11 بهمن 1402
احمد ساجدی
سیدعبدالکریم هاشمینژاد، 5 مرداد 1311 در بهشهر مازندران و در منطقه «پیرمحله» متولد شد. پدرش سیدحسن مغازه نفتفروشی داشت؛ مادرش نیز از سادات بود و «ساره» نام داشت.[1]
عبدالکریم پس از گذراندن دوره دبستان وارد حوزه علمیه آیتالله کوهستانی در حومه بهشهر شد.[2] او در این سالها ضمن تحصیل، بعدازظهرها همراه پدرش کار میکرد.
پس از تحصیل علوم دینی و گذراندن دورههای مقدماتی و بخشی از سطح، در سال ۱۳۲۹ به حوزه علمیه قم رفت[3] و نزد شیخ علی کاشانی(فریدالاسلام) به تحصیل مشغول شد. بعد از دوره سطح، درس خارج فقه آیتالله العظمی بروجردی و خارج اصول امام خمینی را گذراند. از دیگر استادان او میتوان آیات: محمد صدوقی، سیدرضا صدر، محمد مجاهدی تبریزی و سیدمحمد محقق داماد را نام برد.
هاشمینژاد در 1334 عازم نجف شد. او یک سال در آنجا اقامت کرد و در درسهای آیات عظام سیدمحسن حکیم، سیدابوالقاسم خویی و سیدعبدالهادی شیرازی شرکت کرد و در ۱۳۳۵ به ایران بازگشت.[4] وی در همین سال ازدواج کرد. مراسم عقد وی در جوار حرم مطهر امام رضا(ع) با حضور آیتاللهالعظمی میلانی برگزار شد.[5]
پس از رحلت آیتالله بروجردی در سال 1340، هاشمینژاد به مشهد رفت و در همان شهر سکونت کرد. در آنجا علاوه بر تدریس رسائل، مکاتب و کفایه برای طلاب[6] و تشکیل جلسات و منابر تبلیغی، در درس فقه شیخ مجتبی قزوینی نیز حضور یافت[7] و به درجه اجتهاد رسید.[8]
زندگی سیدعبدالکریم بسیار ساده بود. او از شهریه مختصر طلاب و مدرسین امرار معاش میکرد. وی علاوه بر تدریس در حوزه علمیه، مختصر درآمدی هم از طریق منبر رفتن یا حقالتألیف آثارش به دست میآورد.[9]
هاشمینژاد از سال 1340، به برگزاری جلسات تبلیغی و وعظ، برای آگاهی و بیداری مردم پرداخت و از همین زمان فعالیتهای سیاسی علیه حکومت پهلوی را آغاز کرد. او با بهرهگیری از منابر و مساجد و مراکز مختلف اجتماعی مذهبی مردم را نسبت به وضعیت ایران و حاکمیت حکومت پهلوی آگاه میکرد. در ماههای محرم و صفر و رمضان با سفرهای تبلیغی به شهرهای مختلف کشور به طرح مسائل جدید پرداخته و به سئوالات و مشکلات علمی و اجتماعی مردم پاسخ میگفت.
با آغاز نهضت امام خمینی در ۱۳۴۱ هاشمینژاد به نهضت پیوست و با سخنرانیهای ضد حکومتی خود به بیان اهداف علما و افشای جنایات حکومت شاه پرداخت. پس از قیام 15 خرداد 1342، او به شهرهای مختلف سفر کرد. در این سفرها، ساواک او را تعقیب میکرد و بخش مهمی از پرونده وی در ساواک، شامل اسناد سفرهای تبلیغی فرهنگی ـ سیاسی او بود.
عبدالکریم هاشمینژاد از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ به دلیل سفرهای تبلیغی و سخنرانیهایش بیش از ۵ بار دستگیر شد.[10] نخستینبار زمانی بود که در محرم 1342ش برای ایراد چند سخنرانی به تهران آمده بود. او در مسجد مروی، سرای ملاعلی بازار، هیئت یزدیها و هیئت حسینی به منبر رفته و علیه حکومت پهلوی سخنرانی کرد و نیمه شب ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به همراه جمعی از علما و وعاظ دستگیر و بیش از یک ماه زندانی شد[11] و 24 تیر 1342 آزاد گردید.[12]
او پس از آزادی سخنرانیهایش را به ویژه در مشهد ادامه داد. او طی ۱۵ شب سخنرانی، نسبت به بازداشت امام خمینی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اعتراض کرد و از تلاشهای آیتالله میلانی برای آزادی امام و دیگر افراد تجلیل کرد. وی طی سه شب ۲۱ و ۲۲ و ۲۳ مهر 1342 در مسجد فیل مشهد واقع در محله پایین خیابان نواب صفوی با حضور چند هزار نفری مردم به وعظ و خطابه پرداخت. او در این سخنرانی به مجلسین سنا و شورای ملی، بازداشت امام خمینی، قرض دولت از آمریکا و یهودیان، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و تهدید نخستوزیر وقت اسدالله علم، پرداخت.[13]او با اطلاع از آمدن مأموران ساواک به داخل مسجد، اعلام کرد: «اگر بنای سرکوبی و ایجاد ترس و به رخ کشیدن قانون جنگل را ندارید میتوانستید به منزل بیایید و یا پیش از منبر احضارم کنید.»[14]
در پی این سخنان، هاشمینژاد در 23 مهر 1342 برای بار دوم دستگیر و زندانی شد. پیش از این در روز 29 مرداد 1342 غلامعلی اویسی فرمانده لشکر یک گارد در نامهای به دادستانی دادگاه ویژه ارتش، با ارائه پروندهای حاوی 14 برگ موارد اتهامی علیه هاشمینژاد، دستور داده بود وی تحت تعقیب قرار گیرد.[15]
اینبار نیز هاشمینژاد در نتیجه اعتراضات مردمی و تلاش علما، پس از گذشت سه ماه حبس در سلول انفرادی پادگان لشکر ۷۷ خراسان آزاد شد.[16]
اگرچه هاشمینژاد پس از آزادی ممنوعالمنبر شد، ولی در همین شرایط، به دعوت مردم اصفهان، به مدت ۱۰ شب در مسجد سیداصفهان با سخنرانیهای پرشور علیه حکومت شاه سخن گفت و در نتیجه حین سفر از اصفهان به شیراز، برای سومین بار دستگیر شد.[17] این بار مدت محکومیت وی 2 ماه بود.
هاشمینژاد همراه با آزادی امام خمینی در فروردین 1343، عازم قم شد و در 25 فروردین با ایشان دیدار کرد.[18]
وی در سال 1343 با همکاری دوستان خود «کانون بحث و انتقاد دینی» را به منظور ارشاد نسل جوان بنا نهاد. کانون دو شعبه داشت که یکی قبل از ظهر روز جمعه و دیگری بعد از ظهر همان روز در محلهای مختلف تشکیل میشد. در سالهای بعد، یک شعبه مرکزی و یک کتابخانه نیز به این مجموعه اضافه شد.[19]
کانون از حمایتهای غیرمستقیم معنوی و مادی مراجع و علما برخوردار بود.[20] ساواک به صورت مداوم فعالیتهای این کانون را تحت نظر داشت.[21] کانون همچنین ماهنامهای تحت عنوان «سؤال شما و پاسخ ما» منتشر میکرد که امتیاز و مجوز رسمی از سوی حکومت پهلوی نداشت.[22]
بسیاری از جلسات کانون محل ارائه رهنمودهای سیاسی هاشمینژاد به جوانان بود.[23]
کانون حدود هشت سال از 1343 تا 1351 به فعالیتهای خود ادامه داد. این فعالیتها اگرچه ابتدا به صورت مخفیانه و سیار در منازل اعضا برگزار میشد،[24] اما بعدها علنی شد تا اینکه در سال 1351 ساواک حضور و سخنرانی هاشمینژاد را در آن ممنوع اعلام کرد.
توسعهطلبی آمریکا و صهیونیسم در ایران، فروش گوشت خوک، وضعیت بد هنر و هنرپیشههای سینما، رواج خرافات و غربگرایی، اندیشههای ضد دینی و غیر اخلاقی از جمله مسائلی بود که هاشمینژاد در جلسات «کانون فرهنگی جوانان» به آنها توجه و هشدار میداد.[25]
هاشمینژاد بعد از ممنوعالمنبر شدن، به برگزاری جلسات مخفی در منازل و تلاش برای ارتباط شبکههای مبارزاتی کشور و روحانیون با یکدیگر، توزیع نوارهای سخنرانیهای امام خمینی، ارتباط با مبارزان فلسطینی و ایجاد شبکههای ارتباط با مخالفان حکومت در اروپا و آمریکا اقدام کرد.[26]
در سال ۱۳۵۳ وقتی طلاب به یاد شهدای حادثه 15 خرداد ۴۲ در مدرسه فیضیه گرد آمده بودند، مورد هجوم نیروهای ساواک قرار گرفته و عدهای شهید و مجروح شدند. به همین بهانه هاشمینژاد، مبارزهاش را شدت بخشید و با جلب رضایت استادان حوزه علمیه مشهد، روز شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۵۳ یک راهپیمایی در خیابانهای مشهد به راه انداخت و برای بار چهارم هاشمینژاد دستگیر و زندانی شد.[27]
سیدعبدالکریم هاشمینژاد از هر موقعیتی برای اعلام مخالفت با حکومت بهره میگرفت. او که دیگر روحانی و واعظ سرشناسی در مشهد شده و آوازهاش به شهرهای مختلف رسیده بود، به دلیل حضور و تهییج و راهاندازی تظاهرات اعتراضآمیز نسبت به کشتار 17 خرداد 1354 شهر قم و برانگیختن احساسات طلاب مدرسه میرزاجعفر و مدرسه آیتالله میلانی، به همراه 14 نفر دیگر از طلاب بار دیگر دستگیر و به دو سال حبس در زندان وکیلآباد محکوم شد. او در این مدت در سلولی تنگ و تاریک و مرطوب زندانی بود. او خود در جایی به موضوع زندان اشاره کرده است: «زندان در کل مرحلهای است که در یک حرکت انقلابی برای کسی که بخواهد نقشی در جامعه ایفا کند وجود دارد. زندان محل مناسبی برای مطالعه کردن جهت آشنا شدن با عقاید و افکار مختلف و به دست آوردن تجربیات سودمند است و زندان ما هم این سری مسائل را داشت.»[28] وی سرانجام در تاریخ 20/3/1356 آزاد شد.[29]
هاشمینژاد در اول آبان 1356، پس از شنیدن خبر درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی به دور از چشم مأموران به همراه آیتالله خامنهای و آیتالله واعظ طبسی اتاقی اجاره کرده و با صدور اعلامیههای مختلف، مردم را به اعتصاب و راهپیمایی تشویق میکردند که ساواک با حمله به این خانه هاشمینژاد را دستگیر کرد. ساواک خراسان از افشاگریهای او در تهران، کرمانشاه، خرمآباد و چالوس آگاهی یافت و از ساواک مرکزی خواست به ساواک نواحی مذکور اعلام شود برنامههای وی را تحت نظر بگیرند.[30]
البته حکومت در پی فشار علما و همچنین تحصن مردم در منزل آیتالله سیدعبدالله شیرازی مجبور شد هاشمینژاد را پس از ۲۴ ساعت آزاد کند. در مرحله بعد، مأموران ساواک چندبار با مواد منفجره به جانش سوءقصد کردند که البته به نتیجهای نرسید.[31]
هاشمینژاد برای آگاهسازی نسل جوان ارزش زیادی قائل بود. ساواک در تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۵۶ از جلسهای در مشهد یاد میکند که هاشمینژاد در محفلی با حضور آقایان مهدوی کنی و واعظ طبسی در منزل آیتالله خامنهای «درباره علل گرایش و انحرافات جوانان به مکتب مارکسیستی گفتوگو میکردند» و بر این عقیده بودند که «باید مذهب را در بین جوانان رواج داد تا از مارکسیسم دوری کنند.»[32]
پس از انتشار مقاله توهینآمیز 17 دی 1356 علیه امام خمینی در روزنامه اطلاعات، و به موازات اعتراضات خونین مردم قم در 19 دی، در مشهد نیز، حوزههای علمیه تعطیل شد و تظاهراتی برپا گردید. به همین مناسبت عبدالکریم هاشمینژاد به همراه عباس واعظ طبسی، برای مشورت با آیتالله خامنهای که به ایرانشهر تبعید شده بود، راهی آن شهر شدند.[33]
وقتی در مهر 1357 حزب رستاخیز منحل شد، عبدالکریم هاشمینژاد به همراه حجج اسلام محمدرضا محامی و عباس واعظ طبسی در اعلامیه مشترکی حزب رستاخیز را یک حزب دولتی ارزیابی کردند که «از آغاز تأسیس تا واپسین روزهای حیاتش، ملت ایران هیچ ارتباط اصولی با آن نداشته و ندارد.»[34]
در سال ۱۳۵۷ و در کشاکش انقلاب، مبارزات هاشمینژاد مورد تقدیر امام خمینی واقع شد. امام در نامهای خطاب به وی نوشت: «من چشمم به افرادی چون شما روشن است.»[35]
پس از بازگشت امام خمینی به ایران در 12 بهمن 1357، هاشمینژاد از مشهد به تهران آمد و به قصد دیدار با امام خمینی به مدرسه علوی رفت.[36] در 22 بهمن، در حالی که فرصتطلبان قصد تعرض به پادگان و لشکر 77 خراسان برای جمعآوری اسلحه را داشتند، هاشمینژاد در حفظ نظم شهر و حفظ پادگان نقش به سزایی داشت. او به اتفاق آیتالله واعظ طبسی توانستند پادگان مشهد و پادگان لشکر 77 را از دستبرد افراد فرصتطلب دور نگه داشته و سلاحها را حفظ کنند.[37]
سیدعبدالکریم پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مبارزه علیه انجمن حجتیه و لیبرالها به دلیل مواضع انحرافی آنان در مبانی سیاسی و دینی پرداخت او معتقد بود بزرگترین انقلاب، انقلاب فرهنگی است؛ وی همچنین سند اصالت انقلاب را خشم نسبت به کمونیسم، امپریالیسم و سرمایهداری بینالمللی آمریکا میدانست.[38] او در آبان 1358 در سخنرانی چهره منافقانه استاندار وقت خراسان را آشکار کرد. شرکتکنندگان در این سخنرانی به خیابانها ریختند و شعار «استاندار جنبشی اعدام باید گردد» سر دادند. پس از این حادثه استاندار از سمت خود برکنار شد.[39]
پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی هاشمینژاد با اصرار آیتالله خامنهای و شهید بهشتی، سرپرستی حزب را در مشهد قبول پذیرفت[40] و به سمت دبیر کلی این حزب در مشهد برگزیده شد. او در خرداد 1358 به لیبی و سوریه و در بهمن 1359 به ژاپن و بنگلادش سفر کرد تا پیامرسان انقلاب باشد.
سیدعبدالکریم هاشمینژاد با رأی مردم استان مازندران به مجلس خبرگان راه یافت و در تصویب قوانینی مانند ولایت فقیه بیشترین نقش را ایفا کرد.[41] سیدعبدالکریم در جنگ تحمیلی دو نوبت به همراه آیتالله خامنهای به مناطق جنگی رفت.[42]
هاشمینژاد همچنین در افشای خیانتهای بنیصدر و لیبرالهای سلطنتطلب و منافقین سهم داشت. پس از شهادت رجایی و باهنر با تلاشی پیگیر از مسئولین طراز اول کشور خواست تا شخصیتی از روحانیت دلسوز، عهدهدار این مقام شود.[43]
روز 5 مهر 1360 زنگ تلفن سیدعبدالکریم به صدا درآمد و او به مرگ تهدید شد. دو روز بعد در هفتم مهر همزمان با شهادت حضرت جوادالائمه(ع)، سیدعبدالکریم رأس ساعت 8 صبح هنگامی که در حال خروج از دفتر حزب جمهوری اسلامی مشهد بود، یکی از افراد سازمان مجاهدین خلق به نام «هادی علوی فتیلهچی» در حالی که ضامن نارنجک را کشیده بود، سیدعبدالکریم را از پشت در بغل گرفت و نارنجک را جلوی شکم او قرار داد و او را با صورت روی زمین خوابانید. چند ثانیه بعد نارنجک منفجر شد و سیدعبدالکریم هاشمینژاد با بدنی پاره پاره و دستهای قطع شده به شهادت رسید.[44] وی در حال بازگشت از یکی از جلسات پرسش و پاسخ با دانشجویان بود که ترور شد و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.
«هادی علوی فتیلهچی که در دکه کتابفروشی صحن حرم کار میکرد، قبلاً در حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود و پس از شناسایی اخراج شده بود. در اثر انفجار این نارنجک یکی از دستهای تروریست قطع شد و یکی از نگهبانان حزب به نام محسن توکلی و یکی از شرکتکنندگان در کلاس پاسخگویی به سؤالات، به نام عطاء ظریف مجروح شدند. امیر یغمایی معاون اطلاعات سازمان مجاهدین خلق در این زمینه میگوید: طرح ترور به دست جلال و شهاب دو تن از اعضای سازمان ریخته شده بود. در طرح بنا بر این بود کل کلاس را که هاشمینژاد در آن تدریس میکرد بزنند ولی بعداً متوجه شدند هادی علوی قاتل شهید هاشمینژاد لو رفته است. پس گفته شد چون طبسی در حال حاضر در مکه است و هاشمینژاد فرد اول مشهد است اگر او را ترور کنیم کمر سیستم و حکومت در مشهد میشکند. به همین دلیل نارنجکی به او داده و قرار شد به بهانه خرید کتاب و پوستر به حزب برود و در دستشویی حزب ضامن نارنجک را باز کند و موقع خروج هاشمینژاد از کلاس او را از بین ببرد.»[45]
پیکر سیدعبدالکریم هاشمینژاد در «دارالزهد» حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد و استاندار خراسان سه روز عزای عمومی در این استان اعلام کرد.[46]
امام خمینی به مناسبت شهادت او در پیامی گفتند: «در روز شهادت امام جواد(ع) یکی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید. من از نزدیک با او و خصال و تعهدش آشنا و آن را لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت او بر اشخاص آشنا پوشیده نیست.»[47]
آیتالله خامنهای نیز با تجلیل از مقام والای وی گفتند: «... احساس میکنم برادر عزیز وگرانبهایی را که قلباً و روحا ًبه او خیلی متکی بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم از دست دادهام...»[48]
ایشان همچنین در سالگرد شهادت وی گفتند:
«ایشان فرد شجاع و در برخورد با مسائل، آدم نترس و قویالقلبی بود... یک فرد سیاسی کاملاً روشنبین بود و خط سیاسی ایشان هم به معنای واقعی کلمه همان چیزی بود که ما به آن میگوییم خط امام... این شخص جلیل و شریف در برابر دوستان دیگرش آنقدر شکسته نفسی مینمود که دوستان خودش را واقعاً شرمنده میکرد. یک بُعد دیگری که در زندگی آقای هاشمینژاد شناخته نشده است، بعد عرفانی ایشان است. ایشان مرد عارفی بود، هیچکس این را در شخصیت و خصوصیات ایشان نمیشناسد. اهل حال بود، اهل توجه بود، اهل نماز و ذکر و گریه و مناجات بود و این را من از دوران جوانی ایشان حس میکردم.»[49]
آثار شهید عبدالکریم هاشمینژاد عبارتند از:
«مشکلات مذهبی روز»، «درسی که حسین به انسانها آموخت»، «پاسخ به مشکلات جوانان»، «اصول پنجگانه اعتقادی»، «راه سوم بین کمونیزم و سرمایهداری»، «ضرورت تشکیلات»، «مبارزه با جهل و مادیت»، «قرآن و کتابهای دیگر آسمانی»، «رهبران راستین»، «مسائل عصر ما»، «ولایت فقیه»، «زهرا(س) و مکتب مقاومت»، «رسالت انقلابی امام حسین(ع)»، «تقریرات اصول آیتالله شیخ علی کاشانی»، «غروب آفتاب اندلس و مشکلات جنبی و چاره آن در اسلام»، و کتابی با عنوان «دکتر و پیر» (این کتاب به سبک رمان است. داستان این کتاب بین چند نفر مسافر در قطار شروع میشود که در لابلای بحث به میان ارزشهای اسلامی و دفاع از قوانین جاودانه اسلام میپردازد)[50]
پینوشتها:
[1]. دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، انتشارات سوره مهر، ج 3، ص 439.
[2]. علمای مجاهد، محمدحسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پاییز 1382، ص 541.
[3]. دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، همان ص.
[4]. علمای مجاهد، همان، ص 541.
[5]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، بخش مقدمه.
[6]. علمای مجاهد، همان، ص 541.
[7]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، همان، بازجویی 23/7/1342، ضمیمه سند 23 مهر 42 ـ ۶۹۹۵/م الف 11.
[8]. دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، همان، ص 440.
[9]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، همان، سند11/4/54 ـ 1002، بازجویی.
[10]. دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، همان، ص 440.
[11]. دانشنامه اسلامی، مدخل: «شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد»؛ دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، همان، ص 440.
[12]. روزشمار 15 خرداد، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، سال 1342(اول تیر تا 15 مرداد)، 1398، ص 295.
[13]. دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، همان، ص 440.
[14]. دانشنامه اسلامی، همان؛ همچنین: ویژهنامه «جوانمرد فاضل»، بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای تروریسم)، ص ۷.
[15]. روزشمار 15 خرداد، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، سال 1342 (16 مرداد تا 31 شهریور)، 1398، ص 140.
[16]. علمای مجاهد، همان، ص 541.
[17]. دانشنامه اسلامی، همان.
[18]. روزشمار 15 خرداد، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، سال 1343 (اول فروردین تا 15 اردیبهشت)، سیدمحمدصادق فیض، 1393، ص 239.
[19]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، همان، سند «عطف به 113857/ 316 ـ 29 اسفند 47» این سند شماره و تاریخ ندارد.
[20]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، همان، سند 1/9/44 ـ 8630/9 هـ و سند عطف به «29/12/47 ـ 113857/ 316» که بدون تاریخ و شماره است.
[21]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، همان، سند عطف به «29/12/47 ـ 113857/316» که بدون تاریخ و شماره است.
[22]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، همان، سند 22/5/49 ـ 106586/20 هـ.
[23]. همان، ص 220.
[24]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخ 6/6/43 (بدون شماره) و سند 25/8/49 ـ 22333/9 هـ.
[25]. دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، همان، ص 441.
[26]. «ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم پهلوی»، تقی نجاریراد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 100 - 162.
[27]. دانشنامه اسلامی، همان ؛ دانشنامه حوزوی، ویکی فقه، مدخل: «سیدعبدالکریم هاشمینژاد».
[28]. علمای مجاهد، همان، ص 542.
[29]. سیدعبدالکریم هاشمینژاد به روایت اسناد ساواک، همان، سند 21/4/36 ـ 7802/ هـ 1 و چند سند بدون شماره و تاریخ.
[30]. دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سامانه مدیریت نشریات، مقاله «شهید هاشمینژاد طلایهدار مبارزه و مقاومت در خراسان».
[31]. روزنامه جمهوری اسلامی، 8/7/1360.
[32]. رسول جعفریان، همان، ص ۴۵۶.
[33]. عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 10180/ ﻫ 1 ـ 11/11/36 (1356).
[34]. مظفر شاهدی، حزب رستاخیز، اشتباه بزرگ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1382، ج اول، ص 362.
[35]. دانشنامه اسلامی، همان.
[36]. مدرسه علوی در آن زمان محل استقرار امام خمینی بود.
[37]. حضرت آیتالله خامنهای، روزنامه جمهوری اسلامی، 8/7/1360.
[38]. فریادگر شهر شهادت، سیداحمد هاشمینژاد، همان، ص ۱۲۳ و 125.
[39]. شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت، مرتضی بذرافشان، ص 101.
[40]. دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سامانه مدیریت نشریات، مقاله «شهید هاشمینژاد طلایهدار مبارزه و مقاومت در خراسان».
[41]. همان، ص 109 ـ 103.
[42]. روزنامه جمهوری اسلامی، 8/7/1360.
[43]. شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت، همان، ص ۱۱۶ به نقل از ویژهنامه جوانمرد فاضل ص ۱۱ و یادواره شهید اثر آقای شفیعی.
[44]. شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت، همان، ص 131 ـ 120.
[45]. روزنامه جام جم، 7 مهر 1392، کد خبر: ۶۰۱۷۲۱، به نقل از خبرگزاری فارس.
[46]. روزنامه کیهان، 7 مهر ۱۳۶۰، ش 11395، ص 1؛ روزنامه اطلاعات، 6 مهر ۱۳۶۰، ش 16538، ص ۱.
[47]. صحیفه امام، ج 15، ص 257.
[48]. شهید هاشمینژاد فریاد فضیلت، همان، ص 134 ـ 133 به نقل از کتاب مقام شهید ص 21.
[49]. روزنامه جمهوری اسلامی، 7 مهر 1361، ص 2.
[50]. دانشنامه اسلامی، همان؛ دانشنامه حوزوی، همان.
تعداد بازدید: 277