انقلاب اسلامی :: محمدتقی فلسفی

محمدتقی فلسفی

16 اردیبهشت 1403

احمد ساجدی

محمدتقی فلسفی 23 فروردین 1287 در تهران متولد شد.[1] پدرش محمدرضا تنکابنی، مجتهد و از شاگردان آخوند خراسانی حوزه نجف بود که به تهران مهاجرت کرده بود.[2] مادر محمدتقی، طوبی‌خانم، نقش ویژه‌ای در تربیت و تشویق او به حرفه سخنوری داشت.[3]

محمدتقی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه توفیق تهران گذراند.[4] سپس برای فراگیری علوم دینی به حوزه علمیه قم رفت؛ اما چون آب و هوای قم را نتوانست تحمل کند، پس از چند ماه به تهران بازگشت.[5] او ادبیات عرب را نزد محمد رشتی، فقه و اصول را نزد محمدعلی کاشانی، دروس سطح را نیز نزد پدر[6] و فلسفه را نزد میرزا مهدی آشتیانی، ابراهیم امامزاده زیدی، سیدکاظم عصّار و میرزاطاهر تنکابنی آموخت.[7]

فلسفی از نوجوانی با تشویق مادرش به تمرین سخنوری پرداخت. اولین سخنرانی او در ۱۵ سالگی در مسجدی که پدرش امام جماعت آن را عهده‌دار بود، برگزار شد. وی در این سخنرانی متنی راجع به حضرت علی(ع) را حفظ کرد و آن را بر فراز منبر بیان کرد که مورد تشویق بسیاری از علمای حاضر در مسجد قرار گرفت.[8] او به تدریج در ماه‌های رمضان، محرم و صفر در مساجد و تکایا به منبر می‌رفت. آوازه منبرهای او به زودی در تهران پیچید تا جایی که سال 1306 رئیس مجلس شورای ملی(حسین پیرنیا) طی نامه‌ای رسمی از او با لقب «افصح‌المتکلمین» دعوت کرد تا در سه روز آخر ماه صفر در مجلسی در تهران به منبر برود. این در حالی بود که در همان مجلس، خطبا، وعاظ، سیاستمداران و دانشمندان زیادی حضور داشتند.[9] فلسفی در مدت کوتاهی به «خطیب توانا» مشهور شد.[10]

فلسفی نخستین تجربه سیاسی خود را در موضوع جمهوری‌خواهی رضاخان پهلوی کسب کرد. او در فروردین 1303 شاهد تحصن مردم و علما به رهبری سیدحسن مدرس در مخالفت با جمهوری‌خواهی در میدان بهارستان تهران بود.[11] هنگام فشار مأموران رضاشاه برای ترویج لباس‌های متحدالشکل، فلسفی با دریافت جواز عمامه از آیت‌الله حسین یزدی که از شاگردان میرزای شیرازی و از مجتهدان با نفوذ تهران بود، در لباس و شغل روحانیت باقی ماند،[12] اما در ۱۳۱۶ که در مسجد بزازها در تهران به منبر ‌رفت، به دلیل انتقاد از جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد مشهد (1314)، از منبر و پوشیدن لباس روحانیت منع شد.[13] سپس در ۱۳۱۹ با پیگیری آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی، رسماً از منبر وی رفع ممنوعیت شد.[14]

فلسفی پس از شهریور ۱۳۲۰ و برکناری رضاشاه و گسترش فعالیت‌های حزب توده، مبارزه علیه کمونیسم را آغاز کرد. در آن زمان تبلیغات ضد دینی حزب توده و همچنین اندیشه‌های ضد روحانی و ضد دینی کسروی، اخلاق و اعتقادات مردم به ویژه نسل جوان را هدف قرار داده بود.[15] فلسفی به ویژه در 1325 پس از عملیات ارتش در سرکوب فرقه دمکرات آذربایجان و حکومت خودخوانده جعفر پیشه‌وری، علیه اقدامات حزب توده و مسلک و مرام کمونیستی سخنرانی کرد.[16]

