09 دی 1403
احمد ساجدی
حادثه هفتم تیر، یا انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ از بزرگترین اقدام تروریستی علیه جمهوری اسلامی ایران بود. این حادثه شش روز پس از عزل بنیصدر از ریاست جمهوری و یک روز پس از ترور نافرجام آیتالله خامنهای به وقوع پیوست و بر اثر آن آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی رئیس دیوانعالی کشور و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی همراه با 72 نفر از کارگزاران نظام از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر و ۲۷ نماینده مجلس به شهادت رسیدند.
حزب جمهوری اسلامی یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ با موافقت امامخمینی موجودیت خود را اعلام کرد.[1] بنیانگذاران حزب، سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدعلی خامنهای، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، و محمدجواد باهنر بودند.[2] این حزب تشکیلاتی برآمده از نیروهای پیرو امامخمینی و انقلاب اسلامی بود که نقش اصلی را در پیروزی انقلاب اسلامی بر عهده داشتند.[3] هدف از تشکیل حزب، ایجاد تشکیلاتی صددرصد اسلامی برای حفظ ارزشهای انقلاب اسلامی و کمک به حل مشکلات مردم ایران بود.[4] این حزب در مدیریت کشور نقش اساسی داشت و امامخمینی با توجه به این جایگاه، در مواقع حساس از آن حمایت میکرد.[5] جلسات حزب محل تجمع بسیاری از شخصیتها بود؛[6] چنانچه در نخستین انتخابات مجلس شورای اسلامی از مجموع ۲۴۳ نماینده موجود ۱۳۰ تن عضو یا موافق مواضع حزب جمهوری اسلامی بودند[7] و هاشمی رفسنجانی از اعضای اصلی حزب، رئیس مجلس شورای اسلامی بود.[8]
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران با بهرهگیری از شهرت و سابقه بنیانگذاران آن، به بازسازی خود پرداخت.[9] این سازمان خود را در پیروزی و مدیریت کشور ذیحق میدانست[10] و به نیروهای نظامی خود (میلیشیا) مغرور بود[11] و آنان را با شگردهای ویژه قدمبهقدم به مقابله با نظام اسلامی سوق میداد.[12] در دوره اول مجلس شورای اسلامی شماری از افراد مؤثر سازمان، ازجمله مسعود رجوی رئیس این سازمان و برخی دیگر، نامزد نمایندگی مجلس شورای اسلامی شدند[13] که موفق به کسب آرای لازم نشدند.
تفاوت مواضع اعتقادی سازمان مجاهدین خلق با باورهای امامخمینی و انقلاب، که در بسیاری از سخنان ایشان، دیده میشود؛[14] همچنین عملکرد نامناسب این سازمان، مانع دادن پستهای کلیدی به رهبران آن بود.[15] به نظر افراد نزدیک به مجاهدین، غرور برخاسته از سابقه مبارزاتی و نفوذ تفکر التقاطی در افکار رهبران، و همچنین رخنه فساد و فحشا به درون سازمان،[16] مانع پیوستن آنان به خط امام خمینی شده بود. در نتیجه مجاهدین خلق که در چهاردیواری پندارهای خود زندانی بودند، راه خود را از امام خمینی جدا کرده،[17] راه نفاق پیشه کردند، افراد خود را در نهادهای انقلابی نفوذ دادند،[18] و پنهانی، با دشمنان جمهوری اسلامی باب مراوده گشودند. اینگونه فعالیتها، مسئولان سیاسی ـ امنیتی نظام را بر آن داشت تا این سازمان را نامحرم تلقی کنند.[19]
با روشنشدن ارتباط سران سازمان مجاهدین خلق با شوروی در اردیبهشت ۱۳۵۸ از طریق کشف جاسوسی محمدرضا سعادتی عضو بلندمرتبه سازمان،[20] امام خمینی بیاعتمادی خود به این افراد را آشکار ساخت[21] و با صراحت کسانی را که با زبان از جمهوری اسلامی حمایت میکردند و در عمل با دشمنان انقلاب در ارتباط بودند منافق خواند.[22] با رد صلاحیت مسعود رجوی (رئیس سازمان) برای ریاستجمهوری، به دلیل تحریم همهپرسی قانون اساسی از سوی وی، زاویه سازمان با نظام اسلامی بیشتر شد.[23]
میان ابوالحسن بنیصدر نخستین رئیسجمهور ایران با مواضع پیروان امام خمینی ـ که عمدتاً مسئولان حزب جمهوری اسلامی بودند ـ نیز به تدریج فاصله افتاد و بنیصدر به گروههای معارض، ازجمله سازمان مجاهدین خلق نزدیک شد. سازمان مجاهدین خلق نیز با هدف سهیمکردن خود در مناسبات قدرت، خود را به بنیصدر نزدیک کرد.[24]
امام خمینی برای هماهنگکردن بنیصدر با نظام اسلامی، کوشش بسیاری کرد که به جایی نرسید.[25] ایشان در یکی از شدیداللحنترین سخنرانیهای خود در 18 خرداد 1360، بیآنکه نامی از بنیصدر ببرد، فرمود:
«... اگر احساس خطر بکنم همانطور که با محمدرضا عمل شد با همه آنطور عمل خواهم کرد... دیکتاتوری همان است که نه به مجلس سر فرود میآورند، نه به قوانین مجلس، نه به شورای نگهبان، نه به تأیید شورای نگهبان، نه به قوه قضائیه، نه به دادستانی، نه به شورای دادستانی و همین طور همه ارگانها... بعد از آنکه قانون وظیفه را معین کرد هر کس بخواهد برخلاف آن عمل کند این دیکتاتوری است که به صورت مظلومانه پیش آمده و بعد به صورت قاهرانه پیش خواهد رفت...»[26]
