انقلاب اسلامی

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران

10 تیر 1403

بخش نهم

        مصاحبه شونده: ارنست اونی                            جلسه 1

        مصاحبه کننده:   سید ولی‌رضا نصر                   مکان: واشنگتن دی سی

        تاریخ: 22 می 1991 [1 خرداد 1370]            ترجمه: ناتالی حقوردیان

 

£ حالا به موضوع جالبی می‌رسیم که هر از گاهی مطرح شده و آن این‌که سازمان سیا پرونده روان‌شناسی برای شاه تشکیل داد. آیا این کار مستمر انجام می‌شد؟

n بله، این کار همیشه برای افراد مهم انجام می‌شود.

£ نتیجه چه بود و او را چگونه دیدند؟

n آیا مقاله «جک اندرسن»[1] را مطالعه کرده‌اید؟ همه‌اش دروغ است مگر پاراگراف اول که در آن گفته که یک پرونده فوق سری روان‌شناسی برای شاه وجود دارد. این درست است. بقیه چیزهایی که در مقاله گفته و من یادم هست، هیچ کدام در این پرونده نیامده است. همه جزئیات خاطرم نیست. ده‌ها صفحه بود. بررسی چیزهایی بود که روی شخصیتش تأثیرگذار بودند، چیزهایی که روان شناسان متوجه آن‌ها می‌شدند.

این پرونده را یک روانپزشک تهیه کرده بود نه یک تحلیلگر. اگرچه من با پزشکی که این پرونده را تنظیم کرد همکاری نزدیک داشتم. این پرونده تأثیر پدر و خانواده‌اش را بیان می‌کرد، البته تا جایی که ما متوجه می‌شدیم. در روزهای اول، شاه خیلی زن ذلیل و فرمانبردار مادر و شاهدخت اشرف بود.

£ منظورتان از «زن ذلیل» چیست؟

n زن ذلیل. شاید عبارت عامیانه‌ای که شما با آن برخورد نداشتید.

£ نه، نشنیدم.

n اگر دسته مرغ‌ها را دیده باشید، مرغ‌ها سلسه مراتب برتری و تبعیت خود را با نوک زدن به سر هم تعیین می‌کنند. این تبدیل به یک عبارت عامیانه شده است. مرد یا شوهر زن ذلیل، مردی است که همسر یا دوست‌دخترش او را کنترل و مورد انتقاد قرار داده سر جایش می‌نشاند. بنابراین، به نظر می‌رسید که تابع انتقادات علیا حضرت ملکه مادر است که همیشه او را با رضاشاه مقایسه می‌کرد و از نظر او، شاه با پدرش قابل مقایسه نبود. اصلاً شباهتی به رضاشاه نداشت. اشرف، که شخصیت بسیار محکمی داشت، از او انتقاد می‌کرد چون شاه به اندازة او قوی و محکم نبود.

£ حتی بعد از این‌که شاه شد؟

n حتی بعد از این‌که شاه شد. بویژه بعد از این‌که شاه شد. هر چه که دربارة اشرف شنیده‌اید مهم نیست و باید بگویم که او شخصیت محکمی داشت و فکر می‌کنم به‌خوبی می‌دانست که چه می‌خواهد و چه چیزی برای شاه خوب، درست یا بد است. کمتر شیطنت می‌کرد. هرگز متزلزل نبود.

£ آیا در اوایل سیا بر این باور بود که او فکر سلطنت در سر داشت؟

n او چه در سر داشت؟

£ در صورت فوت شاه، (اشرف) فکر سلطنت بر ایران را در سر داشت؟ این‌که رقیب جدی بود، این واقعیت دارد؟

n تصور نمی‌کنم، او به نوبه خودش شایسته احترام بود، اگر چه، همان‌طور که گفتم، داستان‌های زیادی دربارة او منتشر شد. اما خیلی جدی باید بگویم که او شخصیتی بسیار قوی بود. من چیزی خاطرم نیست که نشان دهندة فکر و خیال او برای سلطنت باشد اگر چه که در روزهای اول شاید او بهتر از شاه می‌توانست سلطنت کند.

£ اما خلاصه گزارش‌ها حاکی از آن است که در اوایل سلطنت اگر شاه فوت می‌کرد، او می‌توانست با کمک نظامیان به قدرت برسد. این یکی از سناریوهای احتمالی بود که سیا مطرح کرد.

n من چیزی نمی‌دانم که نشان دهد از نظر سیا این می‌توانست یک سناریوی احتمالی باشد. شاید نظریه‌ای بوده که در مقطعی مطرح شده؛ اما تا جایی که فرح بود...

£ قبل از انقلاب، سناریوی احتمالی از نظر سیا در صورت فوت شاه چه بود؟

n منطقی‌ترین سناریو این بود...

£ بدون توجه به سابقه تاریخی، در آن زمان سناریوی احتمالی چه بود.

n تا زمانی که رضا به سن قانونی برسد، فرح نایب السلطنه می‌شد. روال کار به این صورت بود و در این زمان دلیلی وجود نداشت که کسی طور دیگری فکر کند.

£ (ناواضح) این‌که (ناواضح) [2] کافی برای دعوت از ارتش به دخالت وجود داشت؟

n در آن زمان خیر. برداشت کلی این بود که برای حفظ پایداری کشور، ارتش همکاری می‌کرد. یادم نیست در آن زمان چه کسی عضو شورای سلطنت بود؛ اما شورای سلطنت تشکیل شده بود و فرماندهان نیروهای مسلح هم در آن حضور داشتند.

 £آیا در دهة 1970 [1350] از بیماری شاه اطلاع داشتید؟

n خیر. شاید یکی از دلایلش این بود که هر سال یک نفر پیدا می‌شد و خبر می‌داد که شاه از بیماری هولناکی رنج می‌برد و دچار فروپاشی ذهنی شده و مبتلا به سفلیس است و دارد می‌میرد. هزار جور بیماری گفتند. می‌توانید لغت‌نامه پزشکی را باز کنید و ببینید که طبق گزارش‌ها در هر موقعی چه بیماری گزارش شده که شاه از آن رنج می‌برد. حتی یک بار هم گفته شد که مبتلا به سرطان است. بنابراین، مگر این‌که گزارش خیلی موثقی دریافت می‌کردیم، این‌طور گزارش‌ها همراه با بقیه بایگانی می‌شد. شاه معاینات پزشکی منظمی در بیمارستان نیروی دریایی بتزدا[3] انجام می‌داد و از سلامت خوبی برخوردار بود.

£ به‌طور قطع این معاینات در جایی متوقف شدند.

n در مقطعی متوقف شدند. این حدس و گمان من است، شاه این معاینات را متوقف کرد چون حالا به هر دلیلی فکر کرد که مسئله‌ای جدی دارد و می‌ترسید که اگر ایالات متحده متوجه شود که او از بیماری جدی رنج می‌برد، در این صورت به دنبال حامی دیگری خواهد گشت. ظاهراً، اگر چه آن‌ها پزشکان فرانسوی داشتند، ما هیچ علائمی ندیدیم و حتی اطلاعات فرانسه هم از این موضوع خبر داشت. علی‌رغم تمام شایعاتی که راه افتاد، اسرائیلی‌ها هم چیزی نمی‌دانستند. شایعه شده بود که اسرائیلی‌ها از این موضوع خبر داشتند و به ایالات متحده خبر داده بودند و ما این موضوع را نادیده گرفته بودیم. ما با شنیدن این شایعه، همه بایگانی را چک کردیم. هیچ نشانه‌ای در اطلاعات و گزارش‌های دریافتی پیدا نکردیم که اسرائیل هرگز چنین چیزی گفته باشد.

£ آیا شایعات مربوط به اطلاع اسرائیل از انقلاب و پیش‌بینی آن و برتری اطلاعات آن‌ها از رویدادهای ایران درست بود؟

n اسرائیلی‌ها به خوبی از رویدادهای ایران خبر داشتند.

£ آیا جمع‌آوری ویژه‌ اطلاعاتی داشتند؟

n بله، فکر می‌کنم که حضور آن‌ها گسترده‌تر از چیزی بود که ما از آن خبر داشتیم. چون، مطمئنم که هر کشور دیگری، بریتانیا، فرانسه، پاکستان و غیره حضور گسترده‌تر از آن چیزی داشتند که ما می‌دانستیم، به‌خاطر این‌که هرگز نمی‌توانید مطمئن باشید که هر کشوری از نظر جمع‌آوری اطلاعات در کشور دیگر مشغول چه کاری است. اما عاملان خوبی داشتند. تصور می‌کنم که خوب بودند. یهودیان ایرانی که به اسرائیل مهاجرت کرده بودند و آن‌ها را برمی‌گرداندند و آن‌ها هم وارد جامعه می‌شدند و از مردم عادی قابل شناسایی نبودند چون از هر نظر به‌غیر از وابستگی دینی، ایرانی محسوب می‌شدند. در محیط ایران به دنیا آمده بزرگ شده بودند. تصور می‌کنم که اگر واقعاً می‌دانستند که شاه کشور را ترک خواهد کرد، با این جمعیت بزرگ اسرائیلی و این همه تأسیسات در تهران غافلگیر نمی‌شدند. منطقی نیست که تا این حد همه چیز را به خطر بیندازند اگر که می‌دانستند شاه قرار است برود، سفارت را کوچک‌تر می‌کردند. برای امنیت بیشتر، برخی از فعالیت‌ها را متوقف می‌کردند.

