06 اسفند 1402
مصاحبهشونده: ژنرال همیلتون تویچل.
مصاحبهگر: ویلیام بِر
واشنگتن دی سی: 1 آوریل 1988 و 3 ژوئن 1988/12فروردین و 13 خرداد 1367
ترجمه: ناتالی حقوردیان اسفند 1400
بخش دوم
مصاحبهشونده: ژنرال همیلتون تویچل جلسه: 1
مصاحبهگر: ویلیام بِر واشنگتن دی سی
1 آوریل 1988[12 فروردین 1367]
مصاحبه زیر را ویلیام بِر با ژنرال همیلتون تویچل در واشنگتن دی سی به تاریخ اول آوریل 1988 [12 فروردین 1367] انجام داده است. این مصاحبه بخشی از پروژه مشترک با دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا است که برای بنیاد مطالعات ایران انجام میشود.
ژنرال همیلتون تویچل در مدرسه نظامی کمپر[1] درس خواند و در سپتامبر سال 1935[شهریور 1314] به پادگان فورت جی[2]، جزیره گاورنرز[3] رفت و به پیادهنظام شانزدهم پیوست. او ابتدا فرمانده دسته بود. سپس فرمانده دو گروهان شد. در دهه 1930[1310]، مسئول تدارکات جزیره گاورنرز هم شد و ضمن خدمت در آنجا، چند دوره آموزشی در دانشگاه کلمبیا طی کرد.
اولین مأموریت او با پیادهنظام نوزدهم، یکی از هنگهای لشکر هاوایی بود. یک سال بعد به گروهان پلیس نظامی لشکر منتقل شد و یک سال در آنجا خدمت کرد.
او در زمان جنگ جهانی دوم در فورت بنینگ[4] در گردان ضدتانک بود.
ارتش، یک دوره آموزشی، یا برنامهای برای آموزش افسران جوان برای ستاد کل آغاز کرد که گروه ضربت افسران ستاد نام داشت. او یک دوره شش هفتهای را گذراند و بعد برای خدمت موقت به پورتوریکو[5] ، قاهره، کازابلانکا، لندن، شبه جزیره کوتنتین[6]، پاریس، رایمز[7] در فرانسه و بعد هم فرانکفورت در آلمان، عربستان سعودی، تهران، عراق، سوریه و لبنان رفت.
تویچل بعد از جنگ جهانی دوم مأمور خدمت در لشکر عملیات ستاد کل ارتش شد و مدتی در گروه مشترک برنامههای راهبردی مشغول خدمت بود. او گزارشهایی درباره مسائل مربوط به بودجه، سیاستهای سیاسی-نظامی تنظیم میکرد و در برنامهریزی تعدادی از کمکهای نظامی ارتش آمریکا به غرب اروپا قبل از شکلگیری ناتو شرکت و نیز در برنامهریزی آمریکا برای شکلگیری ناتو شرکت داشت.
وی پس از مدتها فعالیت در اروپا به عنوان رئیس گروه هماهنگی در دفتر فرماندهی کل ارتش، بهمنظور انجام طرحهای خاص برای فرماندهی کل و معاونت کل و نیز تنظیم مطالعات و گزارشهای ویژه فعالیت میکرد.
همیلتون تویچل چندی بعد با مأموریتی تازه روانه ایران شد. ادامه فعالیتهای او را در ایران در این مصاحبه پی میگیریم:
□ تصور میکنم زمانی که شما وارد کشور شدید، مایر سفیر بود؟
⓿ بله.
□ ارزیابی شما از مایر به عنوان سفیر چه بود؟ یا این دو سفیر را چگونه با هم مقایسه میکنید؟
⓿ از نظر من هر دو بسیار توانا بودند و احساس میکردم که سیاست ایالات متحده را به شیوهای بسیار مؤثر اجرا میکنند و روابط عالی با شاه و اعضای کلیدی دولت او داشتند. از آنجایی که شاه درگیر مسائل نظامی، بویژه خرید تسلیحات بود، بسیار مهم بود که سفارت و گروه مستشاری کمکهای نظامی همدیگر را فوراً در جریان امور قرار دهند و مواضع خود با شاه را هماهنگ کنند. در کل به نظرم این رابطه عالی بود.