اعتراض به نفوذ بهائیان در دستگاه‌های اداری و افشای ظلم کارگزاران دولتی علیه مردم، از دیگر برنامه‌های تبلیغی فلسفی بود که مورد تأیید مراجع تقلید وقت به ‌ویژه آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی قرار داشت.[17]

آیت‌الله بروجردی اواخر سال ۱۳۲۵ از طریق فلسفی به شاه پیام داد که باید تعالیم دینی در دروس ابتدایی گنجانده شود. فلسفی این پیام را به شاه رساند و جواب مساعد گرفت. سپس کمیسیونی تشکیل شد تا در برنامه درسی مدارس تجدید نظر شود و تعلیمات دینی نیز در آن لحاظ گردد. این کمیسیون که فلسفی در آن عضو بود تیر 1327 کار خود را آغاز کرد.[18] در همان سال امام‌ خمینی در نامه‌ای به فلسفی خواستار تقویت حوزه علمیه قم و مرجعیت آیت‌الله العظمی بروجردی با جلب کمک تاجران متدین تهران شد.[19]

در 1327 از طرف رادیو با فلسفی مذاکره شد تا برای سخنرانی به آنجا برود و سخنرانی‌هایش از رادیو پخش شود؛ اما وی انجام سخنرانی را مشروط به حضور در مسجد و ایراد سخن در برابر مردم عنوان کرد. در همان سال امکان پخش مستقیم سخنرانی فلسفی از مسجد شاه (امام‌ خمینی) از طریق رادیو فراهم شد و تا سال‌ها به همین روال و به صورت هفتگی از محل مسجد ادامه یافت.[20]

در ۱۳۳۱ امام‌ خمینی در نامه‌ای به فلسفی، ضمن تأکید بر لزوم حفظ سنگر روشنگری وی، خاطرنشان کرد که «مفسدین ‎‌می‌خواهند امثال جنابعالی را از میدان بیرون کنند تا هر تاخت و تازی بخواهند بکنند و‌‎ ‎‌انتقادی در کار نباشد.‌» و «ناطقی مثل جنابعالی نباید توقع داشته باشد که تا آخر از تعرض اشرار مصون‌‎ ‎‌باشد.»[21]

در ۱۳3۴ به دنبال سخنان فلسفی علیه بهائیت، پخش سخنرانی‌های وی از رادیو متوقف شد.[22] وی در سخنان خود نسبت به نفوذ بهائیان در ارکان نظام از جمله پزشک مخصوص شاه که از چهره‌های متنفذ بهایی بود، هشدار داده و انتقاد کرده بود.[23]

به دنبال این افشاگری‌ها موجی از مخالفت‌های مردم با نفوذ بهائیان در سراسر کشور به وجود آمد. در اردیبهشت 1334 گروه زیادی از مردم تهران به طرف مرکز بهائیان (حظیره‌القدس) به راه افتادند تا آنجا را تخریب کنند، اما مأموران نظامی مانع شدند و دولت برای فرونشاندن احساسات مردم، حظیره‌القدس را تعطیل کرد و قول داد اقدامات قانونی مناسبی برای بیرون کردن بهائیان از ادارات و دستگاه‌های دولتی به عمل آورد.[24] البته هرگز به این وعده عمل نکرد. در شیراز خانه علی‌محمد باب سرکرده بهائیان توسط مردم معترض تخریب شد و تظاهرات گسترده‌ای علیه بهائیان به راه افتاد، به‌طوری که در این شهر حکومت نظامی اعلام شد.[25] از آن پس تا مدت ۱۶ سال پخش مستقیم سخنرانی‌های فلسفی از رادیو قطع شد.[26]

حکومت پهلوی حتی گاهی با اجیرکردن عده‌ای برای شعار دادن، مانع منبر رفتنِ فلسفی می‌شد.[27]

فلسفی در سال ۱۳۴۱ به مخالفت با مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی برخاست.[28] وی در سخنرانی خود در مسجد ارک تهران، هدف حکومت پهلوی از تصویب این لایحه را زمینه‌سازی برای ورود بهائیان به قدرت اعلام کرد.[29] او از تصویب این لایحه تا لغو رسمی آن در دولت که دو ماه طول کشید، در مجالس مختلف، منبرهای زیادی رفت و علیه این مصوبه صحبت کرد.[30]

