02 تیر 1403
تقریباً اواخر آبان یا اوایل آذر (1357) همه زندانیها آزاد شدند. البته به این شکل نبود که رژیم زندانیها را آزاد کند بلکه مردم همه زندانیها را آزاد کردند. من هم از جمله کسانی بودم که در آن روزها آزاد شدم.
وقتی از زندان آزاد شدم مردم ساوه از من خواستند که به این شهر سفر کنم، من نیز چند روزی پس از آزادی روز خاصی را مشخص کرده و به ساوه رفتم. مردم مشتاقانه با صدها وسیله تا ده، پانزده کیلومتری جادهی ساوه تهران به استقبال من آمده بودند تا من را به ساوه ببرند. در آنجا در حالی که هیچ زندانیای که از بند آزاده شده بود، چنین مورد استقبال قرار نگرفته بود. این دعوت از سوی اقشار مختلف فرهنگی و روحانی ساوه صورت گرفت. از جمله آقای یعقوبزاده و آقای حاج حسین ناجی از فرهنگیان متدین ساوه و آقای قربانی از روحانیون ساوه و آقای حاج خدام و فردی به نام احمدی ـ معروف به شیخ عبدالنبی که از علیآباد کتول به ساوه آمده بود و منبر میرفت و توانسته بود جوانها را راهنمایی کند.
استقبال جمعیت به اندازهای بود که محل سخنرانیام در سالن ورزشی شهر انجام شد و من در این سالن برای مردم صحبت کردم، موضوع سخنرانیام دربارهی مسائل روز و شهدایی که در سال 56، 57 به شهادت رسیده بودند و همچنین در ارتباط با وظیفه و مسئولیتی که مردم باید داشته باشند و اطاعت از رهبری بود و من مطالبی بیان کردم.
پس از این سخنرانی هر وقت که به ساوه میرفتم، و در جلساتی که مردم میگذاشتند شرکت میکردم، مواضع گروههایی که خودشان را متولی انقلاب میدانستند و میخواستند از قیام مردمی بهرهبرداری و سوءاستفاده کنند ـ گروههای چپ و راست مخصوصاً سازمان مجاهدین خلق ـ را برای آنها آشکار میکردم.
لازم به ذکر است که در آن روزها مردم به گروههای چپ (تودهایها و فداییان خلق) توجهی نداشتند، زیرا آنها به طور آشکار و علنی میگفتند که مارکسیستاند، از اینرو مردم به آنها اعتمادی نداشتند.
تدوین: عباس پناهی، خاطرات حجتالاسلام موحدی ساوجی(ره)، چ دوم، 1381، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 225 ـ 226.
تعداد بازدید: 235