13 اسفند 1402
مصاحبهشونده: ژنرال همیلتون تویچل.
مصاحبهگر: ویلیام بِر
واشنگتن دی سی: 1 آوریل 1988 و 3 ژوئن 1988/12فروردین و 13 خرداد 1367
ترجمه: ناتالی حقوردیان اسفند 1400
بخش سوم
مصاحبهشونده: ژنرال همیلتون تویچل جلسه: 2
مصاحبهگر: ویلیام بِر بتزدا، مریلند
3 ژوئن 1988 [13 خرداد 1367]
مصاحبه زیر را ویلیام بِر با ژنرال همیلتون تویچل در واشنگتن دی سی به تاریخ اول آوریل 1988 [12 فروردین 1367] انجام داده است. این مصاحبه بخشی از پروژه مشترک با دفتر تحقیقات تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا است که برای بنیاد مطالعات ایران انجام میشود.
ژنرال همیلتون تویچل در مدرسه نظامی کمپر[1] درس خواند و در سپتامبر سال 1935[شهریور 1314] به پادگان فورت جی[2]، جزیره گاورنرز[3] رفت و به پیادهنظام شانزدهم پیوست. او ابتدا فرمانده دسته بود. سپس فرمانده دو گروهان شد. در دهه 1930[1310]، مسئول تدارکات جزیره گاورنرز هم شد و ضمن خدمت در آنجا، چند دوره آموزشی در دانشگاه کلمبیا طی کرد.
اولین مأموریت او با پیادهنظام نوزدهم، یکی از هنگهای لشکر هاوایی بود. یک سال بعد به گروهان پلیس نظامی لشکر منتقل شد و یک سال در آنجا خدمت کرد.
او در زمان جنگ جهانی دوم در فورت بنینگ[4] در گردان ضدتانک بود.
ارتش، یک دوره آموزشی، یا برنامهای برای آموزش افسران جوان برای ستاد کل آغاز کرد که گروه ضربت افسران ستاد نام داشت. او یک دوره شش هفتهای را گذراند و بعد برای خدمت موقت به پورتوریکو[5] ، قاهره، کازابلانکا، لندن، شبه جزیره کوتنتین[6]، پاریس، رایمز[7] در فرانسه و بعد هم فرانکفورت در آلمان، عربستان سعودی، تهران، عراق، سوریه و لبنان رفت.
تویچل بعد از جنگ جهانی دوم مأمور خدمت در لشکر عملیات ستاد کل ارتش شد و مدتی در گروه مشترک برنامههای راهبردی مشغول خدمت بود. او گزارشهایی درباره مسائل مربوط به بودجه، سیاستهای سیاسی-نظامی تنظیم میکرد و در برنامهریزی تعدادی از کمکهای نظامی ارتش آمریکا به غرب اروپا قبل از شکلگیری ناتو شرکت و نیز در برنامهریزی آمریکا برای شکلگیری ناتو شرکت داشت.
وی پس از مدتها فعالیت در اروپا به عنوان رئیس گروه هماهنگی در دفتر فرماندهی کل ارتش، بهمنظور انجام طرحهای خاص برای فرماندهی کل و معاونت کل و نیز تنظیم مطالعات و گزارشهای ویژه فعالیت میکرد.
همیلتون تویچل چندی بعد با مأموریتی تازه روانه ایران شد. ادامه فعالیتهای او را در ایران در این مصاحبه پی میگیریم:
□ بخش دوم مصاحبه با ژنرال همیلتون تویچل در بتزدا، مریلند در 3 ژوئن 1988 [13 خرداد 1367] انجام شد. ژنرال تویچل، چند هفته پیش که با ریچارد آرنت ملاقات کردم، ایشان گذرا اشاره کرد که الکساندر هیگ[8] و ریچارد کندی هم که بعدها در اوایل دهه 1980[1360] دستیار هیگ در شورای امنیت ملی و وزارت امور خارجه شد نیز از اعضای گروه بررسی سال 1962[1341] در تهران بودند. نقش آنها در گروه مطالعاتی چه بود؟
⓿ هر دو از اعضای نظامی گروه بودند.
□ آیا میدانید بر چه اساس برای مشارکت در این گروه انتخاب شدند؟
⓿ ارتش، هیگ را معرفی کرد. سفیر هولمز هم پیشنهاد داد که کندی را انتخاب کنم چون تازه از سفر ایران برگشته بود.
□ کندی در ایران در آرمیش-ماگ بود؟
⓿ بله.
□ وقتی شما در سال 1968[1347] به ریاست آرمیش-ماگ انتخاب شدید، قبل از اینکه وارد تهران شوید، چقدر آمادهسازی مقدماتی مثل جلسات توجیهی ویژه درباره ایران برایتان انجام شد؟
⓿ وزارت دفاع قبلاً دورهای در مورد کمک نظامی برگزار میکرد. فکر کنم دوره دو هفتهای بود. من در آن دوره شرکت کردم، و علاوه بر این، برای بیش از دو یا سه روز جلسات توجیهی با سازمانهای دولتی مربوطه داشتم. در درجه اول اطلاعات مربوط به سیاست ایالات متحده، تحولات در این منطقه، نظریات خاص درباره مشکلات احتمالی در اختیار من قرار داده شد.
□ آیا به خاطر دارید که گزارشهای توجیهی به چه کسانی داده میشد؟
⓿ خیر. احتمالاً به افرادی در سطح ستاد در وزارت خارجه و وزارت دفاع داده میشد.
□ وقتی در کشور مستقر شدید چقدر به شاه دسترسی داشتید؟ به عنوان مثال، آیا میتوانستید در صورت نیاز با او ملاقات کنید یا در عمل چگونه بود؟
⓿ مدت کوتاهی پس از ورودم به ایران با شاه ملاقات داشتم. پس از آن، میتوانم بگویم، هر چهار یا پنج هفته یک بار با او ملاقات میکردم. فکر میکنم تقریباً در همه موارد، جلسه زمانی برگزار میشد که احساس میکردم چیزی دارم که ارزش گزارش دادن به شاه را دارد.
□ بنابراین، درخواست ملاقات از سوی شما مطرح میشد؟
⓿ عموماٌ، بله.
□ تا چه حد در دسترسی به مراکز نظامی ایران آزادی عمل داشتید؟
⓿ اصولاً وقتی میخواستم به سفر خارج از تهران بروم یا وقتی میخواستم از برخی از تأسیسات تهران بازدید کنم، از طریق دستیار نظامی ایرانیام اقدام میکردم تا هماهنگ کند. فکر نمیکنم که هرگز ممانعتی از من بهعمل آمده باشد. احتمالاً تنها جایی که خارجیها کمتر از آن بازدید کردهاند، گارد شاهنشاهی بوده است. با این حال فکر میکنم دو ـ سه بار به آنجا رفتم و درباره موضوعات خاصی که مد نظر فرمانده بود پیشنهاداتی به آنها دادم. هرگز احساس نکردم که در بازدید از پایگاههای هوایی، دریایی یا زمینی مشکل خاصی دارم.
□ چه کسی دستیار نظامی ایرانی شما بود؟
⓿ محمد قادسی.
□ در تمام مدت مأموریت، او دستیار شما بود؟
⓿ بله.
□ در چه زمینههایی به شما کمک میکرد؟ آیا بازدیدهای مختلفی را که داشتید هماهنگ میکرد؟
⓿ او مقدمات بازدید از سازمانهای ایرانی را فراهم کرد و با کارکنان ستاد بزرگ ارتشتاران برای گفتگو با افراد یا اعضای سایر سازمانهای ایرانی ارتباط برقرار کرد. ارتباط بسیار نزدیکی با افسران ستاد فرماندهی کل قوا داشت به طوری که ارتباط بسیار خوبی با آنجا داشتیم. مثلاً اگر میخواستم با تیمسار آریانا ملاقات کنم یا بعداً ارتشبد جم یا جانشین جم، از قادسی میخواستم که با دفتر رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران تماس بگیرد و قرار ملاقات بگذارد.
□ در طول سه سالی که رئیس آرمیش ـ ماگ بودید، چقدر از نقاط ایران بازدید کردید؟
⓿ اول از همه، وقتی در سال 1962[1341] به آنجا رفتم، بخش عمده کشور را دیدم. تمام مرز شمالی را با جیپ رفتم. به آبادان رفتم و نیروی دریایی و مناطق بالای خلیج[فارس] یا شط العرب را دیدم. از پایگاههای هوایی و زمینی هم بازدید کردم. سال 1968 تا 1971 [1347 تا 1350] دوباره رفتم. از تمام پایگاههای هوایی و زمینی شمال غرب، شمال، شمال شرق، سمت جنوبی و همچنین ضلع شرقی و غربی بازدید کردم. بنابراین بخش عمده کشور را هوایی و زمینی دیدم.
□ در سفر دوم، برداشت شما از شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور چه بود؟
⓿ باید بگویم که اولین بار ایران را در اواخر سال 1942 یا اوایل سال 1943[1321] دیدم، و زمانی که سال 1962[1341] برگشتم تغییر بسیار مشهود بود. حتی بین سال های 1962 تا 1968[1341 تا 1347] نیز تحول شگرفی رخ داد. بویژه در سال 1962[1341]، زمانی که هیئت اقتصادی ما هنوز آنجا بود، کشور در برخی از صنایع غیرنظامی شروع به توسعه کرد. سازمان صنایع نظامی در درجه اول به تولید سلاحهای سبک، باتری و سیم مسی میپرداخت. سپس در مدت اقامت من در آنجا از سال 68 تا 71[47 تا 1350] با تجهیزات و سلاحهای پیشرفتهتری جلو رفتند.
میتوانم بگویم که به طور کلی وضعیت مالی مردم بهتر از گذشته بود و داشت بهتر هم میشد. بعداً وقتی شرایط اقتصادی کمی بد شد، مشکلاتی به وجود آمد. در اواسط دهه 1970[1350] انتظارات زیادی در مردم به وجود آمده بود که بعداً دولت ظرفیت اجرای همه آنها را نداشت.
□ آیا قراردادهای شاه با شرکتهای آمریکایی را بازبینی میکردید؟
⓿ خیر. زمانی که دولت ایران با شرکتی وارد مذاکره میشد ما در آن دخالتی نداشتیم. تنها زمانی که من در چنین مذاکرهای شرکت داشتم، در نشست طوفانیان با نمایندگان مکدانل-داگلاس[9] بود.
□ فقط ناظر بودید؟
⓿ یکی از مسائل این بود که آیا ایرانیها مستقیماً با مکدانل ـ داگلاس وارد معامله خواهند شد یا از پنتاگون میخواهند برای قرارداد مذاکره کند. به عنوان یک پیشنهاد کلی، طوفانیان ترجیح داد از طریق پنتاگون معامله کند تا از طریق پیمانکاران فردی.
