20 خرداد 1403
بخش ششم
مصاحبه شونده: ارنست اونی جلسه 1
مصاحبه کننده: سید ولیرضا نصر مکان: واشنگتن دی سی
تاریخ: 22 می 1991 [1 خرداد 1370] ترجمه: ناتالی حقوردیان
£ در آن زمان این تصور وجود داشت که روحانیان با نشان دادن توانایی و نیروی بالقوه خود، با توجه به شرایط جنگ سرد در ایران، اکنون میتوانند در رقابت شوروی و امریکا در ایران نقش داشته به محلی مناسب برای عملیات ضد شاه، حمایت از شوروی یا اتحاد نیروها تبدیل شوند؟
n خیر، تصور نمیکنم. البته، دیدن همه این چیزها با نگاه به گذشته آسان است.
£ صحیح.
n اما اگر آیندهنگری ما به خوبی نگاه به گذشته بود، مشکلات بسیار کمی داشتیم. نه، فکر میکنم که این ماجرا تظاهرات روحانیت در نظر گرفته شد، که تا جایی که توانستند سعی کرده بودند مخالفت خود را با اصلاحات نشان دهند. تا آن زمان یادم نمیآید که ادعایی جدی از جانب روحانیت برای حاکمیت بر ایران مطرح شده باشد.
£ مثلاً، [آیتالله]خمینی بعد از ترک ایران چه فعالیتهایی انجام داد؟ آیا همچنان سخنرانیهای او را دنبال میکردید و اینکه در عراق مشغول چه کاری است یا اینکه مسئله اینجا خاتمه پیدا کرد؟
n مسئله همینجا تمام شد. بگذارید یک عبارت از چیزی که نوشتم برایتان بگویم، البته اگر یادم باشد که کجاست. این نقد یک کتاب است که انجام دادم. «در هر سطحی، سخنرانیهای یک روحانی تبعیدی ایرانی که در مسجدی در یکی از استانهای عراق در سال 1969[1348] صحبت میکرد به ندرت اهمیتی داشت، حالا چه در قالب خبر یا مشکل سیاسی تا کار به آخر بازی رسید» که این به خودی خود همه چیز را توضیح میدهد. تصور نمیکنم که حتی اگر من یا هر کس دیگری علاقه به این داشت که بداند [آیتالله]خمینی چه میگوید یا مشغول چه کاری است، امکان اجرای یک عملیات اطلاعاتی وجود داشت.
£ شواهدی هم در دست نیست که رقبایی مانند شوروی هم اطلاعاتی داشتند...
n خیر.
£ تا جایی که به جنگ سرد مربوط میشد؟
n خیر، ربطی نداشت. من و یکی دو نفر دیگر این را در پس ذهنمان داشتیم، اما هرگز شواهد و اطلاعات موثقی به دست نیاوردیم. همانطور که قبلاً هم گفتم، فکر میکنم اینجا باید یک مسئله را در ذهن داشته باشیم و آن هم نگرش و رویکرد ریشهدار امریکاییان و اغلب اروپاییان نسبت به روحانیت و مذهب بود. اینکه این گروه از هر معادله سیاسی کنار گذاشته میشدند. حداقل در ایالات متحده و بسیاری از کشورهای اروپایی، جدایی دین از سیاست بسیار جدی بوده بر آن تأکید میشود. بنابراین، تصور میکنم از نظر روانشناختی آمادگی این را نداشتیم که ببینیم روحانیت، که صدایی در بین مردم داشتند، آنقدر برش داشتند که بتوانند به قدرت سیاسی دست یابند. به همین دلیل، فکر میکنم که اگر من و یک یا دو نفر دیگر پیشنهاد میکردیم که خبرچینهایی از بین روحانیان اجیر شوند تا ما را از جریانات مطلع سازند، از طرف مافوقان رد میشد. میتوانم چند دلیل مخالفت را پیشبینی کنم. یک اینکه، هدف، هدفی بیارزش است. اینکه دو روحانی با هم صحبت میکنند، خطبه میخوانند، با مردم صحبت میکنند، چه ارزش سیاسی دارد؟ هیچی. دومین دلیل مخالفت میتوانست این باشد که از نظر اخلاقی خبرچینی از روحانیت درست نیست، حالا، خبرچینی یا نفوذ. تصور میکنم که ذهیت و روانشناسی ما بود که این کار را غیرممکن میساخت. پس از نمایش قدرت روحانیت در سال 1979 [1357]، معلوم شد که این دقیقاً همان کاری بود که باید میکردیم و خصوصاً از سال 1970[1349] به بعد باید منابعی در میان روحانیان ایجاد میکردیم تا بهتر بفهمیم که چه خبر است.
£ سایر سازمانهای اطلاعاتی غربی، منابع مشابهی نداشتند؟ مثلاً در سال 1953[1332]، بریتانیا عوامل و منابع اطلاعاتی مخصوص به خود را داشت که در زمان مقتضی میتوانستند این اطلاعات را دراختیار بگذارند. چنین چیزی نبود که حتی اگر شما توجه نداشتید، آنها توجه داشته باشند و در زمان نیاز اطلاعات را در اختیار شما قرار دهند؟
n سؤال خوبی است اما جوابش را نمیدانم. یا در آن زمان منابعی نداشتند یا اینکه اطلاعات را به اشتراک نگذاشتند. بیشتر تصور میکنم که مورد اول درست باشد، چون در آن زمان تبادل آزاد اطلاعات وجود داشت که برای هر دو کشور هم خیلی مهم بود.
£ بنابراین دربارة مسائل دیگر مثلاً ارتش، یا (ناواضح)[1] دولت و تغییرات بوروکراتیک، میان سازمانهای اطلاعاتی غربی همکاری و تبادل اطلاعات وجود داشت ؟
n بله. تبادل در سطوح بالا، هر چند که سفرای بریتانیا و امریکا با هم در تماس بودند و مرتباً تبادل اطلاعات میکردند.
£ بعداً به این موضوع بر میگردیم، اما با توجه به این مسائل، جیمز بیل در کتابش از شما سخن گفته که مطمئناً شما هم میدانید و اینکه شما گزارشهایی آماده میکردید که در سیا زیاد به آن توجه نمیشد. اینکه شما را به مسخره «ملا اونی» خطاب میکردند.
n بله. باید متوجه باشید که طیف گستردهای از گزارشهای مختلف تهیه میشد. نمیدانم الان چگونه است و آنها را چه مینامند؛ اما گزارشی در سطح عالی برای رئیسجمهور و ... تهیه میشد.
£ بهطور مستمر؟
n بله، روزانه. یک گزارش روزانه دیگر هم بود که «بولتن» نام داشت که گستردهتر توزیع میشد و 8 یا 9 موضوع خیلی مهم 24 ساعت گذشته در آن ذکر میشد. در اکثر موارد، ایران در این گزارش ذکر نمیشد چون مسائل زیاد دیگری در اولویت بودند. یک گزارش دیگر هم بود که طبقهبندی پایینتری داشت و گستردهتر توزیع میشد که در آن دستتان آزاد بود که هر چه میخواهید بنویسید. من چند مطلبی در آن نوشته و از روحانیان و کمی هم دربارة سازمان گفتم. سعی کردم در حد امکان سابقهای در ذهن خوانندگان ایجاد کنم؛ اما این گزارش در سطح محدودی چاپ شد و بیشتر در بین تحلیلگران اطلاعاتی توزیع شد. بهندرت به سطح سیاستگزاران میرسید. سیاستگزاران، گزارشهای روزانه رئیسجمهور، یعنی بولتن را میگرفتند. این انتشار محدود در میان کارمندان ردهپایین توزیع میشد، یعنی کسانی که کار را انجام میدادند. راهی بود برای جلب توجه دیگر تحلیلگران و حاوی نکات جالبی بود که دیده بودیم. « این را دیدید؟ نظر شما چیست؟» از این جور چیزها. نقل نظرها و شاید گرفتن بازخوردی از یک تحلیلگر در یک آژانس دیگر. در این نشریه برخی چیزهایی که من نوشتم منتشر میشد. همانطور که فکر میکنم قبلاً هم گفتم، یک منبع داشتیم که روحانی نبود. عامی بود. ارتباطات خوبی با روحانیان داشت. یک بار یک مجله مذهبی منتشر کرده بود و به یک منبع تبدیل شده بود و تصور میکنم در سال 1953 - 1952[1332 ـ 1331] در جریان امور بود. اما در سالهای بعد یعنی دهه 1960 یا 1970[1340 یا 1350] دیگر کسی به او توجهی نداشت. کمابیش در دسترس بود؛ اما هیچ افسر عملیاتی مستمراً با او دیدار نمیکرد. اطلاعاتی که در اختیار میگذاشت ناقص بود و تصور میکنم که به جز من، هیچ کس علاقه به مطالعه مطالب وی نداشت. مدت طولانی، پنج یا شش سال، فکر میکردم که مفقود شده چون هیچ مطلبی از او ندیدم؛ اما بعد خیلی اتفاقی موقع صحبت با یکی از افراد عملیاتی متوجه شدم که هنوز هست؛ اما کسی ارتباط مستمر با او نداشته چون علاقه چندانی به اطلاعاتی که او در اختیار ما میگذاشت وجود نداشت. وقتی فهمیدم هنوز در دسترس است، برخی مطالب را مطرح کردم و اطلاعاتی هم گرفتم، به چند موضوع جواب داد و من تنها کسی بودم که به این موضوع علاقه داشت و سعی میکرد آن را دنبال کند. دربارة روحانیان و مشکلات موجود با افراد زیادی صحبت کردم، فکر میکنم مطالب گفته شده در این کتاب به خاطر آن است. نمیدانم که [بیل] با چه کسی صحبت کرده یا از چه کسی شنیده است. من چیزی به او نگفتم.
£ در هر مقطعی مثلاً در دهه 1960 یا 1970[1340 یا 1350] چند نفر دربارة ایران کار میکردند؟ اما شما گفتید که «من یکی از چند نفر بودم». یک نفر در تهران داشتید. باید مأمور مستقر بوده باشد، و یک تحلیلگر که شما بودید.
n بله. در مقاطعی افرادی در اداره اطلاعات دولتی بودند ...
£ که در وزارت امور خارجه است.
n بله، که به این موضوع علاقه داشتند که بیشتر نظری بود تا عملی. یک نفر در آژانس اطلاعات دفاعی بود.
£ متوجه شدم.
n حداقل به صورت نیمهوقت مسائل ایران را دنبال میکرد و به نوعی علاقه شخصی بود؛ اما باز هم باید تأکید کنم که ارادة عملیاتی وجود نداشت.
£ اما این علاقه بیشتر به مسائل نظامی بود.
n آژانس اطلاعات دفاعی؟
£ در آژانس اطلاعات دفاعی.
n بله. وظیفه آژانس اطلاعات دفاعی پیگیری و گزارشدهی از مسائل و امور نظامی بود. گاهی هم دربارة شرایط سیاسی مرتبط گزارش میدادند چون مثل رئیس امور کارکنان و دستیارش در بخش اطلاعات و افراد دیگر، وظیفه آنها اطلاعرسانی به وزارت دفاع بود. افراد پنتاگون، کارکنان نظامی و غیرنظامی، بیشتر، نشریات آژانس اطلاعات دفاعی را مطالعه میکردند. بنابراین، بهناچار، تحلیلگران این بخش گاهی هم از شرایط سیاسی گزارش میدادند تا این حد که رؤسای خود را آگاه کنند. گاهی مطالبی را که ما در جاهای دیگر منتشر میکردیم بازنشر میکردند. صرفاً مطالب را میگرفتند و در نشریه خودشان منتشر میکردند.
£ اما در تهران یک نفر را داشتید که با رابطین مصاحبه و اطلاعات را مخابره میکرد.
n بله. با پنج یا شش نفر دیدار میکرد. یک موضوع که در اینجا به آن نپرداختیم و تأثیر مستقیم بر این مسئله دارد، اینکه سیا یا هر سازمان اطلاعاتی دیگری اینطور نیست که اطلاعات پارو کند. سیاستگزاران مقتضیات خاصی دارند که راهنمای نوع اطلاعاتی است که باید گردآوری شود. بهعنوان مثال، در دورة پیش از انقلاب که دربارة آن صحبت میکنیم، یعنی دهه 1960 و 1970[1340 و 1350] اولویتها و اطلاعاتی که از ما خواسته میشد مثلاً مربوط به سیاست نفتی ایران بود، اینکه کجا چه چیزی مورد توجه است و چه برنامهریزی انجام میشود و توجهی به این نبود که به عموم مردم چه گفته میشد. به هر حال، اگر باور میکردید که سیاست ایران آن چیزی است که ادعا میکند، دیگر نیازی به جمعآوری مخفیانه اطلاعات نبود؛ اما در شرایط حساسی مانند این، سعی میکردید با استفاده از سایر منابعی که در اختیار دارید مطمئن شوید که آیا این سیاست واقعاً همان چیزی است که ادعا میشود یا خیر. بعد مسئله جذب تسلیحات بود. شاه به طور گسترده تسلیحات میخرید. علیرغم تلاش نظامیان ما، برای کاستن از ولع او در تأمین این تسلیحات، شاه پول کافی برای این کار داشت و میتوانست از آلمان و فرانسه و ایتالیا خرید کند. میتوانست از هر کشوری بخرد. بنابراین، مسئله ظرفیت ارتش ایران برای بهکارگیری و یادگیری نحوه استفاده از این تسلیحات مطرح میشد. این مسئله برای نظامیان ما خیلی مهم بود. بنابراین، سیاست نفت، جذب تسلیحات، علاقه و توجه نسبت به ظرفیت ایران در توسعه صنعت هستهای وجود داشت. در دانشگاه تهران یک مرکز تحقیقات بود که به برنامهریزی برای بهرهبرداری از راکتورهای هستهای و تأمین انرژی میپرداخت. این مسئله خیلی مهم بود و در سطح جهانی از اولویت بالایی برای ایالات متحده برخوردار بود چون احتمال حرکت از ظرفیت تولید انرژی هستهای به توانایی ساخت سلاحهای هستهای مانند هند و پاکستان وجود داشت. در آن زمان دلیلی نداشت که فکر کنیم شاه قصد ساختن سلاح هستهای دارد؛ اما علاقه زیادی برای رصد وجود داشت چون توانایی این کار اکتسابی بود. در یک مقطع به این موضوع پرداختیم که فکر میکنم اواسط دهه 1970[1350] بود که گوشهچشمی به آن داشتیم. در آن زمان فرض بر این بود که ایران حتی اگر در این زمان شروع به توسعه ظرفیت ساخت سلاحهای هستهای کرده باشد، ده سال طول میکشید تا به نتیجه برسد.
£ اینها مسائلی بود که به آن توجه میکردید. بیشتر به فعالیتهای دولت توجه داشتید تا به ثبات آن.
n بله، باید دوباره بر این موضوع تأکید کنم. سه موضوعی که مطرح شدند بهعلاوه شاید یکی دو موضوع دیگر، در بالاترین اولویت بودند. بعد میرفتیم پایینتر به اولویت سوم یا چهارم، و مطمئنم چون خودم مطلب را که یک مقاله گسترده دربارة روحانیت بود نوشتم: الف) چهرههای پیشرو، ب) نگرش نسبت به شاه و برنامه اصلاحات، چیزهایی از این دست موضوعات دیگر بودند. نه اینکه نمیدانستیم چه هست و چه نیست؛ اما این چیزی بود که (صدا قطع شد.)
£ شما کارهایی در زمینه وسعت فعالیتهای شوروی در میان روحانیت انجام دادید. اگر کمی در اینباره توضیح دهید.
n اکثر اطلاعاتی که داشتیم از همان منبعی بود که قبلاً هم به آن اشاره کردم. همان فردی که ارتباطات خوبی در میان روحانیان داشت. هر از گاهی اطلاعاتی جسته و گریخته در اختیار ما قرار میداد که من آنها را کنار هم قرار میدادم. اطلاعات نشان میداد که سفارت شوروی برنامه فعالی بین روحانیان داشت. فکر میکنم که وابسته فرهنگی آنها بود - اسمش الان در خاطرم نیست؛ شاید یادم بیاید. ـ مسلماً از ک گ ب بود. ارتباط مستمر با برخی روحانیان داشت. آثار کلاسیک ادبیات و شعر ایران و قرآن را به صورت چاپ نفیس پخش میکرد. نمیدانم این کتابها کجا منتشر میشدند. فکر میکنم در مسکو منتشر میشدند. مسلماً نمیتوانست از یک کتابفروشی در مسکو تهیه کرده باشند. خط تبلیغاتی که این فرد در گفتوگو با روحانیان دنبال میکرد، مقایسه کتابهای زیبای منتشر شدهای بود که او در اختیار آنها قرار میداد با کتابها و نشریاتی که از امریکا میآمد مانند مجله پلیبوی و سایر مجلات از این دست که میتوانستید در هر دکهای در خیابان آنها را خریداری کنید. خط او که خط ک گ ب و بسیار مشهود است این بود: «این چیزی است که امریکاییها برای شما میفرستند. بیتردید طوری طراحی شده که اخلاق را در میان ایرانیان و جوانان ایرانی از بین ببرد. حالا ببینید که من چه در اختیار شما قرار میدهم.» سالی چند بار هم روحانیان به همایشها و نشستهایی در شوروی دعوت میشدند.
£ ساواک آن را رصد میکرد؟
n تصور میکنم که دنبال میکردند. اگر دنبال نمیکردند پس خیلی مسئولیتپذیر نبودند.
£ آیا منبع شما اشارهای به واکنش روحانیت به ابتکارات شوروی میکرد؟ آیا پذیرا یا بی تفاوت بودند؟
n ظاهراً خیلی پذیرا بودند. در یک جلسه که امام جمعه تهران...
£ [حسن] امامی.
n امامی ظاهراً در یکی از این نشستها شرکت کرد و زمانی که بازگشت، بنابر گفته این منبع، ابراز تعجب و علاقه بسیاری به این موضوع کرد که در اتحاد شوروی اسلام رواج داشته آزادانه میتوانند فعالیت اسلامی بکنند.
£ حتی با توجه به اینکه مقام او دولتی بود؟
n این مسئله خیلی جالب بود، حداقل برای من یا هر کسی که در اینباره کمی فکر میکرد؛ اما بیانگر تأثیری بود که شورویها توانسته بودند بر کسی حتی مثل امام جمعه بگذارند. مسلماً، امام جمعه چیزی را که روسها میخواستند دیده و شنیده بود چون در آن روزها در روسیه شما به راحتی نمیتوانستید فعالیت کنید و با هر کسی که میخواهید آزادانه صحبت کنید. اگر در خیابان به کسی بر میخوردید و میایستادید و با او صحبت میکردید، مجاز بود چون او برای همین کار به خیابان فرستاده شده بود.
£ وقتی رویدادهای سال 1964 - 1963[1343 ـ 1342] تمام شد، دربارة سرنوشت [آیتالله]خمینی و پیشنهادی که موساد یا سیا در اینبارة داشتند یا دیدگاه آنها دربارة اینکه با او چه باید کرد و همچنین سرلشکر پاکروان نقش کلیدی در تبعید او داشت، زیرا مخالف تنبیه جدیتری بود، شما چه نظری دارید؟
n تا جایی که میدانم، سیا هیچ مخالفتی با این تصمیم نداشت. این مسئله، مشکلی بود که شاه باید حل میکرد. همانطور که قبلاً هم گفتم، [آیتالله]خمینی آنقدر مشکل بزرگی تلقی نمیشد که باعث هر گونه مخالفتی از سوی ایالات متحده یا سازمان [سیا] شود. اگرچه پاکروان نقش کلیدی داشت یا حداقل این چیزی است که من از صحبت با او متوجه شدم، او در مجازات [آیتالله]خمینی با تبعید به جای هر مجازات سنگین دیگری نقش کلیدی داشت، که البته میتوانست بیشتر خوشایند شاه باشد.
£ آیا عَلَم نقش مهمی در پیشبرد این مسئله داشت؟
n امیر اسدالله؟
£ او نقطه مقابل پاکروان بود چون خواهان واکنشی سختتر در مقابل نرمش بود.
n برای من عجیب نیست اما چیز خاصی از این زمان خاطرم نیست. تصور میکنم که علم هم همان راهی را که شاه پیش گرفته بود، دنبال میکرد...
£ آیا این موضوع تأثیری بر ساواک داشت؟
n بر ساواک؟
£ آیا اغتشاشات و ناآرامی تأثیری بر تفکر و عملیات ساواک داشت؟ در تفکر رؤسای ساواک، اینکه چه برداشتی از وظایف خود داشتند؟ آیا تغییری در ساختار ساواک ایجاد کرد؟
n تصور میکنم... بگذارید ببینم. کدام سال بود. اغتشاشات در سال 1963[1342] اتفاق افتاد.
£ 1964 - 1963[1343 ـ 1342].
n بله. در ماه محرم سال 1964[1963/ 1342]، ساواک تلاش زیادی کرد تا بتواند نظارت کافی داشته باشد و از هر تظاهراتی قبل از برگزاری مطلع شود. شاید میخواستند از هر گونه واکنش سخت غیرضروری اجتناب کنند. وقتی داشتند برای این موضوع برنامهریزی میکردند من در دفتر ساواک تهران بودم. مسلماً، چون من آنجا بودم و صحبت میکردم یا حداقل اینکه شنونده بودم، در این گفتوگوها کاملاً همه چیز را فاش نکردند. به هر حال، من نماینده یک سازمان اطلاعاتی خارجی بودم. برداشت کلی من از این جلسه، که در آن بین پانزده تا بیست ساواکی حضور داشتند، این بود که علاقه زیادی داشتند تا بر تمامی جوانب این داستان قبل از بروز تظاهرات نظارت کنند تا از هر گونه اغتشاش گستردهای که میتوانست باعث تظاهرات شده و مردم به هم پیوسته و آشوب گسترده بهوجود آید، جلوگیری کنند و میخواستند شرایط بهگونهای باشد که نیازی به حضور ارتش برای سرکوب نباشد. فکر میکنم این موضوع بر رویکرد ساواک یا حداقل در برخورد آنها با رویدادهای بعدی تأثیر داشت. تا جایی که خاطرم هست، طی ده یا دوازده سال بعد، هیچ تظاهرات چشمگیر و گستردهای اتفاق نیفتاد.
£ آیا خاطرتان هست که چگونه و چرا سرلشکر پاکروان از ساواک رفت؟
n شاید پاکروان از ساواک رفت چون شاه معتقد بود که توصیههای او در رویدادهای سال 1963[1342]، ناکارآمد بودند. بیتردید، پاکروان همواره از احترام و دوستی شاه برخوردار بود چون بعدها سفیر ایران در فرانسه شد و از آنجا هم به ایران برگشت و مشاور ویژة دربار شد. بنابراین تصور میکنم که در این زمان، شاه اعتمادش به توصیههای پاکروان را از دست داد. نه، او پس از ساواک وزیر اطلاعات شد. فکر میکنم شاه به این ترتیب او را از ساواک خارج کرد؛ اما باعث رسواییش نشد. چند مورد دیگر بودند که ...
£ نصیری هم همینطور برکنار شد. او سفیر ایران در پاکستان شد.
n بله، اما خیلی بعدتر.
£ و نفر بعد؟
n تیمسار [عزیزالله] پالیزبان، که رئیس اطلاعات ارتش بود. او هم برکنار شد. باید سعی کنم به خاطر بیاورم. سالی که برکنار شد یادم نیست؛ اما به هر ترتیب همزمان با پاکروان بود و شاید با نصیری که شاه اعتمادش را به آنها در شغلی که داشتند از دست داد، اما به حدی نبود که آنها را با رسوایی و فضاحت برکنار کند. پالیزبان متوجه حضور بلندمدت یک جاسوس روس در دفتر خود نشده بود.
£ مقربی.
n مقربی. ساواک متوجه این موضوع شد.
£ این برای پالیزبان بد شد.
n برای پالیزبان بد شد. بنابراین پالیزبان به عنوان رئیس رکن 2 برکنار شد؛ اما سال بعد بهعنوان سناتور منصوب شد.
£ بعد هم فرماندار کرمانشاه شد.
n بعد فرماندار کرمانشاه شد. فکر میکنم که پالیزبان اصالتاً کرمانشاهی بود. من یک چیزهایی شنیدم و شاید شما هم شنیده باشید. نمیدانم ربطی به این مسئله دارد یا خیر؛ اما گفته میشد که پالیزبان به نوعی از بستگان شاه بود. هرگز نتوانستم صحت این موضوع را بفهمم. نوعی شایعه بود. تنها چیزی که به آن فکر کردم این بود که اگر از بستگان بود، احتمالاً به زن چهارم رضاشاه ربط داشت، یعنی عصمتالدوله[عصمتالملوک]، که از خانواده دولتشاهی کرمانشاه بود.
£ بله. پالیزبان بعدها یعنی بعد از انقلاب به دلیل مبارزات چریکی علیه انقلاب خیلی معروف شد.
n بله، ظاهراً به کردستان برگشت. نمیدانم الان کجاست. نمیدانم هنوز آنجا هست یا خیر.
£ او در لوسآنجلس زندگی میکند.
n در لوسآنجلس است. خدای من [...]
ادامه دارد...
مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش اول
مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش دوم
مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش سوم
مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش چهارم
مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش پنجم
پینوشتها:
[1]. کلمه در متن اصلی حذف شده است. (ویراستار)
تعداد بازدید: 231