امام‌ خمینی نیز در آبان ۱۳۴۱ در نامه‌ای به فلسفی از خطابه‌های وی در اعتراض به این مصوبه تشکر کرد؛[31] امام در نامه دیگری ضمن اعتراض به عدم برخورد انقلابی آیت‌الله سیداحمد خوانساری نسبت به این لایحه، از فلسفی خواست از فرصت سخنرانی بهترین استفاده را ببرد.[32]

در ماجرای همه‌پرسی لوایح شش‌گانه محمدرضا پهلوی در بهمن ۱۳۴۱ وقتی امام خمینی و سایر مراجع تقلید، مخالفت خود را با آن اعلام کردند، فلسفی در یک سخنرانی در خانه آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی درباره تجاوز حکومت پهلوی از حدود قانون اسلام و مقررات دین، سخنرانی کرد و اقدامات دولت را مقدمه برنامه‌های غیر اسلامی حکومت خواند.[33] وی در این سخنرانی که در روز 2 بهمن(4 روز پیش از رفراندوم مورد نظر شاه) صورت گرفت، رفراندوم را اقدامی غیر اسلامی و در راستای منافع استعمارگران خواند.[34]

در اسفند ۱۳۴۱ و در آستانه دومین سال درگذشت آیت‌الله بروجردی، از فلسفی برای سخنرانی در مراسم سالگرد آن مرجع تقلید در امامزاده قاسم شمیران دعوت شد؛ اما ساواک پیش از برگزاری مراسم، او را بازداشت و به زندان قزل‌قلعه منتقل کرد. وی چند روز بعد آزاد ولی ممنوع‌المنبر شد.[35] امام‌ خمینی با اظهار خوشحالی از آزادی فلسفی، به وی توصیه کرد نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کند و تأکید کرد در اعلامیه‌ها برای جلوگیری از تحریف عزای عمومی عید نوروز، به موضوع شهادت امام‌ جعفر صادق(ع) که مصادف با نوروز آن سال بود، اشاره‌ای نشود.[36]

به دنبال حمله نیروهای حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه در نوروز ۱۳۴۲، فلسفی سخنرانی‌های تندی ایراد کرد و از بی‌رحمی و خشونت نیروهای دولتی به‌صراحت انتقاد نمود.[37] وی در یکی از سخنرانی‌ها حمله حکومت پهلوی به فیضیه را موجب «روسیاهی تاریخ ایران» خواند. امام نیز در پیامی با تشکر از بیانات وی، از او و سایر مبلغان و گویندگان خواست تا در ایام پرشور محرم، دِین خود را به اسلام ادا و رضایت خداوند را جلب نمایند.[38]

در خرداد ۱۳۴۲، امام‌ خمینی از فلسفی خواست با توجه به افتتاح حساب در بانک صادرات، از مسلمانان بخواهد برای بازسازی ساختمان مدرسه فیضیه کمک کنند.[39] در همین سال، آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی به ۲۴ نفر از علما از جمله فلسفی تلگرام‌هایی در اعتراض به اهانت حکومت پهلوی به مقدسات اسلامی فرستاد.[40]

فلسفی در ۱۲ خرداد ۱۳۴۲/ تاسوعا، سخنرانی در مسجد شیخ‌عبدالحسین تهران انجام داد. هزاران نفر از اقشار گوناگون مردم شنونده این سخنرانی بودند. او ضمن اعتراض به دولت اسدالله علم، در ده بند از وی انتقاد کرد.[41] فلسفی شب ۱۴ خرداد ۱۳۴۲ پس از سخنرانی در مسجد معیّر تهران بازداشت شد. فردای آن روز ـ ۱۵ خرداد ـ کشتار وسیع عزاداران در تهران، قم و ورامین به وقوع پیوست و تعداد زیادی شهید و مجروح شدند. فلسفی در زندان و در جریان بازجویی‌ها از مواضع خود دفاع کرد و به زندانیان روحیه و جسارت بخشید. او پس از گذشت ۴۵ روز در ۲۸ تیر ۱۳۴۲ از زندان آزاد شد و بلافاصله گروهی از مردم به دیدارش رفتند.[42] از آن پس فلسفی مورد تعقیب مدام مأموران ساواک و شهربانی قرار گرفت و رفتار و گفتار و منبرهایش را مرتباً گزارش می‌دادند.[43]

