17 تیر 1403
احمد ساجدی
بخش پنجم
عباس امیرانتظام
عباس امیرانتظام از دیدگاه اسناد لانه جاسوسی، از عناصر اصلی جبهه «میانهرو»ها محسوب میشود. ارتباط وی با سازمان سیا در سالهای قبل از انقلاب آغاز شده بود، ولی مقطع اصلی ارتباطات سری و فعال وی عمدتاً از سال ۱۳۵۷ و در کشاکش انقلاب اسلامی شروع شد. او در 26 دی بعد از فرار شاه، تلفنی با سفارت آمریکا تماس گرفت تا اطلاعات خود را در اختیار آمریکاییها بگذارد:
«امیرانتظام از نهضت آزادی ایران، حدود یک ساعت و نیم بعد از رفتن هواپیمای شاه به مسئول سیاسی تلفن زد که سفارت را مطلع کند. او گفت آیتالله خمینی در آینده نزدیک برنمیگردد. (تکرار) برنمیگردد. علت این امر را مسایل امنیتی ذکر کرد»[1]
مهدی بازرگان پس از آنکه با حکم امام خمینی به نخستوزیری دولت موقت تعیین شد، امیرانتظام را به عنوان سخنگوی دولت تعیین کرد. امیرانتظام پس از ورود به کابینه، همچنان ارتباطش را با سفارت آمریکا ادامه داد:
«امیرانتظام از سوی مهدی بازرگان مأمور شده بود تا عامل تماس همهروزه نهضت آزادی با سفارت آمریکا باشد.»[2] «او مأمور تماس برای تبادل اطلاعات با سیا از سوی دولت بازرگان بود.»[3]
بخش مهمی از اسناد لانه جاسوسی درباره عباس امیرانتظام مربوط به شش ماهی است که وی سفیر ایران در سوئد بود. (تیر تا آذر 1358) وی در این ماهها ارتباطهای آشکار و پنهان با منابع سیاسی و امنیتی آمریکا داشت.
امیرانتظام در اواخر خرداد 1358 از طرف مهندس مهدی بازرگان به عنوان سفیر اکردیته ایران در سوئد و دیگر کشورهای اسکاندیناوی تعیین شد. او پس از دریافت حکم مأموریتش در یک مصاحبه مطبوعاتی به تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۵۸ از عادی کردن روابط ایران و آمریکا حمایت کرد.[4] در این رابطه یک سند لانه جاسوسی به تاریخ سوم تیر 1358 مینویسد:
«امیر انتظام یکی از مؤثرترین مدافعین عادی کردن روابط بین ایران و آمریکا در کابینه بازرگان است. او گهگاه به دلیل ارتباطهای آمریکائیش به عنوان یک عامل آمریکا مورد حمله قرار میگیرد.»[5]
موضعگیری امیرانتظام در دفاع از عادی کردن روابط بین ایران و آمریکا موجب تشکر دولت آمریکا گردید و «بروسلینگن» کاردار آمریکا در نامهای ویژه به امیرانتظام، از اظهارنظر وی نسبت به آمریکا تشکر کرد.[6]
امیرانتظام در آستانه اعزام به حوزه جدید مأموریتش سعی کرد مسئولان آمریکایی را از نگرانی نسبت به دور شدنش از فضای ایران خارج کند. او حتی ابراز امیدواری کرد که ارتباطشان راحتتر شود:
«انتظام خوشبین بود که سفرش به سوئد باعث این نخواهد شد که وظیفهاش به عنوان کانال ارتباطی بین دولت ایران و آمریکا قطع شود. او حتی گفت ارتباط سادهتر نیز خواهد شد. در آنجا بهتر از واشنگتن و تهران میتوانیم حرفهای خود را بزنیم»[7]
وی در ۱۷ تیر ۱۳۵۸ در ملاقات با یکی از مأموران سفارت آمریکا به انتقاد از مدیریت نظام جمهوری اسلامی پرداخت و گفت:
«یکی از عواقب این انقلاب این بوده که هر کسی خودش را صدای ملت بپندارد. همه از امام گرفته تا کمیتهها و پاسداران و دادگاههای انقلاب بر ضد دولت موقت کار میکنند... بازرگان تنها کسی است که غیرعملی بودن برنامه عوامل مذهبی ارتجاعی را تشخیص میدهد. آنها میخواهند زمان را یکهزار سال به عقب برگردانند.»[8]
«لینگن» کاردار آمریکا در 19 تیر 1358 در نامهای امیرانتظام را به سفیر آمریکا در سوئد معرفی کرد. در این نامه به غربمنشی امیرانتظام، سابقه اقامت طولانی او در آمریکا، علاقه او به آمریکا و اینکه وی در پوسته درونی انقلاب ایران قرار دارد، اشاره شده و تأکید شده که «شما از او خوشتان خواهد آمد.» در این نامه تصریح شده «هر مطلبی که وی ممکن است در مورد حلقههای داخلی رهبری و روابط داخلی آنها ارائه دهد مورد علاقه ما میباشد.»[9]
روز ۲۴ تیر نیز «لینگن» در نامه دیگری برای سفیر آمریکا در سوئد مجدداً به امیرانتظام اشاره کرده تأکید میکند که هرچه از وی به دست آورید سودمند خواهد بود.[10]
سایروسونس وزیر خارجه آمریکا در ۹ مرداد ۱۳۵۸ در نامهای محرمانه به سفیر کشورش در استکهلم، وی را از ورود قریبالوقوع امیرانتظام به عنوان سفیر ایران در سوئد مطلع ساخت. در این نامه از جمله آمده است:
«امیرانتظام قبل از حرکت به حوزه مأموریتش به مسئول رابط ما در تهران گفت مایل است با کارمندان دولت آمریکا در خارج از ایران گفتوگو کند. اگر او موافق باشد ما آماده هستیم جان استمپل کارمند سیاسی سابق در تهران را برای ملاقات با اعزام کنیم. این مسئله با احتیاط باید مطرح شود.»[11]
«امیرانتظام پس از ورود به استکهلم اولین ملاقات خود را با کاردار آمریکا در سوئد انجام داد. کاردار آمریکا در پایان این ملاقات طی گزارشی به وزارت خارجه کشورش نوشت:
«امیرانتظام خالصانه میکوشد تا دوباره روابط دوجانبه خوبی را بین ایران و آمریکا برقرار کند. سفارت گفتگو با وی را در حد امکان ادامه خواهد داد.»[12]
روند ارائه اطلاعات از سوی امیرانتظام به نمایندگان سازمان سیا، این نگرانی را در وزارت خارجه آمریکا ایجاد کرد که مبادا اظهارات امیرانتظام با دولت موقت هماهنگ نباشد. از اینرو سیا از کاردار آمریکا در استکهلم خواست که از امیرانتظام بخواهد با دکتر یزدی تماس بگیرد و مراتب تبادل اطلاعات را گزارش کند. در این درخواست به تاریخ 19 مرداد 1358 آمده است:
«هدف ما از انجام این روش این است که اطمینان حاصل شود که یزدی و انتظام در مواضعشان نسبت به این ملاقاتها هماهنگی کامل دارند.»[13]
در پاسخ به این درخواست، کاردار آمریکا در استکهلم در نامهای به تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۵۸ به وزارت خارجه کشورش به نقل از امیرانتظام نوشت وی به زودی به تهران میرود و مراتب را مستقیماً با دکتر یزدی وزیر خارجه در میان خواهد گذاشت. سپس موضوع را به لینگن کاردار آمریکا در تهران نیز اطلاع خواهد داد.[14]
ارائه اطلاعات از سوی امیرانتظام به آمریکاییها که کموبیش با آگاهی بازرگان و یزدی صورت میگرفت، تا زمان تسخیر لانه جاسوسی ادامه یافت.
ناصر میناچی
ناصر میناچی عضو کابینه مهدی بازرگان از دیگر چهرههای میانهرو در اسناد لانه جاسوسی است. او از ابتدای شکلگیری انقلاب اسلامی در ارتباط مستقیم و مستمر با سفارت آمریکا در تهران بوده و به یکی از منابع خبری این سفارتخانه راجع به تحولات انقلاب تبدیل شده بود. اسناد لانه جاسوسی موارد متعددی از ارتباطهای وی با حکومت پهلوی یا سفارت آمریکا را عمدتاً از زمان کابینه جعفر شریفامامی به بعد انعکاس داده است.
در سندی به تاریخ ۱۹ مهر ۱۳۵۷ (زمان کابینه جعفر شریفامامی) میناچی در تماس با «استمپل» مأمور سیاسی سفارت آمریکا، به وی گفت: «از جانب آیتالله شریعتمداری مأمور شده تا نظر آمریکا را در قبال دولت شریفامامی دریابد. زیرا شریعتمداری و سایر رهبران مذهبی قم آمادهاند تا با دولت ایران اگر قرار است باقی بماند، همکاری کنند.»[15]
بر اساس همین سند، میناچی به استمپل گفت:
«آیتالله شریعتمداری معتقد است که شاه، کلید حفاظ مملکت در مقابل هرجومرج و کمونیسم است.» وی افزود: «قدم بعدی، مطلع کردن مأمور سفارت از زمینههای ایجاد شده بین دولت شریفامامی و رهبران میانهرو مذهبی است.»[16]
با این حال میناچی به خاطر قاطعیت امام خمینی ابراز ناامیدی کرده بود:
«میناچی با ناامیدی آشکار گفت: خمینی موضع سخت و محکم خودش را حفظ کرده و روی سه اصل اصرار دارد: شاه باید برود، سلطنت باید منفصل شود و رژیم باید جمهوری باشد.»[17]
یکی از اسناد لانه جاسوسی با طبقهبندی «خیلی محرمانه» و به تاریخ ۱۳ آذر ۱۳۵۷ (کابینه ازهاری) ضمن اشاره غیرمستقیم به نقش سفارت آمریکا در ایجاد شورای سلطنت[18] مینویسد:
«میناچی از طرح تشکیل شورای سلطنت و معرفی یک دولت جدید از سوی این شورا حمایت کرده و حتی سخن از مجبور کردن امام خمینی به پذیرش این طرح به میان آورده است.» طبق این سند میناچی به یکی از مأموران سفارت آمریکا گفته است که «پیشنهاد سفارت مبنی بر تشکیل شورای سلطنت قرار است توسط هیئتی از نمایندگان اصلی خمینی در پاریس به اطلاع وی برسد تا خمینی را متقاعد کنند، اگر لازم بود با فشار، که آن را قبول کند.»[19]
بر اساس این سند، میناچی در دیدار با استمپل مأمور سفارت گفت:
«آقایان منتظری، رفسنجانی و طالقانی طرح تشکیل شورای سلطنت را پیش روی خمینی خواهند گذاشت که این شورا جایگزین شاه شده است و بعد دولت را انتخاب خواهد کرد. آنها آمادهاند تا خمینی را مجبور کنند که این پیشنهاد را بپذیرد. تمام مخالفان و گروه شریعتمداری در قم و مشهد قبول کردهاند که با این دولت همکاری کنند و از آن حمایت نمایند.»[20]
همچنین به موجب سندی به تاریخ ۳۰ دی ۱۳۵۷ میناچی به استمپل گفته بود: «هدف از سفر هیئت مذکور به پاریس این است که خمینی را متقاعد کنند که شورای اسلامی منتخب وی باید یک وابستگی قانونی با رژیم فعلی داشته باشد و الا رهبران مذهبی میانهرو موافقت نخواهند کرد.»[21]
و در سندی دیگر پس از آنکه بحث راجع به شورای انقلاب و شورای سلطنت به میان آمد، میناچی ابراز امیدواری کرد که دو شورا در هم ادغام شوند. وی به اهمیت ملاقاتهای مشترک اعضای دو گروه و یا اعمال موازی آنان از جمله معرفی یک نخستوزیر مشترک اشاره کرد.[22]
وقتی شاپور بختیار از طرف شاه مأمور تشکیل کابینه شد، میناچی مدعی همکاری رهبران مذهبی کشور با وی گردید. وی در دیدار با استمپل اظهار داشت:
«بختیار در تشکیل دولت موفق خواهد شد. زیرا رهبران مذهبی با او مخالفت نخواهند کرد و بعضی با او همکاری نیز خواهند نمود. وی گفت بازرگان نیز با بختیار مخالفت نخواهد کرد، ولی خشم سنجابی علیه بختیار را مایه تأسف و بیاهمیت خواند.»[23]
سند فوق در پایان میافزاید: «میناچی فردی خوشبین است. او قادر بود چندین دلیل محکم برای اعتقادش که بختیار موفق خواهد بود بیاورد. او گرایش خودش را اینطور روشن ساخت که خیلی دلش میخواهد که بختیار دولت تشکیل بدهد و خیلی از مخالفین میانهرو دیگر نیز بهطور خوشایندی با تلاش او به خاطر کشور موافقت نمایند.»[24]
بر اساس سندی به تاریخ ۵ بهمن ۱۳۵۷ و در آستانه ورود امام خمینی به ایران، میناچی گزارش کاملی از برنامههای امام پس از ورود به تهران را در اختیار استمپل قرار داد.[25]
و به موجب سند دیگری با امضای سولیوان سفیر آمریکا به تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۵۷ میناچی گزارش جدیدی راجع به ملاقات اعضای نهضت آزادی با ناصر مقدم رئیس ساواک و تیمسار عباس قرهباغی رئیس ستاد ارتش را به استمپل داد و تاریخ دقیق بازگشت امام به تهران را به وی گفت.[26]
یکی از رویدادهایی که باعث خشنودی میناچی شده بود، خبر تأسیس شبکه فارسی صدای آمریکا [V.O.A] بود. یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۹ فروردین ۱۳۵۸ مینویسد:
«میناچی با علاقهمندی از بخش فارسی رادیو آمریکا، زمان و فرکانس آن جویا شد که وابسته مطبوعاتی گفت خبر افتتاح و برنامه رادیو را به وی اطلاع خواهد داد. سپس اظهار امیدواری کرد که رادیو بخش فارسی صدای آمریکا وسیله دیگری در جهت روشن کردن اذهان مردم ایران باشد.»[27]
«میناچی گفته بود: من خیلی از رادیو فارسی صدای آمریکا راضی و خشنود هستم و وزارت ارشاد بهطور دائم آن را دنبال کرده است. او آن را یکی از مهمترین (بنگاههای) سخن پراکنی خواند.»[28]
علی ایمانی
«یک حزب جدید با نام «حزب سوسیال دموکرات ایران» در حال تأسیس است که مؤسس آن علی ایمانی است؛ کسی که ناشر یک روزنامه جدید نیز هست. این حزب آنگونه که مؤسس آن به مأمور سفارت آمریکا اطلاع داده متمایل به غرب بوده و دارای خط میانه است. ایمانی از دوستان شاپور بختیار است و اسم حزب خود را نیز از نام حکومت مورد علاقه وی گرفته است. حزب قصد دارد در انتخابات پارلمانی شرکت کند و ایمانی گفته است اگر حزب وی بتواند چند کرسی پارلمان را تصرف کند، این آغاز کار او خواهد بود. از اینرو از سفارت آمریکا نیز درخواست کمک مالی و مشورتی کرده است. کارشناس سفارت نیز برای حزب ایمانی آرزوی موفقیت نموده است.»[29]
نتیجه:
همانگونه که اشاره شد، چهرههای «خط میانه» کسانی هستند که وجه مشترک همه آنها، سه اصل بوده است: انتقاد به شاه، اعتقاد به سلطنت، اعتماد به آمریکا. شیوه عملکرد آمریکاییها نسبت به «خط میانه» نیز در دو مقطع قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متفاوت بوده است:
«در خلال انقلاب، مسیر حرکت خط میانه، سوق دادن مردم به سوی سازش با شاه منوط بر اینکه شاه سلطنت کند و نه حکومت، و همچنین سوق دادن مردم در جهت پذیرش حکومتی بود که منطبق بر قانون اساسی دوره مشروطیت (۱۹۰۶) باشد. پس از پیروزی انقلاب و سقوط شاه مسیر حرکت خط میانه تلاش برای روی کار آوردن دولتی بود که فقط از لحاظ نام و عناصر گرداننده با رژیم شاه متفاوت باشد ولی از هر جهت منافع غرب و به ویژه آمریکا را تأمین و حفظ نماید.»[30]
بخش اول این ترفند در خلال انقلاب تحقق نیافت و در برابر موج توفنده انقلاب که به چیزی جز هدم سلطنت و فروپاشی نظام شاهنشاهی نمیاندیشید، خنثی و بیثمر ماند ولی در بخش دوم آن که مربوط به جهتگیری خط میانه پس از انقلاب بود، نقشه تا حدی جلو رفت و سفارت آمریکا نیز تا پیش از آنکه توسط دانشجویان خط امام تسخیر شود، حامی و هادی این جهتگیری بود.
در خلال 9 ماه حد فاصل پیروزی انقلاب تا تسخیر لانه جاسوسی، طیف گسترده «خط میانه» از روحانىنمایان و لیبرالهاى مذهبى گرفته تا گروهها و عناصر سلطنتطلب و غیرمذهبى علیرغم اختلافات ظاهرى با یکدیگر در حفاظت از منافع آمریکا و مقابله با خط اصیل اسلامى مشترک و متفقالقول بودند. تماسها و ملاقاتهایى که در این مرحله میان مأموران سیا یا سفارت آمریکا با عناصر خط میانه یا میان این عناصر با یکدیگر صورت مىگرفت بیشتر با هدف اتخاذ یک موضع واحد و تشکیل جبههای همگام با منافع غرب با هدف مبارزه علیه خط امام، انقلاب، و نظام جمهوری اسلامی بود؛ جبههای که از ابتدا متلاشی متولد شده بود:
یکی از اسناد لانه جاسوسی به تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۵۸ وضعیت میانهروها در برابر انقلاب اسلامی را اینطور انتشار داده است:
«بسیاری از میانهروها که عمدتاً مقامات سیاسی رژیم شاه بودهاند، از جمله تعدادی از وزیران و دو تن از ژنرالها از کشور فرار کردهاند، بعضی از آنها در داخل کشور در اختفا به سر میبرند، تیمسار قرهباغی رئیس ستاد ارتش توسط آیتالله شریعتمداری مخفی شده، بعضی ممنوع الخروج هستند، بعضی دیگر نیز دستگیر شدهاند و...»[31]
آنطور که اسناد لانه جاسوسی روایت کردهاند، آمریکاییها با شناختی که طى این مدت از جریانات انقلاب و خط اسلامى نهضت به دست آورده بودند، بیشتر بر جناحى از خط میانه تکیه میکردند که ظاهر و وجههاى اسلامى داشته باشد و بتواند احساسات مذهبى مردم را به گونهای مدیریت کند که منافع آمریکا خسارت نبیند. بدینخاطر توجه بیشتر آمریکا بر روى عناصر نهضت آزادى، حامیان و خود شریعتمدارى و جبهه ملى متمرکز شده بود.
پینوشتها:
[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب اول، ص 500، سند شماره 0784.
[2]. همان، کتاب دوم، ص 453.
[3]. همان، کتاب ششم، ص 258، بند اول.
[4]. همان، کتاب اول، ص ۵۳۳، سند: «سفیر ایران در سوئد».
[5]. همان، همان ص.
[6]. همان، ص ۵۳۴، سند: «نامه از لینگن به امیرانتظام».
[7]. همان، ص 537، بند شماره 10.
[8]. همان.
[9]. همان، ص ۵40، سند: «علاقه امیرانتظام به اطلاعات مشترک».
[10]. همان، ص ۵۴۱، سند: سفیر جدید ایران در سوئد.
[11]. همان، ص ۵۴۲، سند: «سفیر، امیرانتظام».
[12]. همان، ص ۵۴۴.
[13]. همان، ص ۵۵۲.
[14]. همان.
[15]. همان، کتاب سوم، ص ۲۳۵ (سند شماره ۲۱).
[16]. همان.
[17]. همان، ص ۲۵۳ (سند شماره ۳۴).
[18]. همان، ص ۲۸2 (سند شماره ۹).
[19]. همان.
[20]. همان، ص ۲۸۳ (سند شماره ۹).
[21]. همان، کتاب اول، ص ۵۰۷ (سند شماره 1/957).
[22]. همان، کتاب سوم، ص 77.
[23]. همان، ص ۳۲۴ (سند شماره ۴۰).
[24]. همان، ص ۳۲۵.
[25]. همان، ص ۳۹۵ - ۳۹۷ (سند شماره ۳۷).
[26]. همان، کتاب اول، ص ۵۱۸.
[27]. همان، کتاب سوم، ص ۴۳۷ (سند شماره ۹).
[28]. همان، ص ۴۴۱ (سند شماره ۱۲).
[29]. همان، ص ۴۳۷ - ۴۳۸ (سند شماره ۱۰).
[30]. همان، کتاب ششم، ص ۲۵۶.
[31]. همان، کتاب سوم، ص ۴۴۶ (سند شمار 16).
تعداد بازدید: 145