05 آذر 1402
مترجم: محمدباقر خوشنویسان
ویراستار: فرهاد طاهری
*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی:
ویلیام لفلت از کارکنان سفارت آمریکا در ایران در دوران سفیری آرمین مایر، مکآرتور و ریچارد هلمز و مسئول و تحلیلگر امور اقتصادی سفارت بود. در این سمت، محرم اسرار کسانی شد که در تصمیمگیری و اجرای طرحها در بخشهای مختلف اقتصاد ایران فعال بودند. لفلت در 1353ش از ایران رفت و چندی بعد در سمت معاون رئیس نمایندگی شرکت جنرالالکتریک، به ایران بازگشت. خاطرات لفلت، درباره فعالیتهای تصمیمگیرندگان اقتصاد ایران و نیز روابط اقتصادی ایران و آمریکا در دهۀ 1350 نکتههای فراوانی دارد.
مصاحبه شونده: ویلیام لفلت[1] تاریخ: 29 آوریل 1987
مصاحبهکننده: ویلیام بِر مکان: واشنگتن دی سی
ویلیام برِ در 29 آوریل 1987[9 اردیبهشت 1366] در واشنگتن دی سی با ویلیام لفلت مصاحبه کرده است. این مصاحبه بخشی از پروژه مشترک بین اداره تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا و بنیاد مطالعات ایران است.
****
س: حالا فکر میکنم پیش از آنکه شما ایران را در تابستان ترک کنید، یکی از تحولاتی که رخ داد، طرحی ابتکاری برای سازماندهی آنچه بود که کمیسیون مشترک اقتصادی ایران و آمریکا نامیده شد.
لفلت: بله.
س: آیا شما پیش از اینکه از ایران بروید، کاری درباره این کمیسیون کردید؟
لفلت: نه.
س: فکر میکنم در ماه آوریل[فروردین 1353] پیشنهاد شد.
لفلت: بله. پیشنهاد شد، و ما در حال بررسی بودیم که چهکاری میشود کرد، چه کسی قرار است چه هزینهای کند، و اینکه ایرانیها میخواهند چقدر پول بیاورند؟ اما تا زمانی که من رفتم، هنوز به واقعیت تبدیل نشده بود. در واقع ایرانیها برخلاف سعودیها نمیخواستند پولی بگذارند. این یک کار متداول بود که در همه کشورهای نفت خیز انجام میشد. ما شورای مشترکی با سعودیها داشتیم، با ایران هم داشتیم. یادم نیست که با ونزوئلا هم داشتیم یا نه ولی احتمالاً داشتیم. همینطور درباره همه کشورهای دیگر انجام شد.
س: اهداف کلی این کمیسیون چه بود؟
لفلت: اهداف کلی آن بحث درباره مشکلات در مراتب رسمی بود و در همان زمان ما شورای تجاری ایران و آمریکا را به عنوان بخش خصوصی به شورای مشترک اقتصادی ملحق کردیم. من در آن شرکت میکردم.
س: بعداً؟
لفلت: نه، در آن زمان، در جلسات نخستین آن شرکت کردم. سپس، زمانی که به عنوان تاجر و بازرگان برگشتم، از دیدگاه تجاری در آن شرکت میکردم. والتر سوری[2] از شرکت سوری و مورس[3] خیلی فعال بود. هانک گرین برگ[4] از شرکت AIG (گروه بینالملل آمریکا[5]) نیز خیلی فعال بود. رئیس آن شخصی بود از شرکت IOP (گروه بینالمللی خطوط لوله نفتی)[6] یا اینطور عنوانی بود. از آیووا تا آنجایی که به یاد دارم. (ادوارد ال.) هنیسی[7] از شرکت الاید کمیکال[8].
س: کمیسیون تا چه حدی به عنوان وسیلهای برای اطمینان از این در نظر گرفته میشد که صادرکنندگان آمریکایی سهم بزرگی از بازار را داشته باشند و همزمان درآمد نفت در حال افزایش باشد؟
لفلت: البته هدف ما همین بود. اطمینان از اینکه سهم آمریکا از بازار یا مداوم و یا در حال افزایش باشد، و همینطور روشهایی برای هموار کردن مشارکت رو به رشد آمریکا در اقتصاد ایران، و کمک به ایرانیها برای صادرات کالاهای غیر نفتی به آمریکا. ما دورهای جلسه داشتیم. کارهایی انجام شده بود اما نه خیلی زیاد.