£ صحبتمان درباره پرونده روان‌شناسی شاه ناتمام ماند. نتیجه‌گیری سیا چه بود؟

n خیلی کلی، و بدون این‌که بتوانم دقیق چیزی را نقل کنم، چون سال‌های زیادی است که این پرونده را مطالعه نکرده‌ام... در نظر داشته باشید که این ارزیابی در سال 1977 یا 1978[1356 یا 1357] – شاید 1977 - انجام شد در حالی که شاه از نظر سیاسی و احتمالاً شخصی خیلی تحت فشار بود. شایعات حاکی بر این بود که با فرح مشکلاتی داشت. اما در آن زمان به‌نظر می‌رسید که به خوبی از پس این همه فشار روانی بر آمده هیچ دلیلی وجود نداشت که فکر کنیم قادر به کنترل شرایط نیست. این کلیات داستان بود.

£ به چه دلیل قرار شد که در آن زمان چنین پرونده‌ای تشکیل شود؟ یا این‌که به طور منظم این ارزیابی انجام می‌شد؟

n نه، دربارة شاه به طور منظم انجام نمی‌شد، اما اغلب روی رهبران بزرگ سیاسی انجام می‌شد، بویژه اگر در کشور حساسی بودند یا تحت فشار بودند. یک ارزیابی روی سوکارنو و یک ارزیابی هم از ناصر انجام شده بود.

£ آیا این گزارش روان‌شناختی حاکی از آن بود که در صورت افزایش فشار، شاه اقدامی نخواهد کرد؟

n یادم نیست که چنین چیزی را نشان داده باشد.

£ خاطرم هست که در تلویزیون این را شنیدم. یک نفر که در تهیه گزارش دست داشت گفت که به سیا گفته بود که شاه خود بزرگ‌بین است و از این حرف‌ها.

n من فکر نمی‌کنم که شاه خودبزرگ‌بین بود. این از آن دسته کلماتی است که در گزارش جک اندرسن دیده می‌شود.

£ این نتیجه کلی گزارش بود؟

n اصلاً به خاطر ندارم که این کلمه در گزارش ذکر شده باشد.

£ بر اساس این گزارش، شاه چطور آدمی به نظر می‌رسید؟

n فکر می‌کنم که از نظر گزارش، شاه فردی قوی بود که می‌توانست با هر فشاری خیلی منطقی برخورد کند. این که او همانند پدرش، می‌توانست در صورت نیاز برای مقابله با مخالفان از زور استفاده کند. نه تنها توانایی بلکه ارادة آن را هم داشت. اگر مطالب پیشین را مطالعه کنیم، مطالبی دربارة رابطة او با پدرش و خانواده‌اش هست. همه این‌ها نشان می‌داد که او از فردی مردد و متزلزل و نامطمئن، از این‌که چه کاری از او بر می‌آید، به فردی بسیار قوی تبدیل شده بود. نشانه‌های زیادی هست از کارهایی که دوست داشت انجام دهد. این‌که می‌خواست شبیه پدرش باشد، این که علی‌رغم کارهایی که می‌خواست انجام دهد مطمئن نبود که از پس آن بر می‌آید. نشان می‌داد که رویکرد یا شخصیتش چگونه تغییر کرده بود و به همه چیز با دیدگاه خودش نگاه می‌کرد و حداقل در ذهنش موفقیت‌ها و دستاوردهای ایران را می‌دید که تحت حاکمیت او به دست آمده بودند. اگر یک دورة سی ساله از سال 1941 تا 1971[1320 تا 1350] ایران را در نظر بگیرید، تغییرات خیلی زیادی اتفاق افتاده بود. تغییرات زیادی انجام شده بود و حداقل از دیدگاه غربی به سمت بهتر شدن رفته بود. با مشکلات زیادی مواجه شده بود و آن‌ها را حل کرده بود. فکر می‌کنم نکته کلیدی که در این گزارش نیامده بود، چون ما از آن خبر نداشتیم، این بود که سرطان داشت و دوم این‌که تحت درمان بود. بعدها پس از این‌که معلوم شد بیمار است، با برخی از پزشکان سیا صحبت کردم، گفتند داروهایی که می‌خورد باعث نوسان اخلاقی و تغییرات شخصیتی شدیدی می‌شدند. با یکی از دوستانم که الان بازنشسته است صحبت کردم که متخصص دولت‌های عربی است. همسرش از سرطان فوت کرده بود و داروهای مشابهی می‌خورد. او گفت همسرش زمانی که دارو می‌خورد واکنش‌های خیلی شدیدی داشت و تغییرات شخصیتی و اخلاقی زیادی در او دیده می‌شد. فکر می‌کنم که اگر از این موضوع خبر داشتیم و آن را در معادله خودمان لحاظ می‌کردیم، احتمالاً کمی شک و تردید به وجود می‌آمد که شاید شاه نتواند مثل قبل قوی باشد و اقدام قطعی انجام دهد. در اواسط سال 1978[1357]، سفیر امریکا یا بریتانیا تقریباً یک روز در میان با شاه ملاقات و مستمراً با او گفت‌وگو می‌کردند. یک روز سفیر گزارش می‌کرد که شاه خیلی هوشیار و سرزنده و بر مسائل مسلط بود. روز بعد یا دو روز بعد می‌گفتند که افسرده است و نمی‌تواند تصمیم بگیرد و دستانش را در هوا تکان می‌دهد که یعنی نمی‌داند چه باید بکند. وقتی این گزارش‌ها را از سفیرهای امریکا و بریتانیا می‌گرفتیم، نمی‌دانستیم که شاه تحت تأثیر این داروها است. اما این تغییر خلق از یک روز به روز دیگر، کاملاً منطبق با تأثیر داروهای سرطانی است که او مصرف می‌کرد.

£ مسئله دیگر این‌که ایرانی‌ها ادعا می‌کنند، در زمانی در دهه 1960[1340]، امریکا و بریتانیا در ایران با هم رقابت می‌کردند. این داستان در ابتدا در قالب کتابی که [اسماعیل] رائین درباره فراماسونری در ایران نوشت و با انتشار عکس آقای [جعفر] شریف امامی با نشان‌های ماسونی مطرح شد. ادعا شد که سازمان سیا رائین را به قتل رساند تا به نوعی بساط بریتانیا را به‌هم بزند. بعد انگلیسی‌ها فهرستی از پسران طلایی امریکا در ایران را منتشر کردند.

n کتاب رائین را می‌شناسم. نمی‌دانم که حاصل رقابت است یا خیر. مطمئنم که هر از گاهی چنین بوده است. اگر گزارش‌های وزارت امور خارجه انگلیس را بخوانید، آن‌هایی که امروز در دسترس هستند و اگر گزارش‌های وزارت امور خارجه امریکا را هم بخوانید، آن‌گاه می‌توانید تاریخ عدم توافق‌ها و بحث‌ها دربارة این موضوع یا موضوع‌های دیگر را دنبال کنید. اما شک دارم که به این حد رسیده باشد.

 £ انعکاس کل ماجرای کانال سوئز است. این واقعیت که امریکا جایگزین قدرت‌های بزرگ اروپایی شد و بزرگ‌ترین حضور خارجی در منطقه داشت.

n قصدم متلک گفتن یا توهین نیست، اما فکر می‌کنم می‌توانید یک کتاب سرگرم‌کننده دربارة افسانه‌های ایرانی در روابط خارجی بنویسید. می‌توانم بفهمم که از کجا ریشه گرفته یا چگونه به‌وجود می‌آید، اما در جامعه ایران ظرفیت زیادی برای تحریک‌کردن نکات مبهم وجود دارد. کتاب رائین نوعی کتاب جالب از تاریخ فراماسونری است، البته جالب بودن آن از منظر اطلاعاتی نیست. گمان می‌کنم که انگلیسی‌ها از آن برای اهداف اطلاعاتی استفاده کردند.

£ منظورتان فراماسونری است.

n بله.

£ به عبارت دیگر، به انگلیسی‌ها ربط داشت و منابعی در داخل دولت برای آن‌ها فراهم کرد؟

n گمان می‌کنم. اطلاعات خاصی در‌این‌باره ندارم. احتمالاً عملیات بسیار مخفی بوده که با ما به اشتراک نگذاشته‌اند، اما کاملاً قابل درک است. چند مقاله دربارة آن نوشته شده است. این‌که تا چه حد این مقالات موثق هستند، نمی‌دانم. هرگز مطالعه‌ای دراین‌باره انجام ندادم. فراماسون‌ها در مصر و ترکیه فعال بودند. حتی این ادعا مطرح شده که [سید جمال‌الدین] افغانی فراماسون بود. مسئله اصلی که شما داشتید این بود که این کتاب حاصل رقابت بین بریتانیا و امریکا در آن زمان بود.

£ در کل، همه چیز از سال 1965[1344] تا اوایل انقلاب با دولت ایران با آرامش پیش رفت. منظورم این است که افرادی مثل مصدق، امینی یا رزم‌آرا نداشتید. بنابراین، تا چه حد به اپوزیسیون توجه می‌شد؟

n خیلی نبود.

£ به این ترتیب، شما بیشتر درگیر مسائلی مثل سیاست نفتی و نظامی بودید؟

n باز هم اگر برگردم به چیزی که قبلاً گفتم و شاید ارزش شفاف‌سازی داشته باشد، جمع‌آوری اطلاعات مطابق با نیازهایی انجام می‌شود که از سوی سیاست‌گزاران ابراز می‌شوند. بودجه و پرسنل سیا محدود است. وقتی به کل جهان نگاه می‌کنید و تمام چیزهایی که می‌شود از آن جمع کرد، با توجه خاص به ایران در دهه‌های 1960 و 1970[1340 و 1350] به دلایل بودجه‌ای و به این دلیل که هیچ تهدید خاصی دیده نمی‌شد، بودجه جمع‌آوری اطلاعات کاهش پیدا کرد. پرسنل به نقاطی اعزام می‌شدند که رویدادهای مهم‌تری در آنجا جریان داشت. بنابراین، اگر تهدیدی احساس نمی‌شد، رویکرد نسبت به ایران مثل درمان گذرا بود. اگر به کل جهان نگاه کنید، رویدادهای مهم‌تری در آن جریان داشت. بنابراین، اگر سه یا چهار رویداد مهم در جریان است، دارایی‌های سیا برای جمع‌آوری اطلاعات متوجه این نقاط می‌شد. بعد از اولویت اول به اولویت دوم و بعد سوم و بعد چهارم می‌رسید.

به‌عنوان حسن ختام بخش آخر صحبت‌ها، چون فکر می‌کنم مهم و مفید است. زمان، پرسنل و بودجه بی‌نهایت در اختیار نیست که بتوان به هر کشور یا هر هدف خاصی اختصاص داد. سرمایه مدام از نقطه‌ای به نقطه دیگر و به جاهایی که شرایط حساس‌تری دارند منتقل می‌شود. طی دهه‌ 1960 و اوایل دهه 1970[1340 و 1350]، پرسنل وزارت امور خارجه و سیا در ایران کاهش یافتند. تعداد پرسنل سفارت هم مثلاً طی سال‌های 1965 و 1970[1344 و 1349] به نسبت ده سال قبل کاهش یافت. این با توجه به محدودیت‌های پرسنلی و مالی بود. بنابراین، وقتی در مرزهای محدود حرکت می‌کنید، تلاش‌تان را متوجه یافتن پاسخ به سؤالاتی می‌کنید که سیاست‌گزاران از شما می‌پرسند. خوب بود اگر می‌توانستیم در همه جوانب اطلاعات بگیریم؛ اما امکان‌پذیر نبود. هر افسر عملیاتی مسئول چهار یا پنج منبع مختلف است و کل وقت آن‌ها را می‌گیرد. اگر تمام کاغذبازی که این افسر باید انجام دهد تا عملیات قابل رهگیری باشد و گزارش‌دهی مالی را در نظر بگیرید، منابع بسیار محدودی در اختیار یک افسر قرار دارند. بنابراین، اگر چند پرسنل را کاهش دهید، باید سطح پوشش را هم کاهش دهید چون پرسنل کافی برای انجام این کار ندارید.

 

ادامه دارد...

 

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش اول

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش دوم

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش سوم

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش چهارم

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش پنجم

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش ششم

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش هفتم

مصاحبه با ارنست اونی مأمور سازمان سیا در ایران-بخش هشتم

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]- Jack Anderson

[2] کلمات در متن اصلی مصاحبه حذف شده‌اند. (ویراستار)

[3]- Bethesda



 
تعداد بازدید: 260


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: