21 آذر 1402
سال پنجاهوسه ما در دبیرستان بودیم که شاه تأسیس حزب رستاخیز را اعلام کرد. آن زمان در عراق دو تا ایستگاه رادیویی مشغول به فعالیت بود که صدای مبارزان را منعکس میکرد؛ یکی صدای روحانیت مبارز بود و دیگری رادیو میهنپرستان. ما همیشه غروبها به این موج رجوع میکردیم. بعداً متوجه شدیم رادیو روحانیت مبارز را آقای محمود دعایی راهاندازی و اداره میکردند. رادیو میهنپرستان که تقریباً به حالت جبههای اداره میشد یعنی در آن کمونیست، مذهبیها و گروههای دیگر نقشآفرینی داشتند و آنها اخبار و اطلاعات داخل کشور را منعکس میکردند از جمله در قضیه اعلام موجودیت حزب رستاخیز این دو رادیو خیلی فعال شدند و ما هم که جوان بودیم تصمیم گرفتیم در محفل مذهبی خود در نازیآباد اعلامیهای علیه حزب رستاخیز و شاه تنظیم کنیم. چون شاه اعلام کرده بود که هر کس تمایلی به عضویت درحزب رستاخیز ندارد، میتوان کشور را ترک کند و بعداً در تمام مراکز دولتی از جمله مدارس و دبیرستانها که همه به سن تکلیف رسیده بودند دفاتر بزرگی را تهیه کرده بودند و همه باید میرفتند اسم مینوشتند و امضاء میکردند که عضویت در حزب رستاخیز را پذیرفتهاند. از جمله در همان دبیرستان ادیب دانشآموزان دبیرستان باید میرفتند و ثبتنام میکردند و این رویه هم برخی دانشآموزان را عصبانی کرده بود نسبت به رژیم که این دیگر چه نوع تحمیلی است. لذا در آن محفل مذهبی که در نازیآباد داشتیم یک چهار پنج نفری که به قول معروف کلهها بوی قورمهسبزی میداد گفتیم اعلامیهای علیه رژیم و حزب رستاخیز تنظیم بکنیم. ما با وسایل آن روز حدود چهل تا پنجاه اعلامیه تکثیر کردیم. صبح خیلی زود قبل از اینکه کسی وارد مدرسه و کلاس شده باشد، ما اولین نفراتی بودیم که وارد مدرسه شدیم و با ترس و هراس به سرعت اعلامیهها را در داخل کشوی میزها جاسازی کردیم. یک دبیری داستیم به نام آقای لبیب که ایشان منطق و فلسفه درس میداد. اینها که در اتاق معلمان بودند بلافاصله قضیه بین معلمان پیچید که اعلامیهای در دبیرستان توزیع شده است. ایشان به کلاس ما آمده و با یک خشمی وارد کلاس شد. در بین معلمان ایشان خیلی از شاه و تاج و تخت دفاع میکرد و لذا بچهها میگفتند که وی ساواکیست. به مجرد ورود به کلاس عصبانیت خود را نشان داد و تهدید کرد که اگر کسی در این کلاس این کار را کرده باید زود اعتراف کند. ولی همه سکوت کردند و بحمدالله بخیر گذشت و کسی متوجه نشد که در دبیرستان چه کسی دست به اقدام زده است.
منبع: محسن، بهشتیسرشت، از نازیآباد تا زندان قصر: خاطرات شفاهی دکتر محسن بهشتیسرشت (1357 ـ 1335 هـ.ش)، مصاحبه و تدوین، یعقوب خزائی، تهران، نگارستان اندیشه، 1400، ص 51 - 52.
تعداد بازدید: 162