15 آبان 1402
اندرو اسکات کوپر
ترجمه زهرا حسینیان
*توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: مأموریت هایزر در آستانه پیروزی انقلاب از آن وقایعی بود که درباره آن ابهام زیادی وجود داشت. در ژانویه 2015/ دی 1393 بخش قابل توجهی از اسناد مأموریت هایزر از حالت طبقهبندی اسناد دولتی آمریکا خارج و در اختیار عموم قرار گرفت. اندرو اسکات کوپر[1]، نویسنده کتاب «پادشاهان نفت»[2] با بررسی اسناد از طبقهبندی خارج شده، گزارشی را در روزنامه «گاردین» در سیوششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی منتشر کرد که در ادامه ترجمه آن را ملاحظه میفرمایید. طبق نظر کوپر یکی از شش هدف مأموریت هایزر، جلوگیری از کودتای نسنجیده و بدون برنامهریزی شده فرماندهان ارتش پس از خروج شاه بود. هایزر میبایست امیران ارتش را به حمایت از بختیار وادار میکرد تا بختیار در فرصت مناسب بتواند دولت مؤثری تشکیل و اوضاع را سر و سامان دهد. طبق اسناد آمریکا، برنامه کودتای نظامی از اهداف هایزر حذف نشده بود و کودتا در مراحل آخر در دستور کار او قرار داشت؛ زمانیکه اوضاع رو به وخامت میگذاشت و این خطر وجود داشت که اختیار از دست دولت بختیار خارج شود. اما سرعت حوادث و عدم هماهنگی میان مقامات دولت آمریکا باعث شد که مأوریت هایزر به همه اهداف خود دست پیدا نکند و آمریکا نتوانست به موقع از فروپاشی دولت بختیار جلوگیری کند.
****
... مأمور رئیسجمهور آمریکا در تهران فشار را حس میکرد و نیاز به اطمینان خاطر داشت. در 21 دیماه سال 1357، ژنرال رابرت هایزر برای هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا و ژنرال دیوید جونز، رئیس ستاد مشترک ارتش، نامهای نوشت برای اطمینان از اینکه متوجه شده است آنها از او خواستند چه کاری انجام بدهد.
هایزر در تلگرافی نوشت: «در گفتوگویی که در شب 21 دیماه 1357با وزیر براون داشتم، این موضوع به میان کشیده شد که گویا درباره فهم من از سیاست آمریکا و دستورالعملهایم تردید دارید. معتقدم که کاملاً آنها را درک و مو به مو دنبال میکنم.» در ادامه، هایزر جزء به جزءِ مواردی را که مد نظرش بوده، به تعبیر خود برمیشمرد.
تلگراف هایزر بخشی از مجموعهای از اسناد از طبقهبندی خارج شده دولت آمریکا است که به مأموریت هایزر موسوم است. این مأموریت را دولت کارتر در اوج انقلاب ایران طرحریزی کرده بود. سیوشش سال بعد، بسیاری از ایرانیان هنوز بر این باور بودند که هایزر را برای خنثیسازی ارتش ایران به عنوان بخشی از معاملهای برای به قدرت رساندن آیتالله روحالله خمینی به تهران فرستادند. آنها میگویند آمریکاییها سادهلوحانه فکر میکردند که پس از خروج شاه از کشور، [آیتالله] خمینی، فردی ضد کمونیست، محافظ منافع آنها در خلیجفارس خواهد بود.
مقامات آمریکا از آن زمان اصرار داشتند که چنین توطئهای وجود نداشته است. آنها اتهامات مربوط به تضعیف شاه یا مأموریت هایزر به منزله دخالت در امور حاکمیتی ایران را رد میکنند. اما فقدان شواهد، نظریههای توطئه را تقویت کردهاند.
اکنون، انتشار تلگراف هایزر به ما اجازه میدهد تا آنچه را که او و مافوقانش معتقد بودند دستوراتش بوده است، از کلام خودِ ژنرال بخوانیم. برای اولینبار متوجه میشویم که رئیسجمهور جیمی کارتر و تیم امنیت ملی او به دستیابی چه چیزی امیدوار بودند. این سند جدای از نشان دادن شواهدی مبنی بر توطئهای جدی، بهطور شگفتآوری فقدان آگاهی در میان آن دسته از مقامات آمریکایی را نشان میدهد که تلاش میکردند رویدادهایی را در هزاران کیلومتر آنسوتر مدیریت کنند که از ابتدا درک نکرده بودند.
ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، برنامههایی برای خود داشت. او قبل از انقلاب مخفیانه با نمایندگان آیتالله خمینی دیدار میکرد. عکس از کوربیس / بتمان
ژنرال هایزر در 14 دی 1357، چهار روز پس از تصمیم کارتر برای اعزام فرستاده، وارد تهران شد. رئیسجمهور و مشاورانش از سرعت وقایع شوکه شده بودند، زیرا یک سال اعتراضات علیه سلطنتِ 37 ساله شاه، به انقلاب منجر شده بود. آمریکاییها پذیرفتند که دوران سلطنت شاه تمام شده است و از تصمیم او برای انتقال قدرت به دولت غیرنظامی جدید به رهبری شاپور بختیار حمایت کردند، پیش از اینکه شاه به «تعطیلاتی» طولانی برود که احتمالاً به معنای تبعید بود.
کاخ سفید نیز از ترس و نگرانیهای صفوف نظامیان ایران آگاه بود. امیران ارشد شاه پیشبینی میکردند که ارتش در غیاب فرمانده کل از هم میپاشد؛ بنابراین، به نظر میرسید که برای بسیاری از آنها بهتر است قدرت را سریع به دست بگیرند تا اینکه منتظر حمام خون انقلاب باشند.
رئیسجمهور جیمی کارتر و همسرش روزالین، محمدرضا شاه پهلوی و شهبانو را تا ضیافت شام رسمی در کاخ سفید همراهی میکنند. عکس: www.corbis.com
رئیسجمهور کارتر بر اساس طرح حمایت از حقوق بشر، در انتخابات پیروز شده بود. وی زمانی که به قدرت رسید، شاه را برای آزادی زندانیان سیاسی و آزادسازی در حکومتش تحت فشار قرار داده بود. با در نظر گرفتن این موضوع، دستور تکرار عملیات آژاکس برایش سخت بود، که از طریق آن سیا در سال 1332 به بازگرداندن شاه به تاج و تختش پس از ناآرامیهای داخلی آن زمان کمک کرده بود. اما کارتر نیز نمیتوانست کشوری را «از دست بدهد» که از راههای دسترسی به تمام میادین نفتی خلیجفارس محافظت میکرد.
همانطور که بعدها هایزر در خاطراتش اشاره کرد: «مادامیکه دولت غیرنظامی بر سر کار باشد، رئیسجمهور کارتر فکر میکند ضروری است ارتش را متقاعد کند تا پس از خروج شاه، کاملاً از آن دولت پشتیبانی کند. چگونه میشد چنین کاری کرد؟ ظاهراً رئیسجمهور در فکر اعزام فرستادهای ویژه، یک شخصیت نظامی ارشد با تجربه دیپلماتیک و آشنا با ایران بود تا بتواند اعتماد سران ارتش ایران را جلب کند.»
هایزر، معاون فرماندهی عالی نیروهای متفقین در اروپا، بهترین انتخاب بود. او طی سال گذشته چندینبار به تهران سفر کرده و درباره بهبود تصمیمگیری در نیروهای مسلح، به شاه و ژنرالهایش مشاوره داده بود. کارتر، هایزر را انتخاب کرد زیرا معتقد بود این ژنرال مورد اعتماد هر دو دولت است.
حساسیت مأموریت هایزر به حدی بود که مقامات آمریکایی تمایل نداشتند دستورات را به صورت کتبی به او بدهند. وقتی هایزر اعتراض کرد ـ فرمانده ناتو، ژنرال الکساندر هیگ به او هشدار داده بود که در صورت شکست مأموریتش، کاخ سفید او را قربانی خواهد کرد ـ فقط چیزی به دست او دادند که بعدها در خاطراتش آن را «پیشنویسی» توصیف کرد که دستورالعملهایش «ابتدایی و ناقص بودند». هایزر پس از چهار روز حضور در ایران، به دنبال توضیح بود.
ژنرال هایزر: نیروی هوایی آمریکا
هایزر در تلگراف 12 ژانویه/ 22 دی1357 خود به وزیر براون و ژنرال جونز گفته است که فکر میکند رئیسجمهور از او میخواهد شش نکته را به امرای ارتش شاه منتقل کند. اول، «روابط دولتی قوی و باثبات» برای آمریکا و ایران امری حیاتی است. دوم، کارتر «عمیقاً تحت تأثیر» نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران بود. سوم، رئیسجمهور باور داشت که «دولت غیرنظامی قوی و باثبات، بهترین منافع را برای همگان محقق میکند.»
چهارم، دولت غیرنظامی جدید بختیار «باید از حمایت کامل ارتش برخوردار باشد». پنجم، این حمایت «فقط در صورتی حاصل میشود که رهبران نظامی به وظایف خود پایبند باشند»؛ یعنی، نباید کشور را ترک کنند و باید «به صورت یک گروه کار کنند». ششم، دولت آمریکا «از رئیسجمهور گرفته تا مقامات پایینتر قویاً پشتیبان آنها باقی میمانند».
اما هایزر میدانست که کارتر و مشاورانش حمایت آمریکا از کودتا را رد نکرده بودند. در داخل کابینه، بین زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی که از اقدام فوری حمایت میکرد، و سایروس ونس، وزیر امورخارجه که به هر قیمتی با کودتا مخالف بود، اختلافنظرهایی وجود داشت.
کارتر درباره کودتا، حد وسط را گرفت مگر اینکه شرایط خاصی پیش بیاید. هایزر در این خاطرات مینویسد: «برژینسکی میخواست با [دستورش] برای انجام کودتای نظامی به ارتش ایران چراغ سبز نشان دهد و فکر میکرد چنین شده است. رئیسجمهور کارتر قصد داشت چنین معنایی را فقط به عنوان آخرین راه چاره القاء کند.»
هایزر در تلگراف خود به براون و جونز توضیح داده است که قبلاً به امرای ارتش گفته بود حمایت آمریکا از کودتای آینده منوط به حمایت آنها از بختیار است: «من به آنها گفتم که کودتای نظامی را به عنوان آخرین راه چاره در نظر بگیرند. به آنها توضیح دادم که قبل از آن اقدام، مراتبی وجود دارد...»
حمایت از کودتا به سه شرط بستگی داشت. ابتدا باید به بختیار فرصتی داده میشد تا اقتدار خود را به کار بگیرد. دوم، اگر وضعیت داخلی بدتر میشد، ممکن بود حکومت نظامی اعلام کند، و برای انجام مجدد خدمات اولیه مانند، اداره میادین نفتی یا حفظ شبکه برق، ارتش را فرابخواند.
آمریکا فقط در صورت شکست مراحل اول و دوم، تسلط نظامی را تأیید میکرد. هایزر در پایان تلگراف دستورات خود را اینگونه خلاصه کرده است: «تمام تلاش خود را میکنم تا از بختیار کاملاً حمایت کنم و وارد کودتای نظامی نشوم.»
الکساندر هیگ، ژنرال آمریکایی در سال 1357 از پنجره هلیکوپتر بیرون را نگاه میکند. عکس: دیوید هیوم کنرلی/Getty Images
مأموریت هایزر محکوم به فنا بود، به ویژه به این دلیل که کاخ سفید به شاه اطلاع نداده بود که ژنرالی آمریکایی برای دخالت بیجا در امور فرماندهی ارشد ایران اعزام شده است. این نقض حیرتانگیز پروتکل، اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا را خشمگین کرد. او در سال 2012 /1391 به من گفت که از شاه خواسته بود هایزر را دستگیر و اخراج کند.
شاه دلیل خوبی برای نگرانی و احساس خطر داشت. او میدانست که ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا با نمایندگان [آیتالله] خمینی در تهران تماس داشته و در مذاکرات برای بازگشت آیتالله از تبعید شرکت داشته است. ناکامی سالیوان در مشورت با کاخ سفید قبل از این اقدام بنیادی، باعث سردرگمی مقامات ایرانی درباره اهداف آمریکا شد.
شاه این مسئله را نه دلیلی بر بیکفایتی، بلکه دلیلی بر توطئه آمریکا برای خلع او میدانست. امیران ارشد او میخواستند بلافاصله به بازیهای آمریکا پایان دهند. زاهدی به من گفت: «تیمسارها نزد من آمدند و پیشنهاد تیراندازی به هایزر را دادند. ترس این بود که آمریکاییها در شرف تکرار همان نقشی باشند که در کودتای 1967 یونان علیه پادشاه کنستانتین ایفا کردند.»
آمریکاییها از این نگرانیها غافل بودند، همانطور که نشانههای قبلی ناآرامیهای احتمالی را متوجه نشده بودند. درست هشت هفته پیش از آغاز مأموریت هایزر، یا ده ماه پس از شروع اعتراضات خیابانی در ایران، برژینسکی، مشاور امنیت ملی، یادداشتی امیدبخش برای کارتر فرستاد که اینگونه آغاز میشد: «خبر خوب! بر اساس ارزیابی سیا که در اوت/ مرداد 57 انجام شده است، ایران «در موقعیت انقلابی یا حتی پیش از انقلاب قرار ندارد. نارضایتی از کنترل شدید شاه بر روند سیاسی وجود دارد، اما این امر در حال حاضر حکومت را تهدید نمیکند.»
امرای ارتش چقدر امکان داشت بتوانند کاری کنند؟
در 23 دی ماه 1357، سپهبد امیرحسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران، با ژنرال هایزر ملاقات کرد تا از دیدار خود در همان روز با سران ارتش، نیروی دریایی و ژاندارمری گزارشی ارائه دهد. به گفته هایزر که بلافاصله به مافوق خود در واشنگتن گزارش داد، ربیعی اظهار کرده بود که بهتر است به محض اینکه هواپیمای شاه بلند شد، کودتا انجام شود، زیرا همانطور که براون در یادداشتی برای رئیسجمهور کارتر آورده است، «در غیر این صورت احتمال دارد که ارتش به سرعت از هم بپاشد.»
ربیعی و سایر امرا از این تصور مضطرب بودند که اگر [آیتالله] خمینی به قدرت برسد چه بلایی بر سرشان میآید. برخلاف آمریکاییها، آنها به خوبی از تهدیدات آیتالله مبنی بر انتقامجویی آگاه بودند.
نیروهای طرفدار [آیتالله] خمینی در سنگری جلو ساختمان مجلس ایران در انتظار حمله نیروهای زبده شاه. عکس: بتمان/کوربیس
هایزر در این لحظه حساس به ربیعی توصیه اکید کرد که به برنامه خود ادامه ندهد. همانطور که براون به کارتر گفت، «[هایزر] به این خطمشی پایبند بود که ارتش باید به بختیار فرصتی بدهد تا دولت مؤثری شکل دهد و تلاش کند کشور را دوباره سر و سامان بدهد. ربیعی با اکراه اشاره کرد که این مسیر را دنبال میکند.»
حتی وقتی این دو امیر ارتش در حال مذاکره بودند، شاه با ربیعی تماس گرفت و درخواست کرد که هواپیمایش برای پرواز آماده شود، هرچند تاریخ مشخصی را اعلام نکرد. در ادامه گزارش، براون ادامه داد که ربیعی برای مدتی بازی درآورد و به شاه گفت که «مجوز خروج هواپیما از کشور ترتیب داده نشده است، اما شاه گفت در صورت لزوم میتواند از طریق عربستان سعودی پرواز کند.»
براون به کارتر اطمینان داد که تیمسارها از تهدید خود عقبنشینی کردهاند. با نزدیک شدن زمان خروج شاه، و عدم حمایت آمریکا از کودتا، آنها احساس کردند که چارهای جز این ندارند که برای جلوگیری از فروپاشی نظم، با گروههای اپوزیسیون هماهنگ شوند. ربیعی همچنان مقاومت میکرد. براون در یادداشت خود به کارتر توضیح داده است که «بحث کشداری درباره همکاری نزدیکتر ارتش با برخی از رهبران مذهبی وجود داشت، در حالی که هایزر بر آن اصرار میورزید و ربیعی تمایلی به این کار نداشت.»
پایان کار همه را غافلگیر کرد. در 21 بهمن ماه، نبرد در پایگاه نیروی هوایی دوشانتپه تهران شروع شد و در عرض 24 ساعت، انقلابیون تأسیسات مهم دولتی در سراسر پایتخت را تصرف کردند. وقتی امیران ارشد شاه بیطرفی خود را اعلام کردند و به سربازانشان دستور بازگشت به پادگان را دادند، مقاومت نظام سلطنتی درهم شکست.
در ساعت 1:10 بعدازظهر 22 بهمن، اتاقِ مرکز مدیریت کاخ سفید این خبر تلخ را دریافت کرد که تهران به دست ائتلافی از بنیادگرایان مسلمان و گروههای چریکی چپ که از سوی لیبی، سازمان آزادیبخش فلسطین و بلوک شرق تأمین مالی و مسلح شدهاند، سقوط کرد. در آخرین پیام ارسالی از سفارت آمریکا آمده بود: «ارتش تسلیم شد، [آیتالله] خمینی پیروز شد و همه اسناد طبقهبندی شده امحاء شدند.»
آمریکاییها فهمیدند که خیلی دیر اقدام کردند. این تأخیر برای سپهبد ربیعی و همکارانش سرنوشتساز بود. آنها دستگیر و سپس تیرباران شدند.
***
پینوشتها:
[1]. Andrew Scott Cooper, “Declassifi ed diplomacy: Washington’s hesitant plansfor a military coup in pre-revolution Iran,” The Guardian, Wed 11 Feb 2015. Available Online: https://www.theguardian.com/world/iran-blog/2015/feb/11/us-general-huysers-secret-iran-mission-declassified
اندرو اسکات کوپر در حال نوشتن کتابی درباره سقوط شاه و انقلاب 1357 ایران است. او نویسنده کتاب پادشاهان نفت: چگونه آمریکا، ایران و عربستان سعودی موازنه قدرت را در خاورمیانه تغییر دادند، است. میتوانید در توئیتر، به نشانی (@aascooper) نوشتههای او را دنبال کنید.
[2]. اندرو اسکات کوپر، پادشاهان نفت؛ چگونه ایالات متحده، ایران و عربستان سعودی توازن قدرت را در خاورمیانه تغییر دادند، ترجمه غلامرضا کریمیان، تهران، نشر اشاره، 1393.
تعداد بازدید: 411