12 تیر 1403
بحمدالله نوع مجالسی که من [حجتالاسلام والمسلمین اکبر حمیدزاده گیوی] اداره میکردم از مجالس خوب و بزرگ تهران بودند، ولی چهلم تبریز در مسجد آذربایجانیها، بزرگترین مجالس از نوع خودش بود. من تازه از زندان آزاد شده بودم، که آقای مطهری به من زنگ زد، عرض کردم، به دلیل این که من آسیبپذیر هستم و تازه از زندان آزاد شدهام اجازه بدهید، خطیب دیگری منبر برود. گفت: نه، دوستان اتفاقنظر دارند که شما باید منبر بروید. راهی جز پذیرفتن نداشتم، تا این که روزی، روحانیت مبارز تشکیل جلسه داد. آقایان حضور داشتند، آقا سیدهادی خسروشاهی، آقای دروازهای، آقا سیدیونس عرفانی، عمید زنجانی، آقای حقی، آقای مهدوی کنی، سیدمحمدرضا یاسینی، آشیخ علیاصغر مروارید و آقایان دیگر، البته در این جلسه چون بحث چهلم تبریز بود، وجوه علمای به نام آذربایجان هم شرکت کرده بودند و یک بحث و جدلی در آنجا در گرفت که از کدام مراجع باید اسم برده شود. این طرف بعضیها معتقد بودند که باید در این مجلس منحرصاً اسم امام برده شود، ولی آن طرف هم کسانی بودند که اعتقاد داشتند، از مراجع ثلاثه قم هم باید ذکری به میان آید، مخصوصاً تأکید داشتند چون چهلم تبریز است و آذربایجانیها هم در این مجلس حضور فعال دارند، حتما باید اسم آیتالله شریعتمداری هم برده شود. از کسانی که اصرار میکردند تنها امام باید مطرح شود، مرحوم آشیخ فضلالله محلاتی و آشیخ علیاصغر مروارید بودند. به هر حال اختلافنظر داشتند، ولی من که باید مجلس را اداره کنم در جمعبندی خودم، به این نتیجه رسیدم که باید از سه مرجع اسم ببرم، چون در شرایط آن روز و به مناسبت حادثه تبریز همه بزرگواران اعلامیه داده بودند و این نظر بنده تصویب شد. ضمن اینکه این مجلس جنبه ملی به خودش گرفته بود و علاوه بر روحانیت مبارز، نهضت آزادی یک بیانیه داده بود، و از عموم مردم برای شرکت در مجلس دعوت کرده بود. جبهه ملی هم، اطلاعیهای داده بود و لذا چهرههایی چون آقای مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی و دیگر وجوه نهضت آزادی و حاج محمود مانیان که او هم یکی از اثرگذاران در شکلگیری آن مجلس بازار بود و دیگر جریانهای سیاسی در آن شرکت کرده بودند، گرچه جریان مؤتلفه در بازار اثرگذار بودند. ولی کفه سیاسی مانیان و جبهه ملی هم سنگین بود و سیاسیون بازار، بیشتر متأثر از جریان نضهت آزادی و جبهه ملی بودند. دیگر گروهها و جمعیتها نیز هر کدامشان برای برگزاری این مراسم اطلاعیههایی داده بودند، پس بنابراین جلسه یک جلسه ائتلافی بود و به همین دلیل یکی از استثناییترین جلسات دوران انقلاب، همین جلسه چهلم تبریز است، که اشاره کردم.
در این مجلس بر محور پایداری صحبت کردم. میدانید که معمولاً در انتخاب موضوع برای سخن در جسات مهم، هم پیشنهادات زیادی میدهند و هم این که توقعات زیادی مطرح میشود. برای سخنرانی در آن جلسه مهم، عدهای تأکید بر قانون اساسی داشتند، گروهی بر سه اصل آزادی قلم، بیان و مطبوعات تکیه میکردند، بعضیها اصل آزادی را به معنای وسیع کلمه و آزادی احزاب را مطرح مینمودند، کسانی هم بودند، که لابشرط بودند و میخواستند، جلسه اداره شود. من در جمعبندی پیشنهادات بر اصل استقامت و پایداری برای پیشبرد اهداف انقلاب تمرکز کردم، که تقریباً، همه اهداف و پیشنهادات را در خود داشت و لذا آیه کریمه «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهَ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أََبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» کسانی که میگویند پروردگار ما الله است، و سپس بر سر گفته خود میایستند و کمترین انحرافی پیدا نمیکنند و آنچه را که لازمه ایمان است در عمل و گفتار نشان میدهند فرشتگان الهی بر آنها نازل میشوند که نترسید و غمگین مباشید.
اصل توحید در همه ابعاد آن به ویژه توحید در اطاعت، محوریترین اصل انقلابی بود، که باید بر آن تأکید میکردم و دیگر مطالبات انقلاب و مردم را بر این محور پی میگرفتم. و در این راستا بود، که در ادامه آیه کریمه «کَمْ مِنْ فِتَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللهِ وَ اللهُ مَعَ الصَّابِرینَ» مطرح کردم.
آیه مربوط به جریان طالوت و جالوت است و کسانی که از امتحان سرفراز بیرون آمدند و آماده فداکاری شدند، این عبارت را بر زبان آوردند، کسانی که ایمان راسخ به روز رستاخیز داشتند و در واقع به بقیه هشدار دادند، که نباید به «کمیت» جمعیت نگاه کرد، بلکه باید «کیفیت» را در نظر گرفت، زیرا بسیار شده است که جمعیت کم از نظر نفرات، اما با کیفیتی بالا، از جهت ایمان و اراده و تصمیم و متکی به عنایات الهی به اذن الله بر جمعیتهای انبوه پیروز شدهاند. به کلام نهجالبلاغه اشاره کردم که میفرمایند: «أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التَّیهِ» ای مردم، در راه هدایت و رستگاری از کمی اهل آن بیم نداشته باشید، ای مردم هر کس راه روشن و آشکار را بپوید به آب و آبادانی میرسد و آن کس که مخالفت کند در بیابان بیآب و گیاه سرگردان خواهد شد.
در این خطبه امیر مؤمنان(ع) کسانی از اصحاب خود را که در طریق حقّ و هدایت گام بر میدارند با یادآوری این نکته که راه آنها راه رستگاری است به استقامت و پایداری ترغیب میکند و چون معمولاً انسانها از تنهایی و یا قلّتا طرفداران به ویژه در یک مبارزه بزرگ، دچار وحشت میشوند و در پیمودن راه دراز و دشوار آن گرفتار بیم و هراس میگردند، امیر مؤمنان (ع) آنان را نهی میکند از این که در طریق هدایت، به سبب کمی رفیق و همراه و طرفدارانش دستخوش ترس و هراس شوند. با توچه به این که آن روز مردم، جهان استکباری و مستکبران را پشت سر شاه و رژیم میدیدند، هر روز در تظاهراتها و اجتماذعات انقلابیون جمعی کشته، زخمی و دستگیر میشدند، به طور طبیعی ترس و هراس پنهانی در بین مردم وجود داشت که سرانجام کار چه میشود و ادامه راه به کجا میانجامد؟ و لذا با عنوان قرار دادن این آیه و استفاده از این کلام علی (ع) موقعیت ممتاز حقمداران را در برخورداری از نصرت پروردگار یادآور شدم، که واقعاً مجلس فوقالعادهای بود و گویا آن همه جمعیت نفس نمیکشیدند، شور بود و حماسه. تمام جامعه از روحانی و سیاسی و دانشگاهی در آن مجلس شرکت کرده بودند، و در ادامه، آزادی زندانیان سیاسی، برگشت تبعیدیها، برگشت به تاریخ هجری، آزادی بیان و قلم و مطبوعات، مبارزه گسترده با فساد در سطوح مختلف و دست کشیدن از بگیر و ببندها و کشتار مردم، و آنگاه به دلیل کارهای خلاف فراوانی که صورت میگرفت بر عدم مشروعیت رژیم، به دلیل قتل و جرح مردم، واگذاری کشور به بیگانگان، تبعیت از شیاطین سیاسی دوران، پشت پا زدن به افکار و اندیشههای قرآنی، حمایت و تقویت اسرائیل، از بین بردن آزادیهای مشروع مردم، به بند کشیدن آزادگان، به فساد و تباهی سوق دادن زنان و نسل جوان، که البته برای هر مطلبی آیه و حدیثی هم داشتم، و بعد هم از امام و سه مرجع بزرگوار تجلیل کردم و مردم آذربایجان و تبریز را که در گفتار آموزگار، مزدوران بیگانه تعبیر شده بودند، به عنوان غیورمردان خطه ایمان تعبیر کردم. بیش از یک ساعت بالای منبر بودم، و هرگز فراموش نمیکنم که چه شور و ولولهای در مجلس افتاده بود و بعد هم در پایان چندین مطلب را تحت عنوان قطعنامه بیان نمودم، که یکی از آنها فراهمسازی سریع مقدمات ورود امام به کشور، پذیرفتن حقانیت انقلاب مردم به رهبری امام خمینی، حفظ استقلال ایران در پرتو حاکمیت اسلام به رهبری مرجعیت و در رأس مراجع، آیتالله العظمی امام خمینی و طبیعتاً تأیید و فریاد، صحیح است، صحیح استهای مجلس، که واقعاً برای رژیم گوش کر کن بود، را به دنبال داشت، و نهایتاً این شعر را خواندم که:
آمدم تا نهضت خون و شرف برپا کنم
بهترین برنامهام را کربلا اجرا کنم
آمدم تا بین انسان ساز و انسان سوز را
داوری در انقلاب سرخ عاشورا کنم
آمدم تا در ره بیداری نسل جوان
خون اکبر را به رسم رایگان اهدا کنم
آمدم با خون حلق کودک شش ماهام
ارتش توحید را جاوید و پا بر جا کنم.