امام خمینی در 27 تیر ۱۳4۳، از فلسفی خواست، تقاضای اهالی سیرجان برای سخنرانی را بپذیرد و در آن مردم را به وحدت در برابر استعمار و دستگاه جبار ترغیب و خطر اسرائیل و لزوم قطع دست دشمنان اسلام از ذخایر ملت را گوشزد کند.[44] ایشان در نامه‌ای دیگر، در 31 مرداد 1343 ادامه سخنرانی روشنگرانه فلسفی در اصفهان و شیراز را نیز خواستار شدند.[45]

فلسفی پس از تبعید امام در آبان ۱۳۴۳ به ترکیه، سخنان اعتراضی داشت و به همین دلیل حکومت او را تهدید می‌کرد.[46] در ۱۳۴۴ پس از سخنرانی وی در مسجد سیدعزیزالله، اعلامیه‌های مربوط به تلگرام امام‌ خطاب به علما پخش شد.[47] وی در محرم همین سال در جمع وعاظ تهران، تبعید امام را به دستور آمریکایی‌ها دانست[48] و در همین ماه از یک سوء‌قصد جان سالم به در برد. فردی با پنجه بوکس به او حمله کرد، اما با عکس‌العمل راننده، این اقدام ناکام ماند و فرد مهاجم دستگیر و به کلانتری محل تحویل شد، اما کلانتری بعداً اعلام کرد که ضارب: «دیوانه بود رهایش کردیم». بعد از این حادثه، منبر فلسفی مدتی تعطیل شد و آیات عظام خویی، مرعشی نجفی، شریعتمداری، میلانی و سید علی بهبهانی با ارسال تلگراف‌هایی از این واقعه ابراز تأسف کردند.[49]

در شهریور ۱۳۴۶ و پس از حمله صهیونیست‌ها به کشورهای عربی (جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷)، فلسفی در یک سخنرانی دولت اسرائیل را محکوم کرد. در ۱۳۴۸ نیز اقدام صهیونیست‌ها در آتش زدن مسجد‌الاقصی را تقبیح کرد و در 1350 از برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی انتقاد و آن را به سخره گرفت.[50]

فلسفی در ۱۳۵۰ در یک سخنرانی در مسجد سیدعزیزالله تهران نسبت به سخنان دو تن از سناتورها علیه امام‌ خمینی اعتراض کرد و آشکارا نام وی را چندین‌بار بر فراز منبر تکرار کرد که هر بار با صلوات ‌فرستادن حاضران روبه‌رو شد. او به دنبال این سخنرانی، تا وقوع انقلاب اسلامی از منبر منع شد.[51]

با وجود آنکه در 1356 و 1357، از بسیاری از نویسندگان و گویندگان رفع ممنوعیت قلم و بیان شده بود، اما فلسفی تا سقوط حکومت پهلوی، ممنوع‌المنبر بود.[52] با این حال منزل او در این سال‌ها محل تجمع وعاظ و خطبا و علمای تهران بود. وی در منزل خود جلسات تدریس «فن خطابه» نیز تشکیل داد. بخش عمده وقت وی طی این سال‌ها صرف تألیف و نگارش شد.[53]

در دی ۱۳۵۶ علمای تهران اعلامیه‌هایی صادر کردند که نام فلسفی در بیشتر آنها دیده می‌شد؛ از جمله نامه به مراجع تقلید درباره اهانت روزنامه اطلاعات به امام‌ خمینی.[54]

