22 اسفند 1402
احمد ساجدی
دکتر محمد مصدق از نخستوزیران دوره پهلوی دوم بود که سابقه چند دوره حضور در مجلس شورای ملی داشت. او در 1328 با اتحاد چند حزب و گروه سیاسی، «جبهه ملی» را تأسیس کرد و سپس در اردیبهشت ۱۳۳۰ با حمایت و همراهی جبهه ملی، به نخستوزیری رسید. وی که با یاری روحانیت، توانسته بود نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را به ثمر برساند، مغضوب آمریکا و انگلیس شد و پس از آنکه در اوج غرور و نخوت، از روحانیت فاصله گرفت، با نقشه مشترک سازمانهای جاسوسی همان دو کشور و در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ساقط شد. او پس از کودتا تا پایان عمر به مدت ۱۳ سال در زادگاه خود احمدآباد به حالت تبعید به سر برد.
مصدق در اردیبهشت 1261 در خانوادهای که در دربار قاجار صاحب اسم و رسم بودند، به دنیا آمد. او سابقه خدمت در حکومت قاجار، پهلوی اول و پهلوی دوم را داشت. حامی سلطنت بود، ولی به ویژه در حکومت پهلوی دوم از درباریان دل خوشی نداشت. یکی از اسناد لانه جاسوسی به نقل از کریم سنجابی درباره حمایت مصدق از رژیم سلطنتی مینویسد:
«مصدق همواره بر این عقیده بود که یک رژیم سلطنتی از نظر زمینه جغرافیایی و تاریخی برای ایران مناسبتر از یک جمهوری است.»[1]
با این حال او از بعضی اعضای خاندان سلطنتی به ویژه اشرف پهلوی متنفر بود. او در آستانه کودتای ۲۸ مرداد، شاه را وادار کرد تا اشرف را از کشور خارج کند. اشرف تا ۸ ماه پس از کودتا به ایران بازنگشت و شاه نیز از این وضعیت ناراضی نبود زیرا میخواست وی از نقشهچینیها و از دخالت در امور سیاسی برحذر بماند. علاقه اشرف به تجارت و فعالیتهای بازرگانی، اغلب غیر قانونی بود.[2]
مصدق همچنین چندین سال اسدالله علم را در خانهاش محبوس کرده بود:
«پس از آغاز نخستوزیری محمد مصدق (مارس ۱۹۵۱) اسدالله علم در پست خود (سرپرستی کمیسیون تقسیم املاک پهلوی) باقی ماند، ولی دشمنی خانوادگی او با مصدق سبب شد که در طول زمامداری مصدق، در خانهاش تحت نظر محبوس بماند. در سال ۱۹۵۳ با بازگشت مجدد شاه به قدرت، علم به یکی از نزدیکترین مشاوران شاه تبدیل شد.»[3]
مصدق در داخلی جبهه ملی فردی خودرأی و تنگنظر بود. برای مثال او حتی تصدی نزدیکترین دوست خود یعنی الهیار صالح را نیز در مدیریت جبهه ملی تحمل نمیکرد:
«الهیار صالح نفر دوم رهبری در جبهه ملی بعد از مصدق بود.»[4] ولی بعداً میان وی و مصدق بر سر نوع رهبری جبهه ملی اختلاف افتاد و در نتیجه: «الهیار صالح از مقام ریاست شورای اجرایی جبهه ملی استعفا کرد. انتقاد از شیوه رهبری جبهه ملی توسط مصدق، دلیل این استعفا بود.»[5] پیرو این استعفا: «مصدق نیز طی دستوری اعلام کرد: رهبری الهیار صالح بر جبهه ملی نباید به رسمیت شناخته شود.»[6] دستوری که حیرت سایر رهبران جبهه ملی را به همراه داشت.
شاپور بختیار آخرین نخستوزیر پهلوی نیز مصدق را یک خودپرست بزرگ توصیف کرده بود که نمیتواند موافقت کند جبهه ملی در دست هر فرد دیگری به جز خودش سپرده شود.[7]
محمد مصدق آنگونه که اسناد لانه جاسوسی گزارش دادهاند، نه مخالف حضور مستشاران نظامی آمریکا در ایران بود و نه مخالف تصویب کاپیتولاسیون. موافقتنامه مربوط به حضور جمع بسیاری از مستشاران نظامی آمریکا که در مهر ۱۳۲۶ بین محمود جم وزیر جنگ و جورج آلن سفیر آمریکا در ایران به امضا رسید، تنها تا ۲۹ اسفند ۱۳۲۷ اعتبار داشت، ولی بعداً با حمایت مصدق، مستشاران آمریکایی در ایران باقی ماندند و از مزایای سابق خود همچنان برخوردار شدند.
یک سند لانه جاسوسی در این رابطه به تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۳0 حاکی است: «هندرسون سفیر جدید آمریکا در ملاقات با مصدق نخستوزیر اصرار داشت که وزارت دارایی ایران همچنان پرداختهای لازم به آمریکاییها را بر عهده بگیرد و مصونیتها و معافیتها از پرداخت عوارض گمرکی نیز همچنان شامل حال اعضای هیئت نظامی آمریکا گردد. این درخواست با موافقت مصدق روبهرو شد.»[8]
کمتر از دو ماه بعد، پیرو مذاکرات جدید مصدق با هندرسون (۴ اردیبهشت ۱۳۳۱) دولت آمریکا تصمیم گرفت کمکهای نظامی به ایران را مانند گذشته ادامه دهد.[9] و ده روز بعد در ۱۴ اردیبهشت، «مصدق در نامهای به هندرسون، مراتب تشکر دولت ایران را نسبت به تصمیم آمریکا برای از سرگیری کمکها ابراز داشت.»[10]
با وجو این، در پی سقوط دولت مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت سپهبد فضلالله زاهدی همه قراردادهای مربوط به حضور مستشاران آمریکایی در ایران را تمدید کرد.[11]
در رابطه با لایحه کاپیتولاسیون نیز یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۴۳ (یک ماه پس از تصویب لایحه)، سخنرانی حسنعلی منصور نخستوزیر وقت در جمع نمایندگان مجلس شورای ملی را بازتاب داد. طبق این سند، وی در این سخنرانی که با هدف توجیه تصویب لایحه صورت گرفت، تصریح کرد که کاپیتولاسیون در دوران حکومت مصدق نیز جاری بوده است. در این سند از قول منصور چنین میخوانیم:
«در ایران در سال ۱۳۳۰ به هیئت فنی همکاریهای اقتصادی آمریکا در ایران، این امتیازات (کاپیتولاسیون) را داده بودیم و مسئله تازهای نیست. چون یک هیئتی بوده که در ایران خدمت میکرده و ما واقعاً نیازمند کمکهای وسیع اقتصادی دولت آمریکا بودیم. در آن موقع این هیئتها در کلیه ممالک دیگر هم مشابه این امتیازات را داشتند. در دولت وقت ایران در زمان آقای دکتر محمد مصدق، این امتیاز و مصونیتهای سیاسی به آنها داده شد. بلکه خیلی کاملتر بوده و آنها را در ردیف سفرا و وزرای مختار و در ردیف اعضای سفارت آمریکا در نظر گرفته بودند.»[12]
حکومت شاه از کودتای ۲۸ مرداد به عنوان «رستاخیز ملی» یاد میکرد و در برابر کسانی که آن را به اراده سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس گره میزدند، موضع میگرفت. یکی از اسناد لانه جاسوسی که توسط سازمان سیا تهیه شده، به اصل «کودتا» و به نقش مستقیم آمریکا در هدایت آن اذعان کرده مینویسد:
«مصدق بر آن شد تا با انحلال مجلس شورای ملی، موقعیت خود را تحکیم بخشد. هنگامی که شاه خواست او را برکنار کند وی از مردم خواست که با ریختن به خیابانها به نفع او تظاهرات کنند. او شاه را از سلطنت خلع نمود و یک شورای نیابت سلطنت را تشکیل داد. شاه به بغداد و پس از آن به رم گریخت و سپس ارتشیان ایران با حمایت آمریکا در اوت ۱۹۵۳ طرح کودتا بر علیه مصدق را به مورد اجرا گذارده و شاه را دوباره بر تخت سلطنت نشاندند.»[13]
یکی دیگر از اسناد لانه جاسوسی با طبقهبندی «خیلی محرمانه» طی گزارشی به قلم یکی از مأموران سیا به نام «استانلی.تی. اسکودرو» با صراحت اعتراف کرده که: «ما در سرنگونی نخستوزیر چپگرا و ناسیونالیست ایران یعنی مصدق و بازگرداندن شاه از تبعید مختصرش به اروپا، نقش بسیار مؤثری را ایفا نمودیم. ما در این کشور دارای هزاران مستشار و تکنسین نظامی و غیرنظامی بودیم و از حاکمی نیرومند و مستبد حمایت کردیم.»[14]
و این سند:
«آمریکا در مورد آموزش افسران ایرانی توسط ارتش اسرائیل، قراردادهایی با دولت اسرائیل در این زمینه منعقد کرد. پس از مراجعت اولین گروهی از افسران و درجهداران نیروی هوایی ایران از آمریکا (اردیبهشت ۱۳2۷) ستاد آرمیشمگ[15] تماسهای نزدیکی را با افسران تعلیم دیده حفظ کرد. از جمله موفقیتهای این استراتژی، جریان سقوط مصدق بود که در آن کودتا، افسران ایرانی آموزشدیده در آمریکا، نقش عمدهای ایفا کردند.»[16]
یکی از اقدامات مصدق در مقام نخستوزیر، که در اسناد لانه جاسوسی نیز بازتاب داشته، دستگیری نعمتالله نصیری فرمانده وقت گارد شاه بود. او روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ مأمور بازداشت مصدق بود، اما خود به دستور مصدق بازداشت شد.
سند لانه جاسوسی در این خصوص چنین مینویسد:
«در سال ۱۹۵۳ او (نصیری) یکی از افراد فعال گروه افسرانی بود که نخستوزیر محمد مصدق را برکنار و تیمسار فضلالله زاهدی را نخستوزیر نمودند. او بدینجهت دو امریه به شاه ارائه نمود و پس از آنکه آنها امضاء شدند، یک گروه کوچک از سربازان را برای اجرای آن به خانه مصدق اعزام نمود. مصدق از تصمیمات نصیری آگاه شد و بلافاصله او را زندانی نمود. چهار روز بعد در ۱۹ اوت ۱۹۵۳ (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) بار دیگر فعالیتهایی انجام شد و مصدق سقوط کرد. نصیری به علت نقشی که در کودتا بر عهده داشت، به درجه سرتیپی ارتقاء یافت.»[17]
در خلال سالهای دهه ۱۳۴۰ هنگامی که دکتر مصدق در خانهاش در احمدآباد به حالت تبعید به سر میبرد، هدایتالله متین دفتری (فرزند احمد متیندفتری و نوه دختری مصدق)، رابط وی و جبهه ملی بود.[18]
محمد مصدق روز 14 اسفند 1345 در قریه احمدآباد(زادگاهش) در حالی که دوران تبعیدش را میگذراند در 85 سالگی درگذشت. یکی از اسناد لانه جاسوسی به نقل از هدایتالله متیندفتری، بیماری منجر به مرگ مصدق را چنین شرح داده است:
«در حالى که مصدق تحت معالجه کبالت است، مردم به این نتیجه رسیدهاند که وى سرطان دارد. واقعیت این است که دکترها وضع آرواره بالا (یا سینوس پایین) او را در مرحله پیش از سرطانى خواندهاند. این بیماری به مرحلهاى رسیده بود که مىتوانست سرطان شده باشد.»[19]
در دوازدهمین سال فوت محمد مصدق و در مراسم یادبود او که در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ بر مزارش در احمدآباد برگزار شد، بسیاری از گروههای مخالف انقلاب اسلامی از جمله مجاهدین خلق و فداییان خلق نیز شرکت داشتند.[20]
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ با اشاره به همین مناسبت چنین مینویسد:
«تقریباً یک میلیون نفر در گردهمایی در احمدآباد محل دفن مصدق، سالروز دوازدهمین سال درگذشت او را برگزار کردند. در این مراسم از اعضای مجاهدین خلق تا نمایندگان حزب توده کمونیست، (که عملاً هنوز غیرقانونی هستند) و نیز عناصر پراکنده همچون اعضای حکومت موقت بازرگان، گروههایی از جبهه ملی، و گروه مارکسیستی فداییان خلق شرکت داشتند. مسئول این گردهمایی نوه بزرگ مصدق، هدایتالله متیندفتری بود.»[21]
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب سوم، ص ۴۱۲ (سند شماره ۴۷).
[2]. همان، کتاب اول، ص ۲۶۲، مبحث: «شاهزاده اشرف».
[3]. همان، کتاب هشتم، ص ۶۰۲، مبحث: علم اسدالله ـ 1».
[4]. همان، کتاب دوم، ص 790، مبحث: «کشاورز صدر ـ 1».
[5]. همان، ص 767، مبحث: «اللهیار صالح ـ 14».
[6]. همان، کتاب دوم، ص 3، مبحث: «متین دفتری ـ 4».
[7]. همان، ص ۱۷۴، مبحث: «شاپور بختیار ـ ۱۲».
[8]. همان، کتاب هفتم، ص ۵۴۵ (سند شماره ۳۱).
[9]. همان، ص ۵۴۸ (سند شماره 36).
[10]. همان، (سند شماره ۳۷).
[11]. همان، ص ۵۴۴.
[12]. همان، ص 742 (سند شماره ۳۸).
[13]. همان، کتاب ششم ص 683.
[14]. همان، کتاب هفتم، ص۴۳ (سند شماره ۱۲).
[15]. بر اساس اسناد لانه جاسوسی، ستادهای هیئت مستشاری نظامی آمریکا در ارتش ایران به «آرمیش» و گروه مشاورین کمکهای نظامی آن کشور در ایران اختصاراً به «مگ» معروف شده بود. این دو مرکز در شهریور ۱۳۳۳ تجدید سازمان یافته و در هم ادغام شدند./ همان، کتاب هفتم، ص ۵۶۴ (سند شماره ۵۳).
[16]. همان، کتاب هفتم، ص ۵۰۲، مبحث: «نقش مستشاران در آموزش».
[17]. همان، کتاب هشتم، ص ۷۴۹، مبحث: «نصیری، نعمتالله ـ ۱».
[18]. همان، کتاب سوم، ص ۳۲، مبحث: متین دفتری ـ ۲۳».
[19]. همان، ص 12، مبحث: «متین دفتری ـ 9».
[20]. همان، کتاب دهم، ص ۱۴۷ (سند شماره ۸۱).
[21]. همان، ص 165 (سند شماره 87).
تعداد بازدید: 166