دو روز پس از این سخنرانی، امام در ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ طی حکمی بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد.[27] در پی صدور این حکم بنیصدر مخفی شد و سازمان مجاهدین خلق در اطلاعیهای اعلام کرد رسماً مسئولیت دفاع و حفاظت از جان وی را بر عهده گرفته است.[28] دادستانی نیز طی دستوری از مجاهدین خلق خواست دفاتر اداری و جنگافزارهای خود را تحویل دهند؛[29] ولی آنان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ همزمان با بررسی طرح عدم کفایت بنیصدر در مجلس شورای اسلامی، در تهران و چند شهر دیگر دست به تظاهرات مسلحانه زدند که با تلفات جانی و مالی افراد بیگناه همراه بود.[30] در این روز ترکیبی از اعضا و هواداران سازمانهای مجاهدین خلق، فدائیان خلق، پیکار، حزب رنجبران و... در خیابانهای تهران و چند شهرستان به تخریب، قتل، غارت و آشوب و آتشسوزی پرداختند. بیش از ۱۵ اتوبوس و مینیبوس به آتش کشیده شد، مغازههای بسیاری مورد حمله قرار گرفت و زدوخوردهای خونینی با مردم رخ داد و دستکم ۲۵ نفر از مردم در تهران جان خود را از دست دادند.[31] با وجود این با هوشیاری نیروهای امنیتی و حضور یکپارچه مردم، این فتنهانگیزی با شکست روبهرو شد[32] و حضور خودجوش مردم در روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد در تجدید عهد با رهبری انقلاب، تشکل ضدانقلاب را ناکام ساخت.[33]
با ناامیدی از پایبندی بنیصدر به قوانین، مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت سیاسی وی در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ رأی داد[34] و با فرستادن نتیجه کار مجلس به حضور امام خمینی، ایشان نیز در اول تیر ۱۳۶۰ وی را از ریاستجمهوری عزل کرد[35] و به او سفارش کرد به جای کار سیاسی، کناری بنشیند و مشغول تصنیف و تألیف بشود.[36]
بنیصدر پس از عزل از ریاستجمهوری با سازمان مجاهدین خلق ائتلاف کرد و پنهان شد.[37] امامخمینی مردم را به آگاهی و هوشیاری و دقت عمل در مقابله با فتنه «منافقان» فراخواند[38] و از جریانهای سیاسی دیگر و جوانهای فریبخورده خواست از این گروه اعلام برائت و دوری کنند.[39] ائتلاف مجاهدین خلق با بنیصدر نقطه آغاز انتقامجویی خونین آنان از مردم و مسئولان بود. ترور نافرجام آیتالله خامنهای در ششم تیر 1360 در مسجد ابوذر تهران اولین صحنه از این انتقام و به شهادت رساندن بهشتی در جریان انفجار حزب جمهوری اسلامی در فردای آن روز، دومین صحنه آن بود.
یکشنبه هفتم تیر ۱۳۶۰ ساعت ۲۰:۳۰، جلسه حزب جمهوری اسلامی در دفتر مرکزی حزب، در محله سرچشمه تهران آغاز به کار کرد. شخصیتهای مختلف نظام ازجمله شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، شورای عالی قضایی و تعدادی از وزرا وارد سالن اجتماعات شدند.[40] جلسه با حضور سیدمحمد حسینی بهشتی دبیرکل حزب رسمیت یافت. پس از تلاوت قرآن و اعلام برنامه، بهشتی درباره اقتصاد و تورم و انتخابات ریاستجمهوری و عزل بنیصدر نکتههایی بیان کرد.[41] آخرین جملههای وی درباره پیشگیری از دخالت استعمارگران و بیگانگان در مسائل داخلی کشور و تأکید بر انتخاب افراد مصلح و مکتبی در انتخابات ریاستجمهوری بود؛[42] جملهای که بهشتی در لحظات قبل از انفجار بر زبان راند چنین بود:
«ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهرهسازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمیگیرند انتخاب شوند.»[43] و جمله متصل به انفجار: «این بار ما باید کاری کنیم که یک مهره آمریکا رئیسجمهور ما نباشد.»[44] که در این لحظه صدای مهیبی منطقه را در ساعت ۲۱:۵۰ لرزاند و سقف سالن محل اجتماع یکباره فرو ریخت. صدای انفجار به حدی مهیب بود که برخی احتمال زلزله دادند.[45] محمدرضا کلاهی، مسئول برگزاری جلسات و کنفرانسهای حزب جمهوری اسلامی و از نفوذیهای سازمان مجاهدین خلق بمبگذاری را انجام داده بود.[46] برای گردآوردن نیروهای انقلابی و ارزشی تلاشهای بسیاری شده بود تا جایی که برخی تلفنی دعوت شده یا پیش از آغاز جلسه کسانی که در حیاط دفتر حزب بودند، به حضور در سالن تشویق شده بودند؛ حتی مانع خروج برخی کسانی که میخواستند جلسه را ترک کنند، شده بودند.[47] سازمان مجاهدین خلق مسئولیت انفجار را بر عهده گرفت.[48] در سالهای بعد نیز برخی کسانی که از سازمان مجاهدین خلق جدا شده بودند، در خاطرات خود به شرح این واقعه پرداخته، یادآور شدند سازمان میخواست با واردکردن ضربات شکنندهای اینچنین، به حکومت دست یابد.[49]
هاشمی رفسنجانی درباره علت غیبت اعضای هیأت مؤسس حزب بهجز شهید بهشتی در آن روز گفته است: «قرار بود علاوه بر آیتالله دکتر بهشتی، رؤسای قوای دیگر هم در جلسه باشند که آیتالله خامنهای روز قبل در یک حادثه تروریستی دیگر مورد سوءقصد قرار گرفته بودند. دکتر باهنر هم در آخرین لحظات قبل از شروع جلسه به پیشنهاد دکتر بهشتی وارد سالن نشدند و من هم طبق تماس تلفنی پزشکان در خصوص آیتالله خامنهای به بیمارستان رفته بودم و تقدیر این بود که شهید بهشتی به همراه ۷۲ نفر از همراهان از آن جلسه آسمانی شوند.»[50]
