد تأکید است.»[19]
در همین سند تأکید شده: «اکنون ۲۵ هزار آمریکایی در ایران هستند که تا سال ۱۳۵۹ قرار است به ۳۰ هزار نفر برسند. حداقل دو سوم آنها را نظامیان و بستگانشان تشکیل میدهند.»[20]
در سالهای میانی دهه ۱۳۵۰ دخالتهای آمریکاییها در امور داخلی ایران به حدی افزایش پیدا کرده بود که حتی تلاش میکردند کانالهای اطلاعرسانی به شاه در دربار را نیز زیر نظر بگیرند. در یک سند لانه جاسوسی به تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۵۵ که توسط یکی از مأموران اطلاعاتی آمریکا به نام «دیوید. اچ. بلی» نوشته شده است، چنین میخوانیم:
«ما نه فقط به بازتابهاى بیشترى در مورد اینکه چه چیزى در پشت حرفها و اعمال شاه است، بلکه همچنین اطلاعات اضافى و تحلیلهایى در مورد اینکه چگونه تصمیمات شکل مىگیرند و چه کسى در اتخاذ آنها تأثیر دارد، احتیاج داریم. در این باره دانستن اینکه چه موضوعاتى از شاه پنهان نگه داشته مىشود و اینکه به چه میزان گزارشهایى که به او داده مىشود، توسط زیردستانش دستکارى مىشود؟ تا چه حدى این کارها جلوى دید او را مىگیرد؟ او را منزوى مىکند؟ و رژیم او را به خطر مىاندازد؟ خصوصاً مهم مىباشند. باید تذکر داده شود که ایرگرام اخیر سفارت در مورد 15 فرد عالیرتبه در اطراف شاه، و مقامات بالاى نظامى، آیا سودمند بوده است؟ برخی اظهار میدارند که اطلاعات و تحلیلها کافى درباره جانشینى تاج و تخت ندارند. نحوه انتقال قدرت چه خواهد بود؟ رهبران چه کسانى خواهند بود؟ پروژههاى شاه، منجمله برنامههاى توسعه اقتصادى او چگونه با رفتنش متأثر خواهد شد؟ چیزى که مورد احتیاج است فقط اطلاعات بیوگرافیک نیست، بلکه تحلیلهاى بیوگرافى و اطلاعاتى است. چنین گزارشى باید بر روى رهبران مهم و مؤثر متمرکز شود، و همچنین افسران ارشد و اعضاى اصلى خانواده سلطنتى. یک توصیه، بهرهبردارى از تجربه مقامات امنیتى آمریکا و به دست آوردن اطلاعات در مورد عقاید مقامات نظامى ایران است.»[21]
در بخش دیگری از این سند تأکید شده که «آمریکا باید برای تکمیل اطلاعات مورد نیاز خود از داخل ایران، به منابع غیررسمی مراجعه کند.» در این سند به ویژه تماس با دانشجویان مبادلهای آمریکایی، معلمان، مبلغان مذهبی و بازرگانان ایرانی مورد تأکید قرار گرفته و اضافه شده که «سفیر باید فرصتها و ریسکهای پنهانی دخیل در اینگونه ارتباطها را ارزیابی کند.»[22]
در یکی از جلسات سری که در آبان ۱۳۵۵ با شرکت نمایندگان وزارت امور خارجه آمریکا، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، سازمان اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا، سازمان امنیت ملی آمریکا، و چند نهاد دولتی دیگر آن کشور راجع به ایران تشکیل شد، بسیاری از اقدامات حکومت شاه از جمله روابط این حکومت با رژیم صهیونیستی، به طور جدی مورد بررسی و پیگیری قرار گرفت. در این جلسه در مسائل زیر بحث و تبادلنظر به عمل آمد:
ـ آیا پیمان امنیت جمعی شاه با حکومتهای عرب حوزه خلیج فارس، آمریکا را از منطقه کنار خواهد گذاشت؟ و جریان نفت از خلیج فارس را به خطر خواهد انداخت؟
ـ آیا همکاری مشترک ایران و عمان که موجب حضور نظامی ایران در آن کشور شده، قرار است به کنترل تنگه هرمز بینجامد؟
ـ آیا ایران اجازه میدهد که عملیات چریکی در کردستان عراق همچنان در داخل ایران طراحی شود؟
ـ آیا روابط اسرائیل و ایران به ویژه در موضوعات اطلاعات نظامی و تکنیکی همچنان برقرار است؟
ـ آیا نفت ایران به طور مداوم به اسرائیل منتقل میشود؟
ـ آیا شمار فزاینده مستشاران آمریکایی در ایران بر روی رفتار مردم ایران نسبت به آمریکا اثر نامطلوبی گذاشته است؟
ـ آیا نشانههایی هست که ایران در حال توسعه صنعت هستهای خویش است؟[23]
در این جلسه راجع به هر یک از موارد فوق بحثهایی در راستای تأمین منافع آمریکا صورت گرفت.
یکی از مصادیق رفتار استعماری و مداخلهجویانه آمریکاییها نسبت به ایران مواضع متناقضی است که آنان در قبال فروش هواپیماهای پیشرفته F-16و F-18 و آواکس به ایران در سالهای قبل از انقلاب در پیش گرفته بودند. در سال ۱۳۵۵ و پیش از آنکه حکومت پهلوی درخواست خرید هواپیماهای یاد شده را مطرح کند، آمریکاییها به تبلیغ گستردهای راجع به این هواپیماها برای تشویق شاه به خرید آنها اقدام کردند. در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ «آبان ۱۳۵۵» از قول فرماندهی مستشاری نظامی آمریکا در تهران چنین میخوانیم:
«نیروى هوایى ایران باید قادر باشد که با تهدیدى که به وسیله هواپیماهاى پیشرفته مطرح مىشود مقابله کند. به منظور دفاع از تأسیسات نفتى که به شدت ضربهپذیر هستند، نیروى هوایى ایران باید با هواپیماهاى تکامل یافته و تسلیحات دفاع هوایى مجهز شود. به علاوه، باید قادر باشد که از نیروى زمینى و نیروى دریایى خود حمایت کند. توانایى دفاع هوایى ایران براى امنیت ملى و اقتصادى آن حیاتى مىباشد... هواپیماهاى F-16 و F-18 براى بالا بردن قدرت خنثى سازى، جلوگیرى و حمایت هوایى و پوشش هوایى نیروى دریایى ایران لازم است. هواپیماهاى آواکس (E-3A) به منظور بالا بردن قدرت فرماندهى و کنترل و همکارى در نایل شدن و برقرار کردن برترى هوایى مورد احتیاج هستند.»[24]
این تبلیغات مؤثر بود و شاه در دی ۱۳۵۵ سفارش ۷ فروند از هواپیماهای آواکس و تعداد قابل ملاحظهای از جنگندههای F-16 و F-18 را به شرکت تولیدکننده این هواپیماها در آمریکا داد.
در سندی به تاریخ ۱۲ دی ۱۳۵۵ چنین میخوانیم:
«سه درخواست بزرگ تحت مطالعه و بررسی وزارت دفاع آمریکاست و منتظر تصمیم اجرایی است. این سه درخواست عبارتند از: سفارش ۱۴۰ فروند F-16، هفت فروند آواکس و ۲۵۰ فروند F-18. در صورتی که درخواستها به تصویب برسد جهت اجرا تسلیم کنگره خواهد شد.»[25]
اما با شکلگیری انقلاب اسلامی در دی ۱۳۵۶ یک هیئت مرکب از سه ژنرال آمریکایی در سوم اسفند همان سال برای مذاکره درباره آواکسها و هواپیماهای F-16 و F-18 سفارش شده شاه وارد تهران شدند. در همان زمان ژنرال گست فرمانده مستشاران نظامی آمریکایی مستقر در ایران گفت:
«برنامه دفاع هوایی ایران باید زیر پوشش مقررات f.m.s قرار گیرد.» (این واژه که مخفف عبارت
Flexible manufacturing system میباشد هرگونه فروش اسلحه را با در نظر گرفتن اهمیت انعطاف و تغییر ممکن میسازد) ژنرال گست پس از مذاکراتی با وزارت دفاع کشورش تصریح کرد: «در واشنگتن نظریاتی وجود دارد که درخواست اسلحه به صورت مداوم توسط ایران به معنی «دوست دارم داشته باشم» است و نه به منزله نیاز اصلی ایران[26]
با این همه موضوع فروش آواکسها مسیر قانونی خود را طی کرد و به کنگره آمریکا تحویل گردید. کنگره نیز با تصویب فروش آنها به شرط فروکش کردن ناآرامیهای ایران موافقت کرد. اما کارتر لایحه مربوطه را از کنگره پس گرفت تا راه حل دیگری برای آن بیابد. این راهحل برداشتن بعضی از دستگاههای حساس از روی نمونه اصلی آواکس بود. شاه با اکراه راهحل را پذیرفت و کنگره هم آن را تصویب کرد ولی هواپیماهای آواکس هرگز به ایران تحویل نشد زیرا آمریکاییها تاریخ تحویل آنها را سال ۱۳۶۰ تعیین کردند تا از سرنوشت ناآرامیهای ایران مطلع شوند اما این ناآرامیها شروع انقلاب بود و با وقوع انقلاب و لغو قراردادها، موضوع تحویل هواپیماها نیز خود به خود منتفی گردید.[27]
با این حال مقامات آمریکایی در پی فسخ قراردادهای نظامی عمده خود با شاه تلاش فراوانی کردند تا این رویداد بر روابط شاه با آنان تأثیر نگذارد:
«تصمیم به تعویق نامحدود و یا فسخ قراردادهای مربوط به خریدهای عمده مربوط به تجهیزات نظامی به ویژه تعداد زیادی هواپیماهای F-16 و F-18 اثری در تواناییهای رزمی ایران لااقل تا اوایل دهه ۱۹۸۰ نخواهد داشت.... مقامات رسمی ایران به رغم سوءظنهای خود درباره اینکه ایالات متحده در همه امور داخلی ایران دست دارد، معتقدند که رابطه نزدیک و مداوم با ایالات متحده و پشتیبانی آمریکا از شاه در دوران بلاتکلیفی سیاسی ضروری است.»[28]
در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۵۶ تصریح شده که آمریکاییها در ازای فروش سلاح به شاه و دریافت وجه آن، توقعات سیاسی نیز دارند و در پی هر معامله تسلیحاتی به توقعات مورد انتظار خود دست یافتهاند. در این سند چنین میخوانیم:
«... تنها ترتیب مهمى که هنوز ادامه دارد در زمینه مساعدتهاى نظامى است که در آن ایالات متحده اسلحه و پشتیبانى فنى فراهم مىکند که بهاى آن تماما از طرف ایران پرداخت مىشود. ایران نیز که در یک موقعیت استراتژیکى قرار گرفته، به نوبه خود به ما محلهایى براى اطلاعات با ارزش که به آسانى قابل جایگزین کردن نیست و تأسیسات مخابراتى فراهم مىکند و همچنین حق پرواز از طریق تنها دالان هوایى قابل دسترس و امن در این قسمت از جهان را برای ما تأمین مىکند.»[29]
تأکید میکنیم که سندهای ارائه شده در مجموعه اسناد لانه جاسوسی فقط نمونههایی از رفتار استعماری، مداخلهگرانه، منفعتطلبانه و یکجانبهگرایانه آمریکاییها در قبال ملت ایران بوده و همه دخالتهای آنان را بازگو نمیکند.
پینوشتها:
[1]. همان، کتاب یازدهم، ص ۱۲۱ (سند شماره ۴۵).
[2]. همان، ص ۲۳۶ (سند شماره 95).
[3]. همان، ص ۷۹ (سند شماره ۳۷) مبحث: «نفت در خلیج فارس»، بند پ.
[4]. همان، کتاب اول، ص 416 (سند شماره 16).
[5]. همان، ص 391 (سند شماره 13).
[6]. همان.
[7]. همان، ص 338، همان سند.
[8]. همان، ص ۳۹۴، همان سند.
[9]. همان، ص ۳۹۲، همان سند.
[10]. همان، ص ۳۹۷ (سند شماره ۱۴).
[11]. همان
[12]. همان، ص 399 (سند شماره 14).
[13]. همان، ص 400، همان سند.
[14]. همان.
[15]. همان، ص ۴۲۰ (سند شماره ۱۷).
[16]. همان، ص ۶۶۵، مبحث «دخالتهای آمریکا در ایران ـ ۲» (سند شماره ۱).
[17]. همان، کتاب چهارم، مبحث: «استعمار سیاسی آمریکا» ص ۲۳۲ (سند شماره ۱).
[18]. همان، ص ۲۳۳ (همان سند).
[19]. همان، ص ۲۳۴ (همان سند).
[20]. همان، ص ۲۳۲ (همان سند).
[21]. همان، کتاب اول، ص 436 (سند شماره 20).
[22]. همان، ص 444، (همان سند).
[23]. همان، کتاب اول، ص ۴۳۹ - ۴۴۲.
[24]. همان، ص 424 - 430، مبحث: «برنامه همکاری امنیتی توصیه شده».
[25]. همان، مبحث: «اهمیت ایران برای سیاست خارجی آمریکا»، ص ۴۳۰، بخش: «مسائل مهم».
[26]. همان، ص ۷۰۳ - ۷۰۴ (سند شماره ۱۳).
[27]. هوشنگ مهدوی، همان، ص 467.
[28]. اسناد لانه، کتاب اول، ص ۸۲۱ (سند شماره ۶۴).
[29]. همان، ص 447 (سند شماره 22).
تعداد بازدید: 282