انقلاب اسلامی :: محمد بخارایی

محمد بخارایی

07 مرداد 1403

احمد ساجدی

محمد بخارایی از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی در ۱۳۲۳ شمسی در «محله عرب‌ها» واقع در نزدیکی میدان شوش تهران متولد شد. پدرش علی‌اکبر، بنگاه آهن‌فروشی داشت.[1]

محمد پس از گذراندن دوره ابتدایی، به دبیرستان فرخی رفت. او همزمان در کارگاه پدرش، به کار مشغول بود. زمانی که کلاس سوم متوسطه را می‌خواند، برای نخستین‌بار در تظاهرات آموزگاران در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ شرکت کرد. در همین تظاهرات بود که ضمن زد و خورد با پلیس دستش مجروح شد. این حادثه برای وی به یک سوء‌پیشینه تبدیل و موجب شد مدتی از تحصیل محروم شود.[2]

محمد مدتی برای به دست آوردن شغل تلاش کرد تا اینکه در یک حجره در خیابان بوذرجمهری متعلق به حاجی بابای فروتن با حقوق ماهیانه 300 تومان مشغول به کار شد و کمی بعد به کار در یک کارگاه آهنگری پرداخت. وی سپس در دبیرستان خزائلی به صورت شبانه ادامه تحصیل داد.[3]

محمد بخارایی بعدها با رضا صفار هرندی آشنا شد. او در حین تحصیل در جلسات مذهبی حاجی علی‌‌اصغر هرندی امام جماعت مسجد دروازه غار (مسجد شهید هرندی) نیز شرکت می‌کرد.[4]

با آغاز نهضت امام خمینی محمد بخارایی و رضا صفار هرندی با مهدی عراقی آشنا و از طریق عراقی به جهاد مسلحانه تشویق شدند. عراقی سپس آنان را با محمدصادق امانی آشنا کرد. امانی دگرگونی تازه‌ای در روحیه آنان پدید آورد و به مرور شیوه استفاده از اسلحه را نیز به آن دو آموخت.[5]

با تبعید امام خمینی به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ گروه هیئت‌های مؤتلفه تصمیم گرفتند با تشکیل شاخه نظامی، رهبران حکومت را مجازات کنند. آنها تصمیم داشتند حسنعلی منصور نخست‌وزیر و عاقد قرارداد کاپیتولاسیون را هدف قرار دهند، اما قبل از این اقدام در کمیته مرکزی مصوب شد موافقت مراجع مذهبی کسب شود. آنان در نهایت برای ترور منصور توانستند حمایت آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی را به دست آورند.

علی دوانی در کتاب «نهضت روحانیون ایران» می‌نویسد: «من حامل نامه‌ای برای آیت‌الله حاج سیدهادی میلانی بودم. ایشان موافقت خود را اعلام کردند.»[6] بعضی مورخین نیز تصریح کرده‌اند که فتوای قتل منصور مستقیماً از سوی آیت‌الله میلانی صادر شده بود و بخارایی تنها مجری فتوا بود.[7]

البته امام خمینی از ابتدا به روش مسلحانه برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی روی خوش نشان نمی‌دادند. آیت‌الله محی‌الدین انواری که از سال ۱۳۴۴ تا سال ۱۳۵۶ به جرم مشارکت در قتل حسنعلی منصور و همراهی با گروه‌های مؤتلفه اسلامی در زندان بوده، می‌گوید امام با اقدام مسلحانه و ترور منصور مخالف بود.[8]

محمد بخارایی در یک مغازه آهن‌فروشی کار می‌کرد. او یک روز پیش از اجرای تصمیم، از صاحب مغازه به عنوان اینکه فردا ازدواج خواهد کرد مرخصی گرفت.[9] وی صبح روز واقعه (پنجشنبه اول بهمن ۱۳۴۳) با ظاهری آراسته از خانه بیرون رفت. حادثه در روزی به وقوع ‌پیوست که حسنعلی منصور قرار بود لایحه فروش نفت ایران به کنسرسیوم مرکب از ۵ شرکت بیگانه از جمله آمریکایی و انگلیسی را برای تصویب به مجلس شورای ملی تحویل دهد.[10]

محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد، سیدعلی اندرزگو و محمدصادق هرندی به عنوان عوامل اجرای حکم، در میدان بهارستان منتظر آمدن حسنعلی منصور بودند. محمد بخارایی در حالی‌ که اسلحه کوچکی در آستین پنهان کرده بود برای دادن نامه‌ای به نخست‌وزیر روبروی در کوچک مجلس با عده‌ای دیگر از نامه‌به‌دست‌ها ایستاده بود.[11] همین که نخست‌وزیر از خودرو ویژه خود پیاده شد و نزدیک‌تر آمد، بخارایی دو گلوله به طرف او شلیک کرد و حسنعلی منصور به زمین افتاد. یکی از گلوله‌ها به شکم و دیگری به گردن منصور اصابت کرد.[12]

پس از این حادثه مرتضی نیک‌نژاد که در سمت دیگری از خیابان ایستاده بود به سمت محافظان منصور شلیک کرد تا توجه مأموران را از بخارایی منحرف کند. سیدعلی اندرزگو و رضا صفار هرندی نیز در گوشه‌های دیگر میدان تیراندازی هوایی کردند تا گارد محافظ منصور را گیج کنند. در این شرایط محافظان و مأموران سردرگم شدند و بخارایی توانست با استفاده از فرصت، فرار کند و نیک‌نژاد، اندرزگو و صفار هرندی نیز متواری شدند.

بازداشت و بازجویی

بخارایی حین فرار به‌دلیل یخ‌زدگی سنگفرش مقابل مدرسه سپهسالار (شهید مطهری)، سُرخورده، به زمین افتاد و توسط مأموران پلیس دستگیر شد. او را به کلانتری میدان بهارستان بردند. نعمت‌الله نصیری رئیس وقت شهربانی پس از اطلاع از حادثه خود را به کلانتری رساند و بخارایی را از نزدیک دید. مجادله میان این دو نفر در کلانتری، به نقل از کتاب «خاطرات شهید مهدی عراقی» خواندنی است:

«... بخارایی را می‌آورند توی کلانتری میدان بهارستان. نصیری فوراً می‌آید کلانتری، رئیس شهربانی بود خب، می‌بیند یک جوان 19 ساله، 20 ساله خیلی هم تر و تمیز و اصلاح کرده، می‌گوید اسمت چیست؟ می‌گوید اسم تو چیست؟ می‌گوید من رئیس شهربانی هستم. می‌گوید هر که هستی برای خودت هستی. او هم ناراحت می‌شود، با عصای مارشالی همراه خود محکم به دهان بخارایی زد که پشت لب وی برید و خون آمد ـ که شب اول، کیهان عکس بخارایی را با همین خون پشت لب انداخته بود ـ بخارایی به نصیری گفت ناراحت نباش، همین امروز و فردا سراغ خود تو هم می‌آیند، غصه‌اش را نخور. نصیری می‌گوید بیاوریدش، راه می‌افتد و می‌رود. بخارایی را هم می‌برند شهربانی...»[13]

دولت وقت در اعلامیه‌ای به مناسبت ترور منصور در اطلاعیه کوتاهی اعلام کرد:

«نخست‌وزیر مقابل درب ورودی مجلس شورای ملی مورد سوءقصد جوانی قرار گرفت که طبق مدارک به دست آمده محمد بخارایی نام دارد. ضارب بلافاصله دستگیر و آقای نخست‌وزیر به بیمارستان پارس انتقال یافت.»[14]

در آن زمان حکومت شاه برای برپایی جشن سالگرد انقلاب سفید در ۶ بهمن آماده می‌شد. به همین دلیل انتشار خبر مرگ منصور، سبب به‌هم خوردن مراسم جشن می‌شد، چرا که باید عزای عمومی اعلام می‌شد. به همین دلیل اعلام آن عقب افتاد و در اطلاعیه دیگری حتی گفتند حال منصور رو به بهبود است و خبر مرگ منصور یک روز پس از برگزاری جشن، منتشر شد.[15]

محاکمه محمد بخارایی و 12 نفر از یارانش در هفتم اردیبهشت ۱۳۴۴ آغاز شد.[16] بخارایی در بازپرسی و در دادگاه دو نکته را در زمینه ارتباط اعدام منصور با موضوع تبعید امام خمینی، بر زبان آورد. یکی اینکه «بازداشت یا اعدام یا تبعید یا شکنجه عده‌ای مشکلی را حل نمی‌کند، شما می‌خواهید با معلول مبارزه کنید. اسلام به ما این آگاهی را داده که باید با علت مبارزه کرد و ما هم برای مبارزه با علت برخاستیم. شما علت کشته شدن منصور را دریابید. علت کشته شدن او تبعید آیت‌الله‌العظمی خمینی است. من را کشتید، امثال من فراوانند. یقین بدانید تا امام به ایران بازنگردد، آسایش نخواهید داشت.»