بر اساس آمار اولیه، شمار شهدا ۷۲ یا ۷۳ تن بود.[51] امامخمینی نیز در پیام خود به مناسبت شهادت بهشتی و همراهانش یادآور شد ملت ایران در این فاجعه بزرگ ۷۲ تن به عدد شهدای کربلا از دست داد.[52] چند روز بعد که مشخص شد شمار شهدا دو یا سه نفر بیشتر از ۷۲ تن است، به سبب اعتبار و ارزش عدد ۷۲ و شباهت آن با شهدای کربلا، مسئولان کشور بر آن شدند که همچنان از عدد ۷۲ استفاده کنند.[53] شهدای این فاجعه افزون بر دکتر بهشتی، چند وزیر و معاون وزیر، ۲۷ تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نیز برخی مسئولان دولتی و کارمندان و اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند.[54]
فهرست اسامی شهدا به این شرح است: سیدمحمد حسینی بهشتی (رئیس دیوان عالی کشور)، رحمان استکی (نماینده شهر کرد)، سیدرضا پاکنژاد (نماینده یزد)، علیرضا چراغزاده دزفولی (نماینده رامهرمز)، غلامحسین حقانی (نماینده بندرعباس)، سیدمحمدتقی حسینی طباطبایی (نماینده زابل)، سیدشمسالدین حسینی نایینی (نماینده نایین)، عباس حیدری (نماینده بوشهر)، محمدعلی حیدری (نماینده نهاوند)، سیدمحمدکاظم دانش (نماینده شوش و اندیمشک)، علیاکبر دهقان (نماینده تربتجام)، غلامرضا دانش آشتیانی (نماینده تفرش و آشتیان)، عبدالحمید دیالمه (نماینده مشهد)، سیدفخرالدین رحیمی (نماینده ملاوی لرستان)، سیدمحمدجواد شرافت (نماینده شوشتر)، میربهزاد شهریاری (نماینده رودباران)، محمدحسین صادقی (نماینده درود و ازنا)، قاسم صادقی (نماینده مشهد)، سیدنورالله طباطبایینژاد (نماینده اردستان)، حسن طیبی (نماینده اسفراین)، سیفالله عبدالکریمی (نماینده لنگرود)، عبدالوهاب قاسمی (نماینده ساری)، عمادالدین کریمی (نماینده نوشهر)، سیدمحمدباقر لواسانی (نماینده تهران)، محمد منتظری (نماینده نجفآباد)، عباسعلی ناطق نوری (نماینده نور)، مهدی نصیری لاری (نماینده لارستان)، علی هاشمی سنجانی (نماینده اراک)، حسن عباسپور (وزیر نیرو)، محمدعلی فیاضبخش (وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور)، محمود قندی (وزیر پست و تلگراف و تلفن)، موسی کلانتری (وزیر راه و ترابری)، علیاکبر مسلمی جهرمی (دبیرکل سازمان امور اداری و استخدامی)، جواد اسداللهزاده (معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی)، عباس جهانبخش ارشاد (معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستی)، محمدصادق اسلامی (معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بازرگانی)، مهدی امینزاده (بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی)، محمود تفویضی زواره (معاون وزارت راه و ترابری)، هاشم جعفری معیری (معاون امور درمانی وزارت بهداری)، عباس شاهوی (معاون وزارت بازرگانی)، ایرج شهسواری (معاون وزارت آموزش و پرورش)، حسن عضدی (معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی)، علیاکبر فلاح شورشانی (معاون اداری و مالی وزارت آموزش و پرورش)، غلامعلی معتمدی (معاون رفاه تعاون وزارت کار)، حبیبالله مهمانچی (معاون امور پارلمانی و هماهنگی وزارت کار)، سیدکاظم موسوی (معاون وزارت آموزش و پرورش)، علیاصغر آقازمانی (عضو حزب)، عباس ابراهیمیان (عضو حزب)، حسن اجارهدارحسنی (عضو شورای مرکزی حزب و سردبیر نشریه عروة الوثقی)، علیاکبر اژهای (عضو دفتر سیاسی حزب)، عبدالحسین اکبری مازندرانی ساروی (عضو هیئت پنجنفره کشاورزی منطقه مازندران)، حسین اکبری (مدیر عامل بانک کشاورزی)، هادی امینی (عضو واحد مهندسین حزب)، محمود بالاگر (عضو حزب)، حسن بخشایش (عضو حزب)، سیدمحمد پاکنژاد (عضو هیئت مدیره چوب و کاغذ)، محمد پورولی (عضو حزب)، رضا ترابی (عضو حزب)، مهدی حاجیان مقدم (مسئول آموزش واحد مهندسین حزب)، محمد خوشزبان (عضو حزب)، علی درخشان (عضو شورای مرکزی حزب)، توحید رزمجومین (عضو هیئت مدیره گروه صنعتی ملی)، محمد رواقی (مدیر شرکت فرش ایران)، جواد سرافراز (عضو شورای مرکزی حزب)، جواد سرحدی (مدیرعامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا)، حسین سعادتی (عضو حزب و مسئول آموزش شهرستانها)، جواد مالکی (عضو شورای مرکزی حزب)، حبیب مالکی (فرماندار ایرانشهر)، علیمحمد مجیدی (مشاور عمرانی وزارت کشور)، محمدحسین محمدعینی، حبیبالله مهدیزاده طالعی (عضو حزب)، سیدمحمد موسویفر (عضو حزب) و محسن مولایی (عضو حزب).[55]