س: به نفت و یکی دیگر از جنبههای آن برگردیم. آیا ریچارد هلمز مرتب با شاه درباره مسائل اوپک دیدار و گفتوگو میکرد؟ آیا او از افزایش قیمتها اظهار نگرانی کرده بود؟
لفلت: این را نمیتوانم بگویم. نمیدانم که او از افزایش قیمتها اظهار نگرانی کرده بود یا خیر؟ بحث از دیگر جنبههای آن بود. گردش مالی و غیره که لازم بود درباره آن بحث شود وتجهیزات نظامی که طاقت فرسا بود. به عنوان مثال او مایل بود برای تأمین ذخایر استراتژیک ما، نفت به ما بفروشد. اما با یک قیمت، و خواهان یک توافق بلند مدت بود که ما مایل به امضای آن نبودیم.
س: میخواهم به سفر نیکسون به ایران در سال 1972[1351] هنگام بازگشت از اجلاس مسکو برگردم. آیا به سفارت درباره دیدار رئیسجمهور و وزیر امورخارجه کیسینجر از پیش اطلاع داده شده بود؟
لفلت: نه، در واقع خیلی زیاد. البته در این باره میدانستیم. میدانستیم که قرار است چنین اتفاقی بیفتد؛ زیرا طبیعتا هر دیداری در حد رئیسجمهور نیاز به برقراری امنیت گسترده دارد. اما سهم ما، غیر از سفیر و افراد امنیتی، بسیار ناچیز بود. ما همه نیروها و مطبوعات را از واشنگتن آورده بودیم.
س: آیا فهمیدید اهداف نیکسون و کیسینجر از دیدار با شاه چه بود؟
لفلت: نه، چیز خاصی نبود. هدف همانطور که بیان شد، در جریان قرار دادن او از نتایج دیدار با مقامات شوروی بود، و این در واقع خودپسندی شاه را ارضا میکرد. اما جدا از این، ما هیچ حسی نداشتیم که چه زمانی آنها میخواهند او را به عنوان ناجی خاورمیانه مطرح کنند.
س: در آن زمان بحثی در این باره نبود؟
لفلت: نه بعداً بحث شد.
س: آیا این تصمیم به لایههای پایین تر تسری پیدا کرد؟
لفلت: اما شما میبینید، هلمز آن موقع آنجا نبود.
س: [جوزف] فارلند[9] آنجا بود؟
لفلت: فارلند آنجا بود. این یک مشکل بزرگ کاملاً متفاوت بود؛ زیرا فقط چند هفته بود که آمده بود.
س: آیا فارلند در دیدارهای شاه با نیکسون و کیسینجر حضور داشت؟
لفلت: تردید دارم. شاید حضور داشته است.
س: نمیدانید چه کسی بود؟
لفلت: نه. بهخاطر اینکه نیکسون و کیسینجر در کاخ ماندند. آنها میتوانستند هر زمان و هر جا با هم دیدار کنند.
س: بله. آنها آن بالا بالاها بودند، این سیاست، آشکارتر شد.
لفلت: بله. در واقع، دیر یا زود این اتفاق میافتاد؛ زیرا ایرانیها و خود شاه به همه چیز بسیار افتخار میکردند و او میخواست همه بدانند که او برای اینکار انتخاب شده است.
س: آیا در نهایت با تلگرافهایی از واشنگتن تأیید میشد؟
لفلت: بله، به مرور زمان.
س: متوجه رویکرد فروش سلاح شدید که همزمان بحث میشد؟
لفلت: بله، زیرا این زمانی بود که هنری کرنز[10] و من داشتیم درباره این بحث میکردیم که چطور میخواهیم از یک میلیارد دلار پول اکسیم استفاده کنیم.
س: هنری کرنز رئیس بانک بود؟
لفلت: او رئیس اکسیم بانک بود.
س: درست است. عقیده این بود که شاه میتواند از پول به دلخواه خود استفاده کند؟
لفلت: بله. خیلی زیاد.
س: : آیا این فاصله زیادی با سیاست و روش قبلی داشت؟
لفلت: ما درباره آن نوع چیزها و میزان پولی که فکر میکردیم شاه باید برای ارتش خود مصرف کند، خیلی محافظهکار و محتاط بودیم. میگفتیم، «بفرمایید، این پانصد میلیون یا یک میلیارد دلار. بیایید نظامیها! فکرها را روی هم بریزیم و تصمیم بگیریم چطور میتوانیم آن را هزینه کنیم.» در واقع رویکرد ما اینطوری بود. البته نه در آنچه میتوانستیم سودمندانه جذب کنیم. خروج واقعی بود. ژنرال توئیچر رئیس گروه مشاوران کمک نظامی آمریکا بود. تمام تلاش او این بود که هرچه ارتش ایران میخرد، از پیش برای جذب و بهکارگیری آن آماده باشند.
س: بدون هیچ اتلاف وقت؟
لفلت: بدون هیچ اتلاف وقت. یا حداقل اتلاف وقت. تغییر ناگهانی در کل سیاست بود.
س: اما تا می1972[خرداد 1351]، شیوه و خط مشی این بود؟
لفلت: درست است، خط مشی بود.
س: در آن زمان میدانستید که در اینباره مباحث درون سازمانی در واشنگتن در گرفته است؟ آیا درباره پیامدهای آن بحث شد؟
لفلت: نه. من هیچ اطلاعی از آن ندارم.
س: خواندهام، و نمیدانم تا چه حد درست است، که در اواخر دهه 1960[1340]، بانکهای آمریکایی بصورت گسترده در ایران فعالیت کردند.
لفلت: بله، حقیقت دارد. وقتی شما میگویید بهصورت گسترده؛ منظورم این است که حضور قابل ملاحظهای داشتند. برای نمونه، سیتی بانک شریک ابوالحسن ابتهاج در بانک ایرانیان بود. دیوید راکفلر در چیس[11] و بانک مانی هانی[12] و کمیکال اند ایروینگ تراست[13]، بانکرز تراست[14]، پاسیفیک سکیوریتی[15]و بسیاری دیگر. ملون بانک[16]، بانک آمریکا[17]، ولزفارگو[18]. اینها نمایندگانی داشتند که یا در تهران یا در لبنان مستقر بودند و اغلب میآمدند و میرفتند. وقتی بانک مرکزی، وامی به جریان میانداخت (100 میلیون اینجا، چهل میلیون آنجا، هر چی) بهطور گسترده به نوعی اتحادیهای تشکیل میشد و همه این بانکها در آن مشارکت میکردند. برای مثال، یکی از نزدیکترین مشاوران مهدی سمیعی در آن زمان در بانک مرکزی، مینوس زاباناکیس[19] بود که در کارخانجات هانوور و بعداً با فِرست بانک بوستون[20] کار کرد.
س: این بانکها شعبههایی تأسیس کرده بودند، آنها وقتی میخواستند برای طرحهایشان برنامه ریزی کنند یا برای سرمایهگذاریهای عمده خود آیا با سفارت مشورت میکردند؟
لفلت: آنها میآمدند و با ما درباره اصول کلی اقتصادی صحبت میکردند. میآمدند و درباره اینکه چه کسانی در تجارت بانکداری هستند، چه کسانی قابل اعتماد هستند و یا نیستند، صحبت میکردند. با ما درباره اینکه آیا باید هزینه سرمایهگذاری خاصی را تأمین کنند یا نه، صحبت میکردند. اما، بهطور کلی خودشان تصمیم میگرفتند.
س: آنها فقط اطلاعات میخواستند.
لفلت: درست است. آنها فقط اطلاعات میخواستند.
س: ظاهراً سیتی بانک و چیس یک رابطه بسیار رقابتی در ایران داشتند؟
لفلت: بله.
س: آیا این باعث مشکلاتی میشد؟
لفلت: نه.
س: چونکه خواندهام بانک مرکزی از کارهای سیتی بانک شاکی بود و اینکه سیتی بانک در مقطعی برخی از کارمندان و نمانیدگانش را از ایران خارج کرده بود.
لفلت: بله. آنها کمی تهاجمی شدند. به مناطقی میرفتند که ایرانیها دوست نداشتند، بروند. بله، آنها یکی از نیروهایشان را از ایران خارج کردند، نامش را الان بهخاطر نمیآورم. این بخشی از عملکرد ابتهاج بود. سیتی بانک تلاش میکرد تا از ارتباط ابتهاج برای هر کاری استفاده کند که ارزشش را داشت.
س: آیا زمانی که در ایران بودید، راکفلر دیداری از ایران داشت؟
لفلت: بله. خوب چیس بانک از جمله بانکهایی بود که به بانک شاه معروف بود.
س: بانک شخصیاش؟
لفلت: بله. اگرچه بانکرز تراست بیشترِ کارهای تجاری خانواده سلطنتی را انجام میداد. چیس در مواقعی که عملیات عمده وام دهی انجام میشد، کنسرسیوم را هدایت میکرد. اما آنها سهم کوچکی از بانک توسعه صنعت و معدن، به همراه کانتیننتال ایلینویز[21] را داشتند؛ فکر میکنم اینطور بود. بعداً این چند بانک شروع به ایجاد بانکهای خصوصی با همکاری بانکهای آمریکایی کردند. اما، تا سال 1974[1353]، تنها کار مشترک کامل، بانک ایرانیان بود.
س: کار سیتی بانک بود؟
لفلت: بله.
س: زمانیکه راکفلر به ایران میآمد، آیا به سفارت میرفت تا با اعضای سفارت ملاقات کند، یا اینکه مسئله پیچیده تر از اینها بود؟
لفلت: گاهی اوقات بله. سفیر برای دیوید مهمانی ترتیب میداد. اما اغلب اوقات شاه برای دیوید مهمانی ترتیب میداد که سفیر نیز در آن حضور داشت. یا وقتی که آن کنفرانس بزرگ مالی در آنجا در سال 1972[1351] به ریاست دیوید راکفلر (و همه بازرگانان دیگر) برگزار شد. دونالد ریگان از مریل لینچ[22]، باب آبود[23] و غیره بودند. همه سوپر استارها بودند! هر زمان که دیوید به ایران میآمد، وی بهطور منظم ملاقاتهای رسمی با شاه داشت.
س: تا چه حد عملکرد سفارت به نوعی ترغیب سرمایهگذاری بود؟
لفلت: من این را یکی از عملکردهایم میدانستم. اما عملکرد اصلی بنده، تلاش برای یافتن بازار فروش بود کارکنان من تلاش میکردند برای تجار آمریکایی بازار فروش یا شریک پیدا کنند. عجیب است اما شما این احساس را داشتید که تجار آمریکایی علاقه زیادی به سرمایهگذاری ندارند. آنها علاقه مند به سرمایهگذاری با منابع محلی و سپس انتقال سود به آمریکا بودند. من از برخی تجار مخاطره پذیر آمریکایی خود تا حدی ناامید شده بودم.
س: آنها خواهان سرمایهگذاریهای مشترک بودند.
لفلت: آنها خواهان سرمایهگذاریهای مشترک اما مایل بودند تأمین مالی آنها در ایران انجام شود، و مشارکت آنها در حد دادن فناوری و در اختیار گذاشتن استعدادهای گران قیمت آمریکایی و چیزهایی شبیه به این بود. این عملی نبود. انگلیسیها، ژاپنیها و آلمانیها هم مایل بودند کار خودشان را بکنند.
س: شما بهطور کلی درباره کنفرانس بانکداران بزرگ در سال 1972[1351] صحبت کردید. آیا این احساس نمیشد که درآمدی روبه رشد در کشور حاصل شده است که امکان سرمایهگذاری و استقراضها را بسیار بیشتر میکند؟
لفلت: دقیقاً. هدف این کنفرانس معرفی بسیاری تاجرآمریکایی به ایران بود که هرگز تا پیش از آن تاریخ به این کشور نیامده بودند. ایرانیها واقعاً نمایش فوقالعادهای به نمایش گذاشتند.
س: آیا سفارت کمکی به برپایی آن کرد؟
لفلت: سفارت درباره آن کار کرد، اما ایرانیان به ابتکار دیوید راکفلر آن را تشکیل دادند.