□ شما تا چه حد با نمایندگان شرکتهای آمریکایی فروشنده تسلیحات به ایران در ارتباط بودید؟
⓿ آن طور که خاطرم هست، نمایندههای شرکتهایی که به تهران میآمدند قرار بود به گروه مستشاری کمکهای نظامی اطلاع دهند تا ما هم بدانیم که در کشور هستند و اینکه برای چه کاری آمدهاند. برای کسب تأییدیه یا استفاده از نفوذ ما بر ایرانیها به ما مراجعه نمیکردند. نکته اصلی که سعی کردم برای این نمایندگان توضیح دهم، توانایی محدود ایران در جذب تجهیزات بود.
□ آیا ملاقات با این نمایندگان تابع قوانین و مقررات خاصی بود؟
⓿ چیزی بالاتر از این نبود مگر اینکه به آنها توضیح دهم که من برای فروش تسلیحات آنجا نیستم و تنها موظف به ارایه مشاوره به دولت هستم.
□ زمانی که شما در تهران مستقر بودید، چه کسانی به تهران آمدند؟ آیا اسامی برخی از شرکتها یا نمایندگان آنها را به یاد دارید؟
⓿ شرکتهای هوانوردی بویژه فعال بودند و زمانی که من به آنجا رسیدم، ایرانیها به این فکر میکردند که آیا باید تانکهای M-47 دیزلی را بازسازی کرده و موتورهای بنزینی در آن بگذارند یا خیر. من نمایندگان چند شرکت مختلف را دیدم که برای ارائه پیشنهاد به دولت ایران آمده بودند.
شرکت هایی شامل
[نورتروپ]Northrup، McDonnell-Douglas، [جنرال موتورز]General Motors، [جنرال الکتریک]General Electric، [فیلکو ـ فورد]Philco-Ford، [هلیکوپتر بل]Bell Helicopters و [آگوستا بل/ ایتالیا]Augusta Bell/Italy بودند.
□ آیا اسامی برخی از افرادی را که در فرایند بازسازی مشارکت داشتند به خاطر دارید؟
⓿ یک ژنرال بازنشسته به نام انیس[10]، آقای جین فورنارب[11] و آقای جیمز زند[12].
□ آیا کرمیت روزولت از بازدیدکنندگان همیشگی بود؟
⓿ تصور نمیکنم که در مدت اقامتم در ایران کرمیت روزولت را در آنجا دیده باشم. وقتی به اینجا برگشتم، در رابطه با انجمن ایران و آمریکا او را دیدم. وقتی در ایران بودم هم نشنیدم که او به ایران سفر کرده باشد.
□ آیا نمایندگان شرکتهای تسلیحاتی با روسای سرویسهایی که در آرمیش-ماگ بودند مثل رئیس هیئت نظامی یا هیئت نیروی هوایی، ملاقات داشتند؟
⓿ بله. خصوصاً در بخش نیروی هوایی، اما به طور کلی با هر سه بخش خدماتی ملاقات داشتند.
□ نمایندگان خدمات تا چه حد میتوانستند برای فروش سیستمهای تسلیحاتی مورد نظر شعبه خدماتی آنها در واشنگتن، تبلیغ کنند؟ آیا تلاشی از سوی آنها برای ارتقای فروش برخی از ...
⓿ اگر چنین کاری هم کردند، هرگز به من چیزی نگفتند. ما با مشکلی که در رابطه با ماجرای F-14، F-15 ایجاد شد، مواجه نشدیم، اگر این چیزی است که مد نظر دارید.
□ آیا مواردی بود که شما یا روسای خدمات بتوانید در فروش به تامین کنندگان کمک کنید؟ برای مثال، در نحوه عرضه محصولات به دولت به آنها کمک کنید.
⓿ نه. اگر برای یکی این کار را میکردیم باید برای همه همین میشد. فکر میکنم تنها باری که وارد این موضوع شدم در ارتباط با این برنامه مقاومسازی تانک بود. ما به ایرانیها پیشنهاد کردیم که اگر علاقهمند به ادامه کار هستند و سؤالاتی درباره تواناییهای شرکتهای مختلف برای مقاومسازی تانکها دارند و با توجه به اینکه هیچ راهی برای قضاوت واقعی وجود ندارد، از شرکتها بخواهند تا یک تانک ارسال کنند و بعد آن را آزمایش کنند. اما تصور میکنم این تنها موردی بود که در آن شاید دخالتی داشتم.
□ آیا طی سالهای 1968 تا 1971[1347 تا 1350]، هیچ یک از شرکتهای تسلیحاتی با دولت ایران مشکلی نداشتند؟ آیا شرکتهایی بودند که با دولت در استفاده از واسطهها یا تسریعکنندهها مشکل داشتند؟
⓿ نمیدانم این مسئله تا چه حد به گذشته بر میگردد، فکر میکنم همیشه این مشکل وجود داشت، یعنی نگرانی نسبت به دلالان که بهویژه در ماجرای گرومن[13] شدید شد. من حدس میزنم، فقط بر اساس گفتگوی کلی، میتوان تصور کرد که شرکتهای خارجی - و میگویم خارجی، نه فقط آمریکایی – احساس میکردند که وجود این دلالان به نوعی ضروری است. اساساً این یکی از دلایلی بود که طوفانیان ترجیح داد از طریق پنتاگون معامله کند، با این تصور که احتمال دخالت این افراد کاهش مییابد. احساس کلی من این است که فروشندگان تسلیحات با شرکتهای صنعتی مسئولیت مهمی را در ایجاد این جو بر عهده داشتند، زیرا اگر آنها با پرداخت چنین هزینههایی موافقت نمیکردند، بسیاری از این معاملات متوقف میشد. فقط احساس میکنم که هر دو طرف مقصر هستند.
البته باید در نظر داشته باشید که رقابت فقط بین شرکتهای آمریکایی نبود، بلکه شرکتهای ایتالیایی و انگلیسی و فرانسوی هم بودند.
□ بله. رقابت بینالمللی.
⓿ شرکتهای تابع شرکتهای آمریکایی مثل آگوستا بل ایتالیایی هم بودند. برای مثال، ایتالیاییها بالگرد بسیار سبکی را معرفی کردند که از نظر ما در ماههای گرم تابستان در ارتفاعات نمیتوانست از زمین بلند شود. وقتی ایرانیها از ما ارزیابی فنی خواستند، آن را ارائه کردیم. بعد خودشان تصمیم گرفتند که آیا میخواهند در این معامله پیش بروند یا خیر. یک مورد دیگر مربوط به یک بالگرد خارجی، احتمالاً آمریکایی بود؛ بالگردی که بِل طراحی و تجهیز کرده اما در یک کشور خارجی مونتاژ شده بود، در برخی موارد قطعات مشابه مدل ایالات متحده را نداشت. چندین مورد دیگر نیز بود که در آنها مشکلات مشابهی پیش آمد.
□ در آن زمان درآمد نفتی بیشتری داشتند و سطح معاملات تسلیحاتی بالاتر بود. در سال 1973[1352] و پس از آن، گروههای میدانی کمک فنی، نقش عمدهای در آموزش نظامیان ایرانی برای استفاده از سیستمهای تسلیحاتی با فناوری پیشرفتهای که ایالات متحده در دهه 1970[1350] میفروخت، ایفا کردند. من در جایی خواندم که طرح گروههای میدانی کمک فنی در ایران به دلیل مشکلات جذب F-4 در نیروی هوایی ایران، در حدود سال 1969[1348] شروع شد. آیا این مشکل منجر به تأسیس گروههای میدانی کمک فنی شد یا پیچیدهتر از این بود؟
⓿ مشکلی که منجر به تأسیس گروههای میدانی کمک فنی شد این بود که کنگره برای تعداد افرادی که میتوانستند در گروه مستشاری کمکهای نظامی باشند، سقفی تعیین کرد. گروههای میدانی کمک فنی برای تقویت گروه مستشاری کمکهای نظامی در ارائه کمکهای فنی ایجاد و ایرانیها آنرا اداره کردند. به عبارت دیگر، آنها مستشاران ایالات متحده بودند. از نظر افرادی که به عنوان اعضای تیمهای اولیه گروههای میدانی کمک فنی در آنجا حضور داشتند، برخی احساس میکردند که به عنوان مزدور آنجا هستند و مشکل روحی و روانی برای آنها ایجاد شد. مشکلات اداری هم وجود داشت، بهخصوص که بیشتر آنها در تاسیسات نیروی هوایی ایران قرار میگرفتند. من فکر میکنم بهتر بود که بگوییم آنها بخشی از گروه مستشاری کمکهای نظامی هستند.
من به طور کلی (نه با این فکر که خرید ایرانیها محدود شود،) توصیه کردم که ایرانیها نباید تجهیزات سفارش دهند، مگر اینکه همزمان با ورود تجهیزات، اقدامات لازم برای حضور پرسنل آموزشدیده هم فراهم شود. اما زمانی که یک سلاح جدید و بسیار پیچیده وارد میشد، ممکن بود که یک وقفه کوتاه تا ورود پرسنل آموزش دیده داشته باشد، همانطور که در خدمات ما هم وجود دارد. گاهی اوقات، تکنسینهای واجد شرایط، بویژه برای نیروی هوایی و نیروی دریایی، برای کمک به انتقال تجهیزات جدید در دسترس هستند.
□ آیا زمانی که شما در ایران بودید، برای برنامه اف-4 هم از گروههای میدانی کمک فنی استفاده میشد؟
⓿ بله.
□ البته تحت نظر شما نبودند؟
⓿ آنها تحت نظر فرمانده بخش نیروی هوایی گروه مستشاری کمکهای نظامی بودند که همکاری نزدیکی با ایرانیها داشت.
□ از نظر شما این برنامه در عمل چقدر موفق بود؟
⓿ فکر میکنم از نظر ارائه کمکهای فنی عملکرد رضایتبخشی داشت. قرار بود مربی باشند، آمده بودند تا به ایرانیها آموزش دهند و نشان دهند که چگونه از نظر فنی مهارت خود را توسعه دهند. یکی از چیزهایی که باید دائماً حواستان به آن میبود این بود که یکی از اعضای گروههای میدانی کمک فنی یا یک مشاور فکر کند که اگر کار را خودش انجام دهد آسانتر است، در این صورت بود که برنامه شکست میخورد و به هدفش نمیرسید.
□ آیا در مدت زمان حضور شما در ایران، طرح گروههای میدانی کمک فنی در مقیاس گستردهتری به کار گرفته شد؟ آیا قرار بود که فراتر از برنامه اف-4 باشد؟
⓿ بله، بعدها.
□ بعد از سال 1973[1352]؟
⓿ قبل از اینکه من ایران را ترک کنم، تنها در این برنامه بود. بعدها فکر میکنم که تعدادی از اعضای گروههای میدانی کمک فنی برای برنامههای بالگردها به آنجا رفتند. ویلیامسون یا شاید هم دیگران احتمالاً در اینباره بیشتر اطلاعات دارند.
□ اکنون در دهه 1960[1340] و سالهای بعد، شاه و ارتشبد طوفانیان برنامههایی برای ایجاد صنایع نظامی ایران داشتند و شما چند دقیقه پیش در اینباره کمی صحبت کردید. آیا آرمیش ـ ماگ[مستشاران نظامی آمریکا ـ گروه مستشاری کمکهای نظامی] نقشی در تسهیل توسعه بخش صنعتی نظامی مستقل در ایران ایفا کرد؟
⓿ یادم نیست که آیا ما از نظر رسیدگی به درخواستهای ایرانیان برای کمک فنی و غیره، دخالت داشتیم یا خیر. قطعاً نقش داشتیم. درباره مقاومسازی M-47 نقش داشتیم. وقتی ایرانیها تصمیم گرفتند که میخواهند مسیر مقاومسازی را طی کنند، ما نقش داشتیم، زیرا آن تانکهایی که به عنوان کمک بلاعوض ارائه میشد، اساساً متعلق به ایالات متحده بود. بنابراین، وزارت دفاع آمریکا به ترتیباتی که در ارتباط با مقاومسازی انجام شده بود، علاقه داشت.
□ در جلسه پیش، کمی درباره روند بررسی سالیانه و میزان محدود کردن دسترسی شاه به بازار تسلیحات آمریکا طی بررسی سالیانه صحبت کردید.
⓿ این امر در درجه اول مربوط به میزان وامهایی بود که بانک اکسیم[14] با آن موافقت میکرد. رویکرد گروه کشوری، بررسی اقتصاد ایران، وضعیت کلی و میزان حمایت سفارت از درخواست ایران بود.
□ به این ترتیب، شاه امکان دریافت اعتبارات از ایالات متحده را از دست داد؟
⓿ الزاماً خیر.
□ این نوع محدودیتها، با افزایش درآمد از بین رفت؟
⓿ بله.
□ به غیر از محدودیتهای مالی، آیا کنترلهای دیگری بر خرید تسلیحاتی شاه از ایالات متحده در اواخر دهه 1960[1340] و اوایل دهه 1970[1350] اعمال میشد؟
⓿ فکر میکنم در یکی دو مورد، برخی از درخواستها حتی در موارد جزئی رد شدند. اما به طور کلی هیچ منعی وجود نداشت که احتمالاً به دلیل سیاست کلی واشنگتن در انتقال این اقلام بود. روند معمول ایالات متحده این بود که وقتی تجهیزات برای اولین بار از خط تولید خارج میشد، ابتدا به نیروهای ایالات متحده میرفتند نه به کشورهای دیگر. شاه برای خرید جدیدترین تجهیزات فشار میآورد خصوصا زمانی که هزینه آن را میپرداخت. این عامل وجود داشت. این دیگر گروه ارزیابی کشوری نبود. این ارزیابی وزارت دفاع و دولت و یک موضوع مهم بود.
□ سؤال دیگری در رابطه با این سؤال آخر دارم. در جایی خواندهام که در دولت جانسون همیشه مباحثی در این زمینه وجود داشت که ایالات متحده تا چه حد باید سیستمهای تسلیحاتی پیشرفته مانند F-4 و سایر جتهای جنگنده را به شاه عرضه کند. وزارت امور خارجه عموماً از درخواستهای شاه برای سیستمهای تسلیحاتی پیشرفته حمایت میکرد، و تصور میکنم مقامات پنتاگون، بهویژه اداره امور امنیت بینالملل، عموماً انتقادات بیشتری نسبت به درخواستهای شاه برای سیستمهای پیشرفته داشتند. زمانی که در ایران بودید چقدر با این مباحث برخورد داشتید؟
⓿ واقعاً از بحثها اطلاع دست اولی ندارم. فکر میکنم این مسئله باعث نگرانی کسانی بود که نسبت به این موضوع تردید داشتند. مسئله تهدید و توازن نظامی منطقهای و توانایی جذب در اینجا هم مطرح بود. فکر میکنم بسیاری مواقع دولت - فقط لزوماً در رابطه با ایران صحبت نمیکنم - تمایل دارد که مزایای انتقال تسلیحات را از نظر روابط سیاسی ببیند، در حالی که پنتاگون، بهویژه قبل از آن که ایران تجهیزات خریداری کند، به انتقال تسلیحات، عمدتاً از نظر امنیتی نگاه میکرد. درآمد حاصل از فروش بر برخی از تصمیمات تأثیر داشت، حداقل به نظر من اینطور بود. مشکل مهمتر این بود که ایران تا چه حد میتوانست تجهیزات درخواستی، بهویژه تجهیزات پیچیدهتر را حفظ و نگهداری کند. چگونه میخواهد تعمیرات اساسی انجام دهد؟ سیاستهای کلی وزارت دفاع درباره فروش تجهیزات از نظر امنیتی هم بود.
احساس من یک موضوع کلی است. مهم است بدانیم اینکه انتقال سلاح به طور کلی فقط دارای مزایای موقتی است.
□ یعنی از نظر سیاسی؟
⓿ از نظر سیاسی. همانطور که در سال 1979[1357] دیدیم، امکان تغییر رژیم وجود دارد. همچنین خطر استفاده از آن علیه ایالات متحده یا استفاده از آن در مواردی غیر از توافقات انجام شده هم وجود دارد. در درجه دوم، اگرچه منافع مشترک در برخی موارد وجود دارد، در بسیاری از موارد، خصوصاً در جنبههای منطقهای، پذیرش و مقبولیت یکسانی نسبت به این منافع مشترک وجود ندارد.
□ از نظر پیامدهای سیاسی که کمی پیشتر درباره آن صحبت کردید، آیا حس میکردید که مقامات دولتی فکر میکنند که فروش تسلیحات باعث افزایش نفوذ ایالات متحده در کشورهایی مانند ایران یا سایر خریداران تسلیحات میشود؟
⓿ بگذارید طور دیگری بگویم. فکر میکنم آنها احساس میکردند که به دلیل علاقه شدید شاه، این موضوع از نظر روابط با ما مهم است. در دولت نیکسون و طبق بیانیه گوام، فروش اسلحه اهمیت بیشتری پیدا کرد. ایالات متحده تصمیم گرفت که ما دیگر نباید ژاندارم سراسر جهان باشیم و باید به کشورهای دیگر نگاه کنیم. این امر، همراه افزایش درآمد نفت، زمینه پیدایش این جهش عظیم بود. یقیناً همانطور که رویدادها نشان داد، این امر به دلیل تغییر در ساختار سیاسی داخلی ایران نتیجه معکوس داشت.
□ هنگامی که دولت نیکسون در سال 1969[1348] روی کار آمد، آیا تردیدهای پنتاگون نسبت به ظرفیت ایران همچنان ادامه داشت؟
⓿ فکر میکنم همچنان دغدغههایی داشتم. از ژنرال فیش، که رئیس اداره تجهیزات دفاعی[15] بود، در موارد متعدد شنیدم که گفت که درباره میزان تجهیزات در حال انتقال، نگران است.
□ آیا متوجه شدید که مواضع لِیرد[16]، وزیر دفاع، درباره این مسائل چیست؟
⓿ اساساً فکر نمیکنم کسی بتواند این منطق راهبردی را انکار کند که از منظر آمریکا تلاش برای توسعه توانمندیهای کشورهای دوست در مناطق مختلف و تأمین ثبات منطقه مطلوب بوده است. وزیر لیرد مفهوم نیروی کل را توسعه داد که نه تنها در رابطه با ارتش فعال و ذخیره در کشور ما، بلکه رابطه بین نیروهای ما، نیروهای اروپایی و خاورمیانه و غیره بود. مفهوم دو ستون ایران و عربستان سعودی به عنوان دو نامزد محتمل در خلیج فارس.
□ میخواستم درباره فکر ستونهای دوقلو از شما بپرسم. آیا در مورد این مفهوم با شاه صحبت کردید یا او درباره طرح همکاری عربستان سعودی و ایران با شما صحبت کرد؟
⓿ او چندین بار درباره امنیت خلیج[فارس] با من صحبت کرد، به عنوان مثال، نگران ناصر بود، بویژه زمانی که ناصر به یمن رفت؛ اینکه در واقع نگران امنیت خلیج[فارس] بود. تا آنجا که به سعودیها مربوط میشد، فکر میکنم که او تا حدودی همین نظر را داشت، یعنی از نظر رهبران محافظهکار خلیج فارس و خودش در میان آخرین سران کشورهای منطقه بود که اساساً دیدگاههای یکسانی درباره امنیت منطقه داشتند. شاه تلاش کرد تا نگرانیها در مورد ایران توسعهطلب را کاهش دهد. فکر نمیکنم که هرگز موفق شد کشورهای عربی خلیج عربی[فارس] را قانع کند. بویژه در سال 1970[71/1350] که تنبها و ابوموسی را اشغال کرد[17] ، این ترس تشدید شد. از سوی دیگر، وقتی برای حمایت از عمان وارد عمل شد، تصور میکنم که احتمالاً، حداقل به طور موقت، این نگرانیها کاهش پیدا کرد.
فکر میکنم از نگاه او ایران از نظر اندازه، جمعیت و منابع و غیره دارای پتانسیل جهانی بود، علاوه بر اینکه ایران عامل اصلی ایجاد ثبات در خلیج فارس محسوب میشد. همچنین نگران خروج نفت از خلیج[فارس] بود، بویژه زمانی که نفت از ایستگاههای دریایی خارج میشد.
بنابراین هنگامی که انگلیسیها خروج خود را اعلام کردند، او نه تنها نگران خود خلیج[فارس]، بلکه نگران رویکردهایی بود که نسبت به خلیج فارس وجود داشت.
□ بنابراین شاه کاملاً دیدگاه ستونهای دوقلو نداشت، بلکه از نظر او، سعودیها نقش زیردست و ایران نقش بالادست را داشت؟ آیا چنین بود...
⓿ برداشت من همین است. اما قطعاً تلاش میکرد با سعودیها همکاری موثری داشته باشد.
□ آیا درباره این تلاشها یا اینکه در سطح اجرایی قصد داشت چهکار کند با شما صحبت کرد؟
⓿ هر از گاهی درباره برخی اقدامات و موارد خاصی که با سعودیها همکاری داشت، صحبت میکرد.
□ آیا مورد خاصی را به یاد دارید؟
⓿ خیلی نگران شرایط یمن و تهدید این شرایط علیه عربستان سعودی بود.
□ آیا اقدامی برای رسیدگی به این شرایط هم میکرد یا در این مقطع فقط در حد بحث و گفتگو بود؟
⓿ اول از همه اینکه گروه مستشاری کمکهای نظامی نیامده بود که وارد مباحث مربوط به مسائل عملیاتی با او شود. بنابراین باید مواظب میبودیم که وارد مراودات ایران با کشورهای دیگر نشویم. عموماً به ما نمیگفتند، و مطمئن نیستم که سایر آژانسهای اطلاعاتی چیزی فهمیده بودند یا خیر. هر از گاهی، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران یا طوفانیان به یک اتفاق در یک کشور دیگر اشاره میکردند.
□ آیا هرگز در زمان حضور شما، ملوین لیرد به ایران سفر کرد؟
⓿ خیر.
□ آیا از مقامات ارشد وزارت دفاع به ایران سفر کردند؟
⓿ منظورتان از ارشد چیست؟
□ یعنی مثلاً معاون یا یکی از دستیاران وزیر؟
⓿ جیم نویس[18]، یکی از کارشناسان خاورمیانه در اداره امور امنیت بینالملل به ایران سفر کرد. در حال حاضر در کالیفرنیا زندگی میکند.
□ آیا با شما دیدار کرد؟
⓿ باب پرانگر[19] که در اداره امور امنیت بینالملل بود نیز به تهران آمد. آنها دو غیرنظامی ارشد بودند که از دفتر وزیر دفاع[20] آمدند. علاوه بر این، رئیس ستاد مشترک در رابطه با نشست سنتو اظهار نظر کرد. همچنین فرماندهی ضربت ایالات متحده برای بازدید از گروه مستشاری کمکهای نظامی آمد.
□ در آن زمان این فرمانده چه کسی بود؟
⓿ ارل جی ویلر[21] رئیس ستاد مشترک بود.
□ در این سفرها با آنها دیدار داشتید؟
⓿ بله. در نشست ویلر با شاه، همراه او بودم. بعد هم یک دیدار غیررسمی گروهی داشتیم.
□ برای گفتگو درباره مسائل سنتو با شاه آمده بود؟
⓿ کمیته نظامی سنتو نشستی در تهران داشت. او در جلسه شرکت کرد. دیدار او با شاه بیشتر تشریفات بود.
□ در زمان حضور در تهران در آرمیش-ماگ، آیا درباره مسائل سنتو هم مشارکت داشتید؟
⓿ خیلی کم. نماینده آمریکا در ستاد سنتو - نماینده دائم - را وقتی به تهران آمد، بویژه در ارتباط با امور سنتو دیدم. هر از گاهی سؤالاتی درباره نقش ایالات متحده در سنتو و در ایران مطرح میشد. اما به طور کلی کانالهای سنتو متفاوت بودند.
وست مورلند[22] پس از اینکه رئیس ستاد ارتش شد، سفری به ایران داشت.
□ او هم با شاه دیدار کرد؟
⓿ بله. عموماً هر وقت فرمانده کل ضربت به ایران سفر میکرد با شاه دیدار میکرد.
□ در آن زمان چه کسی فرمانده بود؟
⓿ جان تروکمورتون[23] و تئودور کانوی[24] بودند.
□ قبلاً اشاره کردید که از نظر زنجیره فرماندهی، به فرمانده کل ضربت گزارش میدادید؟
⓿ من درباره مسائل مربوط به ستاد مشترک به فرماندهی کل ضربت گزارش میدادم. برخی از امور مربوط به برنامههای کمک نظامی، بویژه اجرای این برنامهها را از طریق دفتر وزیر دفاع انجام میدادم. همچنین در برخی مواقع تلگرافی برای وزارت دفاع و دولت بود که در آن مشارکت میکردم و سفارت آن را برای دولت و وزارت دفاع میفرستاد. بر اساس موضوع، تعیین میکردیم که با کدام ستاد خاص ارتباط بگیریم و در صورت لزوم بقیه را در جریان قرار میدادیم.
□ CINSTRIKE مخفف چیست؟
⓿ فرماندهی کل ضربت.
□ کار این فرماندهی چه بود؟
⓿ این یک فرماندهی مشترک تحت ستاد مشترک بود تا با موقعیتهای احتمالی غیر از موارد مربوط اروپا و اقیانوسیه مقابله کند.
□ پس شامل خاورمیانه و سایر مناطق هم میشد؟
⓿ بله.
□ فرماندهی کل ضربت در پنتاگون مستقر بود یا در جای دیگری دفتر مرکزی داشتند؟
⓿ در تامپا [فلوریدا] بود.
□ در فرماندهی کل ضربت به چه مسائلی میپرداختید؟
⓿ در درجه اول به مسائل پرسنلی و برنامههای کمک نظامی میپرداختیم. سالی یک بار بازرسی میشدیم. آنها در زنجیره فرماندهی توسعه برنامههای کمک نظامی بودند. ما سالیانه، دستورالعملهای توسعه برنامه کمک نظامی را از آنها دریافت میکردیم و برنامه پیشنهادی خود را برای تأیید و ارائه به ستاد مشترک ارتش، به آنها ارسال میکردیم.
□ اساساً به این مسائل میپرداختند؟
⓿ بله. آنها مسئول ارایه توصیههای مربوط به برنامه در برابر فرمانده مسئول بودند. از نظر امور اداری هم زیر نظر ایشان بودیم.
□ آیا هرگز برای مشاوره یا برای شرکت در جلسات به واشنگتن آمدید؟
⓿ خیر.
□ رویکرد دولت نیکسون در قبال ایران به شدت تحت تأثیر تصمیم اواخر سال 67[46] بریتانیا برای خروج نیروهای نظامی این کشور از شرق سوئز بود. آنها در سال 67 دچار بحران تراز پرداخت بودند. آنها تصمیم گرفتند وضعیت نظامی خود را در منطقه مجددا ارزیابی کنند. فکر میکنم این تصمیم چند ماه قبل از ورود شما به تهران گرفته شد؟ این تصمیم چه مسائلی را در ذهن شما ایجاد کرد؟
⓿ نیکسون نبود... نیکسون سال 1969[1348] آمد.
□ درست است، اما تصمیمات او متأثر از این تصمیم بریتانیا در دو سال قبل از آن بود...
⓿ انگلیسیها این تصمیم را در سال 1968[1347] اعلام کردند.
□ بله.
⓿ شاه از قبل از این موضوع خبر داشت... یا حداقل من اینطور خواندهام.
□ بنابراین، این تصمیم چه نوع مسائلی را از نظر نقش ایالات متحده در خاورمیانه یا رابطه ایالات متحده با شاه در ذهن شما ایجاد کرد؟ آیا بحث زیادی درباره تصمیم بریتانیا در آرمیش ـ ماگ وجود داشت؟
⓿ خیر. آخرین چیزی که در ذهنم بود، ایران در سال 1967[1346] بود.
□ نه، منظور من زمانی است که در اواسط سال 1968[1347] وارد ایران شدید.
⓿ بله، اما تا آن زمان ...
□ البته تا آن زمان تصمیم بریتانیا علنی اعلام شده بود و ممکن است در مقطعی به آن فکر کرده باشید....
⓿ این طرح خروج دو مسئله را بهوجود آورد: اول اینکه، آیا ایالات متحده حضور نیروهای دریایی خود را در خلیج[فارس] افزایش خواهد داد؛ و دوم اینکه آیا برنامههای کمک نظامی برای ایران و عربستان سعودی افزایش خواهند یافت. تا جایی که به ایران مربوط میشد، مطالعه سال 1962[1341] وجود داشت که تحقیقاتی پنج ساله بود. بعد مطالعهای در سال 1964[1343] در ادامه مطالعه اولیه انجام شده بود. بعد ایرانیها در بهار 1968[1347] خواستار دریافت تجهیزات بیشتر شدند. بنابراین میتوانم بگویم که دولت ایران تا آن زمان تصمیم گرفته بود که میخواهد اقداماتی در جهت افزایش حضور خودش در خلیج[فارس] انجام دهد.
□ در آن زمان؟
⓿ زمانی که من رسیدم، موضوع گفتگو درباره گزینهها نبود. فکر میکنم اف-4ها سفارش داده شده بوند. بنابراین، در طول مدتی که من آنجا بودم، در کل، موضوع بیشتر این بود که شاه احساس میکرد، بویژه در سال 1970، 1971[1349، 1350]، به توانایی بیشتری برای محافظت نه تنها از خلیج[فارس]، بلکه از خطوط دریایی منتهی به خلیج فارس نیاز دارد. این امر در درخواستهای بعدی شاه برای هواپیماها و کشتیهای پیشرفتهتر منعکس شد.
□ پس از اینکه بریتانیا تصمیم خود را برای خروج از خلیج[فارس] تا سال 1971[1350] گرفت، آیا هماهنگی زیادی بین ایالات متحده و انگلیس درباره چگونگی خروج از خلیج فارس انجام شد؟ و تا چه میزان بود؟
⓿ تصور میکنم که گفتگوهای بسیار بین سفرای دو کشور صورت گرفت، اما ارتباط گروه مستشاری کمکهای نظامی با وابسته بریتانیا کم بود، اگرچه او را اغلب میدیدم. اما تماسهایی که من داشتم فقط درباره موارد خاصی از تجهیزات بود. انگلیسیها و فرانسویها هردو مشتاق فروش تجهیزات به ایران بودند و انگلیسیها هم خیلی مشتاق بودند که برای دانشکده جنگ ایران مربی بفرستند.
□ چند سؤال درباره برخی از مسائل منطقهای دارم که در اواخر دهه 1960[1340] و اوایل دهه 1970[1350] مطرح شد. در نیویورک تایمز مقالهای از سال 1969[1348] خواندم که در آن سال شاه اعلام کرده بود تا زمانی که بریتانیا به طور کلی از خلیج فارس خارج شود، ایالات متحده باید از پایگاه دریایی خود در بحرین عقب نشینی کند. آیا شاه در مقطعی این موضوع را با شما در میان گذاشت؟
⓿ خیر. مطمئن نیستم که مبنای این بیانیه او چه بوده است. بدیهی است که نشانههایی مبنی بر این دیده میشد که بحرینیها ممکن است در مقطعی دیگر مایل نباشند که ایالات متحده فرماندهی خود را در خلیج فارس در آنجا حفظ کند، اما آنها بعداً از آن موضع خارج شدند. فکر میکنم اساساً این تصمیم یا اعلامیهای از سوی دولت بحرین بود، نه اینکه از سوی شاه مطرح شود، اما منکر هم نیستم که چنین چیزی گفته باشد.
ادامه دارد...
مصاحبه با همیلتون تویچل در طرح بنیاد مطالعات ایران-بخش دوم
پینوشتها:
[1] - Kemper
[2] - Fort Jay
[3] - Governor’s
[4] - Fort Benning
[5] - Puerto Rico
[6]- Cotentin
[7] - Rheims
[8] - Alexander Heig
[9] - McDonnell- Douglas
[10] - Ennis
[11] - Gene Fornarb
[12] - James Zand
[13] - Grumman
[14] - EXIM
[15] - Defense Supply Association
[16] - [Melvyn] Laird
[17]. حاکمیت ایران بر جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک پیش از خروج نیروهای نظامی انگلیس از این منطقه در 1350 به ایران بازگردانده شد و بهکار بردن لفظ «اشغال» غلط تاریخی و حقوقی است که ژنرال امریکایی در مصاحبه بر زبان رانده است.(ویراستار)
[18] - Jim Noyes
[19] - Bob Pranger
[20] - Office of Secretary of Defense
[21] - Earle G. Wheeler
[22] - Westmoreland
[23] - John Throckmorton
[24] - Theodore Conway
تعداد بازدید: 309