در این حادثه ۲۶ تن نیز زخمی شدند که عبارتند از: علیاصغر باغانی (نماینده سبزوار)، بهرام تاجگردون (نماینده گچساران و کهگیلویه)، محمود جمالی (کارمند حزب)، دانش مهر (کارمند حزب)، زینالعابدین رئیسی (کارمند حزب)، ایرج صفاتی دزفولی (نماینده آبادان)، سیدجلال سعادتیان (معاون وزارت بهداری)، مسعود صادقی (معاون وزارت بهزیستی)، محمدحسن اصغرنیا (استاندار سمنان)، مسیح مهاجری (عضو شورای مرکزی حزب و سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی)، حیدرعلی علیزاده (کارمند حزب)، مسعود صادقیآزاد (کارمند نخستوزیری)، ابراهیم عبدی (واحد دانشجویی حزب)، هدایت عبدی (کارمند حزب)، محمد غریب (واحد دانشجویی حزب)، مهدی فاضلی (واحد دانشجویی حزب)، ابراهیم فردوسی (واحد دانشجویی حزب)، اسماعیل فردوسیپور (نماینده فردوس و طبس)، مرتضی فضلعلی (نماینده گرمسار)، حسین کاظمزاده اردبیلی (وزیر بازرگانی)، سیدمحمد کیاوش (نماینده اهواز)، مرتضی محمودی (نماینده قصر شیرین)، محمد مروی سماورچی (نماینده طرقبه و چناران)، مسعود موسوی (کارمند حزب)، علی موسوی (کارمند حزب)، قدرتالله نجفی (نماینده شهرضا).[56]
امامخمینی در فردای فاجعه هفتم تیر طی سخنانی در جمع قضات دیوانعالی کشور، رؤسای شعب، مستشاران و دادیاران دادگستری تصریح کرد: «بنای دشمنهای شما بر این است که افرادی که لیاقتشان بیشتر است بیشتر مورد حمله قرار بگیرند. آنها افرادی را هدف قرار میدهند که از آنها خوف دارند. من کراراً گفتهام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست.کسی را که من بیشتر از بیست سال میشناختم و روحیاتش را مطلع بودم و میدانستم چه جور مرد صالحی و مرد به درد بخوری برای این کشور است.»[57]
به باور امام اهداف والای مردم ایران مانع انحراف آنان از مسیر انقلاب بر اثر اینگونه رویدادهای تروریستی خواهد بود و ایستادگی در برابر پیامدهای ناگوار مقابله با ستمکاران، ارثی است که از پیامبر اکرم(ص) و اولیای الهی به مردم رسیده است.[58] ایشان همچنین کسانی را که در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی شهید شدند، خدمتگزاران فعال به خلق، اسلام و نظام اسلامی خواند و از این عمل منافقین با عنوان خدمت به شرق و غرب یاد کرد.[59]
امامخمینی عاملان فاجعه هفتم تیر را افرادی بیاعتقاد به اصول اسلامی، انحصارطلب و در خدمت آمریکا معرفی کرد که برای از صحنه بیرونکردن بزرگان انقلاب، افرادی چون بهشتی را انحصارطلب معرفی میکردند.[60] ایشان مذهب تشیع را مذهب خون و شمشیر دانست و تأکید کرد ازمیانبردن و شهادت بزرگان و عزیزان کشور، تنها عزم ملت را جزمتر میکند و با حضور جدیتر در صحنه، جهاد در راه خدا را برای خود افتخار میداند.[61] ایشان همچنین اقدام بزدلانه منافقین را که دم از خلق و شجاعت و جنگجویی میزدند ولی در صحنه عمل، با پنهانشدن خود، جوانان و کودکان را به بمبگذاری، واداشتهاند، ابلهانه، بچهگانه و نشانه ضعف، و تمام ادعاهای آنان را باطل و دروغ شمرد.[62]
امامخمینی منافقان را جنایتکاران حرفهای و بینالمللی، تفالههای شیطان و خودفروختگانی بُزدل خواند و یادآور شد به دلیل نشناختن فرهنگ ایثار و شهادت، به هدفشان از این انفجار نخواهند رسید؛[63] و یادآور شد: این کوردلان، با ادعای مجاهدت برای خلق، گروهی از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق را از ملت گرفتند و در واقع به نام خلق، راه را برای دشمنان خلق باز کردند؛ هرچند سیل خروشان ملت با اتکا و اعتماد به خداوند هر کمبودی را جبران خواهد کرد.[64]
منش امامخمینی در رفتار با رهبران و اعضای سازمان مجاهدین خلق، از گذشته و با وجود التقاطیخواندن آنان، مدارا و سکوت بود.[65] ایشان پس از اقدامات تروریستی این سازمان، با موضعگیری در برابر این اقدامات، آن را نشانه بیاعتقادی آنان به اصول اسلامی و بینصیببودن از بینش سیاسی دانست[66] و این اعمال را مخالفت با اساس حکومت اسلامی خواند.[67] ایشان همچنین به دبیران و معلمان و خانوادهها سفارش میکرد که مراقب فرزندانشان باشند تا فریب شعارهای گمراهکننده منافقان را نخورند[68] و آنان را از عضویت در این گروهها که جانشان را فدای خودخواهی جنایتکاران میکند، برحذر دارند؛[69] افزون بر این از مردم خواست هر خبری از خانههای تیمی سازمان دارند، به نهادهای مسئول برسانند تا مسئله هرچه زودتر تمام شود؛[70] با این حال، ایشان هرگز از راهنمایی و نصیحت طرفداران این سازمان غفلت نکرد؛ چنانکه در وصیتنامه خود نیز با زیرسؤالبردن گرایشهای این گروه، به حامیان آنان سفارش کرد به ملت بپیوندند؛ زیرا حمایت از آنان جز بیچارگی خود و خلق، ثمر دیگری ندارد.[71] شماری از افراد فریبخورده سازمان، با پشیمانی از گذشته خود، به دامن ملت بازگشتند.[72]
پس از حادثه هفتم تیر، امامخمینی بهسرعت کاستیها را ترمیم کرد.[73] ایشان بلافاصله طی احکام جداگانهای آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی را به ریاست دیوان عالی کشور[74] و آیتالله محمد مهدی ربانی املشی را به سمت دادستان کل کشور[75] منصوب کردند. این دو انتصاب که فردای روز حاثه صورت گرفت، شورای عالی قضایی را ترمیم کرد و بدینترتیب شورای ریاستجمهوری نیز کامل شد.