میان امام‌ خمینی و فلسفی، نامه‌ها و تلگرام‌های زیادی رد و بدل شده است. امام‌ در این نامه‌ها از وی با عناوینی چون ثقه‌الاسلام، خطیب شهیر اسلامی، سخنگوی دیانت اسلام، زبان قرآن و ملت، زبان گویای اسلام، دارای فکر صائب و لسان گویا و شیرین[55] و عمادالاعلام[56] نام برده و بارها از تلاش وی در نشر حقایق اسلامی و احکام دینی سپاسگزاری کرده و ادامه توفیقات وی در این زمینه را خواستار شده است.[57]

فلسفی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بارها در جلسات خصوصی و عمومی، در کنار سران و بزرگان به دیدار امام‌ رفت و در موارد متعددی، در حضور ایشان سخنرانی کرد.[58] وی مذاکراتی نیز با امام در موضوع حزب جمهوری خلق مسلمان ایران انجام داد و به عنوان رابط ایشان، با آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری در جلوگیری از کج‌روی‌های وی سه جلسه برگزار کرد.[59]

سرانجام محمدتقی فلسفی روز جمعه ۲۷ آذر ۱۳۷۷ در تهران درگذشت. آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب نیز پیام تسلیتی به این مناسبت منتشر کردند.[60] پیکر وی پس از تشییع، در حرم عبدالعظیم(ع) در شهر ری به خاک سپرده شد.[61]

از فلسفی آثاری بر جای مانده است. ازجمله «کودک از نظر وراثت و تربیت»، «جوان از نظر عقل و احساسات»، «سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه»، «معاد از نظر روح و جسم»، «شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه»(۳ جلد).  کتاب خاطرات وی نیز به نام «خاطرات و مبارزات فلسفی» منتشر شده است. افزون بر این، فلسفی در دورانی که از منبر منع شده بود، کتاب‌های «آیت‌الکرسی، پیام آسمانی توحید»، «بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات»(2 جلد) و «اخلاق از نظر همزیستی و ارزش‌های انسانی»(2 جلد) را نگاشت.[62]

وی علاوه بر آن مقالاتی درباره مسائل اجتماعی تربیتی و دینی در نشریات کشور نوشت که اغلب به صورت جداگانه یا مجموعه به چاپ رسیده‌اند. قدیمی‌ترین آنها نقدی است بر اشعار عبدالحسین بهمنی است که در اشعار خود در برخی مسائل اعتقادی تشکیک کرده بود. این مقاله در مجموعه مقالاتی با عنوان «اسرار خلقت» در سال ۱۳۱۶ منتشر شده است.[63]

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 4، ۱۳۸۲، ص ۴۹.

[2]. صحیفه امام، ج 2، ص 76.

[3]. خاطرات و مبارزات، ص ۳۹ - ۵۶.

[4]. خاطرات و مبارزات، ص ۵۳.

[5]. خاطرات و مبارزات، ص ۶۱.

[6]. رجبی، محمدحسن،علمای مجاهد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پاییز 1382، ص 340.

[7]. خاطرات و مبارزات، ۵۵.

[8]. دانشنامه اسلامی، مبحث: محمدتقی فلسفی.

[9]. علمای مجاهد، همان ص.

[10]. خاطرات و مبارزات، ص ۵۹ - ۶۵.

[11]. فلسفی، یاران امام به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، صفحه سیزده.

[12]. خاطرات و مبارزات، ص ۸۲ - ۸۴..

[13]. خاطرات و خطرات فلسفی در عرصه خطابه و منبر، محمدتقی فلسفی، تدوین: علی‌اکبر نیکزاد، قم، دبیرخانه اجلاس حوزه و تبلیغ، چ 1، ۱۳۷۸، ص ۲۴ - ۲۵.

[14]. فلسفی، خاطرات و خطرات، ص ۱۰۲.

[15]. علمای مجاهد، ص 341.

[16]. خاطرات و مبارزات، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۵.

[17]. خاطرات و خطرات، ص ۱۹۴ - ۲۰۵ ؛ عقیقی بخشایشی، یک‌صد سال مبارزه روحانیت مترقی، ج 2، ص ۱۵۴ - ۱۵۶.

[18]. دانشنامه اسلامی، مبحث: «محمدتقی فلسفی».

[19]. صحیفه امام، ج 1، ص ۲۴ - ۲۵.

[20]. خاطرات و مبارزات، ص ۱۲۱ ـ ۱۲۸.

[21]. صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۹ - ۳۰.

[22]. خاطرات و مبارزات، ص ۱۲۸.

[23]. علمای مجاهد، ص 341.

[24]. روزنامه اطلاعات 17 اردیبهشت 1334، ص 1 - 8.

[25]. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 51.

[26]. علمای مجاهد، ص 341.

[27]. خاطرات و مبارزات، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.

[28]. تقوی اشتهاردی، حسین، خاطرات، چاپ ‌شده در صحیفه دل، به کوشش حمید بصیرت‌منش و احمد میریان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، چ 1، ۱۳۷۹، ج 1، ص 35.

[29]. خاطرات و مبارزات، ص ۲۵۲ ـ ۲۵۳.

[30]. خاطرات و مبارزات، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۴.

[31]. صحیفه امام، ج 1، ص 84.

[32]. صحیفه امام، ج 1، ص ۸۵ ـ ۸۶.

[33]. خاطرات و مبارزات، ص ۲۶۲ ـ ۲۶۳.

[34]. علمای مجاهد، ص 342.

[35]. خاطرات و مبارزات، ص ۲۶۶ ـ ۲۶۷.

[36]. صحیفه امام، ج ۱، ص 155.

[37]. خاطرات و مبارزات، ص ۲۷۰.

[38]. علمای مجاهد، ص 342.

[39]. صحیفه امام، ج ۱، ص 242.

[40]. «اسناد انقلاب اسلامی»، مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چ 1، ۱۳۷۴، ۱/۸.

[41]. خاطرات و مبارزات، ص ۲۷۳ ـ ۲۸۸ ؛ فردوسی‌پور، اسماعیل، همگام با خورشید از ایران تا ایران، خاطرات اسماعیل فردوسی‌پور، قم، مجتمع فرهنگی اجتماعی امام‌خمینی، ۱۳۷۲، ص ۷۲ - ۸۷.

[42]. خاطرات و مبارزات، ص ۲۹۰ - ۳۰۰ ؛ علمای مجاهد، همان، ص 342.

[43]. علمای مجاهد، ص 342.

[44]. صحیفه امام، ج ۱، ص 353.

[45]. صحیفه امام، ج ۱، ص 365.

[46]. خاطرات و مبارزات، ص ۳۱۶ ـ ۳۱۸.

[47]. مؤسسه تنظیم، سیر مبارزات، ۷/۱۰۲.

[48]. علمای مجاهد، ص 343.

[49]. دانشنامه اسلامی، مبحث: «محمدتقی فلسفی».

[50]. علمای مجاهد، ص 343.

[51]. روحانی، سیدحمید، نهضت امام‌خمینی، تهران، عروج، چ پنجم، ۱۳۸۲، ج 3، ص 713 ـ ۷۲۳.

[52]. علمای مجاهد، ص 343.

[53]. علمای مجاهد، ص 343.

[54]. «اسناد انقلاب اسلامی»، مرکز اسناد، اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۷.

[55]. صحیفه امام، ج ۱، ص ۸۴ ـ ۸۶.

[56]. صحیفه امام، ج 2، ص 76.

[57]. خاطرات و مبارزات، ۱/۲۴۲ و ۲/۳.

[58]. سیر مبارزات امام‌خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، تهران، چ 1، ۱۳۸۶، ص ۱.

[59]. صحیفه امام، ج 11، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۳.

[60]. روزنامه اطلاعات، 28 آذر 1377، ص 1 - 3.

[61]. محمدتقی فلسفی، نوشته: محمد خردمند، چ‌شده در گلشن ابرار، قم، نورالسجاد، چ 2، ۱۳۸۶ ج 5، ص 537.

[62]. خاطرات و مبارزات، ص ۳۶۹ ـ ۳۷۱.

[63]. علمای مجاهد، ص 344.



 
تعداد بازدید: 244


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: