09 فروردین 1403
احمد ساجدی
آیتالله محمدتقی بافقی؛ فقیه و مجتهد در 1292 ق در شهر کوچک بافق از توابع یزد دیده به جهان گشود. پدرش، محمدباقر از تجار یزد بود. محمدتقی ابتدا نزد پدر مقدمات علوم دینی را آموخت و سپس برای تکمیل تحصیلات به یزد رفت. طی 14 سال اقامت در یزد نزد استادان مدرسه «مصلی» از جمله سیدعلی مدرس یزدی ملقب به «لب خندقی» به تحصیل فقه و اصول پرداخت و رساله قوانینالاصول اثر میرزای قمی را از میرزا سیدعلی مدرس یزدی فراگرفت.[1]
بافقی 28 ساله بود که برای تکمیل تحصیلات راهی نجف شد و در درس آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی و میرزا حسین نوری شرکت کرد. او سپس رهسپار کربلا شد و نزد سیداحمد موسوی کربلایی اخلاق و عرفان آموخت[2] و از آیتالله سیدحسن صدر کاظمینی اجازه اجتهاد گرفت.[3]
بافقی هنگام تحصیل در نجف با سرمایه شخصی یک مغازه عطاری دایر کرد. به دلیل رفتار نیکش با مشتریان به خوش اخلاقی مشهور شود. او به منظور ارتقاء معنوی خود هر صبح پنجشنبه پیاده از نجف به کربلا میرفت، شب را در حرم امام حسین(ع) میماند و صبح روز جمعه پیاده به نجف بازمیگشت. علاوه بر آن، دو سفر پیاده از نجف به مکه و هفت سفر پیاده از نجف به مشهد رفت.[4]
بافقی پس از 17 سال اقامتدر نجف در 1337 ق. به ایران بازگشت و در محله «باغ پنبه» قم اقامت کرد.[5] نام او در فهرست روحانیونی بود که با نامهها و دعوتهای خود خواستار عزیمت آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی از اراک به قم برای احیاء حوزه علمیه قم شده بودند. آیتالله حائری روز 29 اسفند 1300 به همراه فرزند بزرگش و جمعی از روحانیون در پاسخ به درخواست بافقی و دیگر علما و مراجع قم، اراک را ترک و روز اول فروردین 1301 در میان استقبال مردم قم، وارد این شهر شد.[6]
دو ماه پس از ورود آیتالله حائری به قم، در اردیبهشت 1301 در جلسهای که با حضور روحانیون برجسته قم تشکیل شد، بافقی بر تأسیس حوزه علمیه قم اصرار ورزید. وی به آیتالله حائری پیشنهاد داد در قم بماند و این شهر را به مرکز روحانیت تبدیل کند.[7]
آیتالله بافقی از مشاوران آیتالله حائری بود ودر اداره امور حوزه با وی همکاری داشت و به عنوان خزانهدار او شهریه علما و طلاب را پرداخت میکرد. گاهی نیز به جای نماز جماعت اقامه میکرد.[8]
بافقی در قم تعدادی از مساجد را ترمیم یا احداث کرد؛ از جمله مسجد میدان کهنه، و مسجد حسینآباد که خود وی بهطور عملی در مرمت آن نقش داشت. او به همراهی تعدادی از طلاب، مسجد جمکران را که مخروبه بود، بازسازی کرد و آن را با امکانات جنبی برای پذیرایی از نمازگزاران آماده ساخت. به تدریج توجه مردم به مسجد جمکران زیاد شد و رونق گرفت. بافقی نیز شبهای چهارشنبه با عدهای از طلاب پیاده به این مسجد میرفت.[9]
بافقی در بین طلاب محبوب بود و حساسیت زیادی هم نسبت به «امر به معروف و نهی از منکر» داشت.[10] او معتقد بود که امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجب است و هیچکس حق ندارد از اجرای آن جلوگیری کند. همچنین وی دولت وقت را دولتی جابر و ظالم و جاهل میخواند و حکومت رضاشاه را «حکومت فراعنه» مینامید.[11]
یکی از حوادث مهم زندگی آیتالله بافقی، مبارزه وی با رضاشاه بود. وی این مبارزه را از مسیر امر به معروف و نهی از منکر شروع کرد. در سالهای دیکتاتوری رضاشاه و در شرایطی که او تهدید به از بین بردن حوزه علمیه قم میکرد، بافقی با نوشتن نامههایی به رضاشاه، مانع از انجام اقدامات ضد اسلامی او میشد. او در یکی از این نامهها با عنوان «از: آخوند بافقی، به: رضا شاه»، رضاشاه را از مخالفت با دین و بیتوجهی به آئین و منویات اسلامی برحذر داشت و در نامه دیگری با ذکر سوره التکاثر وی را موظف به رعایت احکام و شئونات اسلامی دانست. پس از همین نامه، آیتالله بافقی تحت نظارت و مراقبت مأموران حکومت پهلوی قرار گرفت، تا آنکه اعلامیه «قدغن شدن امر به معروف و نهی از منکر» توسط رضاشاه صادر شد.[12]
بافقی تمامی اصناف و کسبه را به تجمع و تحصن در حرم حضرت معصومه(س) دعوت کرد. پس از تشکیل این اجتماع، با ذکر آیهای از آیات مربوط به امر به معروف و نهی از منکر، اجرای این دستور را بر تک تک مسلمانان به ویژه علما و طلاب واجب دانسته، آن را فریضه الهی و رضاشاه را فرعون زمان خواند. پس از ایراد این سخنرانی، دولت عقبنشینی کرده، دستور جمعآوری اعلامیه و لغو قانون را صادر کرد.[13]
مبارزه اصلی آیتالله بافقی با حکومت رضاشاه در نوروز و آستانه تحویل سال 1307 ش در حرم حضرت معصومه(س) رخ داد. در آخرین روز سال 1306 همسر و دختران رضاشاه و تعدادی از خدمه دربار به حرم رفته در غرفههای رواق ایوان آیینه جای گرفتند و چند دقیقه به تحویل سال مانده، چادرهای مشکی خود را با چادرهای سفید کمحجاب یا بیحجاب عوض کردند. انعکاس طرز پوشش آنها در آینههای حرم، همه حضار را متوجه آنان کرد. این واقعه با اعتراض واعظ حرم به نام سیدناظم تهرانی مواجه شد.[14] همسر شاه نیز به همراهانش گفت «اصلاً اعتنا نکنید» او زیر لب حتی به سیدناظم و دیگر معترضین ناسزا گفت.[15]
آیتالله بافقی که توسط مردم از حضور بدون حجاب خانواده رضاشاه در حرم مطلع شده بود، پس از اعتراضات سیدناظم، پیامی بدین مضمون خطاب به زنان دربار فرستاد:
«شما چه کسانید؟ اگر غیر از دین اسلامید پس در این مکان شریف چه میکنید؟ و اگر مسلمانید پس در حضور چندین هزار جمعیت در غرفه حرم چرا «مکشفه الوجه و الشعر» نشستهاید؟»[16]
پیام که توسط سیدناظم با صدای رسا در محوطه حرم قرائت شد، مؤثر واقع نشد و آیتالله بافقی شخصاً به حرم رفته از زنان دربار خواست تا فوراً حرم را ترک کنند.[17] در این لحظه یکی از محافظین خانواده رضاشاه، بافقی را تهدید کرد که به سویش شلیک خواهد کرد، اما با دخالت همسر رضاشاه در داخل حرم تیراندازی نشد.[18]
همسر رضاشاه و همراهانش وقتی خشم مردم و روحانیت و ناسزاگوییهای آنان را مشاهده کردند به ناچار از رواق خارج شده به خانه تولیت رفتند. رئیس شهربانی نیز ، گزارشی از واقعه تهیه و به تهران تلگرام کرد که توسط سرهنگ درگاهی رئیس نظمیه رضاخان دریافت شد. بعد از ظهر همان روز سرهنگ درگاهی رضاشاه را ـ در حالی که از ساعت 4 بعدازظهر برای حضور دستجات مختلف به منظور تبریک عید نوروز در قصر شخصی نشسته بود ـ مطلع کرد. رضاشاه به سرهنگ بوذرجمهری دستور داد با «یک گروهان پیاده، یک گروهان مسلسل و چند باطری توپخانه و آتشبار» به سمت قم حرکت کرده، در یک کیلومتری شهر متوقف شود؛ خود نیز سوار خودرو شده عازم قم شد.[19] تعداد نظامیان همراه رضاشاه را 400 نفر ذکر کردهاند.[20] در این مسیر فقط تیمورتاش وزیر دربار به همراه «قائممقامالملک رفیع» دوست و ندیم رضاشاه با خودروی حاج مخبرالسلطنه هدایت به دنبال شاه به سمت قم حرکت کردند.
رضاشاه و همراهان پس از سه ساعت حرکت در ساعت 22 شب وارد قم و سپس حرم شدند و دستور محاصره حرم صادر شد. رضاشاه برخلاف رسم معمول با چکمه وارد صحن حرم شده به نظامیان دستور ضرب و شتم داد.[21] خود نیز با عصای آهنینی که در دست داشت به سرکوب روحانیان پرداخت و جمعی از آنان را دستگیر و روانه زندان کرد. همچنین کسانی را که به عنوان اعتراض در حرم «بست» نشسته بودند، بیرون آورد و یکی از آنان را اعدام کرد.[22]
در این ماجرا رئیس شهربانی قم نیز به اتهام بیکفایتی، که منجر به فرار سیدناظم تهرانی واعظ حرم شده بود،[23] توسط رضاشاه مضروب و زندانی شد.[24] رضاشاه سپس دستور داد آیتالله محمدتقی بافقی را دستگیر کنند. وی بافقی را شخصاً زیر لگد انداخت[25] و به روایتی دندههای او را در هم شکست.[26] سپس وی را به زندان شهربانی در تهران فرستاد و برای چند ماه او را حبس کرد.
پس از این حادثه، رضاشاه با صدور بخشنامه بسیار تندی لبه تیز حمله خود را متوجه جامعه روحانیت کرد و به صراحت جنگ خود با روحانیون را اینگونه اعلام نمود:
«... از چندی قبل به این طرف بهطوری که همه میدانید یک عده از طبقه وعاظ و ذاکرین و آخوندها که در حقیقت این عده را باید از... طبقه مفسد مملکت محسوب نمود علناً و بیپرده شروع به پارهای اظهارات بیرویه در منابر و مجالس نموده و در اثر سکوت و بیاعتنایی مصادر قشون و مأمورین دولتی روزبهروز بر جسارت خود افزوده و از تحریکات آنها هزار مفسده تولید تا اینکه کار بیشرمی را به جایی رسانیدند که در شب اول سال در قم یکی از آنها مفسده برپا کرده و طوری از حد خود خارج شد که ممکن بود اشخاص آن حوزه همه اعدام شوند و خود آن محوطه نیز که مرکز این فساد قرار گرفته بود محو و معدوم گردد...»[27]
این دستور موجی از مخالفت و اعتراض مردم بر ضد رضاشاه را در قم به همراه آورد.
آیتالله حائری برای جلوگیری از خونریزی، حکمی شرعی بدین شرح صادر کرد: «صحبت و مذاکره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط به شیخ محمدتقی بر خلاف شرع انور و مطلقاً حرام است.» این حکم از وقوع رخدادهای ناگوار بعدی جلوگیری کرد.
با دخالت آیتالله حائری، حکم حبس آیتالله محمدتقی بافقی پس از گذشت شش ماه به تبعید در حضرت عبدالعظیم در شهر ری تبدیل شد. وی اگرچه در تبعید تحت نظر بود،[28] ولی به طور پنهانی و به وسیله نمایندهها و فرستادههای خود، خدمات و فعالیتهایی را انجام میداد. از جمله به تبلیغ معارف اسلامی، ارشاد مردم و اقامه نماز جماعت پرداخت و به دلیل ساده زیستی، تقوا و صفای درون، محبوبیت فراوانی در میان مردم به دست آورد.[29] او در این مدت، به مرمت مسجد کوچه زنگنه، مسجد نو، مسجد دروازه باباخان، مسجد محله درویشیها و مقبره حجتالاسلام علیاکبر تفرشی پرداخت.[30] وی در 1314 اجازه یافت سفری به مشهد داشته باشد.[31]
در 19 تیر ۱۳۱۴ واقعه مسجد گوهرشاد پیش آمد.[32] مرحوم بافقی پس از شنیدن این خبر، از فرط ناراحتی سکته کرد و مدتی بستری شد. وی پس از این که اندکی بهبود یافت، با وجودی که ممنوعالخروج بود، تاب نیاورد و به مشهد رفت تا تسلایی بر دل داغدیده مردم آن دیار باشد.[33]
آیتالله بافقی سرانجام در 1320 پس از عزل رضاشاه از تبعید رها شد[34] او پس از بازگشت به قم، طی اقامت کوتاهش در این شهر از گشایش دکانهای مشروبفروشی جلوگیری کرد و برای زیارت به عتبات رفت. 11 ماه در عتبات ماند سپس به شهرری، تبعیدگاه قدیم خود بازگشت.
سرانجام وی در ۱۲ مرداد ۱۳۲۵ چشم از جهان فروبست.[35] پیکرش را به قم آورده در حرم حضرت معصومه(س) در مقبره آیتالله شیخ عبدالکریم حائری به خاک سپردند.[36] برخی معتقدند اقدام آیتالله بافقی در برخورد با خانواده رضاشاه، جریان کشف حجاب را 8 سال به تأخیر انداخت. مهدی قلی هدایت از نخستوزیران دوره رضاشاه در یادداشتهای خود راجع به کشف حجاب میگوید: «در سنوات ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ ملکه، موضوع رفع حجاب را تشویق میکرده است.»[37]
امام خمینی در درس اخلاق خود که روزهای چهارشنبه و پنجشنبه در مدرسه فیضیه تشکیل میشد، هر گاه میخواست مردی مجاهد و یک مؤمن حقیقی و انسان نمونه و پرهیزکار را معرفی کند، مرحوم بافقی را مثال میزد. او زمانی گفته بود: «هر کس بخواهد در این عصر مؤمنی را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او میشوند و به دست او ایمان میآورند، مجاهد بافقی را ببیند»[38]
کسانی که از نزدیک با زندگی بافقی آشنا بودند، نقل کردهاند که او مقید بود تنها از وسایل و اجناسی استفاده کند که در داخل ایران ساخته شده است. سرتا پا کرباس میپوشید. چای ایرانی با خرما یا توت خشک میخورد. از سماور حلبی، فنجان و قوری گِلی که همه ساخت قم بودند، استفاده میکرد. او مطلقاً از اجناس خارجی استفاده نمیکرد.[39]
پینوشت:
[1]. دانشنامه اسلامی، موضوع: «شیخ محمدتقی بافقی».
[2]. علمای مجاهد، محمدحسن رجبی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پاییز 1382، ص 96.
[3]. مجله «دوران»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ش 117.
[4]. مجله «دوران»، همان.
[5]. علمای مجاهد، همان.
[6]. انصاریان، محمدتقی، «فقیه مؤسس»، قم، انتشارات انصاریان، ۱۳۹۸، ص ۲۸۲.
[7]. واحد، سینا، قیام گوهرشاد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، ص 28.
[8]. مجله «دوران»، همان.
[9]. گلشن ابرار، جمعی از مؤلفان، ۱۳۸۶، ج 7، ص ۲۷۶.
[10]. سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پاییز 1385، ج 1، ص 49.
[11]. علی ربانی خلخالی، شهدای روحانیت شیعه یکصد سال اخیر، ج 1، تهران، جمهوری اسلامی، ص 156.
[12]. مجله «دوران»، همان.
[13]. همانجا.
[14]. الف لام خمینی، هدایتالله بهبودی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، زمستان 1396، ص 63.
[15]. روزشمار تاریخ معاصر ایران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد هفتم، (سال 1306 خورشیدی)، زمستان 1397، ص 573.
[16]. مجله «دوران»، همان.
[17]. علمای مجاهد، همان، ص 97.
[18]. روزشمار تاریخ معاصر ایران، همان، ص 571.
[19]. مجله «دوران»، همان.
[20]. مجد، محمدقلی، از قاجار به پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1389، ص 537.
[21]. علمای مجاهد، همان، ص 97.
[22]. از قاجار به پهلوی، همان.
[23]. سیدناظم پس از این حادثه از معرکه گریخت و رهسپار بینالنهرین شد؛ بهبودی، هدایتالله، الف لام خمینی، زمستان 1396، ص 63.
[24]. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، نشر گفتار، ج 1، ص 219.
[25]. علمای مجاهد، همان، ص 97.
[26]. جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، بهار 1385، ص 165.
[27]. مجله «دوران»، همان.
[28]. مکی، حسین، تاریخ بیستساله ایران، ج 4، تهران، علمی، 1374، ص 39.
[29]. دانشنامه اسلامی، موضوع: «شیخ محمدتقی بافقی».
[30]. مجله «دوران»، همان.
[31]. علمای مجاهد، همان، ص 97.
[32]. امینی، داود «غائله مسجد»، فصلنامه یاد، سال 18، ش 70 ـ 67 (بهار و تابستان 1382)، ص 274.
[33]. دانشنامه اسلامی، موضوع: «شیخ محمدتقی بافقی».
[34]. علمای مجاهد، همان، ص 97.
[35]. خبرگزاری ایرنا، مقاله: «درباره آیتالله محمدتقی بافقی».
[36]. مجله «دوران»، همان.
[37]. هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، تهران، ۱۳۶۳، ج ۱، ص ۴۰۷.
[38]. خبرگزاری حوزه، کد خبر: 448163، 5 اردیبهشت ۱۳۹۷ ـ ۱۱:۱۹.
[39]. گلشن ابرار، جمعی از مؤلفان، ۱۳۸۶، ج 7، ص ۲۷۴.
تعداد بازدید: 264