انقلاب اسلامی :: حکومت شاه از نگاه «CIA»

حکومت شاه از نگاه «CIA»

21 مهر 1403

احمد ساجدی

در اولین جلد از مجموعه ۱۱ جلدی «اسناد لانه جاسوسی» مبحثی با طبقه‌بندی «محرمانه» تحت عنوان «روابط شاه و آمریکا» دیده می‌شود. این مبحث که محتوای جلد هفتم از مجموعه مجلدات پیشین اسناد لانه را تشکیل می‌دهد، حاوی سندهایی است که در آن آمریکایی‌ها به بسیاری از واقعیت‌های حکومت شاه اعتراف کرده‌اند.

تقلبات آشکار در انتخابات مجلس و اعمال نفوذ شاه در این زمینه، چگونگی انتخاب وزیران و نقش مستقیم ساواک در آن، نقش ساواک در گزینش نمایندگان مجلس شورای ملی، ماهیت ارتش شاه و مسئولیتی که به عنوان «ژاندارم آمریکا در منطقه» بر عهده‌اش نهاده شده بود،[1] نمونه‌هایی از حقایقی است که اسناد موجود در این مبحث به آنها اعتراف کرده است.

این اسناد همچنین به قدرت روحانیت شیعه در ایران و نفوذ عمیق روحانیون در متن جامعه و توان تأثیرگذاری آنها بر روند تحولات اجتماعی و سیاسی کشور اعتراف دارد.[2]

مبحث مورد نظر دارای سه بخش است: بخش اول، مقدمه‌ای مستند است. بخش دوم اسناد مربوط به این مبحث را در بر می‌گیرد و بخش سوم سندهای جداگانه‌ای است که به این مجموعه اضافه شده و گویای سردرگمی مقامات آمریکا نسبت به موضوع پناه دادن یا ندادن به شاه، و نگرانی آنان از عکس‌العمل مردم ایران نسبت به ورود محمدرضا پهلوی به خاک آمریکاست.

بخش اول:

مبحث مورد نظر دارای گزارشی مقدماتی است که با استناد به دیدگاه‌های سه نهاد اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا تهیه و تنظیم شده است. این سه نهاد عبارتند از: «دفتر مرکزی اطلاعات جاسوسی»، «ستاد مدیریت جاسوسی» و «اداره تحقیقات سیاسی». این مجموعه در فوریه ۱۹۷۶ گزارش تحت عنوان «نخبگان و تقسیم قدرت در ایران» انتشار دادند. گزارش توسط «ارنست. آر. اونی» و برای آشنایی افرادی که به منظور مأموریت‌های مختلف سیاسی و جاسوسی از طرف آمریکا به ایران می‌آمدند، تهیه و تنظیم شده است.

مطالعه این گزارش مقدماتی و سپس اسناد بعدی آن ماهیت حکومت محمدرضا پهلوی و جایگاه برتر او در مقایسه با «قانون» و شیوه حکومت‌داری او را نشان می‌دهد. این در شرایطی است که آمریکایی‌ها همواره از افشای بسیاری از رازها، خلافکاری‌ها، مفاسد و دیدگاه‌های غیرقابل دفاع شاه و اطرافیانش در نظام حکومتی ایران امتناع می‌ورزیدند.

گزارش یاد شده، اظهارنظرهای شاه در ایران را عین «قانون» به شمار آورده، می‌نویسد:

«شاه در اوایل سلطنت دارای قدرتی نبود و دیگران بر او تسلط داشتند. ولی حالا قدرت او به حدی است که حرفش قانون به حساب می‌آید... مجلس، آلت دست شاه است و مقاصد او را برآورده می‌کند و تمامی نمایندگان با دقت به‌وسیله شاه انتخاب می‌شوند.»[3]

در ادامه این گزارش عبارت دیگری دیده می‌شود که بر بی‌ارزش بودن «قانون» در برابر خاندان پهلوی دلالت دارد:

«در حدود ۴۰ خانواده پرقدرت ایرانی هستند که اعضایشان دائماً و به سادگی می‌توانند در امور سیاسی و دولتی دخالت کنند.»[4]

در بخش دیگری از این گزارش به سیاست «اختلاف بینداز و حکومت کن» به عنوان روش حکومتی شاه اشاره شده است:

«تخاصم متعادل: رهبر همچون اکثر زیردستانش از طریق مشی ایجاد تفرقه و سپس فرماندهی حکومت می‌کند. مخاصمه بین رقبا تشویق می‌شود. اما برای حفظ تعادل بین شخصیت‌ها و گروه‌های متخاصم، این آمادگی وجود دارد که پست‌ها تغییر داده شوند.»[5]

این گزارش تصریح دارد که شاه عقاید و تصمیمات خود را همواره به اطلاع سفیران آمریکا و انگلیس می‌رساند:

«وی عقاید خود را در گفت‌وگوهای خصوصی با نمایندگان دیپلمات‌های خارجی خصوصاً سفرای آمریکایی و انگلیسی در میان می‌گذارد و در نهایت این نظریه را که او باید سلطنت کند نه حکومت، غیر قابل استفاده تشخیص داده است.»[6]

در بخش دیگری از این گزارش می‌خوانیم: «شاه و خاندان سلطنتی در احاطه افرادی زیرک، بیکاره، چاپلوس و نفع پرست هستند.»[7]

و درباره ویژگی افراد شاغل در وزارت دربار آمده است:

«این وزارتخانه یک مقوله دیوان‌سالار است که تنها مقاماتی را که در خدمت شاه و دیگر اعضای خاندان سلطنتی هستند، در خود جای داده است.»[8]

درباره مشاوران شاه نیز چنین می‌خوانیم:

«شاه ممکن است خود را متکی به گروه مشاورینی بیابد که روزبه‌روز قلیل‌تر و پیرتر می‌شوند. آنها با شاه همسازند ولی با نیازهای کشور هماهنگی کمتری دارند.»[9]

این گزارش درباره نظام اقتصادی پهلوی می‌نویسد:

«در اقتصادی که ابهام نسبت به آینده در آن امری عادی است، خدمت دولتی شغل نسبتاً مطمئنی محسوب می‌شود... این سیستم منشا فساد شده است. امروزه از هر زمان دیگری پول بیشتر و در دست‌های بیشتری در جریان دارد و در مقایسه، فرصت‌های سوءاستفاده پر منفعت‌تر است. علیرغم فعالیت‌های گاه ‌و بیگاه شاه، اختلاس سرتاسر سیستم را فراگرفته است.»[10]

گزارش سپس به بررسی عملکرد دو حزب دولتی «ایران نوین» و «مردم» پرداخته و درباره سرسپردگی آنها به شاه، چنین نوشته است:

«دو حزب سیاسی که وی برپا داشته بود، از فرط لاقیدی بی‌ثمر شده بودند. در نتیجه، وی شدیداً به‌وسیله دیگری برای پیشبرد برنامه‌های جدیدی که شروع کرده بود نیاز داشت... او بیست‌وچهارمین دوره مجلس را با شکل دادن حزب رستاخیز شروع کرد و انتخابات جدید، چهره‌های جدیدی از این حزب را وارد مجلس کرد.»[11]

درباره وضع انتخابات در حکومت پهلوی نیز، گزارش چنین می‌نویسد:

«انتخابات ایران تقریباً همیشه با تقلب و فریب همراه بوده اما این ریاکاری تا زمانی که محمدرضا پهلوی در سال ۱۹۶۰ بر ایران مسلط شد دارای شکل ثابتی نبوده است.»[12]

سپس وضعیت انتخابات ایران در سال‌های بعد را این‌گونه توصیف کرده است:

«ساواک و کمیته امنیتی، شناسایی کاندیداهای پیشنهاد شده را بر عهده داشته است. ساواک به ترتیب کاندیداهای دلخواهش را توصیه می‌کند... مجلس نیز تأییدی برای شاه محسوب می‌شود.»[13]

و راجع به ارتش تحت فرمان شاه چنین آمده است:

«برخلاف بسیاری از کشورهای در حال توسعه، در ایران ارتش صاحب مهارت، تخصص، مدیریت و عرضه خارجی نیست. بنابراین در جمع افسران انگیزه کمتری برای رشد این احساس که فقط ارتش می‌تواند کشور را نجات دهد، وجود دارد.»[14]

درباره روحانیت نیز می‌نویسد:

«روحانیت ایران به شدت از نفوذ خارجیان متنفر است و در نهضت‌های مردمی و ضدخارجی (بیگانگان) شرکت داشته است. مجتهدین نزد بیشتر ایرانیان از احترام زیادی برخوردارند. رهبران روحانی در جنبش مخالفت با کمپانی نفتی انگلیس نقش برجسته‌ای ایفا کرده‌اند... فقط ۱۰ درصد روحانیون ایران مورد حمایت حکومت هستند و آنان از کم نفوذترین روحانیون به شمار می‌روند. رضا شاه برای مرکزیت بخشیدن به قدرت خود، مستقیماً در جهت محو قدرت سیاسی مجتهدین قدم برداشت و محمدرضا شاه هم همان خط پدرش را دنبال کرده است.»[15]

این گزارش ضمن بررسی ریشه‌های مخالفت روحانیت با شاه و حکومت سلطنتی، از جمله به سه عامل در تشدید این مخالفت‌ها اشاره کرده است: «تلاش شاه برای تأسیس جامعه غیرمذهبی، حمایت آمریکا و اسرائیل از شاه، احاطه شدن شاه توسط بهائیان»[16]

این گزارش در جای دیگری اعتراف کرده است: «روحانیت ایران همواره بر علیه استعمار جنگیده است.»[17]

بخش دوم:

مبحث «روابط شاه با آمریکا» پس از ارائه گزارش مقدماتی یاد شده، در بخش بعدی اسنادی را در این رابطه ارائه کرده است. در این بخش سندی زیر عنوان «قسمت A» نمای کلی مجلس، دولت، سیستم تک حزبی کشور، و کنترل مطلق شاه بر آنها را ارائه داده است:

«شاه، مجلسین را به‌طور کامل زیر سلطه خود دارد. کوشش او این بوده که قدرت سیاسی خود را به‌وسیله یک مبارزه رادیکال به وجود آورد. او این کار را به‌وسیله حفظ تسلط سیاسی‌اش و تحکیم وفاداری کامل ارتش و پلیس امنیتی ساواک انجام داده است... شاه می‌پندارد که سیستم چند حزبی شیوه غلط غربی است. او با به وجود آوردن حزب رستاخیز، دو حزب ایران نوین و مردم را منحل کرد و حزب رستاخیز گام به گام دولت و مجلس و نمایندگان را زیر نظر دارد. این حزب به دبیرکلی جمشید آموزگار و یک تیم جوان تکنوکرات که بیشتر آنها در آمریکا تحصیل کرده‌اند، تشکیل شده است. سپاه دانش، سپاه بهداشت، و سپاه ترویج نیز بر اساس الگوی سپاه صلح آمریکا تشکیل شده‌اند... انتقاد از شاه و سلطنت و سیاست‌ها و برنامه‌هایی که مستقیماً به‌وسیله شاه رهبری می‌شود مجاز نمی‌باشد... سیستم دادگستری نیز مخلوطی از قوانین فرانسه و بریتانیا و بعضی قوانین اسلام سنتی است...»[18]

و سپس به خاطر پیش‌بینی احتمال سقوط شاه، بر ضرورت ارتباط با مخالفین وی تأکید کرده‌ است:

«مادامی که شاه در ایران تسلط دارد ما باید روابطمان را با دیگر گروه‌های جامعه ایران حفظ کنیم تا کسانی را که بعد از شاه ممکن است به قدرت برسند شناسایی کنیم.»[19]

همین مبحث در سند دیگری به فعالیت‌های جاسوسی آشکار آمریکا در ایران و موافقت شاه با این فعالیت‌ها اشاره کرده و بابت آن بر سر شاه منت نیز می‌گذارد:

«شاه اجازه داده که تعدادی از دستگاه‌های جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا در ایران نصب و به کار گرفته شوند. البته او از روابط صمیمانه با قسمت اطلاعاتی آمریکا سود برده است.»[20]

و در جای دیگری زیر عنوان «موضع ایران در جنگ اعراب اسرائیل» می‌نویسد:

«ایران روابط خصوصی خوبی با اسرائیل دارد و با اینکه تبادل سفیر بین دو کشور انجام نشده است ولی پیام‌های جاسوسی و اطلاعاتی بین دو کشور به‌طور منظم رد و بدل می‌شود و تکنسین‌های اسرائیلی در بیشتر پروژه‌های کشاورزی و غیره مربوط به حال و آینده ایران حضور دارند. بیش از ۵۰ درصد نفت اسرائیل به‌وسیله ایران تأمین می‌شود.»[21]

سندی تحت عنوان «قسمت A/1» به بی‌اختیاری امیرعباس هویدا نخست‌وزیر در تصمیم‌گیری‌های مملکتی و نقش تعیین‌کننده مستشاران بیگانه در اتخاذ این تصمیمات اشاره کرده می‌نویسد:

«کابینه تحت نظر هویدا در تصمیم‌گیری‌ها نقش مهمی ندارد و تعدادی از وزیران توصیه‌های سیاسی خود را مستقیماً به شاه می‌دهند. نقش سفیران و مستشاران خارجی هم برای دادن اطلاعات و تغییر تصمیم‌گیری‌های شاه دارای اهمیت است. در زمینه‌های سیاسی اغلب شاه بدون مشورت با وزیر امور خارجه خودش تصمیم می‌گیرد... شاه معمولا به تعداد کمی از مقامات اطمینان دارد.»[22]

این سند مجدداً تأکید می‌کند که «شاه کنترل خود بر مقامات را با سیاست محتاطانه تفرقه بینداز و حکومت کن دنبال می‌کند. مثل روزولت که چنین کاری را انجام می‌داد.»[23]

و در مورد اختیارات ارتش چنین می‌نویسد:

«تصمیمات مهم در رابطه با ارتش نیز توسط خود شاه گرفته می‌شود.[24]

حتی ترفیع تمام افسران از سرهنگ به بالا می‌بایست با تصویب شخص شاه باشد و ترفیعات نیز خود بستگی به رابطه شاه با آنان دارد.»[25]

سند دیگری تحت عنوان «قسمت A/2» تصریح دارد:

«خانواده سلطنتی به درجات مختلف فاسد، غیر اخلاقی، و به مقدار زیادی نسبت به ایران و ایرانی بی‌علاقه هستند. شاه به جز فرح و اشرف پهلوی به عضو دیگری از خانواده سلطنتی اطمینان ندارد.[26]

یکی از اسناد این مبحث به موضوع انحلال احزاب دولتی توسط شاه پرداخته و هدف وی از تأسیس حزب رستاخیز را شناسایی مخالفین عنوان کرده است:

«به نظر شاه، ایران تحت حکومت‌های بسیار متمرکز و مستبد قادر است به عظمت دست یابد. در این زمینه حزب رستاخیز ملت ایران را می‌توان قدمی دیگر به سوی افزایش تسلط بر جامعه دانست. اخراج روزنامه‌نگاران دارای سوابق مشکوک، تعطیلی اجباری روزنامه‌ها و مجلات کوچک، اتخاذ سیاست خشن نسبت به ناآرامی‌های دانشجویی، همگی نمودار اتخاذ سیاست تند در مورد آنهایی است که فعالیت در فضای سیاسی فعلی ایران را نمی‌پذیرند... شاه نشان داده که درصدد بسط تسلط خود بر تمامی زمینه‌های زندگی ایرانیان است. حزب رستاخیز وسیله‌ای قانونی برای شناسایی مخالفین نامطلوب می‌باشد. بنای حزب رستاخیز بر این نظریه استوار است که معترضان به برنامه‌های شاه در ایران باید بین زندان رفتن، تبعید شدن، و یا محو شدن یکی را انتخاب کنند.[27]

در جای دیگر راجع به حزب رستاخیز این‌گونه اظهارنظر شده است:

«احتمال می‌رود که حزب رستاخیز به صورت سازمان سیاسی فراگیر و ناموفقی درآید که تمامی زمینه‌های زندگی کشور را در بر بگیرد و به این ترتیب به یک ارگان سیاسی بی‌معنی تبدیل شود.»[28]

و در سند دیگری چنین آمده است:

«تشکیل یک حزب سیاسی منفرد چندان تفاوتی برای شخص متوسط ایرانی ایجاد نمی‌کند. احزاب سابق هم چنان بی‌اثر بودند که ایران همان موقع هم فقط به صورت اسمی تک‌حزبی نبود. شاه آن زمان هم تمام تصمیمات را خود اتخاذ می‌کرد و این کار را ادامه هم خواهد داد.»[29]

و این سند:

«ایجاد حزب رستاخیز یک اقدام قهقرایی خواهد بود. زیرا حزبی است بی‌کفایت، بارکش که جثه بزرگش تجزیه شده و استقلالش هم از حزب ایران نوین کمتر است.»[30]

در سندی دیگری راجع به امیرعباس هویدا نخست‌وزیر و انحلال حزب او توسط شاه، آمده است:

«او با چاپلوسی برای داشتن رضایت شاه، روال سیاسی موفقی را برای خود دست و پا کرده است.»[31]

یکی از اسناد لانه جاسوسی در مورد اتلاف نیروی انسانی در دوره پهلوی دوم چنین می‌نویسد:

«ایرانیان با تحصیلات و تخصص عالی وقتی از خارج به کشورشان برمی‌گردند، کار نمی‌کنند. زیرا تمام پروژه‌ها در اینجا به شرکت‌های خارجی داده می‌شود.»[32]

این سند در همین رابطه به ترجیح منافع خاندان پهلوی بر مصالح کشور اشاره کرده می‌نویسد:

«برادر شاه که ترابری کشور را کنترل می‌کند حمل و نقل کامیون را بر ترن ترجیح می‌دهد. او حاضر نیست راه‌آهن بین اراک و اصفهان کشیده شود. چون این پروژه از هزینه‌های حمل و نقل می‌کاهد. خواهر شاه نیز مسئول صنایع کشور است و هیچ تصمیمی در مورد صنایع بدون مشورت با او گرفته نمی‌شود. شهبانو هم مسئول خانه‌سازی است و وزیر مسکن فقط به دلیل آشنایی با او در پاریس در دوره دانشجویی به این سمت منصوب شده است.»[33]

در جای دیگری از این سند راجع به منافع خاندان پهلوی چنین آمده است:

«ارتشی‌ها از رژیم حمایت می‌کنند ولی به‌طور فزاینده‌ای نگران مبالغ عظیم پولی هستند که از خریدهای ارتش حاصل می‌شود و به جیب عده‌ای غیرنظامی می‌رود.»[34]

بخش سوم:

مبحث «روابط شاه و آمریکا» در ادامه، اسنادی را از رویدادهای پس از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ تا سقوط شاه ارائه کرده و سپس سندهایی در رابطه با استیصال آمریکا در صدور یا عدم صدور ویزای ورود شاه به آن کشور و همچنین تلاش آمریکا برای جلوگیری از قطع شدن رابطه تهران و واشنگتن در خود جای داده است.

یکی از اسناد این بخش، به تماس تلفنی جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا با شاه در ۱۹ شهریور ۱۳۵۷ ـ دو روز پس از فاجعه ۱۷ شهریور تهران ـ و حمایت وی از شاه اشاره کرده می‌نویسد:

«رئیس‌جمهور امروز صبح به شاه ایران تلفن کرد و بر روابط نزدیک و دوستانه بین ایران و آمریکا و اهمیت اتحاد ادامه‌دار ایران با غرب دوباره تصریح کرد. او اظهار امیدواری کرد که حرکت به سوی آزادی‌های سیاسی ادامه یابد.»[35]

وزیر خارجه آمریکا نیز پس از این تلفن در نامه‌ای به سفارت کشورش در تهران تأکید کرد:

«دولت آمریکا قویاً حمایت خود را از کوشش‌های شاه جهت اعاده نظم به عمل آورده است. ما از شاه در تصمیماتش حمایت می‌کنیم تا رهبری قاطع را در ایران در این دوره بحرانی بر عهده بگیرد. اعتقاد داریم که تصمیمات او شجاعانه هستند.»[36]

یکی از اسناد این مبحث پرسشی است از سوی وزارت امور خارجه آمریکا از سولیوان سفیر آن کشور در تهران. این پرسش با طرح پرونده روانپزشکی سازمان سیا در مورد محمدرضا پهلوی، سؤالاتی راجع به وضع دماغی شاه، افسردگی شاه، فلج بی‌تصمیمی شاه، و تأثیر این وضعیت بر رفتار وی سوال کرده است.»[37]

سند دیگری در این مبحث، به دیدار روز چهارم آذر ۱۳۵۷ یک هیئت اقتصادی آمریکا به ریاست «دیوید اسکات» با شاه اختصاص دارد. طبق این سند:

«شاه در این دیدار از نظر روحی در وضع نامناسبی قرار داشت. شاه با تأسف اظهار داشت که خیلی‌ها اظهار پشتیبانی از او می‌کنند ولی همه اینها لفظی است و کمک واقعی به او نیستند. در این لحظه ضمن یک سکوت طولانی در حالی که شاه اشک در چشمانش حلقه زده بود، از اسکات پرسید چه اشتباهی در ایران رخ داده است؟ سپس یک مقام رسمی وزارت دربار ایران که اسکات را می‌شناخت گفت: روحیه شاه خراب است و دوست واقعی برای مشورت ندارد.»[38]

پس از این دیدار سولیوان تماسی با سفیران انگلیس و فرانسه و آلمان و ژاپن برقرار کرد و سپس در گزارشی به وزارت خارجه کشورش از قول سفیر فرانسه نوشت:

«عمر حکومت شاه به سر آمده و هرچه زودتر ایران را ترک کند بهتر خواهد بود.»[39]

در سندی دیگری به تاریخ ۱۶ آذر، چند سرمایه‌دار آمریکایی بروشورهایی از املاک خود در نقاط مختلف آمریکا برای سفیر آمریکا در تهران فرستاده‌اند تا آنها را به رؤیت شاه برسانند. در این بروشورها مشخصات املاک و مساحت آنها و قیمت‌های آنها ذکر شده است.[40]

یکی از اسناد این مبحث به نقل از «ساندرز» معاون وزیر خارجه آمریکا می‌نویسد:

«ما درخواست‌های زیادی از اشخاص با نفوذ آمریکایی مبنی بر تهیه نوعی ویزای قانونی برای ورود شاه و خانواده و همراهانش دریافت کرده‌ایم. ولی این کار خلاف منافع ماست که نزدیک شدن به دولت جدید است. به خصوص گذشته نفرت‌آور افرادی مانند اشرف پهلوی او را از دریافت ویزای آمریکایی محروم می‌کند.»[41]

و در سندی دیگری سایروس ونس وزیر خارجه آمریکا با هر تصمیمی در مورد صدور ویزا برای شاه و خانواده‌اش مخالفت کرده، به این دلیل که «این اقدام بر امنیت آمریکایی‌ها در ایران تأثیر می‌گذارد.»[42]

سند بعدی نیز گزارشی است از سوی لینگن کاردار آمریکا به وزیر خارجه کشورش. وی نیز در این گزارش مخالفت خود را با پناه دادن به شاه در آمریکا اعلام کرده و گفته است:

«در اینجا تلقی عموم این است که ما با شاه و اسرائیلی‌ها و ساواکی‌ها برای براندازی انقلاب تلاش می‌کنیم. بنابراین اعطای پناهندگی به شاه می‌تواند تمامی دستاوردهای ما را در رد این باور بر باد دهد.»[43]

سند بعدی حاوی تماس یکی از مأموران سفارت آمریکا در تهران با آقایان بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت، ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه، و عباس امیرانتظام سخنگوی دولت است. این مامور به آنان اظهار داشت که قصد دارد شاه را جهت مداوا در خاک آمریکا بپذیرد. سپس برای جلوگیری از عکس‌العمل آنان چنین اظهارنظر کرد: «ما دولت موقت ایران و نخست‌وزیر را به رسمیت می‌شناسیم. عکس‌العمل بازرگان آرام و در جهت قبول واقعیت بود.»[44]

سند بعدی به تاریخ ۲ آبان ۱۳۵۸ به موضوع ورود شاه به آمریکا و بازتاب آن به صورت تظاهرات خشم‌آلود مردم علیه آمریکا در تهران اشاره دارد. در این سند همچنین به تظاهرات آتی که روز جمعه ۴ آبان در دانشگاه تهران برگزار می‌شود و حرکت تظاهرکنندگان از مقابل سفارت آمریکا اشاره شده و نسبت به انجام آن ابراز نگرانی شده است.[45]

آخرین سند از مبحث «روابط شاه و آمریکا» گزارشی است از سوی لینگن کاردار آن کشور در تهران. در این گزارش که تاریخ ۹ آبان ۱۳۵۸ ـ چهار روز قبل از تسخیر لانه جاسوسی ـ را دارد تصریح شده که «رهبران دولت موقت قدرت زیادی ندارند و تصمیماتی که باید در قبال مسئله حضور شاه در آمریکا اتخاذ شود، از عهده آنان خارج است.»[46]

مبحث «روابط شاه و آمریکا» با ارائه سند فوق خاتمه می‌یابد، اما در کتاب دهم از مجموعه ۱۱ جلدی که به روز شمار تاریخ انقلاب اسلامی اختصاص دارد، به رویدادهای بعد از روز نهم و قبل از تسخیر لانه نیز اشاره کرده است که بی‌مناسبت نیست در ادامه، اشاره‌ای گذرا به آنها داشته باشیم:

سند روز ۱۰ آبان ۱۳۵۸ به ناآرامی‌ها و تظاهرات ضدآمریکایی در تهران و چند شهر کشور اشاره کرده است.[47] سند بعدی عنوان «تظاهرات در تهران» را دارد.[48] سند بعدی به تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۵۸ به شرحی درباره نوشتن شعارهای ضدآمریکایی بر دیوار سفارت آمریکا اختصاص یافته است.[49] برای روز ۱۲ آبان سندی منتشر نشده ولی سند روز ۱۳ آبان به ورود دانشجویان به داخل سفارت اشاره کرده[50] و سند بعدی خبر از پیشروی دانشجویان به قسمت‌های مختلف سفارت و فرار کارمندان به طبقات فوقانی و تلاش سربازان نیروی دریایی آمریکا برای متفرق کردن دانشجویان با استفاده از گاز اشک‌آور اشاره کرده است.[51]

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. اسناد لانه جاسوسی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، بهار 1386، کتاب اول، ص ۲۳۸.

[2]. همان، همان ص.

[3]. همان، کتاب اول، ص ۲۴۲ - ۲۴۳، مبحث: «نخبگان ایران».

[4]. همان، ص 243.

[5]. همان، ص ۲۴۶، مبحث: «ج ـ پادشاهی».

[6]. همان، ص ۲۴۷، مبحث: «الف ـ پهلوی‌ها».

[7]. همان، ص ۲۴۸، مبحث: «ج ـ اطرافیان دربار».

[8]. همان، ص ۲۴۸، مبحث: «وزارت دربار سلطنتی».

[9]. همان، ص ۲۵۰.

[10]. همان، ص ۲۵۰، مبحث: «دیوان‌سالاری».

[11]. همان، ص ۲۵۱.

[12]. همان، ص ۲۵۲.

[13]. همان، همان ص .

[14]. همان، ص ۲۵۳.

[15]. همان، ص ۲۵۴ - ۲۵۵.

[16]. همان، ص ۲۵۶.

[17]. همان، ص ۲۷۱.

[18]. همان، ص ۲۶۶ - ۲۶۷.

[19]. همان، ص ۲۶۷.

[20]. همان، ص ۲۶۸.

[21]. همان، ص ۲۶۹.

[22]. همان، ص ۲۷۳.

[23]. همان، همان ص.

[24]. همان، ص ۲۷۴.

[25]. همان، ص ۲۹۳.

[26]. همان، ص ۲۷۶.

[27]. همان ص ۲۸۳.

[28]. همان، ص ۲۸۸.

[29]. همان، ص ۲۸۹.

[30]. همان، ص ۲۹۴.

[31]. همان، ص ۲۹۲.

[32]. همان، ص ۲۹۸، سند شماره ۳.

[33]. همان، ص ۲۹۸، سند شماره ۳.

[34]. همان، ص ۲۹۹، سند شماره ۳.

[35]. همان، ص ۳۰۲، سند شماره ۵.

[36]. همان، ص ۳۰۹، سند شماره ۱۰.

[37]. همان، ص ۳۰۳، سند شماره ۶.

[38]. همان، ص ۳۱۰، سند شماره ۱۲.

[39]. همان، ص ۳۱۱، سند شماره ۱۳.

[40]. همان، ص ۳۱۴، سند شماره ۱۶.

[41]. همان، ص ۳۱۶، سند شماره ۱۸.

[42]. همان، ص ۳۱۷، سند شماره ۲۰.

[43]. همان، ص ۳۱۸ - ۳۱۹، سند شماره ۲۱.

[44]. همان، ص ۳۲۳، سند شماره ۲۵.

[45]. همان، ص ۳۲۵، سند شماره ۲۶.

[46]. همان، ص ۳۲۸، سند شماره ۲۹.

[47]. کتاب دهم، ص ۷۳۰، سند شماره ۳۷۴.

[48]. همان، ص ۷۳۱ سند شماره ۳۷۵.

[49]. همان، ص ۷۳۲، سند شماره ۳۷۶.

[50]. همان، ص ۷۳۵، سند شماره ۳۷۸.

[51]. همان، ص ۷۳۵ - ۷۳۶، سند شماره ۳۷۹.



 
تعداد بازدید: 19


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: