21 مهر 1403
«خاطرم هست که در شب ۲۲ بهمن، توی کاخ بختیار بودیم. آنجا بیسیم هم بود. من و دو سه نفر از همکارانم توی اتاق بیسیم بودیم و به صحبتهای مأمورین شهربانی که بیسیم آنها روشن بود؛ گوش میکردیم که الان کلانتری فلانجا سقوط کرد، کلانتری بهمان جا سقوط کرد. بعد صحبت کردیم و گفتیم بیاییم و بختیار را امشب بگیریم. بختیار طبقه بالا بود. دیگر اینکه یک کلانتری در اول خیابان جامی هست که آن موقع «کلانتری مرکز» نامیده میشد. در بیسیم میشنیدیم که افسری میگفت مردم ریختهاند، من اسلحهها را چه کار بکنم؟ کسی که با او صحبت میکرد گفت: من نمیدانم چه کار بکنید. او گفت: من میتوانم دو تا یا پنج تای آنها را نگه دارم، بقیه آنها را چه کار بکنم؟ این مسئله باعث شد که من به نگهداری جنگافزار فکر کنم و اینکه ما به هر طریقی که شده باید این اسلحهها را نگه داریم و حفظ بکنیم. بعد با چند تا از همکارها، شروع کردیم به آوردن اسلحهها و آنها را جمع کردیم و کسانی را هم برای نگهبانی آنها گماردیم؛ چون شنیدیم که افراد گروهکها یک تعدادی از افاغنه را آورده بودند و به آنها گفته بودند که شما بروید و هر چه اسلحه و مهمات هست، بگیرید و بیاورید و ما نفری دو هزار تومان به شما میدهیم. بعدها منافقین آن مسائلی را که برای انقلاب پیش آوردند احتمالاً از اینجا نشأت گرفته بود. خوب این چیزی بود که ما از طریق شنیدن آن بیسیم به فکرمان خطور کرد و فهمیدیم در آن وضعیت چه بکنیم. البته پیش از اینکه اصلاً این صحبتها پیش بیایند؛ ارتش دیگر با مردم بود و هیچ مشکلی با آنها نداشت. خدا را شکر میکنیم انجام دادیم و الحمدالله یک سر سوزن از اسلحههای ما از بین نرفت و دو مرتبه از همه استفاده کردیم. شش روز از پیروزی انقلاب گذشته بود؛ یعنی 28 بهمن، من شب ساعت دو در خانه بودم که گفتند سنندج شلوغ است.
ساعت دو پا شدم و آمدم، یک ده دوازده نفر از این بچههایی که چندتای آنها الان شهید شدهاند، تلفن زدم و با اسلحهها و یک کامیون آمدند، ساعت سهونیم صبح راه افتادیم با همان اسلحههایی که گفتم آنها را حفظ کردیم رفتیم سنندج. خلاصه از همان جنگافزارها در مأموریتهایی که در سنندج پیش آمد و در جاهای دیگر استفاده کردیم.[1]
منبع: تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی، تدوین حشمتالله عزیزی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 97 - 98.
[1]. همان.
تعداد بازدید: 71