در روز دهم تیر نیز همه نگران بودند مجلس شورای اسلامی به خاطر شهید شدن 27 نماینده مجلس در انفجار هفتم تیر به حد نصاب نرسد و تشکیل نشود، ولی با آمدن شماری از نمایندگان مجروح به مجلس، این نگرانی رفع شد.[76] در این روز جلسه مجلس شورای اسلامی با حضور تعداد زیادی از مجروحان حادثه هفتم تیرکه غالباً با ویلچر و سُرُم و پرستار آمده بودند تشکیل شد.[77]
حادثه هفتم تیر برای مردم ایران و امامخمینی تلخ و ناگوار بود. به دنبال آن، مردم تظاهرات عظیم و یکپارچهای به راه انداخته، برای شهدای هفت تیر عزاداری کردند.[78] مردم با شنیدن این حادثه شوکه و متأثر شدند و صبح نهم تیر جمعیت عظیمی برای تشییع پیکر شهدا روبهروی مجلس شورای اسلامی گرد آمدند.[79] دولت یک هفته عزای عمومی اعلام و سه روز همه ارگانهای دولتی و ادارهها را تعطیل کرد.[80]
حضور انبوه اقشار مختلف مردم در مراسم تشییع پیکر شهدای هفتم تیر، امواج وسیع حمایت از نظام جمهوری اسلامی و نفرت از سازمان تروریستی آنان را تشدید کرد.[81] تظاهرات گستردهای علیه منافقین شکل گرفت.[82] مسئولان نیز همدلی بیشتری پیدا کردند[83] و با مردم برای مبارزه با منافقین، همداستان شدند.[84] مجاهدین خلق به مرگ سیاسی دچار شدند و نیروهای خط امام در صدر امور سیاسی جامعه قرار گرفتند.[85] به باور امامخمینی بر خلاف تصور تروریستها، این شهادتها برای نظام برکتآفرین شد و آگاهی مردم از مسایل زمان، بهویژه اهمیت مسئله جنگ، تا حد چشمگیری رشد یافت و موجب انسجام بیشتر مردم شد.[86] مردم با همه توان در دستگیری مجاهدین خلق با نیروهای امنیتی همکاری کردند.[87] با حضور مردم شرایط به سود طرفداران امامخمینی دگرگون و دستگیری مهاجمان آغاز شد.[88] بسیاری از هواداران این گروه با دیدن جنایتهای سران خود و روشنشدن حقایق، به صف انقلاب بازگشتند.[89]
بازتاب این رخداد در اخبار خارجی متفاوت بود. شماری از خبرگزاریها از روند همگرایی مردم ایران پس از حادثه حزب خبر دادند و برخی زندگینامه بهشتی را پخش کردند.[90] کشورهایی چون لیبی، بلغارستان، سوریه، اتحاد جماهیر شوروی، لهستان، کره شمالی؛ نیز یاسر عرفات[91] در پیامهای جداگانهای به امامخمینی این فاجعه را به ملت ایران تسلیت گفتند.[92] دستگاههای خبری غربی این حادثه را سرفصل سیر نزولی و فروپاشی جمهوری اسلامی تعبیر کردند[93] و مرگ نظام اسلامی را حتمی دانستند. حتی صدای آمریکا تصریح کرد که «جمهوری اسلامی اکنون به مویی بند است.» در میان گزارشهای رسانههای غربی، خبری از محکومکردن ترور و جنایت به چشم نمیخورد.[94] سازمان ملل و دبیرکل آن نیز این حادثه را محکوم نکردند.[95] رادیو اسرائیل این حادثه را مقدمه جنگ داخلی و رادیو شوروی آن را بدون تفسیر نقل کرد و بی.بی.سی آن را نشانه متزلزلبودن پایه قدرت در ایران خواند.[96] نشریه «نوول» فرانسه پس از تماس با بنیصدر، در نوشتهای وی را به مقاومت تشویق کرد.[97] نشریه «شیکاگو تریبون» آمریکا در ۲۹ ژوئن ۱۹۸۱ بحران سیاسی ایران را زمینهساز ازهمپاشیدگی قریبالوقوع وحدت کشور خواند.[98] جرج بال، سیاستمدار آمریکایی به آمریکا توصیه کرد همه تلاش خود را در حمایت از سازمان مجاهدین خلق به کار گیرد.[99]
محمدرضا کلاهی که پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، متواری و در خانههای تیمی منافقین مخفی و نهایتا از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد،[100] فرزند حسن متولد 1338 دارنده شماره شناسنامه 1251، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد (واقع در خیابان جمهوری اسلامی ـ خیابان گلشن) بود.
سخنگوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز در مصاحبهای با ارائه توضیحات بیشتر در مورد نتایج تحقیقات گفت:
... بمب گذاری از ناحیه سازمان مجاهدین خلق، این گروه وابسته و مزدور آمریکایی، صورت گرفته است. شکل و نحوه کار هم به این طریق بوده که بهوسیله یک عامل نفوذی به نام محمدرضا کلاهی که در میان کارکنان حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود... این بمبگذاری صورت میگیرد... این بمبگذاری خیلی ساده و به نوعی بوده که هر کسی میتوانسته این کار را انجام دهد، به جهت اینکه فرصت کافی داشته و یکی از بمبها را در زیر تریبون قرار داده، بمب دیگر را در کنار ستونی از سالن کار گذاشته... بمبگذار در ارتباط با همان سالن کنفرانس و به عنوان یک کارمند معمولی و ساده کار میکرده است...
حجتالاسلام محمد محمدی ریشهری، اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران نیز در خاطرات خود آخرین و کاملترین اطلاعات منتشره درباره کلاهی را ارائه داده است:
محمدرضا کلاهی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال 1357 به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خطدهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی نموده، ضمن اینکه در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است، به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر (تهران) واقع در خیابان پاستور، شروع به فعالیت و بهتدریج با هدایت منافقین، وارد حزب جمهوری اسلامی میشود. در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار میگیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس، نهادها و...) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوتها برای کنفرانسها، میزگردها و یا جلسات بوده، ضمن اینکه حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. وی مستقیماً زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است. از تاریخ اول آذر 1359 در منزل شخصی فردی به نام سعید عباس مؤدبصفت، به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی میکرده و بعضاً افرادی را نیز با خود به منزل میآورده است. وی ساعت 7 صبح از خانه خارج و حدود 8 شب به خانه باز میگشت و در رفتوآمد بسیار محتاط و مرتبا خودش را چک میکرد و حتی برای رفتن به دستشویی، در اتاق خودش را قفل مینموده است. وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل مینموده و چون رفت و آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار میگرفت.
کلاهی پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، متواری و در خانههای تیمی منافقین مخفی و نهایتاً از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران مخفی بود، گزارشهای متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله جاده چالوس، روستای سیاهبیشه و قلعه میرفتاح در اطراف همدان، واصل که با مراجعه تیمهای عملیاتی، نتیجهای حاصل نشد. در ایامی که وی مخفی شده بود، برای ردیابی وی، دوستان، نزدیکان و خانواده وی از جمله برادرش محسن که همافر بوده، چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتند اما نتیجه مثبتی نداشت. او در عراق با نام مستعار کریم فعالیت میکرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز، اهل تهران، ازدواج مینماید. همسرش قبلا مسئول نهاد بوده که تنزل رده داشته، مدتی فرمانده گردان ارکان (پشتیبانی) و مدتی مسئول تأسیسات بوده است. وی آموزش خلبانی را گذرانده، آخرین مسئولیتش به عنوان فرمانده یگان پدافند به اصطلاح ارتش آزادیبخش سازماندهی شده است. وی در 1370، نسبت به سازمان منافقین مسئلهدار شد و پس از جدایی از سازمان طی سال 1372 از عراق به آلمان رفت.[101]
از سوی دیگر یکی از کادرهای جدا شده از سازمان مجاهدین خلق به نام «سعید شاهسوندی» درخصوص فرار کلاهی به کردستان عراق و فعالیت او در بخش فرستندههای رادیو مجاهد نقل میکند:
«درست در فردای هفتم تیر سال ۱۳۶۰، طبق برنامهریزی قبلی، من و سه نفر دیگر به عنوان گروه مؤسس رادیو مجاهد، بنا به دعوت عبدالرحمن قاسملو [رهبر حزب دموکرات کردستان ایران] عازم محل دفتر سیاسی حزب در ارتفاعات زمزیران شدیم. یکی دو ماه بعد فردی به جمع ما پیوست. او قدی نسبتاً کوتاه داشت با ظاهری نجیب و آرام و روحیهای تشکیلاتی و اجرایی. هویت او برای همه ما مشخص نبود. او با نام «کریم» در بخش فنی رادیو مجاهد(فرستندهها) سازماندهی شد. او که بعدها «کریم رادیو» نام گرفت کسی جز محمدرضا کلاهی، عامل انفجار ۷ تیر نبود. آخرین شنیدههای من در مورد او این است که در روند تحولات ایدئولوژیک درون سازمان مجاهدین، مسألهدار شده و حتی شنیدم که در حاشیه است ولی به دلیل نقشی که در ماجرای هفتم تیر دارد دیگر امکان زندگی علنی نداشته و بصورت ناشناس زندگی میکند.»[102]
مرتضی حمزهلویی از اعضای پیشین سازمان مجاهدین خلق نیز گفته است که کلاهی در قرارگاه اشرف مدتی محافظ مسعود رجوی بودهاست. او پس از فروپاشی مقر اشرف راهی آلمان شد و «وبگاه عصر ایران» از قول یک مقام آگاه امنیتی نوشت که وی و مسعود کشمیری (عامل انفجار دفتر نخستوزیری در ۸ شهریور ۱۳۶۰) در کلن آلمان دیده شدهاند.[103]
در اواخر سال 1392 یک منبع آگاه در گفتوگویی با خبرگزاری جمهوری اسلامی اعلام کرد: «محمدرضا کلاهی صمدی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی و مسعود کشمیری عامل انفجار نخستوزیری در آلمان رؤیت شدهاند. نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شدهاند»[104]
کلاهی سپس رهسپار هلند شد و در آنجا نام خود را به «علی معتمد» تغییر داد. او با هویت جدید توانست با یک زن افغان ازدواج کند و در یک شرکت برق خصوصی شاغل شود.[105]
همسر افغانی محمدرضا کلاهی سالها از هویت او بیخبر بود، اما در سال ۲۰۰۰ پس از انتشار نگارههای او در نشریات ایران از هویت او آگاه شد.[106]
روایت دیگری در باره کلاهی حاکی است: «او در ۲۴ آذرماه ۱۳۹۴ در سن ۵۶ سالگی، در هلند توسط دو مرد ناشناس با شلیک چند گلوله کشته شد. پسر و همسر معتمد به پلیس هلند گفتند او همان محمدرضا کلاهی صمدی معروف است.»[107]
در اواخر سال 1395 نیز، یکی از فعالین سیاسی چپ به نام مرتضی صادقی در گفتوگویی با صدای آمریکا با بیان جزئیاتی از قتل یک مرد ۵۶ ساله ایرانی در هلند میگوید: «این فرد در ابتدا به «مرد ناشناخته» معروف شد و بعداً او را «علی معتمد» معرفی کردند، اما شواهدی وجود دارد که نشان میدهد علی معتمد نام دوم محمدرضا صمدی کلاهی است». صادقی شاهد مدعای خود را حضور برخی اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق در مراسم خاکسپاری این فرد عنوان کرده است. یکی دیگر از مهمترین دلایل مورد استناد صادقی، وجود خال در کف پای فرد کشته شده است که پیش از این هم به عنوان یکی از مشخصههای کلاهی معرفی شده بود.[108]
برخی منابع دیگر میگویند، کلاهی در هلند تاجر مواد مخدر و اسلحه بود و از همین راه امرار معاش میکرد و در سالهای اخیر نیز با وارد کردن حجم بالایی از مواد مخدر، تبدیل به یکی از کارتلهای بزرگ مواد در هلند تبدیل شده بود. ظاهراً کلاهی با برخی شرکای خود دچار اختلافات شدید شده بود و بارها توسط آنها تهدید به مرگ میشد و نهایتاً طی حادثهای توسط چند نفر در حین رانندگی در خیابان کشته شده و خودروی وی نیز به آتش کشیده میشود.[109]
شهدای هفت تیر از مجلس شورای اسلامی تشییع شدند[110] و جمعیت بسیار انبوهی در تشییع پیکر آنان شرکت کردند.[111] بیشتر شهدای حادثه در قطعهای ویژه در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شدند. برخی نیز در زادگاه خود یا در مزار شیخان قم در نزدیکی حرم فاطمه معصومه(س) به خاک سپرده شدند. برای آنان که به شهرهای دیگر منتقل شدند، مزاری نمادین در بهشت زهرا(س) ساخته شد. در سالهای بعد برفراز قبور شهدا در قطعه ۲۴ ساختمانی نیز بنا شد.[112] برای زندهنگهداشتن یاد و بازشناسی سیره شهدای هفت تیر، به همت شهرداری تهران، در محل شهادت شهدا در سرچشمه، یادمانی شامل بنیاد علمی فرهنگی، گنجینه شهدای ترور، نمایشگاه، پژوهشگاه، مرکز مطالعات علوم انسانی و سالن همایشهای بینالمللی دایر شد.[113]
پینوشتها:
[1]. غنییاری، محسن، روزشمار تاریخ معاصر ایران (جمهوری اسلامی ایران)، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 1، 22 بهمن تا 29 اسفند 1357، پاییز 1392، ص 160؛ روزنامه کیهان، ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، ص 2.
[2]. دعاگو، محسن، خاطرات حجتالاسلام محسن دعاگو، تدوین زهره کلاچیان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ۱۳۸۲، ص ۲۳۳.
[3]. برّی دیزجی، علی و دیگران، روزها و رویدادها، تهران، رامین، چ 1، ۱۳۷۷، ج 2، ص ۵۳.
[4]. برّی...، همان، ص 54.
[5]. میلانی، محسن، شکلگیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطاردزاده، تهران، گام نو، چ 1، ۱۳۸۱، ص ۳۳۲.
[6]. دبیرخانه مرکزی ائمه جمعه، رویدادها، تهران، چ 1، ۱۳۷۰، ج 1، ص ۲۶۲.
[7]. دبیرخانه مرکزی...، همان، ص 317.
[8]. دبیرخانه مرکزی...، همان، ص 317.
[9]. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان مجاهدین خلق از پیدائی تا فرجام (۱۳۴۴ ـ ۱۳۸۴)، تهران، چ 1، ۱۳۸۵، ج 2، ص ۳۵۴.
[10]. موسوی تبریزی، سیدحسین، مصاحبه، مجله چشمانداز ایران، ش ۲۲، س ۱۳۸۲، ص ۳۲.
[11]. چشمانداز ایران، مجله، گامبهگام تا ۳۰ خرداد ۶۰، ش ۱۵، س ۱۳۸۱، ص ۷۱.
[12]. چشمانداز ایران...، همان، ص ۶۹.
[13]. چشمانداز ایران...، همان، ص ۶۰.
[14]. صحیفه امام، ج 12، ص ۲۰۸؛ ج 14، ص ۴۰۵؛ ج 16، ص ۱۲۷.
[15]. میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی، همان، ص ۳۱۶ - ۳۳۵.
[16]. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق، ج 2، ص ۳۵۳ ـ ۳۵۴؛ روحانی، سیدحمید، نهضت امامخمینی، تهران، عروج، چ 5، ۱۳۸۲، ج 3، ص ۵۴۸ ـ ۵۸۱.
[17]. باقرزاده، طاهره، قدرت و دیگر هیچ، بیست سال با مجاهدین خلق، تهران، اطلاعات، چ 3، ۱۳۷۳، ص ۷۴ ـ ۷۵؛ جعفریان، رسول، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ 5، ۱۳۸۳، ص ۴۱۲ ـ ۴۱۶.
[18]. موحدی ساوجی، علی، خاطرات حجتالاسلام موحدی ساوجی، تدوین عباس پناهی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ۱۳۸۱، ص ۲۴۹.
[19]. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق، ج 2، ص ۴۱۷ ـ ۴۴۵.
[20]. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق، ج 2، ص ۴۱۷ ـ ۴۴۵.
[21]. صحیفه امام، ج 8، ص ۱۴۳.
[22]. صحیفه امام، ج 9، ص 338.
[23]. صحیفه امام، ج 12، ص 119؛ میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی، همان، ص ۳۱۶.
[24]. دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، منافقین خلق رو در روی خلق، بیانیه ش ۲۱، ۱۳۶۰، ص ۱۳ ـ ۱۹.
[25]. دفتر سیاسی...، همان، ص ۲۳ - ۶۹.
[26]. صحیفه امام، ج 14، ص 412.
[27]. صحیفه امام، ج 14، ص ۴۲۰.
[28]. غائله 14 اسفند، ظهور و سقوط ضدانقلاب، انتشارات نجات، 1364، ص 686.
[29]. موسوی تبریزی، مصاحبه، همان، ص ۳۹.
[30]. نظری کهره، فاطمه، بنیصدر از ظهور تا سقوط، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ۱۳۹۱، ص ۳۱۴.
[31]. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق، ج 2، ص 573؛ روزنامه جمهوری اسلامی، 31 خرداد 1360، ش 590، ص 1.
[32]. دفتر سیاسی...، همان، ص ۷۸.
[33]. نظری، بنیصدر از ظهور تا سقوط، ص ۳۱۴.
[34]. صحیفه امام، ج 14، ص ۴۸۰؛ اکبر هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات، سال ۱۳۶۰، عبور از بحران، به اهتمام یاسر هاشمی، تهران، معارف انقلاب، چ 6، ۱۳۷۸، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۶.
[35]. صحیفه امام، ج 14، ص ۴۸۰.
[36]. صحیفه امام، ج 14، ص ۴۹۲.
[37]. موسوی تبریزی، مصاحبه، همان، ص ۳۹؛ مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق، ج 2، ص ۵۴۶ ـ ۵۵۲.
[38]. صحیفه امام، ج 12، ص ۴۵۶ ـ ۴۶۰؛ ج 14، ص ۴۸۳، ۴۹۳.
[39]. صحیفه امام، ج 14، ص ۴۵۵ ـ ۴۵۶، ۴۷۴ ـ ۴۷۵ و ۴۸۳ ـ ۴۸۴.
[40]. برّی...، همان، ص ۵۱.
[41]. برّی...، همان، ص ۵۱.
[42]. برّی...، همان، ص ۵۱.
[43]. نهاد نمایندگی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی ساری، موضوع: «حزب جمهوری اسلامی، جلسات هفتگی خود را یکشنبهها برگزار میکرد».
[44]. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موضوع: «روایت لحظه به لحظه از انفجار دفتر حزب جمهوری/ آخرین جمله شهید بهشتی قبل از شهادت چه بود؟»، کد خبر: ۵۰۱۷.
[45]. خلخالی، صادق، خاطرات آیتالله خلخالی، تهران، سایه، چ 1، ۱۳۷۹، ص ۳۱۰؛ برّی...، همان، ص 51 - ۵۲.
[46]. برّی...، همان، ص ۵2؛ شاهسوندی، سعید، انفجار هفتم تیر به روایت سعید شاهسوندی عضو جداشده از سازمان مجاهدین خلق، پایگاه اطلاعرسانی تاریخ ایرانی، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴.
[47]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۵۳۵؛ حکیمان، آرش، با چشم باز، هفتم تیر، تهران، مؤسسه ایران، چ 1، ۱۳۸۸، ص ۳۷.
[48]. سیدابوالحسن بنیصدر، خاطرات سیدابوالحسن بنیصدر، تدوین حمید احمدی، برلین، انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران، چ 1، ۱۳۸۰، ص ۳۷۷.
[49]. شاهسوندی، انفجار هفتم تیر.
[50]. خبرگزاری ایسنا، موضوع: «همه غایبان انفجار هفتم تیر»، کد خبر: 98040904286، تاریخ: ۹ تیر ۱۳۹۸.
[51]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۱۸۳ - ۱۸۵.
[52]. صحیفه امام، ج 15، ص 2.
[53]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، همان ۱۸۶.
[54]. برّی...، همان، ص 59 - 60.
[55]. تاریخ انقلاب اسلامی ایران، آشوبها، ترورها و کودتاها، مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، 1392، ص 142 - 145؛ دفتر انتشارات اسلامی، پیشتازان شهادت در انقلاب سوم، قم، چ 1، ۱۳۶۰، ص ۷۷ ـ ۳۰۶.
[56]. تاریخ انقلاب اسلامی ایران، همان، ص 145 - 146؛ برّی...، همان، ص ۶۳ ـ ۶۴.
[57]. صحیفه امام، ج 14، ص ۵۱۵.
[58]. صحیفه امام، ج 14، ص 516.
[59]. صحیفه امام، ج 15، ص 2 و 3.
[60]. صحیفه امام، ج 14، ص ۵۱۹.
[61]. صحیفه امام، ج 14، ص ۵۱۹ ـ ۵۲۴.
[62]. صحیفه امام، ج 14، ص ۵۲۵ ـ ۵۲۷.
[63]. صحیفه امام، ج 15، ص 1 ـ 3.
[64]. صحیفه امام، ج 15، ص 2 ـ 3.
[65]. صحیفه امام، ج 8، ص 144.
[66]. صحیفه امام، ج 14، ص ۵۰۳ ـ ۵۰۴ و ۵۱۹.
[67]. صحیفه امام، ج 15، ص 24.
[68]. صحیفه امام، ج 15، ص ۲۴۴؛ ج 17، ص ۲ ـ ۴.
[69]. صحیفه امام، ج 14، ص 504.
[70]. صحیفه امام، ج 14، ص ۵۲۷؛ ج 15، ص 99 ـ ۱۰۰.
[71]. صحیفه امام، ج 15، ص ۳۰ ؛ ج 21، ص ۴۳۸ ـ ۴۳۹.
[72]. دفتر سیاسی، منافقین خلق رو در روی خلق، ص ۹۴.
[73]. دبیرخانه، رویدادها، ج 1، ص ۲۶۳؛ هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۵۳۴.
[74]. صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۵۱۲.
[75]. صحیفه امام، ج ۱۴، ص ۵۱۳.
[76]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۱۸۴.
[77]. این جلسه در روز چهارشنبه 10 تیر 1360 با شرکت 182 نماینده، 6 نماینده مجروح و 27 دسته گل به نشانه 27 شهید مجلس تشکیل شد.؛ روزنامه جمهوری اسلامی، پنجشنبه 11 تیر 1360، ص 1 و 5.
[78]. خلخالی، خاطرات، ص ۳۱۰ – ۳۱۱.
[79]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۱۸۳.
[80]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۱۸۳.
[81]. دبیرخانه، رویدادها، ج 1، ص ۲۶۳ - ۲۶۶.
[82]. خلخالی، خاطرات، ص ۳۱۰.
[83]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۵۲۷ - ۵۳۴.
[84]. نظری، بنیصدر از ظهور تا سقوط، ص ۳۱۳ ـ ۳۱۴.
[85]. نظری، بنیصدر از ظهور تا سقوط، ص ۳۲۸.
[86]. صحیفه امام، ج 15، ص ۱ ـ ۳ و ۲۹.
[87]. باقرزاده، قدرت و دیگر هیچ، ص ۹۲.
[88]. نظری، بنیصدر از ظهور تا سقوط، ص ۳۱۴.
[89]. دفتر سیاسی، منافقین خلق رو در روی خلق، ص ۹۴ ـ ۹۵.
[90]. شاهد، مجله، ش ۳۹، ۱۳۶۲، ص ۹.
[91]. رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین.
[92]. صحیفه امام، ج 15، ص ۳۳ ـ ۴۵.
[93]. شاهد، همان، ص ۸، ۹ و ۱۱.
[94]. شاهد، همان، ص ۲۳.
[95]. خلخالی، خاطرات، ص ۳۱۷.
[96]. شاهد، همان، ص ۸.
[97]. شاهد، همان، ص ۹.
[98]. شاهد، همان، ص ۲۶.
[99]. شاهد، همان، ص ۴۵.
[100]. خبرگزاری ایسنا، موضوع: «هفتم تیر ماه؛ یادآور رشادتهای راست قامتان جاودانه تاریخ»، کد خبر: 1401040704330.
[101]. مؤسسه مطالعات، سازمان مجاهدین خلق، ج 2، ص 602 و 603.
[102]. کتاب «خوابگردها» ـ صفاءالدین تبرائیان ـ مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[103]. ویکی پدیا، موضوع: محمد رضا کلاهی.
[104]. خبرگزاری مهر، عنوان : « داستان یک نفوذی در حزب جمهوری اسلامی/ «کلاهی صمدی» که بود و چه شد؟»، ۹ تیر ۱۳۹۶، کد خبر: 4016982.
[105]. خبرآنلاین، موضوع: «سالروز انفجار ۷ تیر/ «کریم رادیو»، از نفوذ مرگبار در حزب تا ترور در هلند»، ۷ تیر ۱۴۰۱.
[106]. ویکی پدیا، موضوع: محمد رضا کلاهی.
[107]. خبرگزاری ایرنا، موضوع: «امدادرسانی ضعیف در انفجار ۷ تیر»، کد خبر: 84804748.
[108]. خبرگزاری مهر، همان.
[109]. خبرگزاری مهر، همان.
[110]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۵۴۱.
[111]. هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۵۴۵.
[112]. تالار گفتمان، پایگاه اطلاعرسانی، 25 اردیبهشت ۱۳۹۰.
[113]. مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی، پایگاه اطلاعرسانی، معرفی مجموعه.
تعداد بازدید: 23