س: در این دوره، شرکتهای آمریکایی برای سرمایهگذاری در تجارت در ایران چه نوع مشکلاتی داشتند؟
لفلت: فساد، همیشه یک مسئله بود. به چه کسی باید پول داد؟ همیشه افرادی بودند که دستانشان برای پول دراز بود. این فساد اغلب به خانواده سلطنتی میرسید. یافتن شریک مناسب با تخصص و درجه مهارت کافی، از نظر مالی و همچنین فنی، واقعاً یکی از بزرگترین مشکلات بود. منابع مالی نیز یک مشکل واقعی بود.
س: فکر میکنم برای الان کافی است.
لفلت: بله
[پایان مصاحبه]
مصاحبه شونده: ویلیام لفلت جلسه #2
مصاحبه کننده: ویلیام بِر واشنگتن دی سی
9 فوریه، 1988 [20 بهمن 1366]
س: ارزیابی اجمالی شما از وضعیت کلی اقتصادی ایران در اواخر دهه 1960[1340] و اوایل 1970[1350]، قبل از فوران قیمتهای نفت چه بود؟
س: برخی نابرابریها در اقتصاد وجود داشت و مطمئناً برخی پیشرفتها و عقب ماندگیها نیز از نظر توسعه وجود داشت، اما بهطور کلی، من خیالم راحت بود که مجموعه مستحکم از تکنوکراتهای خوب اقتصادی، مدیریت اقتصاد و تخصیص منابع بهصورت منطقی تا آنجا که در هر محیط نسبتاً متغیر ممکن بود، وجود داشت. با توجه به شور و شوق شاه و موارد دیگر، گاهی اوقات همراه شدن با او دشوار بود.
اما به عنوان یکی از تأثیرات روزهای آژانس توسعه بینالملل، در طی دو سال نخست اقامتم در ایران، ما با نخست وزیر و سفیر آمریکا و هرکسی که گفته میشد در حال انجام مأموریت آژانس توسعه بینالملل در آن زمان بود، به اصطلاح بررسی سالانه داشتیم. من در دو پاییز آخر سالهای 69 و 70 [48 و 49] در جلسات بین سفیر مک آرتور (داگلاس) و نخست وزیر هویدا (امیر عباس) شرکت داشتم. مهدی سمیعی، رئیس وقت سازمان برنامه در آن جلسات حاضر بود.
آنها بهصورت جامع و دقیق اقتصاد را بررسی نمیکردند، اما بر موضوعات عمده اصلی سیاستهای سرمایهگذاری دولت و استفاده از ارز خارجی خود تمرکز داشتند و دستکم تا حدودی برای توجیه تأمین وامهای بانک صادرات ـ واردات[24] برای خرید تسلیحات در آن زمان لازم بود، زیرا این کار از طریق این بانک انجام میشد.
بنابراین آنها مفید بودند، اما بررسیهای کامل و عمیقی نداشتند. اما این بررسیهای سالانه نظمی را دنبال میکرد؛ یا به نظر میرسید نوعی نظم را در خصوص مدیران اقتصادی ایران اعمال میکند.
س: بانک مرکزی؟
لفلت: بانک مرکزی، سازمان برنامه و بقیه سازمانها. این موارد به نوعی با رضایت متقابل به پایان رسید؛ زیرا نخست وزیر و شاه فکر میکردند زمانی که مأموریت آژانس توسعه بینالملل و برنامههای این آژانس دیگر وجود نداشته باشد، چرا ما باید اجازه این دخالت بی جا را در امور داخلی خود بدهیم.
اما، با وجود این، تا حدود سالهای 1973، 74 [53 و 1352]، که قیمتهای نفت شروع به بالا رفتن کرد، این گروه تکنوکراتها در زمینه تخصیص منابع، کار خیلی خوبی کردند. تا زمانیکه من در سال 1974 [1353] از ایران رفتم، بهرغم آنکه این گروه تا حدی از هم پاشیده شده بود و سیاستمداران در جای معمول خود بودند و حرکت عمومی اقتصاد هنوز خوب بود.
س: آیا شما فکر میکردید که توسعه در مسیر درستی است؟
لفلت: ظاهراً روی کاغذ خوب بود. در زمینه کشاورزی، هرج و مرج مطلق وجود داشت؛ زیرا آنها داشتند به سمت کشاورزی تجاری و کشت و صنعت و اینطور تغییرات حرکت میکردند و عملاً کشاورزان کوچک در حال خرد شدن بودند. در محدوده مزرعه، اجازه افزایش قیمتها داده نمیشد.
س: مهار قیمت وجود داشت، اینطور نبود؟
لفلت: مهار قیمتها هم برای تولیدکننده و هم برای مصرف کننده وجود داشت و آنها این خلا را پر میکردند، زیرا بهطور طبیعی، هیچ محصولی نبود که از مزارع بیرون بیاید، یا حداقل خیلی زیاد نبود. اما آنها این خلا را با واردات پر میکردند.
س: برنامه اصلاحات ارضی چه نوع تأثیری داشت؟ بهطور کلی، آیا تأثیر مثبتی داشت یا موارد منفی هم وجود داشت؟
لفلت: گفتنش سخت است، زیرا بدون آزاد کردن اقتصاد کشاورزی، اصلاحات ارضی بهجای آنکه اقتصادی شود اقدام سیاسی شد؛ این اقدام تا حدی بسیار سیاسی بود و بخشی عمده از زمینداریهای بزرگ را از بین برد. قطعاً کشاورزان کوچک زیادی نیز بودند که از لحاظ بهدست آوردن سند مالکیت زمینشان سود بردند. ولی، خیلی از آنها مجبور شدند در درون شرکتهای تعاونی زراعی کار کنند.
س: شرکتهای زراعی؟
لفلت: شرکتهای زراعی. تعاونیها، آنها به یک شکل کار میکردند. البته، تجربههایی متفاوت با یکدیگر داشتند. بعضیها ویترین بودند. دولت پول زیادی به آنها تزریق کرد. یکی از آنها خارج از تخت جمشید بود که همه دیپلماتهای خارجی و دولتمردان به دیدن آن میرفتند. مطمئنم، به آنها پول میدادند که آنجا باشند.
اصلاحات ارضی یکی از دستاوردهای به اصطلاح «انقلاب سفید» بود که خیلی درباره آن تبلیغ شد. وقتی که من اولینبار در سال 1969 [1348] به آنجا رفتم، ماجرای آن هنوز ادامه داشت. اما تا سال 1974 [1353]، حامیان و تحسینکنندگان اولیه اصلاحات ارضی مثل خانم آن لمبتون، که یک روشنفکر و ایرانشناس انگلیسی بود، صد و هشتاد درجه تغییر موضع داد، و از منتقدان اصلی اصلاحات ارضی شد.
س: آیا کارشناسانی در سفارت بودند که بر این برنامه نظارت کنند؟
لفلت: نه
س: یا افرادی در آژانس توسعه بینالملل آمریکا؟
لفلت: قبل از اینکه من بروم، آژانس توسعه بینالملل بسته شد. جان وستبرگ[25]، که وکیل بود، آخرین نفری بود که در آنجا حضور داشت. بنابراین، آژانس هیچ برنامهای نداشت که بخواهیم درباره آن صحبت کنیم.
س: بنابراین، در این زمان هیچ کمک فنیِ آمریکا برای این برنامهها وجود نداشت؟
لفلت: نه. جز چند مورد فنی، برنامه ارتقاء نبض منطقهای[26]، و اینجور چیزها. اما هیچ چیز...
س: در بسیاری از روایتهای دست دوم از بعضی نویسندگان، که از ایران در دهههای 1960 و 1970 نوشتهاند، آمده است که خانواده پهلوی و وابستگان آنها اقتصاد را از طریق سلطه نظام بانکی با نفوذ سیاسی خود از شکل طبیعی خارج کردند. این از طریق اختصاص اعتبار و منابع مالی انجام میشد، زیرا خانواده پهلوی در جنبههای خاص نفوذ داشتند. وقتی آنجا بودید این امر چقدر مشهود بود؟
لفلت: خانواده پهلوی نفوذ مستقیمی بر هدایت وامها نداشت. زیاد نبود. مطمئناً برخی از نهادها مثل بانک عمران (تا آنجایی که یادم هست)، بازوی بنیاد پهلوی بود، و بهطور مثال، برای تأمین مالی واجرای برنامه PL 480 بود، و پول خیلی زیادی حیف و میل میشد. اما از لحاظ اداره نهادهای بانکی به نفع خانواده پهلوی، فکر نمیکنم که اتهام (ص72) قابل دفاعی باشد. برای اعضای خانواده پهلوی، آنقدر فرصت برای شریک شدن در مشاغل سودآور بدون سوء استفاده از نظام بانکی وجود داشت. نمیگویم که آنها در بانکها فعال نبودند، اما فعالیت مشهودی نبود. شوهر اول اشرف، الان نام او یادم نمیآید [علیمحمد قوام] اما یک آقای بسیار سرشناسی بود، رئیس یک بانک بود، اما این بعد از آن بود که از اشرف جدا شده بود.
س: خواهر شاه؟
لفلت: درست است. او با شاه دوقلو بود.
س: من درباره وجه مالی فروش سلاح سؤالاتی دارم. آیا اعضای تجاری و اقتصادی سفارت نقشی در فروش سلاح داشتند؟
لفلت: در واقع نه، بجز اینکه از ما خواسته میشد که گزارشهای تحلیلی درباره اقتصاد بدهیم.
س: اغلب بررسی سالانه بود؟
لفلت: هم برای بررسی سالانه و هم برای تحلیل کلی اقتصاد برای اهداف دولت آمریکا بهطور کل بود. ما یک بررسی نیم سالانه شش ماهه آماده میکردیم که منتشر میشد و طبقه بندی شده نبود. بهطور معمول از ما خواسته میشد که پیش نویس توجیه اقتصادی برای اعتبارات اسلحه تهیه کنیم، و در آن زمان، وقتی صحبت از استفاده از ارز میشد، ما اظهار نظر میکردیم. در آن روزها قوانین نانوشته زیادی داشتیم درباره میزان درآمد ارزی، درصد درآمد ارزی که باید به وامها، وامهای خارجی اختصاص داده میشد. البته، این قوانین مدتها بود که در سراسر جهان کنار گذاشته شده بود، اما بهطور کلی، در آن روزها هر کشوری که سالانه بیش از بیست تا بیست و سه درصد درآمد ارزی خود را برای بدهیهای خارجی استفاده میکرد، اینطور در نظر گرفته میشد که مشکل دارد. حالا...
س: خیلی بیشتر از آن؟
لفلت: بله.
س: وقتی که این گزارشها را مطالعه و تحلیل میکردید، آیا افراد گروه مشاوران نظامی آمریکا آنها را به دقت بررسی میکردند؟
لفلت: بله. ما برای آنها تهیه میکردیم. تحلیلهای ما همیشه در اختیار ژنرال توییچل و جانشینان او قرار میگرفت. این بدین معنا نبود که لزوماً تأثیر واقعی در اوضاع داشت؛ زیرا این توصیههای تسلیحاتی اصولاً ملاحظات سیاسی بودند. اگرچه ژنرال توییچل، عمیقاً این نظر را داشت که میزان محدودی از جذب سرمایه برای استفاده منطقی از تجهیزات نظامی خارجی و تجهیزات ارتقا یافته نظامی وجود دارد که ارتشی مانند ایران احتمالاً میتواند بهطور مؤثر از آن استفاده کند. عقیده وی در آن زمان این بود که ما باید سعی کنیم آنچه را به آنها میدهیم متناسب باشد با آنچه میتوانند بهطور منطقی جذب کنند. بنابراین توجیه اقتصادی در رویکرد فروش سلاح دوست خوبی پیدا کرد.
البته، شاه ترغیب نشد. در حوزه سیاست هم قطعاً پرزیدنت نیکسون ترغیب نشد. این در زمان قیمت پیش از نفت...
س: درست است. قبل از سال 1973 [1352] بود. آیا تا به حال با مأموری به نام دیوید اَلن[27] برخورد کرده بودید؟ از آژانس فعالیت پشتیبانی جاسوسی[28] بود؟
لفلت: بله. من با او برخورد داشتم، اما پیش از او چندین نفر بودند. هنری کاس[29] که یکی از افراد پیش از او بود.
س: همه آنها در کارهای فروش سلاح نقش داشتند؟
لفلت: بله، همه آنها نقش داشتند. یادم نمیآید که آخریها چه کسانی بودند، اما آنها از هیئتهای اعزامی گروه مشاوران کمک نظامی مشاوره میگرفتند. البته، بعد از افزایش قیمتهای نفت، ملاحظات جدیدی مطرح شد؛ آنچه شاه میتوانست از عهده آن برآید یا بهبیان دقیقتر آنچه میخواست میتوانست پولش را بدهد.
س: شما در سال 1369 [1348] به سفارت آمدید. آیا اکسیم بانک از قبل در تأمین مالی سلاح، فروش سلاح نقش داشت؟
لفلت: بله. سلاح و چیزهای دیگر.
س: آیا کسانی از این بانک برای مذاکره میآمدند؟
لفلت: هنری کرنز[30] غالباً هر سال میآمد. دیگر مقامات بانکی هم برای ارزیابی اقتصاد و مذاکره با مقامات میآمدند. بانک جهانی هم همیشه آدمهای خودش را داشت که میآمدند و اقتصاد را ارزیابی میکردند، و این تجزیه و تحلیلها در سیستم آمریکا نیز خود را نشان میداد.
س: وقتی که درباره موضوعی مذاکره میشد، مثلاً میزان بهره، آیا اداره شما در این مذاکرات شرکت میکرد؟
لفلت: خیر، میزان بهره خارج از حیطه ما بود. نه، این به اندازه هر چیز دیگری، عملکرد سیاست داخلی آمریکا بود.
س: در سال 1971[1350]، فکر میکنم آمریکا اولین بار پس از دهه 1890[1270]، دچار کسر بودجه شد. در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970[1350 و 1340]، صنعت هوا فضای آمریکا به نوعی در سکون بود. تا چه حد آن نوع ملاحظات در سیاست فروش سلاح تأثیر داشت؟ از دیدگاه شما در سفارت چگونه بود؟ آیا مواردی که از آنها بحث شد تأثیری در فروش سلاح داشت؟
لفلت: مطمئنا در فروش سلاح تأثیر داشت، اما خیلی قابل توجه نبود؛ زیرا آنچه ما در نهایت میدیدیم، رقابت بین شرکتها مانند مک دانل داگلاس[31]، نورث راپ[32]، جنرال داینامیک[33]، گرومان[34] برای فروش نوع خاصی از هواپیماها یا سیستمها بود. یک بار شرکت لاکهید[35] برای فروش، C-5 به ایران من هنوز رایزن اقتصادی بودم، که اجازه بازگشایی خط تولید آن را برای اهداف آمریکا میداد، تلاشی کرد. این تمرکز کمی متفاوت بود؛ زیرا نیروی هوایی آمریکا C-5های بیشتری میخواست و برای باز کردن خط (اگر دولت ایران اکثر هزینه آن را میپرداخت)، بسیار مفید بود.
همیشه ملاحظاتی وجود داشت برای هرهواپیمایی که به خارج فروخته میشود، متوسط قیمت هواپیماها هم برای خریدار خارجی و هم برای نیروی هوایی آمریکا، پایین بیاید؛ چون به این شکل هزینه تحقیقات و توسعه کاهش مییافت. این یک ملاحظه بود اما نه یک ملاحظه اصلی.
ادامه دارد ...
در مصاحبه با طرح تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران - بخش دوم
در مصاحبه با طرح تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران - بخش سوم
پینوشتها:
[1]. William Lehfeldt
[2]. Walter Surrey
[3]. Surrey and Morse
[4]. Hank Greenberg
[5]. American International Group
[6]. International Oil Pipelines
[7]- Edward l. Hennessy
[8]. Allied Chemical
[9]. [Joseph s.] Farland
[10]. Henry Kearns
[11]. Chase
[12]. Mannie Hannie
[13]. Chemical and Irving Trust
[14]. Bankers Trust
[15]. Pacific Security
[16]. Mellon Bank
[17]. Bank of America
[18]. Wells Fargo
[19]. Minos Zabanakis
[20]. First Bank of Boston
[21]. Continental Illinois
[22]. Merrill Lynch
[23]. Bob Abboud
[24]. Export-Import Bank
[25]. John Westberg
[26]. Regional Pulse Improvement Program
[27]. David Alne
[28]. Intelligence Support Activity
[29]. Henry Kuss
[30]. Henry Kearns رئیس و مدیر عامل بانک صادرات ـ واردات امریکا از 1969 تا 1973 میلادی. ویراستار
[31]. McDonnell Douglases
[32]. Northrups
[33]. General Dynamics
[34]. Grummans
[35]. Lockheed
تعداد بازدید: 451