08 خرداد 1403
مجروحین واقعه [17 شهریور 1357 تهران] توسط مردم به منزل مرحوم دکتر واعظی واقع در سر کوچه روحی انتقال مییافتند. من هم به اتفاق خانم اعظم طالقانی تعدادی از خانمهای مجروح را در داخل وانت قرار داده و به طرف منزل آقای دکتر واعظی که مطبشان هم همانجا بود، حمل نمودیم و ایشان کار مداوا را شروع کرد. تعداد زیادی از پزشکان متعهد از جمله دکتر فیاضبخش که از دوستان دکتر واعظی بودند، نیز همین که از واقعه مطلع میشوند، جهت مداوای مجروحان خود را به مطب دکتر واعظی رسانیده بودند و تقریباً یک گروه پزشکی کامل تشکیل گردیده بود. تعدادی از مجروحان سرپایی مداوا و مرخص شدند. کمبود پنبه، گاز استریل و باند جهت پانسمان مشهود بود. به اتفاق خانم اعظم طالقانی جهت تهیهی پارچه سفید و باند به در منازل مجاور و اطراف آنجا مراجعه کردم. مردم هر چه داشتند حتی ملحفه خود را تقدیم مینمودند و به زودی وسایل درمان در حد کفایت فراهم شد. وقتی که به منزل دکتر مراجعه کردیم خانم دکتر واظعی بسیار خسته و ناراحت بود و اظهار داشت: «سه نفر مرد مشکوک وارد منزل گردیده و در طبقه بالا مستقر شده و در حال قدمزدن هستند. از آنها پرسیدهام که چهکار دارند، اما حرفی نزدند و خود را معرفی نکردند؛ ظاهراً ساواکی هستند!» به طبقه بالا رفتم و سؤال کردم: «شما اینجا چه کار دارید؟» گفتند: «سر کوچه دو نفر سرباز مسلح ایستادهاند، مرتب ایست میدهند لذا به اینجا پناه آوردهایم و خروج ما از منزل در این شرایط خطرناک است». گفتم: «بمانید تا ترتیب خروج شما را بدهم». به خانم واعظی گفتم: «شما یک کاسه شربت خنک آماده کن تا در این هوای گرم آن را برای سربازان مأمور کنترل ببرم و آنها را راضی کنم تا اجازه خروج این دو نفر را بدهند». شربت آب خنک حاضر شد و آن را نزد سربازان گشت برده و تعارف کردم. هوا خیلی گرم بود و سربازان هم تشنه بودند. آنان از این اقدام من خوشحال شدند و شربت خنک را نوشیدند. به آنها گفتم: «برادران دو نفر در این منزل ما حضور دارند و حال که این وضعیت درگیری و تیراندازی پیش آمده آنان میترسند که هدف تیر قرار بگیرند و اینجا گیر افتاده و نمیتوانند به منزل خود بروند. خواهش میکنم برای چند لحظهای از سر کوچه کمی دور شوید تا بتوانند از اینجا دور شده و بروند». سربازان پذیرفتند و مسافت زیادی از سر کوچه فاصله گرفتند. به منزل دکتر برگشتم وبه آن سه نفر گفتم سربازان کوچه را ترک کردند حال شما میتوانید از فرصت استفاده کرده و فوراً بروید. آنها به همدیگر نگاه کردند ولی دیگر نتوانستند بهانهای بیاورند و حرفی بزنند، به ناچار منزل دکتر را ترک کردند. قیافه و رفتار آنها نشان میداد که ساواکی هستند و ترس را بهانه کردهاند. با رفتن ساواکیها مجروحینی که آنجا بودند احساس امنیت کردند و کار مداوای آنها به راحتی انجام شد. حتی تعدادی از آنها شب را در خانه دکتر به سر بردند؛ در واقع منزل مرحوم دکتر واعظی مرکز درمان و کمکهای اولیه مجروحان 17 شهریور شد و آقایان دکتر واعظی و دکتر فیاضبخش با کمک مردم کار مداوای زخمیها و آسیبدیدههای این واقعه را به انجام رسانیدند و خدمت باارزشی انجام دادند.
منبع: چهپور، ولی، همراه پیرپاک (خاطرات ولی چهپور). تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390. ص 50 - 61.
تعداد بازدید: 160