ای حقیقتکش، فضیلتکش، عدالتکش یزید
من کی از مزدورهای پست تو پروا کنم
که صدای ضجه مجلس بلند شد، به گونهای که در وصف نمیگنجد، واقعاً مجلس آماده انفجار بود، ولی براساس رأی و نظری که دوستان داشتند، چون احتمال حمله گارد وجود داشت، سعی کردم آن چنان حاضران را تخلیه هیجانی کنم، که جمعیت به صورت انفجاری وارد خیابانها نشوند.
مجلسی که بی.بی.سی در آن روز، حاضران را پنجاه هزار نفر ذکر کرده بود، در محوطه مسجد جا نمیشدند. بازار کفاشها پر بود، بازار فرش فروشها، بازار زرگرها، همه مملو از جمعیت بود و همه جا پوشش صوتی خوب داده شده بود. همین مقدار بگویم که واقعاً من آن شبی که بنا بود فردای آن سخنرانی کنم، خوابم نبرد، درِ خانه خدای متعال رفتم، که بتوانم درست انجام وظیفه کنم و خدا را گواه میگیرم، زندگی برایم کوچکترین ارزشی نداشت. آن روز هم، خالص خالص، بعد از نماز صبح زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) را خواندم، البته از صفای باطنی بهتر از حالا برخوردار بودم. برادر من حاج آقا رشید من را همراهی کرد و تا سبزه میدان آورد از اول بوذرجمهری جمعیت متراکم بود، همه جا بلندگو بود، میدان ارگ تانکها مستقر بودند، پشت تانکها، مأمورین حکومت نظامی نیرو مستقر بودند، مأمورین امنیتی در قیافههای مختلف همه جا موج میزدند، وحشت بود و نگرانی، ولی به فضل پروردگار دل مطمئنی داشتم و امیدوار به مدد حق و میدانستم، که به شایستگی مجلس را اداره خواهم رکد.
در شرایطی که شهر وضعیت یک منطقه اشغالی را به خود گرفته بود، همه جا گارد مستقر شده، و ادارات به صورت پایگاههای نظامی در آمده بود، از خود گذشتگی مردم حد نداشت، در حالی که عافیتطلبان و ارثبران ا نقلاب، به خانههایشان خزیده بودند و بسیاری از مدعیان سر در جیب منیت خودشان فرو بروده بودند. آن روز، امام و طرفداران امام، در عین داشتن جمعیت انقلابی فداکار، سینه سپر در برابر گلولههای آتشین، جمعیت دیگری را هم در برابر خودشان داشتند، که این حرکتها را حرکتهای آنارشیستی و ماجراجویی آقای خمینی و طرفداران آقای خمینی تلقی میکردند. آقایانی بودند در همین تهران حاضر نبودند، حتی تا آخرین روزهای انقلاب، در این جلسات، شرکت بکنند. میدان ارگ مملو از نیروها بود. از میدان ارگ به باب همایون کشیده شده بود و در میدان توپخانه ارتش مستقر بود. یک میدان نظامی، تمام با کلاه و اسلحهها و امکانات، یعنی واقعاً از همه جا وحشت میبارید. از سبزه میدان، راه برای وارد شدن به بازار بسته شده بود، چه کار باید بکنیم؟ اولاً من از برادرم خواستم، که برگردد، که ایشان برنگشت و با وجود خطر در آنجا ماند. گفتم بالاخره این خانوادهها، یک سرپرست میخواهند ممکن است، من برنگردم. وصیتنامه هم نوشته بودم، خدا را گواه میگیرم، هیچ نگرانی از هیچجا نداشتم، چون اصلاً اگر کسی نگران باشد، در این فضا نمیتواند وارد شود. آن روز، چنین روحیهای داشتم و میدانستم چه طور باید صحبت بکنم. راه نبود، ولی خَلْقُالله من را میشناختند، فهمیدند سخنران مجلس هستم، نردبانهایی را به هم گره زدند و من را از بالای بام بازار انتقال دادند، چون نمیشد داخل جمعیت رفت. از بالای بام رفتیم، نزدیک مسجد آذربایجانیها، ترکها، از یک سرایی آوردند پایین و وارد مسجد شدیم. جمعیت نه، یک امت متراکم، به همراهاقای بهشتی، آقای مطهری، روحانیت مبارز، نهضت آزادی، جبهه ملی حضور داشتند. آقای بازرگان و دیگر سیاسیون و در واقع تمام جریانهای انقلابی البته هر یک با انگیزه خاص خودشان حضور داشتند. چپ و راست مطرح نبود، همه دنبال این بودند که تو این حال و هوا به شکلی حضور خودشان را نشان بدهند. مجاهدین خلق آن روز فعال بودند و در شکل دادن این اجتماعات نقش داشتند. من وارد مسجد که شدم از ورود مسجد تا آن انتها که منبر را گذاشته بودند، فاصله زیادی بود، جمعیت مسیر راه باز کردند و من به حول و قوه الهی بالای منبر رفتم. بالای منبر که نشستم برای چند لحظه یک سکوت سنگین، بر مجلس حاکم بود. شروع کردم، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم خدای متعال همه، این توان را به من داده بود، که در بر انگیختن و به حرکت در آوردن مردم توان فوقالعاده داشتم، من شروع کردم، با یک تعبیرات حماسی سلام بر شهیدان، سلام بر قطره قطره خونهایی که در پهنه خیابان نقش بسته و گلستان انقلاب را بارور ساختند، سلام بر زنان و مردانی که سینه سپر به یاد عاشورای ابیعبدالله (ع)، عاشورای دیگری آفریدند، سلام بر عالمان، سلام بر مرجع عظیمالشأن، روح خدا که روح حیات مجدد در کالبد ملتی دمید و این چنین توانست شور و عشق عاشورائیان را زنده بکند، سلام بر جوانانی که در گوشه و کنار کشور، پرپر شدند، سلام بر علیاکبرهای زمان، حسین عزیز، تو یک علیاکبر تقدیم آستان حضرت دوست کردی، حال ببین در کربلای ایران، علیاکبرها در امواج خون شناورند. در این مجلس، مردم شهید داده، مردم کتک خورده، آسیبدیدههای بازار که مدتها بوده و کسبه دچار مشکلات زیادی شده بودند، اختناق خفقانی که امان از مردم گرفته بود، و الان یک فضایی برای انفجار اینها، یعنی وضعیت روانی مجلس را در نظر بگیرید، آن وقت میتوانید بفهمید چه مجلسی میتواند باشد.
پروردگار آن چنان توان و قدرتی به من داد که به زیبایی تمام مجلس را تمام کردم، که بعد از تمام شدن مجلس، وقتی آمدم پایین، غرق عرق بودم. دوستان دورم را گرفتند، همانجا لباس من را عوض کردند، عمامه مشکی سرم گذاشتند عبایم را برداشتند، عبای رنگ دیگری روی دوشم انداختند، عینکم را هم برداشتند. دو بزرگوار آشیخ فضلالله محلاتی، آسیدعلی اقای غیوری همراهیم کردند، تا از مسجد و ستون نیروهای امنیتی خارج ساختند.
منبع: حمیدزاده گیوی، اکبر، خطیب انقلابی: اندیشهها و خاطرات حجتالاسلام والمسلمین اکبر حمیدزاده گیوی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1398، ص 333 تا 339.
تعداد بازدید: 130