□ هر چند وقت یکبار با شاه دیدار داشتید؟
⓿ تصور میکنم که به طور متوسط هر پنج هفته یک بار دیدار داشتم.
□ جلسه فردی بود؟
⓿ بله.
□ آیا مذاکراتتان را ثبت میکردید؟
⓿ من گزارشی از گفتگوها را برای شاه و وزارت خارجه و وزارت دفاع ایالات متحده ارسال میکردم.
□ همه این سوابق در جایی نگهداری شده است؟
⓿ تصور میکنم که تعدادی باید هنوز در پروندههای رسمی باشند.
□ گفتگوهای شما شامل طیف گستردهای از موضوعات بود یا محدود به مسائل نظامی میشد؟
⓿ طیف گستردهای از موضوعات بود. شاه معمولاً بحث را با بررسی وضعیت کلی سیاسی ـ نظامی، بویژه تحولات خاورمیانه و جنوب شرق آسیا شروع میکرد. متعاقباً مباحث مربوط به مسائل نظامی ایران بویژه روابط نظامی ایران و آمریکا مطرح میشدند.
□ در این زمان وقتی با شاه دیدار داشتید، او شرایط نیروی نظامی خود را چگونه توضیح میداد؟
⓿ ساختار کلی نیرو به خوبی تثبیت شده بود و بحث ما عموماً روی سلاحهای پیشرفته مورد نیاز برای مدرن کردن نیروهای موجود یا نیروهای اضافی متمرکز بود. در موارد متعددی هم درباره اقدامات و مسائل دیگری مربوط به تجهیزات جدید یا اضافی صحبت کردیم. در این رابطه فکر میکنم در سال 1969 یا 1970[1348 یا 1349] بود که شاه برای اولین بار تمایلش را برای خرید کشتیها و هواپیماهای اضافی به دلیل نیاز ایران به گسترش حضور دریایی خود در خلیج عمان و اقیانوس هند برای حفاظت از خطوط دریایی حیاتی مطرح کرد.
□ برخی از مسائلی که از نظر شما باید حل و فصل میشدند کدام بودند؟
⓿ اساساً پرسنل بود. اتخاذ یک برنامه جامع پرسنلی و آموزشی برای تأمین، آموزش و حفظ پرسنل برای فرماندهی، عملیات و نگهداری سلاحهای پیشرفته خریداری شده. تا آنجا که به تدارک افسران مربوط میشد، احساس میکردم که برنامه درسی دانشکده افسری باید از دو سال به چهار سال افزایش یابد و باید به طور قابل توجهی ارتقا یابد. همچنین فکر میکردم که دولت باید نیاز کلی خود به پرسنل ماهر - غیرنظامی و نظامی - را تعیین کند و اولویتهایی مشخص کند. ارتش در جذب تجهیزات خریداری شده محدودیت داشت.
□ شاه تا چه حد نسبت به این نوع تفکر واکنش مثبت داشت؟
⓿ حداقل در طول گفتگوها، به نظر میرسید که به توصیههای اساسی واکنش مثبت نشان میدهد. نمیدانم توصیههای پرسنلی بلند مدت چگونه انجام شده بودند. اما من در مدت زمانی که از سال 1962[1341] آنجا بودم تا پایان سال 1971[1350] که کشور را ترک کردم، تغییرات فوقالعادهای مشاهده کردم.
□ این تغییر را چگونه توصیف میکنید؟
⓿ البته که مجهزتر شده بودند. همچنین دانشکده افسری و آموزش واحدها را بهتر کرده بودند. علاوه بر این، تعداد قابل توجهی از افسران جوان دورههای آموزشی را در آموزشگاههای ایالات متحده و اروپای غربی گذرانده بودند. نیروی هوایی ایران که تقریباً به طور کامل به تجهیزات آمریکایی مجهز شده بود، پیشرفت فوق العادهای کرده بود. ارتش و نیروی دریایی پیشرفت قابل توجهی داشتند. با این حال، هنوز مشکل جذب، بویژه تعمیر و نگهداری وجود داشت.
هنگامی که کنگره از قدرت گروههای مستشاری نظامی کاست، مجوز به گروههای میدانی کمک فنی[8] را صادر کرد که دولت ایران هزینه آن را پرداخت.
تنها گروههای میدانی کمک فنی که در زمان حضور من در ایران بود، نیروی هوایی بود. با وجود اینکه به گروه مستشاری کمکهای نظامی منصوب نشده بود، رئیس بخش نیروی هوایی گروه مستشاری کمکهای نظامی بر کار آنها نظارت داشت. اعضای گروههای میدانی کمک فنی در نیروی هوایی ایران وارد شده بودند و همین امر باعث ایجاد مشکلات اداری و فرهنگی شد. علاوه بر این، برخی از اعضای گروه احساس میکردند که مزدور هستند، که در برخی موارد مشکلات روحی ایجاد میکرد.
طی چند سال بعد که تحویل تجهیزات، بویژه هواپیماها سرعت گرفت، گروههای میدانی کمک فنی به یک نیروی تقویتی فزاینده مهم در اقدامات مشاورهای تبدیل شدند. در دورهای تعداد پرسنل گروههای میدانی کمک فنی بیش از نصف تعداد پرسنل دولت ایالات متحده در ایران بودند.
□ در نشستهایی که هر از گاهی با شاه داشتید، آیا او به برداشتش از تهدیدات نظامی یا امنیتی علیه ایران اشاره میکرد؟
⓿ بله، بویژه تهدید کشورهای عربی تندرو و تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیم شوروی علیه ایران و کشورهای خلیج فارس. همچنین نگران وضعیت افغانستان و پاکستان و احتمال وقوع جنگی دیگر میان هند و پاکستان بود.
□ مسائلی که قبلاً به آن اشاره کردید؟
⓿ بله، خصوصاً مسئله شوروی و اقداماتی که در نظر داشتند در خاورمیانه انجام بدهند. البته، با توجه به آنچه در درگیری پاکستان و هند اتفاق افتاده بود و ما به سمت هند گرایش پیدا کرده بودیم. فکر میکنم در سال 1965[1344] بود، باید تاریخ آن را بررسی کنم، اما این نگرانی درباره تداوم تعهد ایالات متحده و امکان اتکاء به آن وجود داشت.
□ آیا این نگرانیها را مستقیماً با شما مطرح کرد؟
⓿ بله، در یک مورد خاص درمیان گذاشت. او مسئله میزان تعهد ما و اینکه آیا متعهد باقی خواهیم ماند را مطرح کرد.
□ کمی پیشتر به این موضوع اشاره کردید اما از نظر شما ارزیابی او از این تهدیدات چه بود؟
⓿ طبیعتاً او تهدید منطقهای و شوروی را خطرناکتر از کسی که هشت هزار مایل دورتر است میدید. اما فکر میکنم که درک بسیار خوبی از وضعیت نظامی در منطقه داشت. اگرچه احساس میکرد که معاهده سنتو اساساً از ایران در برابر حمله بزرگ شوروی محافظت میکند، در مورد اینکه در صورت تهاجم محلی آیا حمایت غرب صورت میگیرد یا خیر، تردید داشت. بویژه نگران عرضه تسلیحات پیشرفته از سوی اتحاد شوروی به عراق بود.
با گذشت زمان، بویژه در دهه 1970[1350]، بیشتر دفاع از خلیج فارس و همانطور که قبلاً اشاره کردم، نیاز به حفاظت از خطوط دریایی در خلیج عمان و خارج از اقیانوس هند، برای حفاظت از منابعی که به کشور وارد میشد و نفتی که مورد بهرهبرداری بود، نگران شد. این دلیل اصلی حرکت او به سمت یک «نیروی دریایی آبهای آبی»[9] مدرن بود؛ که در زمان حضور من در آنجا در حال توسعه بود. به فکر خرید کشتیهای بزرگتر و هواپیماهای گشتزنی با برد بلندتر افتاد. پیش از این، بیشتر نگران حفاظت از خود خلیج[فارس] بود.
همچنین بر توانایی ارتش بویژه برای مقابله با تهدیدات امنیت داخلی ایران تاکید بیشتری گذاشت. با توجه به فاصلهها در خاورمیانه، او به نیروی هوایی به عنوان یک نیروی بازدارنده نگاه میکرد که به دشمن ضربه زده و از ایران در برابر حملات هوایی دفاع میکند.
□ برداشت من این است که پیشتر در دهه 1960[1340] آرمیش ـ ماگ[مستشاران نظامی آمریکا ـ گروه مستشاری کمکهای نظامی] طرفدار اقدام غیرنظامی بود، بهعنوان بخشی از آموزش ضد شورش یا اینکه اساسا تفکر کلی آنها به این صورت بود؟
⓿ فکر میکنم این عاملی بود که برای کمک به رفاه مردم و ارتقای وجهه عمومی ارتش طراحی شده بود. شاه از ارتش هم به عنوان ابزار پیشبرد برنامه نوسازی خود - غیرنظامی و نظامی - استفاده کرد. به عنوان مثال، مرد شماره یک هوانوردی (از جمله هواپیمایی غیرنظامی) در کشور، رئیس نیروی هوایی بود.
□ آیا در این زمان، هیچ یک از برنامههای آرمیش ـ ماگ [مستشاران نظامی آمریکا ـ گروه مستشاری کمکهای نظامی] شامل آموزش ضد شورش در ابعاد محدودتر میشد یا راه افتاده بود؟ فکر میکنم در اوایل همین دهه راه افتاده بود.
⓿ برنامه آموزشی گروه مستشاری کمکهای نظامی در درجه اول شامل آموزش متعارف بود. اما بخش محدودی از آموزشها به موضوعات ضد شورش، بویژه ارائه پشتیبانی از ژاندارمری و شهربانی میپرداخت.
□ در این دوره، برداشت شما از شاه چه بود؟ از زمان اولین دیدار شما در اوایل دهه 1960[1340] تغییر چندانی کرده بود؟
⓿ من فقط در سال 1962[1341] او را در دو نوبت دیدم. تقریباً یکسان بود. من فقط میتوانم برداشت خودم را بگویم: 1) آنطوری که او را به عنوان یک چهره عمومی در مراسم و غیره دیدم. 2) آنطور که او را در دفترش دیدم. و بعد 3) نحوه ارتباطش با فرماندهانش.
در طول دیدارها، بحث و گفتگو آسان بود. من هرگز از گفتن - با درایت – مشکلات و نحوه حل آنها ممانعتی احساس نمیکردم و او هم با روی باز استقبال میکرد. حداقل در مورد مشکلات بحث و گفتگوهای خوبی صورت گرفت.
در ملاء عام، شاه بسیار رسمی بود. حداقل از نظر من و فکر میکنم احتمالاً از نظر اکثر خارجیها، مردم ایران هرگز در ظاهر خیلی منتقد نبودند. اگرچه من با تعدادی از ایرانیان ملاقات کردم که هر از گاهی چیزی میگفتند که نشان میداد دولت باید بازتر از آن چیزی که هست باشد. احساس خودم این بود که وقتی - مثلاً در دوره 73، 74، 75[52، 53، 54] - شاه شروع به صحبت در مورد تبدیل شدن ایران به یکی از شش قدرت بزرگ جهان کرد، سرعتی که ایجاد کرد تا حدودی تحت تأثیر این واقعیت بود که میدانست که بیمار است و میخواهد برنامهها را قبل از مرگ یا ترک تاج و تخت اجرا کند. به عنوان مثال، یک بار در سال 1969 یا 1970[1348 یا 49]، مدتی پس از جشن تولد سالیانه شاه، موضوع تحصیل پسرش در میان حضار مطرح شد. ما درباره اینکه چه نوع آموزش و چه محیطی لازم است تا شاهزاده برای انجام مسئولیتهایی که از او به عنوان شاه انتظار میرفت، آماده شود، بحث طولانی داشتیم.
□ زمانی که در ایران حضور داشتید، فکر میکردید که موقعیت سیاسی شاه به طور کلی تا چه اندازه امن بود؟ گفتید اوایل دهه 1960[1340] مشکلاتی وجود داشت که متوجه شدید.
⓿ بله. فکر میکنم سفارت هم متوجه شده بود. مشکلاتی وجود داشت. فکر میکنم احساس کلی این بود که از نظر اقتصادی کارهای زیادی انجام میشود. انتقاداتی از فساد ادعایی افراد طبقه بالا، درباره خانواده سلطنتی وجود داشت. اینکه به طور کلی مدیران او در دولت و ارتش تمایلی به گفتن چیز ناخوشایند نداشتند. نمیدانم چقدر از آنها نصیحت میپذیرفت. میدانم که چند بار به من گفته شد که میتوانم چیزهایی به شاه بگویم که خودشان احساس میکردند نمیتوانند بیان کنند.
اظهارنظرهای زیادی در مورد توانایی یک فرمانده نظامی خاص و اینکه شاه دوستانش را در مناصب قرار داده بود، میشد. فکر میکنم اگر به عقب برگردید و تهدیدات علیه شاه را در گذشته ببینید، بویژه نفوذ قدرتهای خارجی به درون دولت، وفاداری شخصی به شاه میتوانست در انتخاب زیردستان کلیدی اهمیت داشته باشد.
برداشت دیگری که داشتم این بود که او بیش از حد درگیر جزئیات اداره دولت و بویژه ارتش بود. اما در مدتی که من آنجا بودم آزمون کتبی و شفاهی مثلاً به شرط ارتقاء از سرهنگ به سرتیپ اضافه شد. این امتحانات سالی یک بار برگزار میشدند و در گزینش و تصمیم شاه اهمیت زیادی داشتند.
مدرنیزاسیون پیوسته در حال پیشروی بود تا اینکه اقتصاد در اواسط دهه 1970[1350] بیش از حد با چالش مواجه شد. تمام وعدههایی که داده شده بود ناگهان از بین رفت.
□ کمی پیشتر به مسئله وفاداری رهبران نظامی نسبت به شاه اشاره کردید؟
⓿ بله.
□ آیا نگران این مسئله بود؟
⓿ من چنین حسی نداشتم. تمامی مشاوران نزدیکش کسانی بودند که از نظر او وفادار بودند.
□ اما به طور کلی، در این دوران، احساس کردید که موقعیتش محکم است؟
⓿ فکر نکردم که تهدید داخلی وجود داشته باشد که نشان از سرنگونی او داشته باشد. فکر میکنم که نشانههایی از نارضایتی و نگرانی وجود داشت.
□ طی سه سالی که آنجا بودید آیا شواهدی از اپوزیسیون سیاسی دیدید؟
⓿ بله، مثلاً مجاهدین سعی کردند ماشین سفیر آمریکا را از جاده منحرف کنند.[10] زمانی که من آنجا بودم، چند مورد هم با افراد حاضر در مأموریت رخ داد. ایرانیها نگران شدند و اصرار کردند که هر زمان که بیرون میرفتیم، سه رئیس بخش گروه مستشاری کمکهای نظامی و من یک اسکورت امنیتی داشته باشیم.
بنابراین، شرایط سختی بود. خانوادهها، بویژه همسران، نگران بودند چون در بسیاری از موارد آزادی عمل نداشتند. نه تنها به دلیل مشکل امنیتی، بلکه فقط به دلیل تفاوتهای فرهنگی، تشویق به رانندگی با اتومبیلهای خود نشدند. این یک محیط محدود برای جامعه آمریکایی بود.
□ برخی از تحلیلگران وکارشناسان علوم سیاسی که ایران را از نزدیک بررسی میکردند، معتقد بودند تا زمانی که شاه بخواهد شاهانه حکومت کند و از مشارکت گسترده سیاسی جلوگیری کند، واقعاً ایجاد یک نظام سیاسی بادوام و با ثبات غیرممکن است. آیا در آن زمان، این مسئله ذهن شما را هم درگیر کرده بود؟
⓿ بله. اول از همه، سعی کردند نظام ما را به نوعی در قالب نظام دو حزبی پیاده کنند اما نشد. بعد از اینکه من به اینجا برگشتم، به سمت نظام تک حزبی یعنی رستاخیز رفتند. همه گفتند، این فقط یک دروغ است. احساس خود من این بود که ما بیش از حد همه را بر اساس معیارها و ارزشهایمان قضاوت میکنیم، و به نوعی باید درک کنیم که آنچه لزوماً در مورد ما صدق میکند در مورد دیگران صادق نیست و بنابراین چگونه با آن برخورد کنیم و بر مبنای اینکه قصد داریم به کشوری کمک کنیم نباید بر نحوه انجام امور به خواسته خودمان پافشاری کنیم. مسائل اساسی، حقوق بشر و نیاز به افزایش مشارکت سیاسی بودند.
اغلب زیاد به این مسئله فکر کردم که چه کسی ایران را از دست داد؟ شنیدهام که از این عبارت استفاده شده است. تقصیر ما بود یا شاه یا کس دیگر؟ البته این شاه بود که مسئولیت نهایی را بر عهده داشت.
اما وقتی این برداشت در تهران وجود داشت که باید تغییر سیاسی رخ دهد، اگر این روند را شروع کنید، کنترل آن بسیار سخت است، و وقتی به وقایع سال 78[57] نگاه میکنید، چه چیزی باعث آتش سوزی [سینما رکس] در آبادان شد. سخنرانی دکتر همایون - یادم نیست چه کسی بود ـ اما انتقادی بود. اینها مجموعهای از حوادث را رقم زد که منجر به سقوط شاه شد.
□ انتقاد آیتاللهها چهطور؟
⓿ این فقط واکنشی را برانگیخت که غیرقابل کنترل شد. من واقعاً این دوره را مطالعه نکردهام، اما بسیار علاقهمند به بررسی مشکلاتی بودم که در طول دهه 1970[1350]، در دوران دولت نیکسون درباره تشویق یا حداقل شرکت در تمام تلاشهای اقتصادی و نظامی ایران به وجود آمد. سپس مشکلاتی که در دولت کارتر به وجود آمد.
□ وقتی شما وارد ایران شدید، جانسون رئیسجمهور بود؟
⓿ بله.
□ آخرین سال ریاست جمهوری او بود و نیکسون سال بعد رئیس جمهور شد. آیا تفاوتی در رویکرد دولت جانسون نسبت به ایران در مقایسه با نیکسون در سال بعد مشاهده کردید؟ آیا در این دوره تغییرات عمدهای در سیاست ایجاد شد؟
⓿ میتوانم بگویم تفاوت عمدهای که متوجه شدم در خرید تجهیزات بود. دولت نیکسون درباره خریدهایی که ایران میتوانست مستقیماً از شرکتها انجام دهد، موضع آزادانهتری اتخاذ کرد. کاملاً واضح بود که در مورد اول، ایرانیها پیشزمینه و توانایی تشخیص فنی در مورد تجهیزات را نداشتند، خواه تجهیزات آمریکایی یا ایتالیایی یا غیره باشد. در گذشته، بیشتر خریدها از طریق وزارت دفاع انجام میشد. در نتیجه یکی از مسائلی که در رابطه با هواپیماهای پیشرفته مطرح شد، نگرانی درباره توانایی ایرانیها در تشخیص صلاحیت فنی تجهیزات بسیار پیچیده بود. بر اساس مشکلات پیش آمده، سفیر مک آرتور بنا به درخواست ایران توصیه کرد که در صورت تمایل، ایرانیها نیز مانند آلمانیها از طریق وزارت دفاع مجوز خرید تجهیزات بگیرند. این توصیه به ایرانیها اطمینان داد که حداقل دولت [ایالات متحده] پشت حرف خود ایستاده و بهای منصفانهای دریافت خواهند کرد. در درازمدت به نفع ایالات متحده بود که به ایرن اطمینان دهد که اگر بخواهد، برنامهای را دریافت میکند که به نفع دو کشور است و تنها منحصر به آنها نیست. مواردی دیدم که تجهیزاتی خریداری کردند و تصور میکردند مشکلی ندارد و اینطور نبود. در برخی موارد، تجهیزاتی را خریداری کردند که قابلیتهای ادعا شده را نداشت. مثلاً بالگردی که در گرمای تابستان نمیتوانست در ارتفاعات بلند شود.
در نسبت به برخی از تجهیزاتی که ایران سعی داشت خریداری کند و بقیه هم دوست داشتند بفروشند، شک داشتم.
□ اما شما گفتید این تغییر به وجود آمد که به موجب آن دولت ایران مستقیماً از شرکتهای آمریکایی خرید میکرد. این اتفاق زمانی افتاد که شما آنجا بودید؟
⓿ بله. اما بعد تغییر کرد، ایرانیها اگر میخواستند میتوانستند از طریق وزارت دفاع خرید کنند. در بیشتر موارد، آنها اقلام عمده را از طریق وزارت دفاع خریداری میکردند.
□ به طور کلی، با توجه به مشاهدات شما در آن زمان، شاه چگونه در مورد خرید سلاح تصمیمگیری میکرد؟
⓿ البته ایالات متحده نیروی هوایی را تقریباً کاملاً تجهیز کرده بود. اما از زمانی که من در سال 1962[1341] آنجا بودم و زمانی که برگشتم، تجهیزات زیادی از شوروی خریده بودند. اما باز نسبت به خرید تجهیزات از شوروی محدودیتهایی قایل میشدند. مطمئن هستم که عوامل سیاسی و همچنین عوامل نظامی در بسیاری از تصمیمات وجود داشتند، چه در خرید تانک انگلیسی و چه تانک آمریکایی.
□ میتوانید مثالی بزنید؟
⓿ اینکه تانک چیفتین یا آخرین تانک آمریکایی بخرند. عامل زمان وجود داشت. فکر میکنم شاه نگران افزایش قیمتها بود. همچنین مسئله ارتباط بین قیمت نفت و افزایش قیمت مواد اولیه وجود داشت. او نگران سیاستهای ایالات متحده بهعنوان تامینکننده بود چون این سیاستها از دولتی به دولت دیگر تغییر میکردند. این باعث میشد که در خرید عجله کند. همچنین شرکتها هم فشار میآوردند، به بهانه اینکه قیمت در حال افزایش است.
اساساً طوفانیان مشاور ستادی مهمی در امور تدارکات بود و فکر میکنم که در این زمینه شاه به او اعتماد داشت. طوفانیان بارها درباره موضوعات مختلف مانند ویژگیهای فنی، قابلیتهای تسلیحات مختلف و غیره از گروه مستشاری کمکهای نظامی مشاوره فنی گرفت. درباره خریدها با روسای دستگاهها نیز مشورت میشد.
□ شما بر تصمیمات طوفانیان و شاه در زمان خرید چه حد تأثیرگذار بودید؟ آیا از شما هم مشاوره میخواستند؟
⓿ اغلب بله. شاه و طوفانیان با بسیاری از نمایندگان شرکتهایی که علاقهمند به فروش تجهیزات عمده بودند ملاقات میکردند.
□ تأثیر خودتان را چگونه ارزیابی میکنید؟
⓿ هرگز احساس نکردم که میتوانم این تأثیر را ارزیابی کنم.
□ آیا مواردی بوده که توصیه شما را نادیده گرفته باشند یا چنین موردی بسیار نادر بود؟
⓿ تصور میکنم که چندین بار به این مرحله رسیدیم که ما گفتیم گزینهها اینها هستند و آنها تصمیم گرفتند. بهعنوان مثال، اینکه اسلحه ساخت بریتانیا یا ساخت آمریکا بخرند. اگر از ما میخواستند که مقایسه کنیم، ما یک مقایسه حرفهای انجام میدادیم و بعد آنها عوامل دیگر را در نظر میگرفتند. اما در اغلب موارد، توصیههای ما را پذیرفتند. مشاوره ما اساساً بر مسائل فنی بود.
بهعنوان مثال، در زمینه پرسنل، مأموریت دو ساله من در ژوئن سال 1970[خرداد 1349] به پایان میرسید، که دوره مأموریت اغلب دو ساله است، یا بود. اما قبل از آن سفیر از من پرسید که آیا تمایل دارم یک سال دیگر هم بمانم و من قبول کردم. آخرین سالی که آنجا بودم، در چند مطالعه مشارکت داشتم که از طرف شاه درخواست شده بود و سفارت هم اشتیاق داشت که این مطالعه را برایش انجام دهم.
زمانی که ژوئن 1971[خرداد 1350] رسید که من باید کشور را ترک میکردم، چندین مطالعه را همراه با ایرانیها انجام میدادیم بویژه در مورد برنامه پرسنلی و برنامه استخدام پنج ساله که قبلاً درباره هر دو صحبت کردم. این دو مطالعه بیشتر از آن چه که انتظار میرفت زمان برد. بنابراین، مأموریت من دو بار تمدید شد. بار دیگر زمانی که باید در ماه آوریل[فروردین] بر میگشتم که مأموریتم تا آخر سپتامبر[شهریور] تمدید شد.
□ در سال 1971[1350]؟
⓿ بله. شما پرسیدید که ایرانیها تا چه حد توصیههای ما را اجرایی میکردند؟ من هرگز نفهمیدم که برنامه پرسنلی تا چه حد اجرا شد.
□ من در مصاحبه با افراد دیگر مطالب بسیاری درباره بازبینی مشترک سالیانه خریدهای نظامی ایران شنیدهام، که اغلب از ایالات متحده، با دسترسی به اعتبارات آمریکایی، وام بانک صادرات-واردات و غیره صورت میگرفت. آیا شما در این فرایند مشارکت داشتید. فکر میکنم زمانی که شما فرمانده آرمیش-ماگ بودید این روند همچنان ادامه داشت؟
⓿ بله. اما اساساً، به نیازهای اولویتدار میپرداختیم، اینکه چه چیزی مورد توافق طرفین است. این بازبینی در اصل ابزاری برای مهار سرعت ایران در خرید تسلیحات بود. اما تصور میکنم که نکته مهمتر این بود که بتوانیم این بازبینی را به توانایی آنها در کاربری از تجهیزات و همچنین پرداخت هزینه آن ربط دهیم. البته، محدودیتهای قیمتی چندان هم اهمیتی نداشتند خصوصاً در سال 1971[1350] و بعدها یعنی زمانی که قیمت نفت بالا رفت.
□ آیا فرایند بازبینی مشترک در زمان حضور شما در ایران به پایان رسید یا ادامه داشت؟ آیا بازبینی سال 1970[1349]، آخرین بازبینی مشترک بود؟
⓿ فکر میکنم که بود. چون بعد از آن هزینه همه چیز را میپرداختند.
(پایان جلسه اول)
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1] - Kemper
[2] - Fort Jay
[3] - Governor’s
[4] - Fort Benning
[5] - Puerto Rico
[6]- Cotentin
[7] - Rheims
[8] - TAFT
[9]- نیروی دریایی است که از توان عملیات در آبهای عمیق اقیانوسهای آزاد برخوردار است. ویراستار
[10]. ساعت ۱۲ شب نهم آذر ۱۳۴۹ در یکی از کوچههای خیابان ظفر دو ماشین به صورت از پیش برنامهریزی شدهای پشت و روبروی اتومبیلی قرار گرفتند که برای لحظاتی مجبور به توقف شد. سپس با زد و خوردی که در داخل آن اتومبیل درگرفت راننده اتومبیلی که مورد سوءقصد مهاجمان مسلح قرار گرفته بود آنچنان مهارتی از خود نشان داد که توانست از محل حادثه بگریزد.آن زمان، چندان آشکار نشد که مهاجمان و افراد مورد حمله داخل اتومبیل کادیلاک نمره سیاسی چه کسانی بودند. بعدها در اعترافات کسان دیگری از اعضای مارکسیست سازمان مجاهدین خلق آشکار شد که مهاجمان از اعضای سازمان آزادیبخش خلقهای ایران بودند و مردی که داخل ماشین کادیلاک مورد سوءقصد قرار گرفته کسی نبود جز داگلاس مک آرتور دوم (۱۹۷۲-۱۹۶۹) سفیر ایالات متحده امریکا در ایران که آن شب از قضا از ضیافت شام منزل وزیر دربار ـ اسدالله علم ـ به سفارتخانه باز میگشت که مورد حمله عدهای مهاجم قرار گرفت. https://22bahman.ir/show.php?page=post&id=14341
تعداد بازدید: 313