دیگر اینکه وقتی رئیس دادگاه، از بخارایی سئوال کرد «شما به چه جهت منصور را کشتید؟ آیا به نظر شما او عامل اصلی بود؟» بخارایی پاسخ داد: «خیر، عامل اصلی شاه بود و ما سه بار به دنبال او رفتیم و روی اسلحه‌مان هم نوشته شده که اولین کسی که باید کشته شود، شاه است، ولی موفق نشدیم، اما بعد از او آدمی رذل‌تر از این پیدا نمی‌شد که رهبر اسلامی یک ملت را تبعید کند و از تبعید وی دفاع کند. او از تبعید آیت‌الله خمینی دفاع کرده بود.»

رئیس دادگاه گفت: خوب این‌طور که در پرونده‌هایتان هست شما قرارتان این بود که تیر اول را به شکم او بزنید و تیر دوم را به مغزش، چرا به حنجره‌اش زدید؟ بخارایی گفت: در همان لحظه که من تیر اول را به شکم او زدم در مغزم خطور کرد که حنجره‌ای که به آیت‌الله‌العظمی خمینی توهین کرده، باید دریده شود.»

و در پاسخ سئوال رئیس دادگاه که پرسید «مگر تو مقلد آیت‌الله خمینی نبودی، پس چه فتوایی از ایشان داشتی که دست به چنین کاری بزنی؟» او جواب داد که «به نظر من فتوای شخص خاصی نیاز نبود، سخنرانی آیت‌الله خمینی در روز چهارم آبان، فتوایی بود برای فرد فرد ملت، برای هر کسی که از اسلام و ایمان و عقل برخوردار است که این خائنین باید به سزای خیانتشان برسند.»[17]

بخارایی، هم در بازجویی‌های اولیه و هم در دادگاه اظهار داشت که «منصور را به‌خاطر فروش کشور به آمریکا و تحقیر ملت ایران به‌وسیله لایحه کاپیتولاسیون که مصونیت سیاسی برای مستشاران آمریکایی قائل می‌گردید و همچنین تبعید امام خمینی که به فروش کشور و تحقیر ملت اعتراض کرده بود، به سزای اعمالش رساند.» او یک‌بار هم در پاسخ به نصیری که پرسیده بود چرا به گلوی منصور شلیک کردی؟ تصریح کرد: «زیرا آن گلو و حنجره به مرجع تقلید من توهین کرده بود.»[18]

مهدی عبدخدایی از بازماندگان نسل نخست فدائیان اسلام در مصاحبه‌ای در سال ۱۳۹۱ در توضیح ترور حسنعلی منصور گفت: «منصور با هفت‌تیر نواب صفوی کشته شد. زیرا کسانی چون عراقی، هرندی و نیک‌نژاد که در قتل منصور دخالت مستقیم داشتند، کاملاً متأثر از تفکرات نواب بودند.» وی گفت:

«فعالیت فدائیان اسلام در ۱۳۳۴ با اعدام رهبرانش متوقف شد. از سال ۱۳۴۲ به بعد که امام خمینی زمینه ائتلاف هیئت‌های مذهبی تهران را فراهم ساخت، بخشی از اعضای باقی‌مانده فدائیان اسلام وارد هیئت‌های مؤتلفه شدند و شاخه نظامی این مجموعه را تشکیل دادند. این شاخه نظامی مؤتلفه بود که به دست محمد بخارایی اقدام به کشتن حسنعلی منصور کرد.»[19]

پس از پایان محاکمه، محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد، صادق امانی، رضا صفار هرندی، مهدی عراقی و هاشم امانی به اعدام محکوم شده و بیش از صد نفر دیگر از اعضای مؤتلفه که در روزهای پس از ترور حسنعلی منصور دستگیر شده بودند، به حبس‌های گوناگون محکوم گردیدند.

آیات عظام سیدمحسن حکیم و سیدعبدالله شیرازی برای لغو حکم اعدام جوانان مؤتلفه به هیئت حاکمه ایران اخطار کردند و بسیاری از مدرسین حوزه علمیه قم از 11 خرداد 1344 در دسته‌های 15 تا 20 نفری در منازل مراجع و علمای طراز اول قم، دست به تحصن زدند. روحانیون پیرو امام خمینی در سایر شهرها نیز در منازل علمای شهر خود دست به اعتصاب‌ نشسته زدند و موجی از اعتراض در محافل دینی سراسر کشور پدید آوردند، اما این اعتراضات تنها حکم اعدام مهدی عراقی و هاشم امانی را به حبس ابد تبدیل کرد.[20]

سرانجام سحرگاه 26 خرداد 1344 محمد بخارایی به همراه 3 نفر دیگر: رضا صفار هرندی، مرتضی نیک‌نژاد و محمدصادق امانی همدانی اعدام شدند.[21]

آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی در پاسخ به استفتاء مدرسین حوزه علمیه قم تصریح کرد: «حکم دادگاه در این‌باره فاقد وجاهت قانونی است.» وی در نامه دیگری خطاب به علما و فضلای حوزه علمیه قم به دفاع از این گروه پرداخت.[22]

پیکر شهدا ابتدا در آرامستان مسگرآباد در جنوب تهران دفن شد، ولی بعداً با تصمیم شهرداری تهران برای تغییر کاربری آن منطقه، شهدا را به آرامستان ابن بابویه انتقال دادند.[23]

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. روزشمار 15 خرداد، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، زمستان 1343، سیدمحمدصادق فیض، چ 1، 1398، ص 229 - 268.

[2]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، چ 1، 1384، ج 1، ص 148.

[3]. روزشمار 15 خرداد، همان، ص 230.

[4]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان ص.

[5]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان ص.

[6]. سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، پاییز 1385، ج 1، ص 227؛ قانعی، سعید و محمدعلی علمی، نخست‌وزیران ایران از صدر مشروطه تا فروپاشی دولت بختیار، انتشارات علمی، ۱۳۹۱، ص ۶۶۱.

[7]. مدنی، سیدجلال‌الدین، تاریخ معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۸۷، ج 2، ص ۱۳۳.

[8]. خبرگزاری ایسنا، مقاله، «مخالفت صریح امام(ره) با ترور منصور»، سه‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲، ساعت، ۱۶،۰۹، کد خبر، 92110100737.

[9]. روزشمار 15 خرداد، همان، ص 177.

[10]. روزنامه دنیای اقتصاد، 1 بهمن 1396، ش ۴۲۴۷، کد خبر، ۳۳۴۳۱۹۴.

[11]. دایره‌المعارف انقلاب اسلامی، همان، ص 149.

[12]. روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 1 بهمن 1343، ش 11594، ص 1 - 17.

[13]. ناگفته‌ها؛ خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، پائیز 1357، انتشارات رسا، 1370، ص 212 - 213.

[14]. مدنی، سیدجلال‌الدین، همان، ص ۱۳۳.

[15]. روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 7 بهمن 1343، ش 11597، ص 1.

[16]. عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نشر گفتار، 1376، ج 2، ص 186.

[17]. روزنامه جمهوری اسلامی، دوشنبه 14 آبان 1358، ش 129، ص 8، مقاله، «روز تبعید، روز خاطره‌ها».

[18]. خبرگزاری دفاع مقدس، مقاله، «به مرجع تقلیدم توهین کرده بود!»، کد خبر، ۵۹۷۰۷۰، تاریخ انتشار، ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ ـ ۱۷،۲۰؛ خبرگزاری فارس، همان مقاله، ۲۲،۱۶، 25 خرداد 1402.

[19]. «عبدخدایی، آیت‌الله صدر ترور رزم‌آرا را تأیید کرد؛ به ما می‌گفتند فدائیان انگلستان»، کد خبر، ۶۸۵۷۷، تاریخ انتشار، ۱۲ تیر ۱۳۹۱، ساعت ۴۲:۱۸.

[20]. روزنامه کیهان، پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۲، ش ۲۳۳۲۴، ص 11، مقاله، «سالگرد شهادت محمد بخارایی و یارانش».

[21]. روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 26 خرداد 1344، ش 11707، ص 1 - 13.

[22]. هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج 1، بهار 1371، ص 225 - 226.

[23]. «نوید شاهد»، پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ ایثار و شهادت، مقاله، آخرین دیدار با شهدای مؤتلفه یک روز قبل از شهادت، شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۹،۰۶.



 
تعداد بازدید: 184


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: